eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
222 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
علی خواجه علی(زابلی)| ۲۲ ▪️پدرشان را کیسه بوکس کردند! نظامیان عراقی تحت فشار سانسور اخبار و مسائل روزمره بودند که خدا می داند چه بسا اگر کوچک‌ترین آشنایی با مسایل داشتند آن ظلم‌ها را مرتکب نمی‌شدند. من و مرحوم خالدی و حاج حمید رضایی معروف به حمید بنا، کنار هم و هم خرج بودیم. مرحوم خالدی، بیشتر وقتها، شبها زیر پتو گربه می‌کرد وقتی ازش می‌پرسیدم که آقای مهندس! ناراحتی و یا مشکلی دارید!؟ می‌فرمودند: من بخاطر این نگهبانان گریه می‌کنم که چقدر تحت ظلم و شکنجه قراردارند و می‌گفتند: ما آزاد هستیم ولی این نگهبانان عراقی اسیر هستند. یک روز، یکی از افسران عراقی که سنش بالا بود و شیعه و ۶ تا فرزندش هم تو نظام عراق بودند، هم سرباز و هم کادر بودند؛ برای مرحوم تعریف کرده بود که یک روز من را بخاطر یک خلافی زندانی کردند و هنگام تنبیه, چشمهام را بستند و فرزندانم را آوردند که تنبیهم کنند! افسر مافوق روی صندلی نشست و به فرزندانم دستور داد که داخل همین اردوگاه تکریت ۱۱، منو کیسه بوکس کنند و فرزندانم حق سرپیچی نداشتند!. اینقدر قوانین خشک و سختی بر نظامیان خودشون حاکم بود و اگر ما که اسیر دستشون بودیم خودمون را با نظامیان آنها مقایسه کنیم در می یابیم که حقیقتا ما آزاد بودیم و انها اسیر ما بودند که برای مراقبت ما، شب و روز و در سرما و گرما نگهبانی می دادند. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
▪️عباس قربانی اصفهانی جانماز اسارت و تسبیح و قرآن کوچک که جلد قرآن از پارچه پیراهن اسارت است که از اسارت به همراه آوردم و کار خودم هست. 🔹آزاده تکریت ۱۱
سید محسن نقیبی| ۶ ▪️سرباز عراقی پایه بود! در بصره در اطاق نقشه عراقی ها حبس بودیم. یکی از نگهبان ها، اسمش حسین بود، شب برای اجابت مزاج، من و محمود میری اومديم بیرون، محمود دل شیر داشت،به حسین پیشنهاد فرار داد که ما بریم، حسين گفت: تا کنار اروندرود می‌توانم شما را ببرم ولی بعد رودخانه است، نمی‌توانید رد شید احتمال لو رفتن و دستگير شدن هست.منصرف شدیم. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی خواجه علی ( زابلی)| ۲۳ ▪️مترجم خاص! «مرحوم سید علی حسینی» از بچه های مشهد، در بند ۳، مترجم آسایشگاه ۹ بود که بخاطر عدم تسلط کافی به مترجمی، خیلی تنبیه می شد. ناصر عرب لعنتی هم که مترجم عرب زبان بود خیلی اذیتش می‌کرد و بالاخره بعد از تنبیهات زیاد، چون کسی را لو نداد، بنده خدا را کنار گذاشتند و او هم مانند آقا محمود میری خیلی مقاومت کرد که بچه ها رو لو نده و نداد. از اول اسارت باهم بودیم داخل الرشید دست پا شکسته ترجمه می‌کرد و داخل اردوگاه هم که آمدیم یه مدت کوتاهی تو آسایشگاه ۹ مترجم بود که یعقوب لعنتی سعی می‌کرد جلوی عراقی‌ها خُردش کند و وارونه ترجمه می‌کرد که عراقی‌ها عصبانی شوند و ایشون را تنبیه کنند که خیلی اذیت شد با توجه سن بالا و وضعیت جسمی ضعیفی که داشت واقعا سخت بود و غیرقابل تحمل بود که انسان ازدست هم وطن خودش شکنجه و تنبیه شود. 🔹آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
آزاده قهرمان تکریت ۱۱، سید علی حسینی.
سید محسن نقیبی| شماره ۷ ▪️تمرین بهانه ندادن در بند ۴ و آسایشگاه ۱۱ که بودیم یک شب نگهبان ها ما را بابت سر و صدا در آسایشگاه تنبیه کردند. صد نفر در آسایشگاه بوديم، نفس کشیدن ما هم صدا داشت، چه رسد به اینکه چند نفری حرف بزنند، در هر صورت نگهبان گیر داد که زیاد و‌ پر سر و صدا هستیم و همه با کابل برق، تنبيه شدیم، بعد از آن آقا رحیم و آقا صادق، برای اینکه دوباره بچه ها تنبیه نشن هماهنگ کردند و بچه‌ها هم تمکین کردند، ی بیست و چهار ساعت، روزه سکوت گرفتند، و کسی حرف نمي زد، کل کار ها با ایما و اشاره‌ انجام می شد، انگار کسی در آسایشگاه نبود...این تمرینی بود برای رعایت سکوت و بهانه ندادن به دست عراقیها. 🔹آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی خواجه علی (زابلی)| ۲۴ ▪️شکلات درست می کردیم! در روزها و شب‌ هایی که جشن دینی یا مذهبی بود، با همان وسایلی که داشتیم با چه شادی! با المنت های دست ساز و ابتدایی، شیر چای درست می کردیم و سعی می کردیم جشن مختصری داشته باشیم ولی دردسر بعد از جشن این بود که باید المنت ها رو قایم می‌کردیم که نگهبانان متوجه نشوند. نگهبان عراقی بنام«اسماعیل»که شیعه بود هم کمک می کرد. در ایام جشن به اسماعیل التماس می‌کردیم که اسماعیل یا خودش نگهبان باشد و یا بیاد نگهبان را سرگرم کند تا شیر چای مون آماده بشه. رحمان و بچه های دزفول هم در انجام این کارها خیلی کمک بچه ها بودند. 🔹آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی خواجه علی (زابلی)| ۲۵ ▪️روش‌های زنده ماندن و تغییر دادن مرحوم مهندس خالدی و آقای حمید رضایی با عدنان که یک قاتل بالفطره و وحشی بود زیاد صحبت کردند و چنان روی عدنان کار کردند که اسماعیل ...‌ و ناصر ... که خیلی بچه‌ها را اذیت می‌کردند از دور انداختند. چون ایشون علاقه خاصی به قرآن داشت و تفسیر قرآن را دوست داشت، عراقی‌ها به مهندس خالدی مشکوک بودند که روحانی هست و از طرفی هم فکر می‌کردند ایشان به بچه‌ها برای شورش خط می‌دهد و برای همین چند دفعه تا پای مرگ رفتند و به قدرت خداوند متعال و عظمت قرآن برگشتند. ولی برای حفظ جانش باید تا حدودی با نگهبان‌ها خوش و بش می‌کرد در عین حال، خیلی رعایت می‌کرد که حقی از بچه‌ها ضایع نشود. 🔹آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی | ۱۷ ▪️نگهبان عراقی برای ما ترشی آورد! در بیمارستان تکریت که بودیم یکی از نگهبان‌ها، اسمش جواد بود و ما طبق قانون ارتش عراق که به ارشدتر از خودشان سیدی می گفتند، به همه نگهبان‌ها سیدی می گفتیم. البته این اختیاری نبود بلکه قانون بود. در ضمن اگر با یک سرباز کمی صمیمی می‌شدیم به آنها سید می گفتیم، به همین جهت، به نگهبان جواد، سید جواد می گفتیم. سید جواد، وقتی از مرخصی می‌آمد خیلی خوش اخلاق می‌شد، ما اول فکرهای دیگه می کردیم ولی نگو مادرش سفارش می‌کرد هوای ما رو داشته باشه! خدا همه مادرها رو حفظ کنه. سید جواد، یه روز از ما سئوال کرد اگه جیزی هوس کردید بگید تا وقتی مرخصی می‌رم از خونه براتون بیارم! همه تشکر کردیم اما «محمدرضا کریم زاده»گفت: من هوس ماهی کردم برام بیار! سید جواد گفت: راهم دوره، هوا گرمه، ماهی خراب میشه.محمدرضا گفت: پس ترشی بیار! این بار وقتی سید جواد مرخصی رفت نامردی نکرد و ترشی رو آورد ولی ما از محمدرضا بیشتر خوردیم!!! یک روز هم سید جواد عکس خواهر کوچیکش رو به ما نشون داد گفت اسمش فاطمه هست. 🔹آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
محمدرضا کریم زاده| ۲ ▪️بدبخت شدی که! می‌دونید که تیری که به من اصابت کرده بود، زده بود به مردانگی من و داغون کرده بود و امیدی به نسل آوری نبود! یک روز جواد اومد گفت: بدبخت شدی که! و همزمان گفت: محمدرضا تو ازدواج می‌کنی؟ گفتم: بله که ازدواج می‌کنم ...۲ تا هم زن می‌گیرم .... خیلی تعجب کرد! خدا را شکر بعد از مدتی مسئله حل شد. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65