eitaa logo
ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی
1.6هزار دنبال‌کننده
2 عکس
3 ویدیو
3 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ذلکِ الْقُرْآنُ فاسْتنْطِقُوهُ؛ قرآن را به سخن بیاورید. ادبیاتی (خواه نقلی و خواه عقلی) را دنبالش هستیم که قرآن و روایات را به سخن در می آورد.
مشاهده در ایتا
دانلود
من نشویه: حرفی است که مدخول آن منشأ و مبدأ است برای آنچه که من متعلق به آن چیز است:(زید ولد من عمرو). الآیة: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ. یحفظونه من امر الله :یعنی حفظ می کنند اورا حفظی که نشأت گرفته از امر خداوند متعال! دو نکته مهم: ۱.فرق من نشویة با من ابتداء ان است که من ابتدائیه در مقابلش (الی، انتهائیه) معنا می دهد،مثل: (ذهب من البصره الی الکوفه) اما من نشویه در مقابلش الی قرار نمی گیرد(زید ولد من عمرو،الآیه). ۲.اصطلاح نشویه حادث شده از متأخرین از ادباء است اما قدماء بر این من،همان عنوان ابتدائیه را اطلاق کرده اند. علوم العربیه،ج۲/ص۳۷۷
🔶 التحقيق في كلمة( ): ومن هذه الأسماء التي تمنع لوجود ألف التأنيث الممدودة فيها«حمراء وصفراء وخضراء وصحراء وطرفاء ونفساء وعشراء وقوباء وفقهاء وسابياء وحاوياء وكبرياء ، ومنه عاشوراء ومنه أيضا أصدقاء وأصفياء ، ومنه زمكّاء وبروكاء وبراكاء ودبوقاء وخنفساء وعنظباء وعقرباء وزكرياء ، فقد جاءت في هذه الأبينة كلها للتأنيث.(الممنوع من الصرف في اللغة العربية-ج١-ص٥٠٩).  الأسماء المختومة بألف التأنيث ممنوعة من الصرف، و إليك أوزانها:فاعولاء،نحو: «تاسوعاء» (التاسع من محرّم) و «عاشوراء» (العاشر من محرّم).(المعجم المفصل في علم الصرف-ج١-ص١٥٥). بعضها شائع مشهور يعرف بمجرد سماع صيغته. ومنه الأوزان الآتية:8- فاعولاء، مثل: عاشوراء، اسم لليوم العاشر من المحرم.(النحو الوافي-ج٤-ص٦٠٣). العاشُوراءُ، قَالَ شَيْخُنا: قلتُ: المَعروف تَجَرُّدُه من ال.(تاج العروس-ج١٣-ص٤٣). (فاعُولاءُ) عاشُوراءُ معرفَة.(المخصّص-ج٥-ص٥١). قال بعضهم : عاشوراء : معرفة لا يجوز إدخال الألف واللام عليها ، ولا يوصف بها اليوم ولكن يضاف إليها.(شمس العلوم-ج٧-ص٥٢٠). : (عاشوراء)بر وزن(فَاعُوْلَاء)از ريشه(عشر)مى باشد و به علت(الف)و(همزه)زائدتين است. (عاشوراء)معرفة است چون اسم مى باشد براى روز دهم از ماه محرم كه در اين صورت(ال)تعريف بر آن داخل نمى شود و مثلا در عبارت:( هذا عاشوراء ),(عاشوراء)صفت براى(يوم)نيست بلكه مضاف اليه(يوم)مى باشد. ارسالی @oloomhowzeh_ir
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 جار و مجرور ها چرا متعلق مي خواهند؟ 💢 در هر كلامى قبل از تشكيل شدن,دو ابهام وجود دارد: ١-ابهام اصلى:ابهام اصلى يعنى ابهامى كه مربوط به مسند و مسند اليه است و فقط توسط مسند و مسند اليه بر طرف مى شود مثلا مخاطبى كه نمى داند كه(زيد قائم است)به از خبر مى دهيم:(زيدٌ قائمٌ)و توسط(زيد:مسند اليه) و (قائم:مسند)ابهام اصلى كلام برطرف مى شود. ٢-ابهام فرعي:ابهام فرعى توسط سائر قيودى كه جز اركان كلام نيستند از بين مى رود مانند:مفعول به-حال-تمييز-ظرف-جار و مجرور أصليّ... . ولى چون ظرف و جار و مجرور اصليّ براى از بين بردن ابهام فرعى در كلام مى آيند و در حقيقت تكميل كننده ى معناى عامل خود هستند در نتيجه هيچ چاره اى بجزء متعلق ندارند مانند: (زيدٌ قائمٌ)كه داراى ابهام فرعى است مثلًا(قيام زيد در كجا اتفاق افتاد؟)كه مى گوييم:(زيدٌ قائم في الدار)كه (في الدار)براى تكميل معناى(قائم)آمده و وظيفه ى بر طرف كردن ابهام فرعى را بر عهده دارد و (في الدار)جارومجرور اصلى است زيرا: ١:براى برطرف كردن ابهام فرعى آمده و بين متعلَّق خود و مجرور خود ارتباط برقرار مى كند يعنى در مثال مذكور,حرف(في)بين(قائم)و(الدار)ارتباط بر قرار كرده. ٢-براى ايجاد معناى جديد در كلام كه در مثال مذكور(في)معناى ظرفيت را در كلام ايجاد كرده است. نتيجه:چون ظرف و جار و مجرور اصلى براى برطرف كردن ابهام فرعى در كلام مى آيند و تكميل كننده ى معناى عامل خود هستند در نتيجه هيچ چاره اى جز متعلَّق ندارند.(بداءة النحو-بحث حروف الجرّ-پاورقى١٩-ص٢٢٦) @oloomhowzeh_ir
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 التحقيق في(حکم الجُمِل و الظرف و الجار و المجرور بعد النکرات و المعارف) الجمل الخبریة التي لم یستلزمها ما قبلها إن کانت مرتبط بنکرة محضة فهي صفة لها،نحو:(یَجِيءُ رجلٌ یَضْحَکُ) أو بمعرفة محضة فهي حال عنها،نحو:(یَجِيءُ زیدٌ یَضْحَکُ) أو بغیرالمحضة منهما فهي محتملة لهما،کقوله تعالی:(هذا ذِکْرٌ مبارکٌ أَنْزَلْنَاه) و(کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ أسفاراً) وأما حکم الظرف والجارّ والمجرور بعدها (أي النکرة المحضة والمعرفة المحضة والنکرة غیر المحضة والمعرفة غیر المحضة) فحکم الجمل).(القواعد النحویّة-ص٢٨٦/الحدائق الندیّة في شرح الفوائد الصمديّة-ص٧٩٦). (جمله ی خبریه ای که آن الفاظی که قبل از آن آمده اند مستلزم آن جمله خبریه نمیشوند(یعنی این جمله به گونه ای نباشد که اگر حذف شود معنای کلام متلاشی شود)بخلاف(زیدٌ ذَهَبَ)که جمله ی خبری(ذَهَبَ)به سبب ماقبل یعنی(زیدٌ)آمده چون(زیدٌ)مبتدأمی باشد وهر مبتدأیی خبر می خواهد و اگر(ذَهَبَ)حذف شود کلام متلاشی می گردد)اگر این جمله ی خبریه با نکره ی محضه ربط داشته باشد پس آن جمله میشود صفت برای آن نکره محضه مانند:(یجيءُ رجلٌ یضحکُ)که(یضحک‌ُ)صفت برای(رجل‌ٌ)می باشد-یا اگر آن جمله خبریه ربط داشته باشد با معرفه ی محضه پس آن جمله میشود حال از آن معرفه محضه مانند:(یجيء زیدٌ یضحکُ)که(یضحکُ)حال از(زیدٌ)میباشد-یا این جمله خبریه ربط داشته باشد با نکره غیرمحضه یامعرفه غیر محضه در این صورت جمله هم می تواند صفت باشد وهم می تواند حال باشد مانند:(هذا ذکرٌ مبارکٌ أنزلناه)که(أنزلناه)هم می تواند صفت باشد برای(ذکرٌ مبارکٌ)وهم حال از(ذکرٌ مبارکٌ)باشد چون(ذکرٌ مبارکٌ)نکره غیر محضه است(زیرا نکره ای که توسط صفت تخصیص بخورد،در معنا نزدیک به معرفه میشود) و مانند:(کمَثَلِ الحمارِ یحمِلُ أسفاراً)که(یحملُ)هم میتواند صفت باشد برای(الحمارِ)و هم حال از (الحمار)باشد چون(الحمار)معرفه غیر محضه است(زیرا (ال)در(الحمار)،(ال) جنسیة هست که (الحمار)را در معنا نزدیک به نکره می کند). ظرف و جار ومجرور در مثال های زیر صفت هستند:(یَضحَکُ رجلٌ في الدار)-(یَضحَکُ رجلٌ عندَک). ظرف وجارومجرور در مثال های زیر حال هستند:(یَضحَکُ زیدٌ في الدار)-(یَضحَکُ زیدٌ عندَک). ظرف وجارومجرور در مثال های زیر هم می توانند صفت باشند وهم حال:(یَضحَکُ رجلٌ مؤمنٌ في الدار)-(یَضحَکُ رجلٌ مؤمنٌ عندَک). نکرة محضة:نکره ای که نه به نکره اضافه شده و نه صفتی برای آن آمده. معرفة محضة:‌معرفه ای که دلالت دارد بر یک شيء معین ومشخص. نکرة غیر محضة:نکره ای که به نکره ی دیگر اضافه شده یا صفتی برای آن آمده. معرفة غیر محضة:اسمی که در لفظ معرفه است و دلالت بر ماهیّت معین ومشخص می کند ولی کلی است وبر بیش از یک مصداق قابل صدق میباشد و درمعنا نزدیک به نکره است. أمّا النكرة:فالأصل فيها أن تنعَت لأن الغرض من النعت تخصيص المنعوت فلمّا كانت النكرات مجهولة احتاجت الى التخصيص.(علل النحو-ج١-ص٣٨٠/العلل في النحو-ج١-ص٢٣٤). علت اينكه جمله خبريه و ظرف و جار و مجرور بعد از نكره محضه در حكم صفت هستند اين است كه اصل در نكره اين است كه توصيف شود زيرا غرض اصلى از صفت,تخصيص منعوت مى باشد در نتيجه نكرات به علت مجهول بودن احتياج به تخصيص دارند. الأصل في صاحب الحال أن يكون معرفة لأن الحال هو حكم بصفة من الصفات فلا يجوز أن يصدر الحكم على نكرة.(الجدول في إعراب القرآن-ج١٦-ص٤١٧). و علت اينكه جمله و ظرف و جار و مجرور بعد از معرفه محضه در حكم حال هستند اين است كه اصل در ذو الحال اين است كه معرفه باشد زيرا حال حكم كردن به كمك صفتى از صفات مى باشد در نتيجه صادر شدن حكم بر نكره جائز نيست(زيرا نكره محضه فائده اى در ذو الحال شدنش نيست به اين علت كه مجهول است مگر اينكه مسوِّغ داشته باشد). ... أسلفنا عن الدماميني .(حاشية الصبان على شرح الأشموني على ألفية ابن مالك و معه شرح الشواهد للعيني-ج١-ص١٥٠-حاشية الدسوقي على مختصر المعاني-ج١-ص١٠٦). در صورتى كه جار و مجرور و ظرف بعد از معرفه محضه واقع شوند جائز است كه آن ها را بگيريم در صورتى كه متعلّق آن جار و مجرور و ظرف را فرض كنيم,بنابراين در مثال 🔴 يَضْحَكُ زيدٌ في الدار ِ 🔴 وجه جائز است: ١-(في الدار)متعلق به(كائنًا)مقدّر و . . ٢-(في الدار)متعلق به(الكائنُ)مقدّر و . {البته تعيين دقيق اين أمر مربوط به قرائن لفظيه و معنويه مى باشد} @oloomhowzeh_ir
👈 التحقيق في 👉 ...أن أصل التقوى كالدعوى، كما أن تترى في قوله تعالى:(ثم أرسلنا رسلنا تترى)أصله (وترى) ، ومنه تراث والأصل وراث، والتقية والأصل وقية.(اللمعة البيضاء-ج١-ص٥٥٦). ...أن أصل لفظ «التقوى» في اللغة هو «الوقوى» بالواو، و كالوقاية، فأبدلت «الواو» «تاء» كما هو في «الوكلان» و «التكلان» و نحوهما.(تفسير القرآن الكريم-ج٢-ص٥٣).  من اتقى يتقي اتقاءً: إذا جعل لنفسه وقاية عما يخافه.(تفسير حدائق الروح والريحان في روابي علوم القرآن-ج٢٢-ص٤٥٣). (التقوى) ، هو  ، وفيه إبدال فاء الكلمة تاء لمجيئها قبل تاء الافتعال في الفعل اتّقى، أصله ، و بقي القلب في التقوى وأصله الوقيا ثمّ قلبت الياء واوا في الاسم للفرق بينه وبين الصفة وهي التقيّ.(الجدول في اعراب القرآن-ج٢-ص٤١٠). ، كقولك: الدّعوى و الشّروى و  .(الإيضاح في شرح المفصل-ج٢-ص٤١٣). َالْأَصْلُ فِي  :   فَقُلِبَتِ الْوَاوُ تَاءً مِنْ وَقَيْتُهُ أَقِيِهُ أَيْ مَنَعْتُهُ، وَرَجُلٌ تَقِيٌّ أَيْ خَائِفٌ، أَصْلُهُ وَقَى، وَكَذَلِكَ تُقَاةٌ كَانَتْ فِي الْأَصْلِ وُقَاةٌ، كَمَا قَالُوا: تُجَاهَ وَتُرَاثَ، وَالْأَصْلُ وجاه و وراث.(تفسير القرطبي-ج١-ص١٦٢). إبدالها{أي التاء}: و جاءت التاء بدلا في المواضع التالية: أولا: إبدالها من الواو: تبدل «التاء» من «الواو» في غير قياس في الكلمات التالية: «تجاه» من «الوجه» وزن «فعال»، «تراث» من «ورث» على وزن«فعال»، «تقيّة» من «وقيت» على وزن «فعلية». و « »  « » و «تقاة» على وزن«فعلة». و «توراة» من «ورى» على وزن «فوعلة» «تولج» من الولوج على وزن «فوعل».(المعجم المفصل في النحو العربي_ج١-ص٣١٩).  قَالَ أبو منصور : اتَّقى يَتَّقي كَانَ فِي الأَصل اوْتَقى، عَلَى افْتَعَلَ، فَقُلِبَتِ الْوَاوُ يَاءً لِانْكِسَارِ مَا قَبْلَهَا، وأُبدلت مِنْهَا التَّاءُ وأُدغمت.(لسان العرب،ج١٥،ص٤٠٣). در كلمه معتل الفاء(واو)در معرض ابدال به(تاء)است.اين ابدال در مصدر,فعل و مشتقات و در است.(صرف كاربردى-ص٣٥). برخى از علماء قائل هستند كه(التقوى)مصدر مى باشد كه اصل آن(الوقوى)بوده و به دليل تخفيف در تلفّظ{زيرا تلفّظ كردن(واو)در صورتى كه در ابتداء كلمه باشد,ثقيل است},(واو) قلب به(تاء)شده,كه بنابر اين ديدگاه(التقوى)بايد مصدر فعل(وَقَى)باشد كه با مراجعه به برخى كتب لغت مى فهميم كه(التقوى)به عنوان مصدر(وَقَى)استعمال نشده: وقِى: وَقَاهُ يَقِيهِ وَقْياً بِالْفَتْح،و وِقايَةً بالكسْر،و وَاقِيَةً على فاعِلَةٍ.(تاج العروس-ج٤٠-ص٢٢٦). وَقَى: وقاهُ اللهُ وَقْياً و َوِقايةً وواقِيةً.(لسان العرب-ج١٥-ص٤٠١). و برخى ديگر(التقوى)را اسم مصدر مى دانند كه اين قول صحيح است زيرا(التقوى)از(همزه)و(تاء)در فعل(اتَّقَى)لفظًا و تقديرًا بدون عوض خالى مى باشد كه در نتيجه(التقوى), اسم مصدر است از(اتَّقَى) و علت اينكه(واو)در(الوقوى)قلب به(تاء)شده اين است كه(واو)در باب افتعال قبل از(تاء)در (اتَّقَى)واقع شده كه اصل آن(اوْتَقَى)بوده كه به علت مكسور بودن ماقبل(واو),(واو)قلب به(ياء)شده و بعد تبديل به(تاء)شده و در(تاء)باب افتعال ادغام شده,در نتيجه چون در فعل(اتَّقَى) ابدال رخ داده در اسم مصدر آن هم كه(التقوى)هست ابدال رخ داده و اصل(التقوى),(الوقيا)بوده كه به علت ايجاد فرق بين اسم و صفت(تَقِيّ),(ياء)در(الوقيا)قلب به(واو)شده:(الوقوى). :اسم-مفرد-جامد-غير مصدر(اسم فعل)-ثلاثي مزيد-از ماده(وقي)-بر وزن (فَعْلَى). منبع ( بسم الله الرحمن الرحیم ) @oloomhowzeh_ir
ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی
چرا در دو آیه ۱۰ فتح و ۶۳ کهف ضمیر ه مضموم قرائت شده است ؟ پاسخ ابوالبقا و مرحوم رضی را با بیان استاد فتوحی در این صوت شنود کنید منبع : کانال استاد فتوحی ❇️ سؤال: چرا در دو آیه زیر ضمیر «ه» مضموم قرائت شده است؟ 1⃣ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَكَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا یَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَـٰهَدَ ٱللَّهَ فَسَیُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمࣰا [سوره الفتح 10] 2⃣ قَالَ أَرَءَیۡتَ إِذۡ أَوَیۡنَاۤ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ ٱلۡحُوتَ وَمَاۤ إِلَّا ٱلشَّیۡطَـٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ عَجَبࣰا [سوره الكهف 63] جواب و را با بیان استاد فتوحی در این صوت بشنوید. ‼️ انتشار فقط با ذکر منبع مجاز است. 📲لینک دانلود از گوگل‌درایو: https://drive.google.com/file/d/1hOPK-p217oKXHumninuEh7AoFROkG1Yq/view?usp=drivesdk
ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی
بررسى(...مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ اللَّهَ...)(الفتح:١٠) ١-جمهور(هاء)را كسره داده اند:(عليْهِ). در قرائت حفض(هاء)ضمه داده شده:(عليْهُ) و علت ضمه دادن به(هاء)در اين آيه سازگارى برقرار كردن بين اين(هاء) و بين(هاء ها)در(وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ)(الفتح/٩)مى باشد. كسره الجمهور أعني الهاء غير حفص فإنه ضمها فقرأ:(عليهُ الله)و أراد بذلك التوفيق بينها و بين الهاءات في قوله:(وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوه).(إعراب القرآن و علل القراءات-ص٥٢١/السبعة في القراءات-ج١-ص٦٠٣). ٢-علت اينكه جناب حفص(هاء)را به ضمه قرائت كرده اين است كه:بنا بر اصل(هاء)را ضمه داده (زيرا (هاء)اى كه براى مذكر استعمال مى شد ضمه داده مى شود و ضمه اشباع مى شود و از اشباع ضمه(واو)توليد مى شود ولى در(عليهُ)بدون اشباع به دليل اكتفاء كردن به ضمه به جاى (واو) ديگر (واو) ذكر نشده و علت اين اكتفاء اين امر است كه ضمه نائب از (واو)مى باشد)ولى بقيه قُراء (هاء)را به كسر قرائت كرده اند به دليل اينكه(هاء)با(ياء)در(عليْه)مجاور مى باشند. قَرَأَ حَفْص {بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهِ الله} مَضْمُومَة الْهَاء على أصل حركتها وَقَرَأَ الْبَاقُونَ {عَلَيْهِ} بِكَسْر الْهَاء لمجاورة الْيَاء.(حجة القراءات-ج١-ص٦٧٢) الْهَاء للمذكر تضم وتشبع ضمتها فيتولد مِنْهَا الْوَاو نَحْو ضَربته.(حجة القراءات-ج١-ص٨١) مَضْمُومَة الْهَاء من غير إشباع اكْتِفَاء بالضمة عَن الْوَاو لِأَنَّهَا نابت عَن الْوَاو.(حجة القراءات-ج١-ص٢٩٠) ٣-علت اينكه جناب حفص(هاء)را به ضمه قرائت كرده اند اين است كه:ضمه بعد از حذف(واو)باقى مانده به دليل نزديك شدن به كمك مضموم شدن(هاء)به تفخيم در حرف(لام)در(الله) يعنى حرف ضمه بر روى(هاء)وسيله اى براى ايجاد تفخيم در(لام)مى باشد. {چون يكى از مواردى كه باعث مى شود در حرف(لام)تفخيم رخ دهد وجود ضمه در قبل از(لام)است مانند:(رسولُ اللهِ)}.(يعنى براى اشاره به اينكه صاحب اين اسم داراى عظمت و بزرگى است پس اسم ايشان هم با تفخيم بيان مى شود) و جناب طنطاوي معتقد است كه:آن امرى كه با تفخيم مناسب است{در صورتى كه:(لتفخيمٍ)بخوانيم كه در اين صورت تنوين دلالت بر ماهيت دارد يعنى ماهيت تفخيم}أمر عهد و پيمانى است كه كلام به آن مشعر مى باشد(يعنى: (إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ )اين آيه مشعر است به بزرگى و عظمت پيمانى كه با پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) بسته مى شود كه در حقيقت با الله تعالى اين پيمان بسته شده در نتيجه تفخيم در لفظ جلالة(الله)كه صاحب اين اسم است و بيعتى كه با ايشان صورت گرفته و اينكه هركس به عهدخود با ايشان وفا كند پاداش بزرگى كسب مى كند با عظمت و بزرگى اين پيمان متناسب است و اگر(لتفخيمِ أمرِ العهدِ)بخوانيم در اين صورت يعنى:تفخيم (لام)لفظ جلالة(الله)كه متناسب است با تفخيم امر عهدى كه كلام به آن مشعر است كه نتيجه باز امر بالا مى باشد). (در اين آيه): (هاء)به صورت كسر هم قرائت شده. (ومَنْ أوفى بما عاهد عليهُ الله) بضمّ الهاء فإنّه أبقى بعد حذف الواو توسّلاً بذلك إلى تفخيم لام لفظ الجلالة وقُرئ بكسرها.(الافصاح عن المتواري من احاديث المسانيد والسنن والصحاح-ج٢-ص١٤٢). (وَمَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّه)َ بضم الهاء فانه أبقى بعد حذف الواو إذ أصله (هُو) توسلا بذلك الى تفخيم لام الجلالة.(روح البيان-ج٩-ص٢١). والهاء في قوله:(عَلَيْهُ)قرأها حفص بالضم، توصلا إلى تفخيم لفظ الجلالة، الملائم لتفخيم أمر العهد المشعر به الكلام، وقرأها الجمهور بالكسر.(التفسير الوسيط لطنطاوي-ج١٣-ص٢٦٧).
🟢 بدون یادداشت‌برداری و دسته‌بندی مطالب، یک محقق به جایی نمی‌رسد 🔹 ما هنوز به لزوم نقشه در زندگی یعنی در جزئیات زندگی ایمان نیاورده‌‌ایم. یک دانشمند اگر متد و روش صحیح در کار کردن و در یادداشت برداشتن و در کلاسه کردن مطالب نداشته باشد و بخواهد صرفاً به حافظه بسپارد و ننویسد، به جایی نمی‌‌رسد. 🔸به ما گفته‌اند «ما حفظ فرّ و ما کتب قرّ». این دستور در حقیقت برای استفاده اکثر از وقت است. ما هنوز نمی‌دانیم این جزئیات را باید به ما یاد بدهند و گویندگان و نویسندگان ما هم نه خود می‌دانند و نه یاد می‌دهند. 📗 استاد مطهری، یادداشت‏ها، ج۱۳، ص۱۱۰ 📌مسیر علمی: ۱) تبیین رووس ثمانیه « ورود خام قدرت فهم و تفهیم را محدود می کند » ۲) نظام واره و سازمان علم و مولف کتاب درسی در علم را به دست آوردن ۳) تصور صحیح از مطلب که البته نیازمند پرهیز از تسرع در تصدیق است(پرونده و پوشه را زود نبندید : فهم) ۴) تصدیق ۵) حفظ و نوشتن "دفتر علم: جمع بندی و محاسبه " ثمره معلوم و محسوس ساعتت را به جا بگذار در مسیر علمی، خودتان را به نوشتن جمع بندی یعنی حل شد به این دلیل نشد به این دلیل وادار کنید و عادت دهید ! خواندن و نوشتن بخش جدا نشدنی زندگی است یکبار کوهی از اطلاعات در ذهنتان را شسته رفته به بند بکشید تا برای همیشه دارایی شما به شمار بیاید حاشیه کتاب نوشتن( کنار کتاب: به درد نمی خورد ) با متن( به دردتان می خورد: گوشه کتاب ) تفاوت دارد ۶) ایمان و ملکه و استقامت " اگر با اطلاعات اندک رخ ندهد با فراوان که سنگین کننده است سخت تر هست / استقامت؛ رمز و راز رسیدن به مقصود" ۷) پیاده سازی 📚 آنچه از اهمیت بسزایی برخوردار است و‌ موجب کوتاه شدن راه علمی میشود در عین تعمیق آن؛ حرکت بر اساس این سیر است
ثلاثه اقسام : 1) الاتساع من حیث المکان بان یستعمل فی مکانه الاصلی و غیره و هو المراد بالتوسع المجوز للتقدم 2) الاتساع من حیث المعنی بان یستعمل فی المعنی الظرفی و ما یشبهه و هو المراد بالتوسع المجوز لنحو : هذا فی ملکی 3) الاتساع من حیث الآله بان یستعمل مع آله الظرفیه ای معنی "فی" و بدونها و هو المراد بالتوسع المجوز لنحو : (مالک یوم الدین / دخلت الدار) علی کونهما مفعولا بهما حاشیه ابوطالب بر سیوطی : ر.ک پ1 ص199 ج1 سیوطی @oloomhowzeh_ir
👈👈 التحقيق في الوصف بمعنى الأعمّ و الأخصّ 👉👉 وصف در علم نحو به دو معنا اراده شده: در كتاب البهجة المرضية در تعريف حال بيان شده: الحالُ فضلة منتصب .... ١-أعمّ:ما دلّ على معنى حدثيّ عارض على الذات ... و هو ...شامل أيضًا للخبر و النعت.(مكرّرات المدرّس-ج٢-ص١٨٨). با توجه به اين معنا در معناى عامّ خود به كار رفته و شامل: و و مى شود. ٢-أخصّ: النعت{قد يقال للنعت أيضًا}:هو التابع الذي يكمّل متبوعه ببيان صفة من صفات متبوعه أو صفة من صفات متعلّق متبوعه الذي يذكر بعدها / تابع يدلّ على معنى في متبوعه.(مكرّرات المدرّس-ج٣-ص١١٩/بداءة النحو-ص٢٤٧). با توجه به اين معنا در معناى خاصّ خود به كار رفته و با و متباين مى باشد. وصف به معناى أعمّ نقش اعرابى نيست ولى وصف به معناى أخصّ نقش اعرابى است. الفرق بين "انقدح" و "ظهر" والمراد من "انقدح" شىء الذى كان له ظهور لكن يحتاج الى تعمق النظر اما "ظهر" ظهور الذى لا يحتاج الى تعمق النظر ويكون ظهور الشىء بدون التأمل اما "انقدح" فيحتاج اى التأمل (نام کتاب : هداية الأصول في شرح كفاية الأصول نویسنده : المدرّسي البهسودي، حيدر علي    جلد : 1  صفحه : 29)
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 از مخاطبین: برخی از مواقع شده که در تراث الف و نون مشدده (انّ) مفتوح خوانده می شود و اصلا فتحه مصححین به آنها می دهند در حالی که خبر قرار گرفته اند و از مواضع وجوب یا جواز صراحتا نبوده اما پاسخ دادند به ما ✍اصل در خبر مفرد بودن است از این رو اَنّ خواندیم و مصححین این تراث فتحه دادند . می خواستم بدانم آیا در منابع معتبری هم به این اصل استناد شده است یا خیر ؟ اگر بلی لطفا چند مورد را ذکر فرمایید 💢 پاسخ : بله در منابع معتبر بدین اصل اشاره شده که چند مورد آن را ذکر می کنیم ( آدرس ها بر اساس سایت کتابخانه فقاهت است) ؛ 📚 والأصل في الإخبار الإفراد نام کتاب : الدر المصون في علوم الكتاب المكنون نویسنده : السمين الحلبي    جلد : 5   صفحه : 90 نام کتاب : إعراب القرآن وبيانه نویسنده : درويش، محيي الدين    جلد : 10  صفحه : 299 📚  الأَصْل فِي الْخَبَر الْإِفْرَادُ نام کتاب : مغني اللبيب عن كتب الأعاريب نویسنده : ابن هشام، جمال الدين    جلد : 1  صفحه : 802 نام کتاب : حاشية الصبان على شرح الأشمونى لألفية ابن مالك نویسنده : الصبان    جلد : 1  صفحه : 296 نام کتاب : همع الهوامع في شرح جمع الجوامع نویسنده : السيوطي، جلال الدين    جلد : 1  صفحه : 375 📚 المفرد هو الأصل في الخبر نام کتاب : شرح التسهيل نویسنده : ابن مالك    جلد : 3  صفحه : 310 📚 الأصل في الخبر أن يكون مفرداً نام کتاب : جامع الدروس العربية نویسنده : الغلاييني، مصطفى    جلد : 2  صفحه : 265 📚 وَالْأَصْل فِي الْخَبَر أَن يكون اسْما مُفردا نام کتاب : شرح قطر الندى وبل الصدى نویسنده : ابن هشام، جمال الدين    جلد : 1 صفحه : 120 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 @oloomhowzeh_ir
💥تقریب الاستدلال/الحجة 🔹در کتب علمی گاه برای توضیح دلیل بر مدعا از تعبیر "تقریب الاستدلال/الحجة" استفاده می‌شود. 🔹در توضیح این تعبیر ۴ بیان وجود دارد، ۳ مورد از میر سید شریف و یک مورد از تهانوی. 🔻میر سید شریف🔻 1⃣ هو سوق الدلیل علی وجه یستلزم المطلوب، و بعبارة اخری تطبیق الدلیل علی وفق المدعی. 📚شرح الشمسیة،ص ۲۵، حاشیه میرسیدشریف 2⃣ هو سوق الدلیل علی وجه یستلزم المطلوب فاذا کان المطلوب غیر لازم و اللازم غیر مطلوب لایتم التقریب. 📚التعریفات، ج۱، ص۲۹. 3⃣ سوق المقدمات علی وجه یفید المطلوب و قیل سوق الدلیل علی الوجه الذی یلزم المدعی و قیل جعل الدلیل مطابقا للمدعی. 📚التعریفات، ج۱، ص۲۹. 🔻تهانوی در کشاف🔻 4⃣ هو عند اهل النظر سوق الدلیل علی وجه یستلزم المطلوب فان کان الدلیل یقینیا یستلزم الیقین به و ان کان ظنیا یستلزم الظن به و هو مرادف التطبیق هکذا فی حواشی شرح الشمسیة. 📚 کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ج۱ ص ۴۹۷. ⬇️ جمع بندی عبارات فوق ⬇️ 1⃣ تقریب🔻 🔹بیان کردن دلیل به گونه‌ای که مستلزم مطلوب باشد؛ 🔹بیان کردن دلیل به گونه‌ای که از آن مدعا لازم آید؛ 🔹مطابقت نمودن دلیل با مدعا؛ 🔹بیان کردن مقدمات به گونه‌ای که مفید مطلوب باشد؛ 2⃣ بنابراین: 🔹۱. اگر مطلوب لازمه دلیل نباشد؛ یا آنچه لازمه دلیل است مطلوب گوینده نباشد، تقریب انجام نشده است. 🔹۲. اگر دلیل تقریب شده یقینی بود مستلزم یقین به مطلوب است و اگر ظنی بود مستلزم ظن به مطلوب است. 3⃣ تقریب و تطبیق مرادف‌اند. رک به کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ج۱ ص ۴۷۲. منبع : روش سنتی تحصیل علوم حوزوی @oloomhowzeh_ir
: ✅ معنای واحد را به اعتبار اینکه لفظ بر آن دلالت می کند، مدلول گویند. ✅ معنای واحد را به اعتبار اینکه از لفظ فهمیده می شود، به آن مفهوم گویند. ✅ معنای واحد را به اعتبار اینکه از لفظ قصد می شود، معنی گویند. ✅ معنای واحد را به اعتبار آنکه مورد لحاظ ذهنی قرار می گیرد، ملحوظ گویند. ✅ معنای واحد را به اعتبار آنکه مورد تصور ذهنی قرار می گیرد، متصور گویند. ✅ معنای واحد را به اعتبار آنکه لفظی برایش وضع شده، موضوع له گویند. ✅ معنای واحد را به اعتبار آنکه لفظ در آن معنی استعمال می شود، مستعمل فیه گویند. ✅ معنای واحد به اعتبار فرد خارجی اش که لفظ بر آن فرد خارجی صدق می کند، مصداق گویند. ✅ معنای واحد را به اعتبار آنکه مورد قصد گوینده قرار می گیرد، مقصود گویند. 👈 بر گرفته از کانال المدرس الافضل @oloomhowzeh_ir
بسم الله الرحمن الرحیم 💢 يك بحث در علم ادبيات كه بسيار جالب است و مى تواند ثمرات خاص خود را به دنبال داشته باشد و يك مبناى بديع است اين مى باشد كه ( (الجار و المجرور و الظرف) المعاني؟ ) كه نسبت به اين بحث سه قول وجود دارد: ١-مشهور علماء : تعلق گرفتن جار و مجرور به حروف معانى مطلقا (چه حرف نائب از فعل محذوف باشد و چه نباشد) است. ٢-برخى از علماء : تعلق گرفتن جار و مجرور و ظرف به حروف معانى مطلقا (چه حرف نائب از فعل محذوف باشد و چه نباشد) است. ٣-برخى ديگر از علماء : در صورتى كه حرف نائب از فعل محذوف باشد , تعلق گرفتن جار و مجرور و ظرف به آن بنابر سبيل نيابت است ولى در صورتى كه حرف نائب از فعل محذوف نباشد , تعلق گرفتن جار و مجرور و ظرف به آن است. المشهور منع ذلك مطلقًا أي { سواء كان الحرف نائبًا عن فعل حذف أو كان غير نائب عن فعل } و قيل بجوازه مطلقًا أي { لما فيها من معنى الفعل } و فصّل بعضهم فقال : إن كان نائبًا عن فعل حذف جاز ذلك على طريق النيابة لا الأصالة و إلّا فلا. (حاشية الدسوقي على مغني اللبيب-ج٢-ص٢٠٢) با توجه به عبارت ( أي )اين مطلب استخراج مى شود كه اساس اين مبنا اين است كه در صورتى كه داراى باشد مى تواند در جايگاه واقع شود مانند : ( لن ينفعكم اليوم إذ ظلمتم) كه بنابر نظر برخى از علماء , (اليوم) ظرف است و متعلِّق به (لن) مى باشد زيرا در (لن) معناى (نفي) وجود دارد يعنى : ( ) و مانند : (ما أنت بنعمة ربك بمجنون) كه بنابر نظر برخى از علماء , (بنعمة ربك) متعلِّق به (ما) است زيرا در (ما) معناى نفى است. از تحليل بالا نتيجه مى گيريم كه تنها علتى كه باعث شده كه اين دسته از علماء قائل به اين نظريه شوند كه حروف معانى مى توانند در جايگاه متعلَّق واقع شوند اين است كه در اين حروف معنا فعل وجود دارد پس ( ) , ( ) در نتيجه وقتى معناى فعل در حرف به علت وجود معارض از بين رود , ديگر آن حرف نمى تواند در جايگاه واقع شود. آيا در عبارت (لا صيام في السفر إلّا الثلاثة الأيام ...) , (الثلاثة الايام) مى تواند متعلِّق به (لا) باشد , زيرا (لا) به معناى (انتفى) است؟ در صورتى كه بنابر اين ديدگاه كه تعلق گرفتن جار و مجرور و ظرف به حروف معانى جائز است به اين عبارت نگاه كنيم بايد اول اثبات كنيم كه (لا) چون به معناى (انتفى) است مى تواند با اين معنايى كه دارد در جايگاه واقع شود و با اين معناى نفى در (الثلاثة الأيام) عمل كند. براى اثبات اين امر به عبارت (لا صيام في السفر إلّا الثلاثة الأيام) مراجعه مى كنيم و اين سؤال مطرح مى شود كه آيا (لا) با معناى (انتفى) در (الثلاثة الأيام) عمل مى كند و يا اينكه (إلّا) نفى (لا) را مى شكند كه در نتيجه ديگر (لا) با معناى (انتفى) در (الثلاثة الأيام) عمل نمى كند چون (إلّا) نفى (لا) را از بين مى برد و معناى (انتفى) براى (الثلاثة الأيام) ساقط مى شود؟ با توجه به عبارت متوجه مى شويم كه وجود معارض يعنى وجود (إلّا) باعث مى شود كه (لا) ديگر با معناى (انتفى)در (الثلاثة الأيام) عمل نكند زيرا (انتقى الصيام في السفر الثلاثة الأيام)خلاف مقصود است در نتيجه چون (إلّا) نفى (لا) را از بين مى رود در نتيجه ديگر (لا) به معناى (انتفى)نيست و وقتى معناى فعل در (لا) منتفى شود ديگر (لا) نمى تواند در جايگاه واقع شود و ( ) ( ) . @oloomhowzeh_ir
بسم الله الرحمن الرحیم 👈👈 التحقيق في معنی الضاحک و الضّحک 👉👉 🔶 پرسش؛ دلیل اینکه در دانش منطق منطقیون ضاحک را عرضی خاصه انسان و رابطه ی این دو را تساوی می دانند چیست؟ در صورتی که در ویدئو هایی دیده شده است که میمون ها نیز تبسمی بر صورت می آورند 💢 پاسخ: با توجه به برداشتی که از واژه ضحک در منابع لغوی که اشاره شده است (آدرس ها بر اساس سایت کتابخانه فقاهت است) معرفی شده است ؛ از ریشه این پرسش مطرح نمی گردد؛ زیرا تبسم در گستره معنای لغوی ضحک "آشکار شدن دندان ها به گونه ای ویژه" نمی گنجد. 💢 ضحک 📚 ضحك: ضحِكَ يَضَحَكُ ضَحِكاً (نام کتاب : تهذيب اللغة نویسنده : الأزهري، أبو منصور    جلد : 4  صفحه : 55)وضِحْكاً (نام کتاب : العين نویسنده : الخليل بن أحمد الفراهيدي    جلد : 3  صفحه : 58) و ضَحْكا ( نام کتاب : المحكم والمحيط الأعظم نویسنده : ابن سيده    جلد : 3  صفحه : 32) : افتَرَّ عن ضاحکته و ضواحکه و هی ما تقدم من انسانه ( نام کتاب : أساس البلاغة نویسنده : الزمخشري    جلد : 1  صفحه : 575) 📚 والضَّحْك: ظُهُورُ الثَّنايا(به دندان های جلوی داندان که دو عدد آن در فک بالا و دو عدد در فک پایین است) من الْفَرحِ ( انبساط شديد في الباطن : نام کتاب : التحقيق في كلمات القرآن الكريم نویسنده : المصطفوي، حسن    جلد : 7  صفحه : 16). ( نام کتاب : تهذيب اللغة نویسنده : الأزهري، أبو منصور    جلد : 4  صفحه : 57 ) 📚 و أمّا العجب: فهو من مبادي الضحك، إذا كان منتهيا الى الضحك، و ليست المادّة بمعنى التعجّب، كما في السخر أيضا. ... تدلّ الآيات الكريمة على أنّ‌ الضَّحِكَ‌ في مقابل البكاء (نام کتاب : التحقيق في كلمات القرآن الكريم نویسنده : المصطفوي، حسن    جلد : 7  صفحه : 16) 📚 فانّ حقيقة الضَّحِكِ‌ كما قلنا هو ظهور الانبساط في الوجه، و الوجه أعمّ من المادّىّ و الروحانىّ، و الانبساط أيضا انّما يتحصّل بأمور متنوّعة. ( نام کتاب : التحقيق في كلمات القرآن الكريم نویسنده : المصطفوي، حسن    جلد : 7  صفحه : 17) 💢 الضاحک 📚 والضَّاحكة( مبتدا ): كلُّ(خبر) سِنٍ من مُقَدَّم الأضراس (صفت) ما (موصوله و صدر صله که هو باشد محذوف، صفت دوم ) يبدُو عند الضَّحِك (نام کتاب : العين نویسنده : الخليل بن أحمد الفراهيدي    جلد : 3  صفحه : 58) 📚 والضاحكة: كل سن يَبدُو من مقدم الأضرَاسِ عند الضَّحِكِ. (نام کتاب : مجمل اللغه نویسنده : ابن فارس    جلد : 1  صفحه : 575) 📚 والضَّاحِكَةُ : كلُّ سِنّ من مُقَدَّمِ الأضْرَاسِ ممَّا يبدو عند الضَّحِك. والضَّحِكُ : العَجَبُ ، وهو قَرِيبٌ ممَّا تَقَدَّمَ. ( نام کتاب : المحكم والمحيط الأعظم نویسنده : ابن سيده    جلد : 3  صفحه : 32) 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 @oloomhowzeh_ir
جدول جامع بحث ثامن از باب رابع مغنی.pdf
244.4K
: اسماء شرط و استفهام و کم خبریه جدول جامع این بحث به همراه کمبودهایی که مغنی در ارائه مثال ها و نیز اعراب ها داشته کانال استاد راسل @oloomhowzeh_ir
بسم الله الرحمن الرحیم 👈👈 بررسى كلمه در آية شريفة:( أَن يَكُونَ لَهُمُ ){الأحزاب:٣٦}. 👉👉 الخيرة من التخير، كالطيرة من التطير: تستعمل بمعنى المصدر هو التخير، وبمعنى المتخير كقولهم: محمد خيرة الله من خلقه.(الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل-ج٣-ص٤٢٧). (خِيرة)از(تخيُّر:برگزيدن)مى باشد مانند:(طِيرة)كه از(تطيُّر:فال بد زدن)مى باشد. (خيرة)هم به معناى مصدر يعنى:(تخيُّر) استعمال مى شود و هم به معناى اسم مفعول يعنى:(مُتخيَّر:برگزيده شده)مانند:(محمد الله من خلقه)أي(محمد الله من خلقه). : وَالِاسْم ُالخِيرَة والخِيَرَة كَالْعِنَبَةِ، والأَخيرة أَعرف، وَهِيَ الِاسْمُ مِنْ قَوْلِكَ: اخْتَارَهُ اللَّهِ تَعَالَى. وَفِي الْحَدِيثِ: محمدٌ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، خِيرَةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ.(لسان العرب-ج٤-٢٦٦) (تَخَيَّرَ الشيءَ)به معناى(اختاره:آن را برگزيد)مى باشد و(الخِيْرَة)و(الخِيَرَة) اسم مصدر هستند از (اختاره الله)و(الخِيَرَة)معروف تر از(الخِيْرَة)مى باشد. و بيان(تَخَيَّرَ الشيءَ : اخْتَارَهُ)در كتاب لسان العرب ظهور در اين مطلب دارد كه در لغت,(خيرة)و(اختيار)به يك معنا هستند. 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 @oloomhowzeh_ir
فهم متون علمی : 🔻شیوه‌ طرح اشکال؛ نشانگر قوت و یا ضعف آن ✍ اشکالات در کتب سنتی به ۴ شکل متفاوت مطرح می‌شوند: (۱. لقائل أن یقول کذا و کذا، ۲. إن قلت کذا، ۳. إن قیل، ۴. لایقال) 🔻تفسیر ۴ تعبیر فوق و جایگاه آنها 1⃣ لقائل أن یقول کذاو کذا: 🔹لام در «لقائل» لام ملکیت است، در جای خود به اثبات رسیده است که لام ملکیت مشعر به انتفاع می‌باشد، (... فى اللام معنى الانتفاع، ... لأنّ اللام تشعر بالملكية المؤذنة بالانتفاع؛ 🔸حاشیه الدسوقی علی المختصر، ج ۴ ص ۱۱.) 🔹بنابراین ترجمه این عبارت اینگونه خواهد بود: برای گوینده‌ای(مستشکلی) است این که بگوید/به نفع گوینده‌ای است اینکه بگوید/ گوینده حق دارد چنین بگوید. 🔹 این عبارت بالکنایه می‌فهماند که اشکالِ مستشکل، اشکال وارد و به جائی است و مستشکل حق طرح چنین اشکالی را داراست. 2⃣ إن قلت کذا: 🔹 «إن» شرطیه و «قلت» فعل شرط است. 🔹 بنابراین ترجمه عبارت اینگونه است: «اگر بگوئی» 🔹این جمله به ظاهر جمله‌ای خنثی به نظر می‌رسد ولی استفاده از فعل معلوم، آن هم به صیغه مخاطب - به خصوص هنگامی که با عبارتهای دیگر سنجیده شود - نشانگر این است که این اشکال قوی بوده به گونه‌ای که نویسنده به مستشکل به عنوان مخاطب حاضر، این حق را می‌دهد که اشکالش را مطرح کند. با توجه به مطالب پیشین، نویسندگان کتب سنتی در گزینشی هدفمند و مطابق با معنا، همواره: 1⃣ «لقائل...» را برای بیان اشکال أقوی 2⃣ «ان قلت...»را برای بیان اشکال قوی 3⃣ «إن قیل...» را برای بیان اشکال ضعیف 4⃣ و «لایقال...» را برای بیان اشکال اضعف به کار می‌برند. ✅ دو نکته: ۱: رتبه‌بندی فوق بر اساس دیدگاه نظریه پرداز و نسبت به مقام اثبات می‌باشد نه مقام ثبوت، یعنی ممکن است در دیدگاهِ او، اشکالی بسیار ضعیف باشد و با عبارت « لایقال» بیان شود، در حالیکه همان اشکال واقعا و در مقام ثبوت اشکالی قوی باشد، و یا در نظرگاه او اشکالی به غایت قوی است و با عبارت «لقائل» بیان می شود در حالیکه واقعا آن اشکال، اشکالی ضعیف به شمار می‌آید. ۲: این تقسیم بندی به صورت ثلاثی نیز از سوی برخی محققین مطرح شده است بدینگونه که (لقائل، ان قلت، ان قیل) به ترتیب اشاره به اشکال: (قوی، متوسط، و ضعیف ) داشته باشند: 🔹«قال بعض المحققين في حاشية الجامي عند ختم الكتاب: السؤال ثلاثة اقسام: قوى و متوسط و ضعيف، فالقوى «لقائل»و المتوسط «فان قلت» و الضعيف «فان قيل». 🔸المدرس الأفضل فيما يرمز و يشار إليه في المطول، ج۲، ص: ۴۱». 📚 منبع: کتاب حدائق الدقائق شرح الانموذج. ↪️🔻شیوه‌ طرح اشکال 💥خلاصه 1⃣ طبیعی است که پس از طرح هر نظریه، از سوی اشخاص واقعی یا فرضی بر آن نظریه اشکالاتی وارد شود. 2⃣ اشکالات به لحاظ قوت و ضعف به چهار حالت: اقوی، قوی، ضعیف و اضعف، درجه بندی می‌شوند. 3⃣ در متون سنتی شیوه طرح اشکال و تعبیر به کار رفته برای آن، بیانگر درجه بندی اشکال است. 4⃣ چهار گونه تعبیر (لقائل أن یقول، إن قلت، إن قیل، لایقال) به ترتیب برای بیانِ اشکال اقوی، قوی، ضعیف، اضعف به کار برده می‌شود. 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 @oloomhowzeh_ir
عقل برهانی معصوم از خطا است.mp3
4.74M
🌀 هر جا برهان نداریم فلسفه نداریم 📌 در مباحثی همچون نفس و معاد که مبادی برهانی صرف وجود ندارد ، برهان فلسفی جاری نمی شود و باید به سراغ سایر مبادی همچون منابع نقلی رفت چون عقل فلسفی طبق شروط مقدمات برهان حرکت می کند. لذا هر کجا این شروط باشند عقل حکم ، منطقه نفوذ و میدانی دارد و حکم اش هم صحیح است و هر کجا این شروط نباشند، اساسا عقل هیچ حکم و میدانی ندارد « با انضمام بیانات استاد در جمع طلاب 1400/09/23» ✍ نکته : عقل هیچ گاه در حکمش تردید ندارد هرچند در مفاد قطعی اش تردید می آید 🎙 حضرت استاد علی فرحانی 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2410151948Cbbf328ebc9
حدیثی که حضرت زهرا سلام الله علیها به اندازه حسنین آن را دوست می داشت.mp3
1.76M
❓حدیثی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به اندازه دو فرزند خودش حسن و حسین آن را دوست می داشت چه بود؟ 🎙 حضرت استاد احمد عابدی اَرّانی 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2410151948Cbbf328ebc9
osule-fegh-mehvar-v-kalam-mehvar.mp3
11.96M
⭕️ اصولِ و اصولِ | استاد در این صوت به دو رویه موجود در مسائل علم اصول می پردازند و می فرمایند برخی از اصولیین نگاه ثبوتی و کلامی به مباحث دارند و برخی دیگر نگاه اثباتی و فقه محور به مسائل علم اصول دارند. 🌀 ایشان معتقدند که مرحوم شیخ (ره) و اصولیین قبل از ایشان، مسائل اصول را اثباتی و با توجه به زمین فقه و به قصد زبان شناسی کلام معصوم مطرح می کردند. اما از بعد از آخوند (ره)، برخی از اصولیین مسائل این علم را به صورت ثبوتی و با توجه به حیث کلامی مسائل (مصالح و مفاسد و ...) مطرح کردند. جناب آخوند (ره) در میانه این دو طریق قرار دارد و البته مباحث ایشان در کفایه شروع طرح مسائل به صورت ثبوتی است 📌 «درس رسائل 99/12/10، مدرسه امام کاظم (ع)» 🎙 حضرت استاد علی فرحانی 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2410151948Cbbf328ebc9
علت اختلاف نظر فقها در ولایت فقیه برمی گردد به تفاوت در ورود و طرح بحث آنها .mp3
5.08M
☝️👈 علت اختلاف نظر فقها در گستره ی ولایت فقیه به چه چیزی برمی گردد؟ 💢 آنچه دیده می شود به این بر می گردد که مثلا صاحب جواهر و نراقی در باب ولایت فقیه با شیخ انصاری و مرحوم خویی و شیخ جواد تبریزی در شیوه ورود و طرح بحث با همدیگر متفاوت اند 🎙 حضرت استاد سید مصطفی حسینی نسب 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2410151948Cbbf328ebc9
1_1143778218.mp3
17.69M
🌀 تفاوت فتوی فقیه با حکم ولی فقیه را در ضمن ماجرای حکم میرزای شیرازی و ناصرالدین شاه بشنوید ☝️👈 حکم؛ دستور فقیه مبسوط الید «دارای قدرت اجرایی» هست که بر همگان حتی فقها پیروی کردن ازش واجب است اما فتوی؛ دیدگاه فقیه _ خواه فقیه مبسوط الید باشد یا خیر_ هست که تنها بر مقلدین اش پیروی کردن از آن واجب است 🎙 حضرت استاد سید مصطفی حسینی نسب 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2410151948Cbbf328ebc9
Ashnaee Ba Manteq (0).m4a
30.39M
⁉️ ما برای نجات یافتن از کثرت گزارشهای ضد و نقیض امروز باید چه کار کنیم ؟ 🤔 ما به داشتن یک معیار، میزان، سنجه ، ملاک، ابزار و قانون برای روشن شدن صحت و سقم ادراکات خود نیازمند هستیم چون اگر برای ادراکاتی که تمام فعل هایمان _طرفدار حق بودن ما یا طرفدار غرائض بودن ما "مثلا چون قیافه اش رو دلمون نشست و خوشمون آمد ازش می پذیریم" یا طرفدار آبا و امهات بودن ما یا طرفدار خشک مقدس بازی بودن ما و ..._ را تشکیل می دهند معیاری نداشته باشیم گمراه (چپه و جا به جا منحرف و معوج سخن گفتن و اندیشیدن) و مذبذب ( در حالت تغییر و تبدیل دائمی نظرات قرار گرفتن؛ چرخش فکری عجیب/ می روند و میان /گاهی اینورند و گاهی آنورند/ باری به هر جهت بودن) می شویم چون به سمت چه مسیری در حرکت هستیم برایمان معلوم نیست ✍ خیلی از گزاره ها که ما روزانه با آنها سر و کار داریم و نتیجه هزاران گزاره دیگر اند که برخی اش را می پذیریم و برخی دیگرش را خیر، نه تنها زندگی ما را شکل می دهند بلکه همین الان جهان را ساختند یا ظرفیت این را دارند که بسازند ( گزاره های پذیرفته شده ی موثر در زندگی ) 🎙 حضرت استاد سید محمد هاشمی 💬 کانال ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی؛ بستری برای ارائه نکته‌ها و اشتراک داده‌های ناب علوم حوزوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2410151948Cbbf328ebc9