🇮🇷 ایران تا ساعاتی دیگر از سامانه های پدافند هوایی آرمان و آذرخش رونمایی می کند.
@westaz_defa
🌺رمان🌺
#قسمت_نودو_هفتم
پدرو مادرای داغدیده راهی مناطق جنگی شدند.سوار همون اتوبوسهایی شدن که چند ماه پیش جگرگوشه هاشون بخاطردفاع از دینِ خدا و ناموس ایرانی سوارشون شده بودن. دو روز تو راه بودند تا اینکه به خونین شهر ،شهر خون و قیام که زمانی خرمشهر نامیده میشد رسیدند ازروی پل خرمشهر که عبور میکردند کشتی های شکسته ویا منهدم شده به دست عراقیها روی آب نمایان بود همه جا رزمنده ها دیده میشدند و وقتی می دیدند که مسافران اتوبوس ها پدرومادر شهدا هستند خیلی با ذوق و اشتیاق وصف نشدنی به استقبال می آمدند و خوش آمدگویی گرمی میکردند. چند روزی از شهرهای خرمشهر،اهواز،آبادان،هویزه دیدن کردند، شهرهایی که خالی از سکنه بود و تنها ساکنان آنها رزمندگان غیورشان بودند، جای گلوله های توپ و خمپاره در تمام شهرها و دیوار خانه ها دیده میشد خونه هایی که کاملا تخریب شده بودند،خونه هایی که نسبتا سالم مانده بودند و اسباب اساسیه اش دست نخورده رها شده بودند به چشم میخورد ،بعضی از خانه ها هم بعنوان سنگر استفاده میشد. شب جمعه بود اوناروبه سنگر رزمنده ها بردند بچه های بسیجی و سپاهی به گرمی ازشون استقبال کردند و با شربت لیموی خنک ازشون پذیرایی کردن، شهید مهدی باکری با همان لباسهای خاکی بسیجی اش بهشون خیرمقدم گفت. براشون سخنرانی کرد و قسم خورد که انتقام تک تک شهدا را از دشمن بگیرند. اون شب شام ر مهمان رزمنده ها بودن، سفره های یکبار مصرف رو باز کردن پارچ های حاوی شربت لیمو رو توی سفرها گذاشتن ،بشقاب و قاشق ها رو چیدن، براشون عدس پلو آوردن عین پروانه دورشون میچرخیدن. بعد از شام همونجا یه جای وسیع خارج از سنگرا روی خاکها دعای کمیل رو خوندن ،شب عجیبی بود انگار اونجا قطعه ای از بهشت بود چهره ها همه نورانی و عرفانی بود، رقیه هروقت به قامت رزمنده هانگاه میکرد به یاد یعقوب اشک از چشمانش جاری میشد و مثل همیشه آروم و بیصدا و مظلومانه گریه میکرد. اون شب با همه ی زیبایی وصف نشدنیش تمام شد...
فردای اون روز مادراوپدرای داغ دیده رو بردن به قتلگاه شهیددکتر چمران و راوی از نحوه ی شهادت دکتر چمران گفت. بعدش بردن به جایی که بهش می گفتند مزار چهل دختر که دورتادورش را سیم خاردار کشیده بودند راوی تعریف میکرد که ما بعد از پس گرفتن خرمشهر از دست دشمن و پاکسازی مناطق اشغالی، به اینجا رسیدیم و دیدیم که چهل دختر و زن جوان را بعد از اینکه ماه ها در سنگرهاشون نگه داشته و بعد از سوءاستفاده های وحشیانه و تجاوز، اونارو تا گردن و کاملا لخت بصورت ایستاده زنده به گور کردن تا به شهادت رسیده بودن و چون این بانوان وضع ظاهری مناسبی نداشتند از پشت جبهه تعدادی از خواهران بسیجی اومدن و اونارو که بخاطر اینکه جلوی آفتاب و حیوانات مونده بودن وصورتشون اصلا قابل شناسایی نبود همانجا به صورت گمنام به خاک سپردند.(قابل توجه کسانی که میگن:این شهیدان نمی رفتنو نمی مردن!که اگه اینانمی رفتن ناموس همینا تودستای بعثیاوآمریکایی بودن)
@westaz_defa
رهبرعزیز انقلاب :
هیچکس نگوید رای من یک نفر چه اثری دارد.
میلیون ها از همین یک نفرها تشکیل می شود .
#انتخابات🇮🇷
@westaz_defa
سامانه پدافندی برد بلند شهید آرمان
حدود ۲ سال پیش، سامانه پدافندی جدیدی در مراسم رژه ارتش به نام «صیاد تاکتیکی» معرفی شده بود و در مراسم رسمی رونمایی وزارت دفاع با نام «سامانه پدافندی برد بلند شهید آرمان» رونمایی و معرفی شد
@westaz_defa
4_5938079521247858734.pdf
1.73M
جزوه پاسخ به شبهات انتخابات
حجتالاسلام راجی
نویسنده کتاب صعود چهل ساله
مطالعه این کتاب برای پاسخگویی به سؤالات و رفع ابهامات مردم بسیار مفید است
نمونه ای از شبهات:
چرا اصلا رای بدهیم؟
رای نمیدهیم تا حکومت تنبیه شود
وظایف و اختیارات رئیس جمهور چیست؟ رهبری همه کاره است
چرا رهبری در حل و فصل مشکلات کشور ورود پیدا نمیکند؟
مگر وظیفه مجلس خبرگان این نیست که بر عملکرد رهبری نظارت کند؟
حتما نشر بدین
@westaz_defa
{وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ}
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻴﺪ، ﺑﻪ ﻋﻬﺪِ ﺍﻭ ﻭﻓﺎ ﻛﻨﻴﺪ! ﻭ ﺳﻮﮔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻜﻢ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻧﺸﻜﻨﻴﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻛﻔﻴﻞ ﻭ ﺿﺎﻣﻦ ﺑﺮ (ﺳﻮﮔﻨﺪ) ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩﺍﻳﺪ، ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم میﺩﻫﻴﺪ، ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ!
نحل|۹۱
@westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️قلبم لبریز یقین است، یقین به آمدنت. سلام معنای ایمان و یقین.
✨ و أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️ روز ۳۳ چلّه زیارت آل یس به نیّت فرج (یکشنبه)
⏳ ۷ روز مانده به نیمه شعبان
#تا_همیشه_سلام
@westaz_defa
خیال نکنیم اگر راضی نباشیم،
بهتر میتوانیم دعا کنیم و اگر شاکی باشیم،
خدا بھتر مشکلات مارا میبیند؛
لبخند زدن در اوج مشکلات و راضی
بودن در هنگام دعا، رمز گشایش است.
#شهید سید مرتضی آوینی
@westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صحبتهای همسر محترمه شهید مدافع حرم حمیدرضا بابالخانی
فرعونیان زمان بدانند من موسی به شکم دارم که به رود نیل میندازم...
🔹 ایشان حتی با وجود این غم بزرگ در پای صندوق رای حاضر شدند و از راه حاج قاسم سلیمانی گفت...
🔹 شهید باب الخانی چند در اثر حملاتموشکی در حلب سوریه به فيض شهادت نائل آمد.
📎صبوری دل خانواده شهید بزرگوار صلوات
@westaz_defa
جزیره ی مجنون ،سنگرهای رزمندگان بعداز عملیات خیبر ،سال۱۳۶۳و قبل از عملیات بدر
@westaz_defa
🌺رمان🌺
#قسمت_نودو_هشتم
(از زبان فریبا)
بعد از اون به یه جایی بردن که مانند ویترین بزرگی بود و داخلش لوازم بازمانده از شهدای عملیات اخیر از جمله عملیات خیبر بود ، لباسهای پاره پاره شده و خونین شهید دکتر چمران هم اونجا بود. مادران با دیدن کلاهی که جای گلوله روش بود ویا چفیه ی خونی، لنگه پوتین روی مین منفجر شده و ... ضجه میزدند بخدا خون گریه میکردند. اون شب بعد از شام یکی از برادران سپاهی اومد و گفت که اگر مایل باشید میخوایم فیلمی از فرزندانتان که قبل از عملیات و اوایل عملیات گرفته شده بهتون نشون بدیم اما یادآور میشم که در اوایل عملیات چند نفر از بچه ها شهید شدند و از لحظه ی شهادتتشون فیلم گرفته شده، آیا هنوزم میخواید فیلم رو ببینید ؟که همگی راضی شدن. و فیلم نمایش داده شد رزمنده ها داشتن باهم شوخی میکردن ظرف بزرگی آوردن که توش حنا بود وبه دستاشون حنا میذاشتن و حنا رو به شوخی به صورت همدیگه می مالیدن ، بعدش دور هم حلقه زدن و دست در گردن دیگری و بادست دیگر سینه میزدند و می گفتند جنگ جنگ تا پیروزی ، جنگ جنگ تاپیروزی و شوخی میکردند و سر به سر هم میذاشتن ، در یک کلام خیلی خوشحال بودند انگار نه انگار که به آغوش مرگ میرفتند ، عده ای در حال نوشتن وصیتنامه بودند و عده ای هم در حال اصلاح سر و صورت ، انگار که واقعا داشتند برای دامادی وحجله ی عروسی آماده می شدند واقعا حال و هوای متفاوتی بود در همه ی صحنه ها یعقوب هم بود و رقیه هر بار بعد از دین چهره ی یعقوب آرام به سینه اش میزد و میگفت قربون اون قامت رعنات بشم فدای اون خنده هات، و گریه میکرد ، همه محو تماشای فیلم بچه هاشون بودن که حال یکی از مادرای شهدا با دیدن تصویر پسرش بد شد و دیگه بقیه ی فیلم رو پخش نکردن(چندین ساله حسرت دیدن اون فیلموداریم،ولی متاسفانه نمی دونیم اون فیلم الان کجاست!اگرشماعزیزان می تونین اون فیلمو به دست بیارین ،عاجزانه می خوام🙏بفرستین به من بزارم گروه!«فیلم رزمندگان عملیات خیبر،قبل وحین عملیات») اون شب مادر تا صبح نتونست بخوابه و مدام سرفه میکرد سرفه های خشک و طولانی از بس سرفه کرده بود سر درد شدیدی گرفت . ذاتریه ی مادر از مراسم ترحیم دائی رضا عود کرده بودوآروم آروم تبدیل به آسم شده بود.فرداش بعد از خواندن نماز صبح و صرف صبحانه ، گفتن که آماده بشید می بریمتون همونجایی که دیشب توی فیلم دیدید و همانطور دست نخورده باقی مونده و همگی آماده حرکت شدن ...
همگی سوار اتوبوسها شدن، در بین راه کنار جاده تانکهای تخریب شده ی دشمن و ایستگاههای بازرسی در طول مسیر به چشم میخورد، سنگرهای رزمندگان و ترددشان حاکی ازین بود که وضعیت منطقه فعلا آرام هست.بالاخره به محل مورد نظر رسیدن، به همان سنگرهای دست نخورده ی بچه هاشون.
اولش رفتن کنار رود دجله ،اونجا اونقدر مکان مقدس و عرفانی بود که همه وضو گرفتن. وجود شهدا رو میشد در جای جای سنگرها حس کرد کفشاشونو درآوردن و با پای برهنه راه افتادن، سنگرها با وجود گذشت چندین ماه واقعا دست نخورده باقی مونده بودن، درون یکی از سنگرها موهای بچه ها که سر و صورتشان رو اصلاح کرده بودند روی زمین دیده میشد، داخل و خارج سنگرها چندتا کاسه وکلمنی روی زمین افتاده بود ،ظرف بزرگی که حنای توش و کناره هاش خشک شده بود چندتا چفیه و سربند روی زمین افتاده بود، اونجاشده بود عبادتگاه پدرومادرا، ازین سنگر به اون سنگر میرفتند دنبال گمشده ی خود می گشتند مادرا اسم پسراشون رو صدا میزدند و های های گریه میکردند وبه سر و سینه ی خود میزدند ضجه میزدند.مهران،شکرالله،کریم،فرخ.
یعقوب یعقوب پسرمممممم،عزیزمممممم،ببین مادرت اومده،بیا پسرم ،فدای جای پاهات.
یعقوبم ببین کمرم شکسته ،داغِ دو پسر دیدم پرویز بالام،یعقوب بالام، یعقوبم! آقاجون، مادر تروخدا اینجوری گریه نکنین. (رزمنده هایی که اونجا بودند با صدای بلند به حال اون مادران خون گریه میکردند)همه ی اون وسایلارو میبوسیدندومی بوئیدندوبه پهنای صورت اشک می ریختند، همه اونجا دو رکعت نماز حاجت خوندن واز خداطلب شهادت برای خودشون کردن. راوی که خودش هم در عملیات خیبرحضور داشت ازرشادتهای شهدا میگفت تعریف میکردکه چگونه بعضی ازبچه ها توی باتلاقهای لای نی زارها گیر کرده بودند، توی معبرهایی که توش قیرریخته بودندو بچه ها توش افتاده بودند ومیگفت که چگونه عده ای از بچه ها داوطلب شدند تابارفتن روی مین ها معبرروبرای عبوررزمندگان باز کنند.والدین باشنیدنشون باغرور گریه میکردند مادرگوشه ای سربرخاک گذاشته بودوآرام وبی صداگریه میکردسرفه های ممتد امانش روبریده بودتنگی نفس داشت اصلا نمیتونست راحت نفس بکشه.بعد ازساعتها اونجا ماندن به اجبارسوار اتوبوسها شدن و آماده حرکت،اماموقع دور شدن ازآنجا گویی تکه ای ازجانشان آنجامانده بود.بعدازدو روز درراه بودن به ارومیه رسیدن...
@westaz_defa
4_5859743556901537214.mp3
11.35M
چقدر داشتنت ای"غرور" تاوان داشت!
@westaz_defa
🔺تنها کانالی که هیچکس ازش لفت نداد
مردان خدا ...
پرده ی پندار دریدند ؛
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
بهمن سال ۱۳۶۵ ؛ شلمچه (منطقه عمومی خرمشهر)
"علی عظیمی" اهل روستای مهاجران
که در "عملیاتکربلای ۵" شیمیایی شد
به نمـاز ایستاده است .
📌شهید «صادق آرتیمانی» نیز در پایین تصویر دیده میشود. عکاس: محمود بدرفر
┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
🔸مدیریت حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس قرارگاه منطقه ای شمالغرب نزاجا
• سجاد سالاروند کوهنورد اسلامشهری با دو پای مصنوعی در ۵ شبانه روزکوهپیمایی با پرچم کشورمان و عکس شهیدان حسن طهرانیمقدم و حاج محمود شفیعی به کوه کلیمانجارو صعود کرد.
• کوه کلیمانجارو با ارتفاع ۵۸۹۵ متر بام آفریقا و همچنین بلندترین کوه آزاد جهان است.
@westaz_defa
[ أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي
خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً ]
آیا ندانستند خدایی که آنها را
خلق فرموده بسیار از آنان تواناتر است؟
- سوره فصلت / آیه۱۵
@westaz_defa
طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری
جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️کشتی نجاتی تو و ما طوفانزدگانیم،
سلام ای کشتی نجات!
✨ وَ سَفِينَةِ النَّجَاةِ ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️ روز ۳۴ چلّه زیارت آل یس به نیّت فرج (دوشنبه)
⏳ ۶ روز مانده به نیمه شعبان
#تا_همیشه_سلام
@westaz_defa
رهبر انقلاب: دشمن را ضعیف و ناتوان فرض نکنیم. شرط مهم پیروزی، شناخت تواناییهای دشمن است اما نباید از او ترسید.
@westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه تا دیگه پسر دارم اونا هم فدای اسلام
@westaz_defa
🌺رمان🌺
(رقیه)
#قسمت_نودو_نهم
حال رقیه اصلا خوب نبود .پیش چندین دکتر بردن اما نتیجه ای نگرفتن، آخر سر بردنش تبریز نزد دکتری که خیلی تعریفش رو میکردند دکتر بعد از آزمایشات و معاینات متعدد تشخیص داد که رقیه دچار بیماری آسم شده و تا آخر عمرش باید دارو مصرف کنه و گفت که برای اینکه دچار حمله ی آسم نشه اصلا نباید استرس داشته باشند و نباید غصه چیزی رو بخوره چون غم و غصه و استرس براش مانند سم بود...
دخترعمو مریم چقدرمهمون دارین!! آره اتاقمون پرِ مهمونِ. دخترعموچرا اینقدر مهمون دارین؟؟چرا خونه ی ما اینهمه مهمون نمیاد؟؟آبجی فریبام می گه فامیل میان برای تسلی دل آقاجونومادر.یعنی چی تسلی دل؟یعنی اومدن که دلِ مایه خورده از غصه ی داداش یعقوب آروم بشه.
دخترخانوم اینجا منزل شهید یعقوب بانی فطینیِ؟؟ بله،منم آبجیشم. برو بگو پدرت یامادرت بیان دمِ در،باریکلا دخترِخوب.دخترعمویعنی تو الان خواهرِشهیدی؟آره دیگه ،ازاین به بعدهمه به من می گن خواهرشهید.برم مادروصدابزنم.
مادر،مادر. چیه مریم ،مادر حال نداره،چیزی شده به من بگو.آبجی فریبا،دوتا آقا اومدن دمِ در،بامادرکاردارن.به مادر نگومن میرم ببینم کیه. سلام آقا بفرمایید.سلام علیکم.ما با مادر یا پدر شهید یعقوب بانی فطینی کارداریم.من خواهرشم بفرمایید.
ما، از طرف تعاون سپاه اومدیم.خبری شده؟ازداداشم خبری آوردین ؟؟؟زنده س؟؟؟نه خواهرِ من ،بعداز این که نیروهای طرح لبیک یا خمینی برای حمله به خط مقدم رفتن،تعدادی ساک و کیف دستی جا گذاشته بودن، که ما تک تک اونا را به دست خانواده هاشون می رسونیم از جمله ساک برادرِشماکه جزنیروهای طرح لبیک یا خمینی بود، بفرمایید خدمت شما.ممنونم دستتون دردنکنه.
فریبا این ساک مالِ کیه؟ ساک؟!آره ساک !!این،این...
چرا گریه می کنی دختر؟؟پرسیدم این ساک مالِ کیه؟؟ مال داداش یعقوبِ. ساکِ یعقوبِ. خدای منننن.بده من ساکو .رقیه آرومتر،بازم حالِت بدمیشه ها!!! بدین بازم کنم ببینم تحفه ها ی پسرمو از جنوب،ببینم برام چی فرستاده! لباساشِ،اینم کتابای درسیشِ، اینم پلاکشِ.ناصر مگه نباید پلاکش گردنش باشه ؟؟چرااینجاست؟؟مگه بدون پلاک شناسایی میشه؟؟ مادر این پلاکی که خودش قبل از اعزام داده بود مشخصاتش رو براش حک کنن و قبل از عملیات اونو توُ ساکش گذاشته، توجبهه ،قبل از عملیات،براشون پلاک مخصوصی داده بودن که کد گذاری شده بود.
این چیه؟ببینم مادر؟ دفترچه خاطراتشِ. یه دفترچه ی خاطرات که از لحظه ی اعزامشون از ارومیه تا شب قبل از عملیات رو توش نوشته بود. مادر تک تک وسایلاشو که از ساک در میاورد می بوسید و به چشماش می مالید و می بوسید و ضجه میزد انگار که همین الان خبر شهادت یعقوب رو براش آوردند.دوباره صدای شیون وناله از خونه بلندشد.
بعداز مرگ؛ محمد ،احمد،سلطان،رسول،خدیجه،این ششمین و آخرین عزا وناله و شیون تو خونه ی اجدادیِ بانی فطینی ها بود.
( عکسی از صفحات این دفترخاطراتوبادست خط یعقوب می زارم گروه، وهمون قسمتو دوباره براتون تایپ می کنم)!
@westaz_defa
امام را دعا کنید
شماره پلاکAk_ ۰۱۷_۸۱۲
بسمه تعالی
یعقوب بانی فطینی
متولد ۱۳۴۴
۲۷ آذر
دفترچه خاطرات
جبهه و جنگ
در منطقه جنوب
تصاویر ۲ ناو جدید سپاه
۲ ناو شهید حسن باقری و شهید صیاد شیرازی امروز در بندرعباس به نیروی دریایی سپاه ملحق شدند.
@westaz_defa