✅️ #مکتب_تاریخی؛ اندیشه های اقتصادیِ مکتب تاریخی [بخش سوم]
🔰اندیشه های اقتصادی مکتب تاریخی جدید
🔸️ اقتصاددانان مکتب تاریخی جدید بیشتر بر واقعیت های تاریخی تکیه می کردند و در تلاش بودند اقتصاد سیاسی را بر اساس روش تاریخی ایجاد کنند. از اینرو، بحث در اینجا بیشتر یک تحول اساسی و یا انقلاب در #علم_اقتصاد بود تا اصلاح آن علم. به بیان دیگر در نظر اقتصاددانان مکتب تاریخی جدید، برخلاف مکتب تاریخی قدیم که به اصلاح و تکمیل عقائد کلاسیک ها می پرداختند، نوعی جایگزینی علم اقتصاد مطرح است نه اصلاح و تکمیل. #روش_تاریخی بر جمع آوری داده های تاریخی و کشف حقیقت از طریق آن استوار می باشد. اگر چه این روش می تواند به عنوان یک عنصر کمکی در کنار دیگر روش های علمی مفید باشد، اما به عنوان یک روش مستقل کارساز نمی باشد. در این بخش به بررسی اجمالی چندی از اقتصاددانان معروف این مکتب می پردازیم.
1️⃣ گوستاو فون اشمولر [۱۸۳۷- ۱۹۱۷] از اقتصاددانان معروف آلمانی است. به نظر اشمولر جمع آوری واقعیات تاریخی، بسیار مهم تر از نظریه پردازی قیاسی است. او پیش فرضِ #ثبات_سایر_شرایط در مطالعه ی یک پدیده ی اقتصادی را مورد اعتراض قرار می داد. او همچنین عقیده داشت که نباید پدیده های اقتصادی را جدا از هم مورد مطالعه قرار داد. همچنین اشمولر عقیده داشت که در مطالعات اقتصادی، باید امور ارزشی و اخلاقی نیز مورد توجه واقع شود. به عنوان مثال: دولت و دیگر گروه های اجتماعی باید عدالت را نهادینه نمایند. وی همچنین اشاره می کند که #پیشرفت_اقتصادی با اصلاح در نهادهای اجتماعی و اقتصادی گره خورده است و نهادهای اقتصادی محصول احساس، اندیشه و عمل به سنت ها و قوانین هستند. به عقیده اشمولر اینکه فرض شود تنها تعدادی نهاد معین و همیشه ثابت وجود دارد، نادرست است. [نهایی گرایان تنها نهاد مؤثر را #نفع_شخصی دانسته و بقیه نهاد ها را ثابت و عملا خنثی در نظر می گیرند.] این ادعا که همه ی پیشرفت اقتصادی جنبه ی فنی دارد، قابل دفاع نیست. و همچنین این مطلب که بین منافع شخصی و اجتماعی هماهنگی وجود دارد، قابل قبول نیست. ضمنا اشمولر از تعرفه ی کارشناسانه برای حمایت از صنایع داخلی دفاع می کرد؛ زیرا وی بیشتر دغدغه ی یک اقتصاد ملی داشت.
2️⃣ ورنر زومبارت [۱۸۶۳- ۱۹۴۱] از شاگردان اشمولر و از دیگر اقتصاددانان مکتب تاریخی جدید بود. او در اوایل فعالیت های علمی، بیشتر به هواداری از رویکردهای سوسیالیستی معروف بود. او به دنبال توضیح ظهور و صعود سرمایه داری بود. او عقیده داشت که #سرمایه_داری بر فعالیت بازرگانی، دولت مدرن و فرآیند ماشینی استوار است. زمبارت، این عقیده ی "وبر" را که اصلاح طلبانِ مسیحی باعث ایجاد روحیه ی سرمایه داری گردیده اند زیر سؤال برده، ادعا می کند که اعمال و عقائد هوادارانِ مذهب یهود بود که موجب آن پدیده شد. زمبارت نیز همانند دیگر متفکران مکتب تاریخی تأکید می کند که قوانین اقتصاد کلاسیک مانند سایر قوانین اقتصادی، نه جهان شمول هستند و نه حرف آخر را می زنند، بلکه آنها تنها برای نظام سرمایه داری اعتبار دارند.
3️⃣ ماکس وبر [۱۸۶۴- ۱۹۲۰] دیگر متفکر مکتب تاریخی است. یک کار اساسی وبر مطالعه ای است که وی در مورد پیوند پروتستانیسم، شاخه ای از مسیحیت اصلاح شده، و تکامل نظام اقتصاد سرمایه داری انجام داده است. وبر این ایده ی مارکسیستی را که اصول و عقائد مذهبی صرفا مظاهری ایدئولوژیک از شرائط اقتصادی و شیوه ی تولیدی خاص هستند، رد می کند. به نظر وبر #عقائد_مذهبی دارای هویت مستقلی هستند و می توانند بر تحولات اجتماعی تأثیر بگذارند. وبر #سرمایه_داری را نتیجه و معلولِ #اصلاحات_مذهبی بر می شمارد و نه علت آن. وی تاکید می کند که #مذهب بيشترين قدرت تأثیرگذاری در ایجاد "روح سرمایه داری" داشته است. "ریچارد تانی" و دیگران بحث وبر را به چالش کشیده اند. تانی تأکید می کند با وجودی که مذهب روی دورنمای زندگی تأثیر می گذارد، اما تحولات اقتصادی و اجتماعی نیز روی مذهب مؤثر هستند. به نظر تانی، وبر تنها یک روی سکه را مورد توجه قرار داده است.
به نظر وبر ظهور و رشد فعالیت های تجاری و بازرگانی، باعث شده که طبقات متوسط جامعه از عقیده ی کاتولیک فاصله بگیرند. زیرا طبق عقیده ی کاتولیک ها گرفتنِ #بهره از #پولِ قرض داده شده ممنوع است. اصولا در آن زمان کاتولیک ها نسبت به انگیزه های مادی و اقتصادی بدبین بودند. اما بر اساس اندیشه های اصلاح طلبی دینی پروتستان- مثل عقائد پیروان کالون و لوتر- گرفتنِ #سود و بهره، #انباشت_ثروت و غیره مورد تشویق واقع می شد و از نظر دینی صحیح بود. در نتیجه رویکرد پروتستانی از مذهب ایجادگر سرمایه داری شناخته می شد. تانی ضمن پذیرش این موضوع، که اصلاح گری دینی مشوق فعالیت سودآور است، اضافه می کند که تحولات اقتصادی از قبیلِ گسترش تجارت از قرن شانزدهم میلادی به بعد نیز روی عقائد کلیسا مؤثر بوده است.
@taammolatenazari