eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 🔻مرد آزاده همسر مرد آزاده ای به او گفت: نمی بینی که یارانت به هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای ، تو را ترک کرده اند؟ او گفت : از بزرگواری آنهاست که به هنگام توانایی، از احسان ما بهره می بردند و حال که ناتوان شده ایم ، ما را ترک کرده اند. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸می‌خواستم خـدا را نوازش کنم 🍃ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن 🌸خواستم دستان خـدا را بگیرم 🍃ندا آمد؛ دستان افتاده ای را بگیر 🌸خواستم چهره خداوند را ببینم 🍃ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر 🌸خواستم رنگ خـدا را ببینم 🍃ندا آمد؛ بی رنگی عارفان را بنگر 🌸خواستم به خانه خـدا بروم 🍃ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن 🌸خواستم صبر خـدای را ببینم 🍃ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن ♡• •♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💢 روزي بهلول بر هارون وارد شد هارون گفت ای بهلول مرا پندی ده بهلول گفـت ای هـارون اگر در بیابانی که هیچ آبی در آن نیست و تشنگی بر تو غلبه نماید و نزدیک مرگ شوی ، آیا چه میدهی که تو را جرعه ای آب دهند که عطش خود را فرو نشانی؟ هارون گفت : صد دینار طلا بهلول گفـت : اگـر صـاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی ؟ گفت : نصف پادشاهی خود را می دهم بهلول گفت پس از آنکه آب را آشامیدي ، اگربه مرض حبس الیوم مبتلا گردي و رفع آن نتوانی باز چه میدهی که کسی علاج آن درد را بنماید ؟ هارون گفت نصف دیگر پادشاهی خود را بهلول جواب داد : پس مغـرور بـه ایـن پادشـاهی مبـاش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکویی کنی ؟! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب‌ها دستمان بہ خدا نزدیڪتر مےشود پس بیا دعا ڪنیم پـروردگـارا امروزمان را باز هم بہ ڪرمت ببخش و یارے ڪن درپیشگاهت روسفید باشیم. "شبتون در پناه خدا" http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─    
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازلباسهای کهنه تو کمدت خسته شدی ?😔 دوست داری لباسای نو برای خودت و بچه هات بخری؟😊 💜قیمت عالییییی👌 💜جنس و کیفییت تضمینی👌 💜تنوع بالا👌 💜ارسال رایگان👌 💜همراه با پورسانت همکاری👌 بیا اینجا بهت مشاوره میدم تا بهترین رو انتخاب کنی👇 https://eitaa.com/joinchat/4162257079C30f0504abe برای دریافت مشاوره عدد۲ رو برام بفرست😊
✨﷽✨الهی به امیدتو 💐روزتان معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد        (علیهم السلام)💐 🌺💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ      وَ آلِ مُحَمَّدٍ  وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌺💚السلام علیک یابقیة الله    (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 💚🌺السلام علیک یااباعبدالله        الحسین (علیه السلام) 🌺💚السلام علیک یا علی ابن         موسی الرضا(علیه السلام) 💐السلام علیکم یا اهل البیت النبوه         جمیعا" ورحمة الله وبرکاته💐 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ای عشقِ بی‌نشان ای ماهِ جمکران عجل ظهورک یا صاحب‌الزمان سالهای بدون مهدی (عج) 💔 🤍🌼 🌼 اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ من سجـده به خاک جمکران می‌خواهم از یـــوسـف گمگشتــه نشــــان می‌خواهم فــریـاد و فغـــان، از غـــم تنهــــا بــودن من مهــــدی صــاحب الـــزمان می‌خواهم 🌼 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦈 این است آفرینش خدا👆 😳عظمت خدا رو با این تصاویر و این آیات ببینید و بشنوید... 🤔کجای دنیا هست که اثری از وجود خدا نداشته باشه؟!!! سوره لقمان آیه ۱۱ (عبدالباسط) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃 گیاهان مفید را بشناسید...👇 🍃کاسنی که گیاه بسیار مناسب برای کبد است. 🍂شاه تره یک گیاه بسیار مناسب برای الرژی هاست. 🍃عناب باعث کاهش حرارت خون و کبد میشود و خواص ضد الرژی و ضد التهاب دارد. 🍂شیرین بیان یک گیاه ضد التهاب و اثرات شبیه کورتون دارد. 🍃سرکه انگبین که ترکیبی از سرکه و عسل میباشد برای پاکسازی کبد بسیار خوب است. 🍂خاکشیر یک گیاه معتدل به سمت تری است و برای التهاب و حرارت کبد موثر است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است:   این ماجرا بر گرفته از کتاب دانستنیهایی درباره جن میباشد.  تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی   ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:   مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد.   در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم .   لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواریو در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .      ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند .   در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است.   .روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.   تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود. چندی بعد حاجت به دیدار ان ها امد وگفت من می خواهم به مردم بی بضاعت کمک کنم وان ها را درمان کنم باید از خانه پدرت بروی ومستقل شوی وجوان نیز همین کار را انجام داد ودر منزلش به معالجه بیماران بی بضاعت از فلج تا نازایی و بیماری های دیگر پرداخت ولی بعد از مدتی اورا به اتهام نداشتن مدارک بازداشت کردن وجوان به تمام کارهایش اعتراف کرد واینکه مجبور بوده از حاجت اطاعت کند ودر غیر اینصورت اورا اذیت می کردن و در اخر با دیدن تشخیص درست بیماری ومعالجه ان او را تبرئه وازاد کردند @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ 🌷داستان کوتاه پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند. روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگ‌ها بیندازند. وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کرده‌ام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت می‌خواهم.» پادشاه گفت این هم ده روز مهلت.» وزیر رفت پیش نگهبان سگ‌ها و گفت : «می‌خواهم به مدت ده روز خدمت این سگ‌ها را بکنم.» نگهبان پرسید : «از این کار چه فایده‌ای می‌بری..؟» وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .» نگهبان گفت : «پس چنین کن.» وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگ‌ها کرد و دادن غذا ، شستشوی آن‌ها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.» ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره‌گر ماجرا بود ولی با صحنه‌ی عجیبی روبرو شد. همه‌ی سگ‌ها به پای وزیر افتادند و تکان نمی‌خوردند..! پادشاه پرسید : « با این سگ‌ها چه کرده‌ای ..!؟» وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگ‌ها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.» پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد. احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کرده‌اند و مدت‌هاست به خود اجازه نمی‌دهید آنها را ببخشید ، فقط کافی‌است امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ... مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید. ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامانا بدویید که مدرسه ها باز شد👩🏻‍🍼😩 بازم و دغدغه تغذیه بچه‌ها🤨🥤 تو هم و نمیدونی برای بچت چی درست کنی؟ 🥺🥲🍱 پس بدو بیا اینجا ... طرز تهیه انواع 🍞🤤 https://eitaa.com/joinchat/1548943423C7bbc94968d بیا و تو چند دقیقه یه آشپز حرفه ای شو😍❤️
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
یه روز دخترم از برگشت مثل ابر بهاری داشت گریه میکرد ازش پرسیدم چی شده گفت که دوست صمیمیش تو مدرسه های آماده د خوشمزه میاره و من غرورم پیشش شکسته میشه وقتی مثل اون نیست خوردنیام دلداریش دادم و گفتم اشکال نداره مامان برات خوشمزه ترشو درست میکنه داشتم تو ایتا دنبال یه راه چاره ای میگشتم که با این کانال آشنا شدم😍 https://eitaa.com/joinchat/1548943423C7bbc94968d دیگه دخترم میتونه پیش دوستاش سرشو بالا بگیره 😌🍟 واقعا محشره ِ آموزش هاش🙊🍔😘
✨﷽✨ 🔴 ✍امام علی (ع) فرمودند : در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛ جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..) و از خانه با آرایش بیرون می‌آیند، اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند .. و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند و حرام ها را حلال می‌دانند و (اگر توبه نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار می‌شوند .. 📚وسائل‌الشیعه ج14ص19          ‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💔🍃 🍃💔 💖روزی از ابو سعید ابوالخیر سوال کردند : ❤️این حُسن شهرت را از کجا آوردی ؟  💖ابوسعید گفت : ❤️شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول 💖کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم، ❤️خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که 💖بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه، ❤️مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی 💖کاسه ی آب را در دستان من دید، پی به ❤️ماجرا برد و گفت: 💖فرزندم، امیدوارم که نامت عالم‌گیر شود" ❤️بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و 💖آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون ❤️یک دعای مادر میداند ... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐هدیه ام راپذیرا باش 💞هدیه ای همراه با   💐عشق و مهر و محبت 💞نیکی و دعای خیر 💐یکرنگی وصداقت 💞و یک دنیا آرزوی خوشبختی 💐تقدیم به شما دوستان خوبم 💞سه شنبه تون پُر از زیبـایی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ .. ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩ ﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮرﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ.. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت.. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ، ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ .. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!! ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ . ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ؛ . ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟! . ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ . ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ . ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ . ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ.. ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ.. و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ.. کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد: قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد و قسم بر چشمان همیشه نگرانت... • قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند و قسم بر غربتت، وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست.... (زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران از دنیا رفته) 🔰🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
📚 💎 روزی مردی در بیابان در حال گذر بود که ندائی رااز عالم غیب شنید: « ای مردهرچه همین الآن آرزو کنی، به تو داده میشود.» مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود. در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد. ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ » مرد گفت: کور شود هرکه آرزو و دعای کوچک داشته باشد. بلافاصله مرد کور شد! نکته : وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است. خدا بزرگ است، از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💠ملانصرالدین و مرد تشنه ☘روزی ملانصرالدین در حال راه رفتن در بیابان بود که دید مردی در حال تشنگی است. ملانصرالدین به مرد گفت: بیا من به تو آب می‌دهم. ☘ملانصرالدین از کوزه‌ای که همراه داشت، آب برداشت و به مرد داد. مرد آب را خورد و گفت: آفرین، این آب خیلی خوشمزه است. ☘ملانصرالدین گفت: این آب از چشمه‌ای در این نزدیکی است. ☘مرد گفت: پس لطفاً مرا به آن چشمه ببر. ☘ملانصرالدین مرد را به چشمه برد. مرد آب چشمه را چشید و گفت: این آب خیلی بدمزه است. ☘ملانصرالدین گفت: این آب همان آبی است که به تو دادم. ☘مرد گفت: اما آن آب خیلی خوشمزه بود. ☘ملانصرالدین گفت: چون آن آب را تشنه خورده بودی. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
هدایت شده از تبلیغات همشهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌨کم کم روزای سرد و برفی داره شروع میشه هر خودرویی تو این روزا نیاز به زنجیرچرخ و دردسراش داره 🤦‍♂ اسپری ضد یخ لاستیک P3 بهترین جایگزین برای زنجیرچرخ که به تولید داخل رسیده با قیمت یک سوم خارجیش همین الان کلیک کن و این محصول رو برای ماشینت با کمترین قیمت تهیه کن 👇 https://www.20landing.com/91/602 https://www.20landing.com/91/602
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان قطعی ریزش مو طی هشت روز توسط محقق تبریزی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳 ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید  👨‍⚕👨🏻✨🩺 بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه‌_آسا نتیجـه گرفتن 😍 روی لینک زیر کلیک کنید 😃👇 https://www.20landing.com/60/603 https://www.20landing.com/60/603
🔻مِهر پنهان خدا 🔰🔰🔰🔰🔰 🔰ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ بیمار ﺷﺪ و ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯی ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ. 🔰ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان، برگه تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند تا هزینه جراحی را بپردازد. 🔰پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﺍﻭ گفتند که ﻣﺎ می‌توانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ می‌کرد. 🔰ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتند: می‌توانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ. 🔰ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند و از او پرسیدند: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟ نمی‌توانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟ 🔰ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ چیزی که مرا به گریه می‌اندازد این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ. @tafakornab 👆
🔻نفس بزرگ «به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم». http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالا رفتن سن حتمی است 🍁 اما اینکه "روان تو پیـر شود" بستگی به خودت دارد! زندگی را ورق بزن...! 🍁مبادا، مبادا. . . ! زندگی را دست نخورده برای "مرگ" بگذاری دوست من.. 🍁پایان آدمیزاد .... نه از دست دادن معشوق است! نه رفتن یار! نه تنهایی! هیچ کدام پایان آدمی نیست.... آدمی آن هنگام تمام میشود و "دلش پیر شود" که دنبال رویاهایش نرود..🍁 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆