eitaa logo
مطلب تبلیغی
22 دنبال‌کننده
136 عکس
124 ویدیو
68 فایل
مطالبی که برای تبلیغ دین مفید است. هدیه به مادر امام زمان عج؛ نرجس خاتون س @Mohammadsalari :آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ بالاترین مرتبه ایمان 🌼 پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله): 🍃وَ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: أَفْضَلُ إِيمَانِ اَلْمَرْءِ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّ اَللَّهَ مَعَهُ حَيْثُمَا كَانَ.🍃 🌿برترین مرحله ایمان انسان این است که بداند هر جا باشد خدا با او است🌿 📚جامع الأخبار، ج ۱، ص ۳۶ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ نمونه‌ای از هدایت‌گری امام حسن عسکری علیه السلام ✅ استخوان عجیب 👤 على بن علی بن حسن بن شابور نقل کرده است: ✍«در زمان امام حسن عسکری‌(ع) قحطی سختی پیدا شد، به همین جهت خلیفه وقت دستور داد که مردم از شهر بیرون روند و نماز باران بخوانند. پس مردم سه روز پشت سر هم بیرون رفتند و دعا خواندند و نماز گزاردند، اما باران نیامد، در روز چهارم جاثلیق بزرگ مسیحیان به همراه تعدادی از مسیحیان و راهبان به صحرا رفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در میان اینان راهبى بود که چون دست به دعا برداشت، از آسمان باران بارید. مسیحیان، در روز دوم نیز بیرون رفتند و پس از دعای آن راهب، باران بارید. در نتیجه این واقعه، بیشتر مردم دچار شک و تردید شده و تعجب کردند و حتی برخی به دین مسیحیت میل پیدا کردند. خلیفه به نزد امام حسن عسکرى(ع) فرستاد در حالی‌که او زندانی بود. او را بیرون آورد و به او گفت: به فریاد امت جدّت برس که بیم از هلاک آنها است. امام(ع) فرمود: من فردا بیرون می‌روم و شک را از میان مردم زایل می‌کنم. جاثلیق در روز سوم و در حالی‌که راهبان با وى بودند، بیرون رفت. امام حسن عسکرى(ع) نیز با تعدادی از اصحاب خود به بیرون رفتند، پس چون امام آن راهب را در حالی دید که دست خود را بلند کرده بود، دستور داد که دست راست آن راهب را باز گردانند و آنچه در میان دو انگشت او است، بیرون بیاورند. از میان دست راهب، یک استخوانی را بیرون آوردند. آن‌حضرت استخوان را گرفت و به آن راهب فرمود: الآن دعا کن تا باران ببارد. او دعا کرده و طلب باران نمود در حالی که آسمانی ابری بود، اما هوا گشوده شد و آفتاب نمایان گشت؛ خلیفه وقت به امام رو کرد و گفت: ای ابا محمد! این چه استخوانی است؟ فرمود: این استخوان پیامبرى از پیامبران خداست. و «مَا کُشِفَ عَنْ عَظْمِ نَبِیٍّ إِلَّا هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَر»؛ استخوان پیامبری نمایان نمی‌شود مگر این‌که از آسمان باران خواهد بارید». 📚 الثاقب في المناقب ج ۱، ص ۵۷۵، الخرائج و الجرائح ج ۱، ص ۴۴۱، کشف الغمة في معرفة الأئمة ج ۲، ص ۴۲۹ 📢 پاسخ برخی از شبهات پیرامون این خبر👇👇👇 https://www.islamquest.net/fa/archive/ar21997# 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ کرامتی عجیب از امام حسن عسکری ع 👤 دو نفر از اصحاب به نام هاى عبدالحميد بن محمّد و محمّد بن يحيى خرقی حكايت كرده اند: ✍ روزى بر يكى از دوستانمان به نام ابوالحسن ، علىّ بن بِشر، جهت ديدار و ملاقات وارد شديم، او سخت بى حال و در بستر افتاده بود، همين كه وارد شديم ، به ما پناهنده شد و التماس كرد تا برايش دعا كنيم و اظهار داشت : نامه اى با خطّ خودم نوشته ام مى خواهم آن را فردى مورد اطمينان نزد مولايم ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام ببرد. از او سؤال كرديم كه نامه كجاست ؟ پاسخ داد: نامه در كنارم مى باشد، پس دست برديم و نامه را از زير سجّاده اش بيرون آورديم [و با اجازه او] نامه اش را گشوديم تا ببينيم چه نوشته است، همين كه نامه را باز كرديم ، نگاه ما به اوّل نامه افتاد كه مهر و امضاء شده بود و در بالاى آن مرقوم بود: «ما نامه تو را خوانديم و خواسته ات را متوجّه شديم ، از خداوند متعال عافيت و سلامتى تو را درخواست نموديم پس خداوند متعال مدّت عمر تو را تا چهل و نه سال ديگر طولانى گردانيد. پس شكر و سپاس خداوند را به جاى آور، نیکی کن تا عمرت ادامه یابد، و اگر بدی کردی ایمن نباش از اینکه عمرت کوتاه شود؛ زیرا خداوند آنچه بخواهد انجام می دهد.» و چون نامه را خوانديم، به علىّ بن بِشر گفتيم : سرور و مولايمان، [بدون آن كه نامه را براى امام عليه السلام برده باشيم و بدون آن كه آن را ديده باشد] خوانده است و پاسخ نامه ات را مرقوم فرموده است . پس ناگهان در همين اثنا، صحيح و سالم شد و از جاى خود برخاست و كنيز خود را خوشحال نمود و آزادش گردانيد. بعد از سه روز از طرف وكيلِ امام عليه السلام ابوعمر عثمان بن سعید عمرى از شهر سامرا محموله‌ای اى را براى علىّ بن بِشر آوردند، و چون محاسبه كرديم ارزش اموال، سه برابر قيمت كنيز بود. 🍃عَنْ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، وَ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى اَلْخِرَقِيِّ ، قَالاَ: دَخَلْنَا عَلَى أَبِي اَلْحَسَنِ، عَلِيِّ بْنِ بِشْرٍ ، وَ هُوَ عَلِيلٌ قَلِقٌ، فَلَمَّا رَآنَا اِسْتَغَاثَ بِنَا وَ قَالَ: اُدْعُوا اَللَّهَ لِي بِالْإِقَالَةِ وَ أَنْفِذُوا كِتَاباً خَطَّيْتُهُ بِيَدِي إِلَى مَوْلاَيَ أَبِي مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) مَعَ مَنْ تَتَّقُونَ بِهِ فَقُلْنَا يَا عَلِيُّ أَيْنَ اَلْكِتَابُ فَقَالَ جَنْبِي فَأَدْخَلْنَا أَيْدِيَنَا تَحْتَ مُصَلاَّهُ فَأَخَذْنَاهُ وَ فَضَضْنَاهُ لِنَقْرَأَهُ فَإِذَا نَحْنُ فِي رَأْسِ اَلْكِتَابِ تَوْقِيعاً وَ نَحْباً وَ إِذَا فِيهِ قَدْ قَرَأْنَا كِتَابَكَ وَ سَأَلْنَا اَللَّهَ عَافِيَتَكَ وَ إِقَالَتَكَ؛ فَإِنَّ اَللَّهَ مَدَّ بِعُمُرِكَ تِسْعاً وَ أَرْبَعِين سَنَةً مِنْ بَعْدِ مَا مَضَى عُمُرُكَ فَاحْمَدِ اَللَّهَ وَ اُشْكُرْهُ وَ اِعْمَلْ بِمَا فِيهِ وَ بِمَا تُبْقِيهِ وَ لاَ تَأْمَنْ إِنْ أَسَأْتَ أَنْ يَبْتُرَ عُمُرَكَ فَ‍ «إِنَّ اَللّٰهَ يَفْعَلُ مٰا يُرِيدُ» ، فَقُلْنَا: يَا عَلِيُّ قَدْ قَرَأَ سَيِّدُنَا كِتَابَكَ وَ هَذَا خَطُّهُ بِكُلِّ مَا أَصَابَكَ فَقَامَ فِي اَلْوَقْتِ أَرْضَى جَارِيَتَهُ وَ تَصَدَّقَ بِهَا فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ، وَرَدَتْ سَفْتَجَةٌ مِنْ أَبِي عُمَرَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ اَلْعَمْرِيِّ اَلسَّمَّانِ مِنْ سَامَرَّا عَلَى بَعْضِ تُجَّارِ اَلْكَرْخِ يَحْمِلُ مَالاً إِلَى عَلِيِّ بْنِ بِشْرٍ فَحَمَلَهُ إِلَيْهِ فَحُسِبَ مَا تَصَدَّقَ بِهِ مِنْ مَالِهِ فَوَجَدَ اَلْمَالَ اَلْمَحْمُولَ إِلَيْهِ ثَلاَثَةَ أَضْعَافٍ . فكان هذا من دلائله (عليه السلام)🍃 📚 الهدایة الکبری، ص ۳۴۱، حسین بن حمدان خصیبی (م ۳۵۸ ق) 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ گناه مانع دیدار امام علیه السلام 👤 شخصى از اهالى كوفه به نام ابوالفضل محمّد بن علی بن عبدالله الحسينى معروف به باعر حكايت كند: ✍ در سال ۲۵۸، نيمه ماه شعبان به قصد زيارت امام حسين عليه السلام عازم كربلا شدم. و چون ولادت مسعود حضرت مهدى - موعود - عليه السلام در بين شيعيان منتشر شده بود و هركس به نوعى علاقه مند ديدار آن مولود عزيز بود، مادر من كه نيز از شیعیان اهل بيت عليهم السلام بود گفت : پسرم چون به زيارت حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام رفتى از خداوند طلب كن تا خدمتگذارى امام حسن عسكرى عليه السلام را روزىِ تو گرداند، همان طورى كه پدرت مدّتى توفيق خدمتگذارى حضرت را داشت . پس هنگامى كه به كربلا رسيدم و براى زيارت امام حسين عليه السلام وارد حرم مطهّر شدم و زيارت آن حضرت را انجام دادم، او را در پيشگاه خداوند متعال واسطه قرار دادم تا به آرزويم - يعنى؛ به خدمت گزارى مولايم امام حسن عسكرى عليه السلام برسم، و در شب نیمه شعبان، چون نزديك سحر شد و بسيار خسته بودم در گوشه اى استراحت كردم . ناگهان متوجّه شدم، كه شخصى بالاى سرم، مرا صدا زد و اظهار داشت : اى ابوالفضل ! مولايت حضرت ابومحمّد، امام حسن عليه السلام مى فرمايد: دعايت مستجاب شد، حركت كن و به سوى ما بيا تا به آرزو و خواسته خود برسى . گفتم: اسمت چیست، گفت سَرور، عرضه داشتم : من الان آماده نيستم كه بتوانم به سامرا بيايم و خدمت مولايم برسم، بايد برگردم كوفه و خودم را جهت خدمت در منزل حضرت، آماده كنم . پاسخ داد: من پيام مولايم را رساندم و تو آنچه مايل بودى انجام بده . بعد از آن به كوفه بازگشتم و مادرم را در جريان قرار دادم، مادرم گفت : اى پسرم ! دعايت مستجاب شد، ديگر جاى ماندن و نشستن نيست ، سريع حركت كن تا به مقصد برسى . به همين جهت خود را آماده كردم و به همراه شخصى زرگر معروف به علىّ ذهبى روانه بغداد شدم و چون من جوانى بى تجربه بودم ، مادرم سفارش مرا به آن زرگر كرد. هنگامى كه وارد شهر بغداد شديم، من به منزل عمويم كه ساكن بغداد بود، رفتم و در آن هنگام مراسم جشن نصارى بود. عمويم مرا با خود به مجلس جشن نصارى برد، همين كه وارد مراسم و جشن آن ها شديم ، سفره غذا پهن كردند و ما نيز از غذاى ايشان خورديم، سپس شراب آوردند و بين افراد تقسيم كردند و براى من هم آوردند، ليكن من قبول نكردم . ولى به زور مرا مجبور كردند تا نوشيدم ، بعد از گذشت لحظاتى تعدادى نوجوان خوش سيما وارد مجلس شدند و مردم با آن ها مشغول عمل زشت لواط گشتند، شيطان بر من وسوسه كرد تا آن كه من نيز همانند ديگران مرتكب اين گناه بزرگ گشتم و بعد از آن چند روزى را در بغداد ماندم . سپس عازم سامرا شدم و هنگام ورود به شهر سامرا داخل دجله رفتم و بعد از آن كه خود را شستشو دادم ، لباس هاى پاكيزه پوشيدم و روانه منزل امام حسن عسكرى عليه السلام شدم . همين كه نزديك منزل آن حضرت رسيدم، وارد مسجدى شدم كه جلوى منزل حضرت بود و مشغول خواندن نماز گشتم . پس از مدّتى كوتاه ، همان كسى كه در كربلا آمد و پيام حضرت را آورد، دوباره نزد من آمد و من به احترام او ايستادم ، او دست خود را بر سينه من نهاد و مرا به عقب راند و اظهار داشت : بگير. و مقدارى دينار به سوی من پرتاب نمود و گفت : مولا و سرورم فرمود: تو ديگر حقّ ورود بر آن حضرت را ندارى، از هر كجا آمده اى برگرد. این پول خرج رفت و برگشت تو از کوفه به اینجاست. و من با حالت گريه و اندوه برگشتم. پس از حساب متوجه شدم پولی که به من داد دقیقا به همان اندازه بود که در راه خرج شده بود. 📚 الهداية الکبرى، ج ۱، ص ۳۳۱ 📢 متن عربی👇👇👇 https://hadith.inoor.ir/hadith/385439?utm_source=hadith_app&utm_medium=display&utm_content=share_hadith&utm_term=%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%84%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ تفاوت شيعه و محب 👤 يوسف بن محمّد و علىّ بن سيّار : ✍ شبى از شب ها به محضر مبارك حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شديم . همچنين والى شهر كه علاقه خاصّى نسبت به حضرت داشت، به همراه شخصى كه دست هاى او را بسته بودند، وارد منزل امام عليه السلام شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! اين شخص را از دكّان صرّاف در حال سرقت و دزدى گرفته ايم . و چون خواستيم او را همانند ديگر دزدان شكنجه و تأديب كنيم، اظهار داشت كه از شيعيان حضرت علىّ عليه السلام و نيز از شيعيان شما است و ما از تعذيب او خوددارى كرديم، آیا او از شیعیان است؟ حضرت فرمود: به خداوند پناه مى برم، او شيعه علىّ عليه السلام نيست. سپس والى آن سارق را از آن جا بُرد و به دو نفر از مأمورين خود دستور داد تا آن سارق را تعذيب و تأديب نمايند، پس او را بر زمين خوابانيدند و شروع كردند بر بدنش شلاّق بزنند؛ ولى هر چه شلاّق مى زدند روى زمين مى خورد و به آن سارق اصابت نمى كرد. بعد از آن، والى مجدّدا او را نزد امام حسن عسكرى عليه السلام آورد و گفت : ياابن رسول اللّه! بسيار جاى تعجّب است، من از اين مرد معجزاتی را مشاهده كردم كه جز برای پیامبران نمی‌باشد، امام السلام فرمود: یا اوصیای پیامبران، سپس فرمود: آن معجزات برای ماست و او از شيعيان ما نيست، بلكه از محبّين و دوستان ما مى باشد. والى اظهار داشت : فرق بين شيعه و دوست چیست؟ حضرت فرمود:«شِيعَتُنَا هُمُ اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ آثَارَنَا وَ يُطِيعُونَنَا فِي جَمِيعِ أَوَامِرِنَا وَ نَوَاهِينَا وَ مَنْ خَالَفَنَا فِي كَثِيرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اَللَّهُ فَلَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا»؛ «همانا شيعيان ما كسانى هستند از آثار ما پیروی می کنند و مطیع اوامر و نواهی ما هستند و هر کس با ما در دستورات الهی مخالفت کند از شیعیان ما نیست.» 🍃وَ مِنْهَا: مَا رُوِيَ عَنْ يُوسُفَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيِّ بْنِ سَيَّارٍ قَالاَ: حَضَرْنَا لَيْلَةً عَلَى غُرْفَةٍ لِأَبِي مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلزَّكِيِّ وَ قَدْ كَانَ اَلْوَالِي فِي ذَلِكَ اَلْوَقْتِ مُعَظِّماً لَهُ إِذْ جَاءَ وَالِي اَلْبَلَدِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مَكْتُوفٌ فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَخَذْتُ هَذَا عَلَى بَابِ حَانُوتٍ صَيْرَفِيٍّ فَلَمَّا هَمَمْتُ بِضَرْبِهِ قَالَ إِنِّي مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ وَ شِيعَتِكَ فَكَفَفْتُ فَهَلْ هُوَ كَذَلِكَ. فَقَالَ مَعَاذَ اَللَّهِ مَا هَذَا مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ فَنَحَّاهُ وَ قَالَ اِبْطَحُوهُ فَبَطَحُوهُ وَ أَقَامَ عَلَيْهِ جَلاَّدَيْنِ وَ قَالَ أَوْجِعَاهُ فَأَهْوَيَا إِلَيْهِ بِعِصِيِّهِمَا فَكَانَا لاَ يُصِيبَانِهِ وَ إِنَّمَا يُصِيبَانِ اَلْأَرْضَ. قَالَ فَرَدَّهُ اَلْوَالِي إِلَى اَلْإِمَامِ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ عَجَباً لَقَدْ رَأَيْتُ لَهُ مِنَ اَلْمُعْجِزَاتِ مَا لاَ يَكُونُ إِلاَّ لِلْأَنْبِيَاءِ. فَقَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ أَوْ لِلْأَوْصِيَاءِ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا هِيَ لَنَا وَ هُوَ لَنَا مُحِبٌّ . فَقَالَ اَلْوَالِي مَا اَلْفَرْقُ بَيْنَ اَلشِّيعَةِ وَ اَلْمُحِبِّينَ فَقَالَ شِيعَتُنَا هُمُ اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ آثَارَنَا وَ يُطِيعُونَنَا فِي جَمِيعِ أَوَامِرِنَا وَ نَوَاهِينَا وَ مَنْ خَالَفَنَا فِي كَثِيرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اَللَّهُ فَلَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا🍃 📚 الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۸۳ 📢 روایت با جزئیات بیشتر در👈 التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، ج ۱، ص ۳۱۶ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا