▪️دیدار بعد از ۳۲ سال
دیدار سه آزاده اردوگاه موصل بعد از ۳۲ سال از آزادی و برای اولین بار در دوازدهمین همایش اردوگاه موصل یک در آبان ۱۴۰۲ در تنکابن استان مازندران تازه شد.
🔻از راست: آزاده سرافراز، احمد شاپورزاده، اهل بافق، ۸ سال اسارت در اردوگاه موصل و اسارت در عملیات والفجر مقدماتی.
🔻آزاده سرافراز، محسن رحیم زاده، اهل اصفهان، ۸سال اسارت در موصل یک - اسارت در عملیات رمضان
🔻ایستاده: آزاده سرافراز، حسن شیری، اهل اردکان، ۸ سال اسارت، و اسارت در عملیات والفجر مقدماتی
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#تصویر
۵ آبان ۱۴۰۲
۵ آبان ۱۴۰۲
۵ آبان ۱۴۰۲
۶ آبان ۱۴۰۲
عباسعلی مومن(نجار)| ۷۸
▪️ حسینی خودش را بخاطر ما گرفتار میکرد!
خدا رحمت کند سید علی ابوالحسن حسینی، را در اوایل اسارت مترجم بود و کمی عربی هم بلد بود. میگفت: میتونم مترجم بشم. اینکار را برای اینکه به بچهها کمک کنه انجام داده بود وگرنه میدانست مترجمی در اردوگاه چقدر کار سختی است و همیشه باید از طرف عراقیها فحش و کتک بخوری و همین کار باعث شد اذیت شود.
🔻کتک خوردن بخاطر اشتباه
یک روز سرباز عراقی بهش گفته بود، قبل از اینکه من بیام مسئولین غذا آماده شوند تا من معطل نشوم و سریع بیان بیرون. این خدابیامرز هم گفته بود باشه ولی متوجه حرف اون خبیث نشده بود، همان روز کتک خورد.
🔻میگه گناه داره! نزنید!
یه دوست دیگه داشتیم تو آسایشگاه اگر اشتباه نکنم فامیلیش رحیمی بود. ایشان به جرم اینکه با بند بعدی صحبت کرده بود خیلی کتک میخورد. نامردا همش کابل را به سر و صورتش میزدند. چند سرباز با هم میآمدند، چون جاش هم تو یه زاویه و کنج آسایشگاه بود کابلهایی که زده بودند سر بعضی از کابلها به دیوار گرفته بود و دیوارها را سوراخ کرده بود. یک روز همین دوستمان خدابیامرز «سید علی» بهشان گفت: گناه داره نزنید! که اون لعنتیها برگشتند مسخرهاش کردند، خندیدند سید را کتک میزدند و میگفتند «ایگول خطیه» میگه گناه داره نزنید!
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#عباسعلی_مومن #خاطرات #ازادگان
۶ آبان ۱۴۰۲
۶ آبان ۱۴۰۲
۶ آبان ۱۴۰۲
حسینعلی قادری|۲۵
◾چندین ماه در انتظار لباس و کفش
سه چهار ماه طول کشید تا به همه لباس و کفش دادند چون روزهای اول که داده بودند به همه نرسیده بود. افرادی مثل ما که لباس نو و کفش به آنها نرسیده بود سه چهار ماه رو با همین وضع یعنی پا برهنه دستشویی برو، حموم برو، تو حیاط برو، تو سنگها برو، حداقل فکر می کنم سه چهار ماهی این شرایط رو داشتیم.
🔻 بدون بهانه هم کتک می زدند
به اضافه این که به آسایشگاه می رفتیم یا می آمدیم باید کتک می خوردیم، حالا به چه خاطر! هیچی! حتی بهانه هم نمی گرفتند تا به بهانه بزنند! می خواستیم وارد بشیم کتک می خوردیم، تو حیاط می نشستیم کتک می خوردیم! این دیگه روال شده بود برای همیشه، تقریبا این روال روزهای اول و ماه های اول دیگه عادی شده بود. تو حیاط هم می نشستیم یکی دو نگهبان با این کابل های بلند یک و نیم متری با عرض ۲ نفری! یکی، دو تا به همه می زدند و وقتی که می خواستیم بریم داخل آسایشگاه یکی می خوردیم و بیرونم که می خواستیم بیاییم باز همین وضع رو داشتیم.
🔻از هر کسی خوششان نمی آمد کتکش می زدند! « حاکمیت بربریت »
به اضافه این که حالا از کسی هم که خوششون نمی اومد شدیدا کتک می خورد و زیر شکنجه قرار می گرفت که باز شرایط خاص خودش رو داشت و این که باز بهانه گیری می کردند سر یک موضوع خاصی که مثلا چرا صحبت کردی یا چرا حرف زدی یا چرا دو نفری با هم راه رفتید یا مثلا چرا نماز خواندید و شرایط اینجوری اون ها هم که باز شرایط خاص خودش رو داشت.
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#خاطرات_آزادگان #حسینعلی_قادری
۶ آبان ۱۴۰۲
۶ آبان ۱۴۰۲
۶ آبان ۱۴۰۲