جلسه اخر کلاس اشپزی 🍛🍲
همراه با نکته ها و اطلاعات کامل آشپزی ها پرداخته میشود👌
امروز سه شنبه 20 شهریور
ساعت 5 اشپزی سنتی
ساعت 6:30 اشپزی مدرن
@women_kashan
بانوان برتر کاشان
🌷 #دختر_شینا67 💥همانجا ایستادم تا شهدا طوافشان تمام شد و رفتند. یکدفعه دیدم دور و بر ضریح خلوت شد
🌷 #دختر_شینا68
💥فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آنوقتها پیکان جزو بهترین ماشینها بود. با کلی عزت و احترام سوار ماشین شدیم و آمدیم همدان. سر کوچه که رسیدیم، دیدم جلوی در آب و جارو شده. صمد جلوی در ایستاده بود. خدیجه و معصومه هم کنارش بودند. به استقبالمان آمد. ساکها را از ماشین پایین آورد و بچهها را گرفت. روی بالکن فرش پهن کرده بود و حیاط را شسته بود. باغچه آبپاشی شده و بوی گلها درآمده بود. سماوری گذاشته بود گوشهی بالکن. برایمان چای ریخت و شیرینی و میوه آورد. بچهها که از دیدنم ذوقزده شده بودند توی بغلم نشستند. صمد بین من و مادرش نشست و در گوشم گفت: «میگویند زن بلاست. الهی هیچ خانهای بیبلا نباشد»
💥زودتر از آن چیزی که فکرش را میکردم، کارهایش درست شد و به مکه مشرّف شد. موقع رفتن ناله میکردم و اشک میریختم و میگفتم: « بیانصاف! لااقل این یک جا مرا با خودت ببر» گفت: « غصه نخور. تو هم میروی انگار قسمت ما نیست با هم باشیم» رفتن و آمدنش چهل روز طول کشید. تا آمد و مهمانیهایش را داد، ده روز هم گذشت. هر چه روزها میگذشت، بیتابتر میشد. میگفت: «دیگر دارم دیوانه میشوم. پنجاه روز است از بچهها خبر ندارم. نمیدانم در چه وضعیتی هستند. باید زودتر بروم» بالاخره رفت. میدانستم به این زودیها نباید منتظرش باشم. هر چهلوپنج روز یک بار میآمد. یکی دو روز پیش ما بود و برمیگشت. تابستان گذشت. پاییز هم آمد و رفت.
@women_kashan
📣📣توجه توجه
✅فردا صبح ساعت 8:30 تا 12
جهت #ثبت_نام
و
#تکمیل_مدارک_ثبت_نام
و
خرید #لوازم_تحریر
به مناسبت اولین سال تاسیس کانال افرادی که فردا برای ثبت نام پیش دبستانی طبق این پیام بروند تخفیف ویژه میدهند 🎁🌷
به مهدقران تشریف بیاورید فقط فردا لوازم تحریر درمهد قران داریم
بلوار مطهری روبروی رستوران جوان
#پیش_دبستانی_مهد_قران_کریم_کاشان
باتشکر
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بسم الله الرحمن الرحيم
ذکر روز چهارشنبه:صدبار
یا حی و یاقیوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
السلام علیک یا ابا صالح المهدي ادرکنی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سلام بر شما مهربانان
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌠🌠🌠🌠
جلسه عزاداری محرم ویژه بانوان
با حضور
✅سخنرانی سرکار مقنی
ساعت⬅️ 18 عصر
تاریخ⬅️ امروز 21 شهریور
آدرس ⬅ آران و بیدگل، سمت راست زیارت هلال بن علی، کوچه شهید محمد رسول اف، حسینیه بیت الرقیه
@women_kashan
توجه بفرمایید که آدرس سخنرانی #خانم_نصیری منزل ساداتی اشتباه درج گردیده و آدرس صحیح 👈 "خیابان کارگر ، کوچه بهار ۹ " می باشد.
ما رو از دعاهاتون فراموش نکنید.
در راس همه ی دعاهاتون، فرج آقامون : اللهم عجل الولیک الفرج
بانوان برتر کاشان
مطالب بهترین زوج #جلسه205 🌺 امیرالمؤمنین (ع) فرمود: اِرحَم تُرحم... رحم کن به خلق خدا تا خدا به تو
مطالب بهترین زوج جلسه 206
معامله با خدا
⭕ آهای خانم بزرگوار!
شما چیکار داری به لیاقت اون، شما اینطوری با شوهرت حرف بزن، ببین خدا برات چیکار میکنه...
✅ اونوقت خدا خیلی از چیزایی که لیاقتش رو نداری بهت میده...🎁
این معاملۀ خوبیه دیگه! درسته؟
🎈 آقایی هم که میخواد در حق خانمش یه خدمتی بکنه نباید به لیاقت خانمش نگاه کنه.
🔮 به خدا بگو: خدایا من به لیاقتش نگاه نکردم، تو هم به لیاقت من نگاه نکن...
🌺 خداوند مهربان هم میفرماید:
عزیز دلم... آفرین...
من میدونم چه کار قشنگی کردی..
منم باهات همین کار رو میکنم...
@women_kashan
بانوان برتر کاشان
🌷 #دختر_شینا68 💥فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آنوق
🌷 #دختر_شینا
💥زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: « صمد! اینبار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری استها » قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداریام بود نیامده بود. شام بچهها را که دادم، طفلیها خوابیدند. اما نمیدانم چرا خوابم نمیبرد. رفتم خانهی همسایهمان، خانم دارابی، خیلی با هم عیاق بودیم، چون شوهر او هم در جبهه بود، راحتتر با هم رفتوآمد میکردیم. اغلب شبها یا او خانهی ما بود یا من به خانهی آنها میرفتم. اتفاقاً آن شب مهمان داشت و خواهرشوهرش پیشش بود. یکدفعه خانم دارابی گفت: «فکر کنم امشب بچهات به دنیا میآید. حالت خوب است؟! » گفتم:«خوبم. خبری نیست» گفت:« میخواهی با هم برویم بیمارستان؟! » به خنده گفتم: « نه... این دفعه تا صمد نیاید، بچه دنیا نمیآید» ساعت دوازده بود که برگشتم خانهی خودمان. با خودم گفتم: «نکند خانم دارابی راست بگوید و بچه امشب دنیا بیاید» به همین خاطر همان نصفشبی خانه را تمیز کردم. لباس و وسایل بچه را آماده گذاشتم. بعد رفتم بخوابم. اما مگر خوابم میبرد. کمی توی جا غلت زدم که صدای در بلند شد.
💥خوشحال شدم. گفتم حتماً صمد است. اما صمد کلید داشت. رفتم و در را باز کردم. خانم دارابی بود. گفت: «صدای آژیر آمبولانس شنیدم، فکر کردم دردت گرفته، دنبالت آمدهاند. » گفتم: « نه، فعلاً که خبری نیست» خانم دارابی گفت: « دلم شور میزند. امشب پیشت میمانم» هنوز نیمساعتی نگذشته بود که حس کردم واقعاً درد دارد سراغم میآید. یک ساعت بعد حالم بدتر شد. طوری که خانم دارابی رفت خواهرشوهرش را از خواب بیدار کرد، آورد پیش بچهها گذاشت. ماشینی خبر کرد و مرا برد بیمارستان. همین که معاینهام کردند، مرا فرستادند اتاق زایمان و یکی دو ساعت بعد بچه به دنیا آمد.
@women_kashan
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
بسم الله الرحمن الرحيم
ذکر روز پنجشنبه:صدبار
لا اله الا الله الملک الحق المبین
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
السلام علیک یا ابا صالح المهدي ادرکنی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام بر بانوان سربلند و نمونه
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بانوان برتر کاشان
مطالب بهترین زوج جلسه 206 معامله با خدا ⭕ آهای خانم بزرگوار! شما چیکار داری به لیاقت اون، شما این
مطالب بهترین زوج #جلسه207
وظایف متفاوت
🔷 البته یه نکتۀ مهم رو هم باید اینجا عرض کنیم و اونم اینه که وظایف زن و مرد مساوی و مثل هم نیست!
🔵 به آقایون سفارشاتی شده که به خانم ها نشده و بر عکس!
✅ مثلاً به خانم ها سفارش شده از حرف شوهرشون اطاعت کنن
⭕ اما خانم ها نباید انتظار داشته باشن که تا از شوهرشون اطاعت کردن، شوهرشون هم از این خانم اطاعت کنه!
💢 و به آقایون سفاش شده که به خانمشون محبت کنن. این باعث نشه که مردها هم توقع محبت داشته باشن از خانمشون.
@women_kashan
بانوان برتر کاشان
🌷 #دختر_شینا 💥زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: « صمد! اینبار دیگر باید باشی.
🌷 #دختر_شینا70
💥فردا صبح همسایهها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق را تمیز میکرد، یکی به بچهها میرسید، یکی غذا میپخت و چند نفری هم مراقب خودم بودند. خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاجآقایم. عصر بود که حاجآقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید، ناراحت شد. به ترکی گفت: « دختر عزیز و گرامی بابا! چرا اینطور به غریبی افتادی. عزیزکردهی بابا! تو که بیکس و کار نبودی»
💥بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: « چرا نگفتی بچهات به دنیا آمده. گفتند مریضی! شینا هم حالش خوش نبود نتوانست بیاید» همان شب حاجآقایم رفت دنبال برادرشوهرم، آقا شمساللّه که با خانمش همدان زندگی میکردند. خانم او را آورد پیشم. بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد. یک هفتهای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمیتوانست کمکم کند. مینشست بالای سرم و هی خودش را نفرین میکرد که چرا کاری از دستش برنمیآید. حاجآقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگیشان. فقط خانم آقاشمساللّه پیشم بود، که یکی از همسایهها آمد و گفت: «حاجآقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد» معصومه، زن آقاشمساللّه، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانهی همسایه.
@women_kashan
همایش شیرخوارگان حسینی
جمعه 23شهریور
همزمان با 🚩چهارم محرم🚩
ساعت# 7صبح
همراه با #قرائت دعای ندبه📖
✅سخنرانی
✅مداحی
آدرس⬅️پارک بانوان مهربانو، جنب پارک آیت الله مدنی
@women_kashan
🌠🌠🌠🌠
جلسه عزاداری و سخنرانی
باحضور
✅سرکار خانم حسامی
زمان⬅️اول تا یازدهم محرم
ساعت⬅️۸:۳۰ تا ۱۱ صبح
مکان⬅️خ بهشتی، کوچه تقدیسی ، منزل محمودپور
🌠🌠🌠🌠
زمان ⬅️از اول تا دوازدهم محرم
ساعت ⬅️ 6 تا 8 عصر
ادرس ⬅️خ سهیل، منزل شریعت
@women_kashan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بسم الله الرحمن الرحيم
ذکر روز جمعه:صدبار
اللهم صل علی محمد و آل محمد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
السلام علیک یا ابا صالح المهدي ادرکنی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سلام برشما منتظران
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
بانوان برتر کاشان
🌷 #دختر_شینا70 💥فردا صبح همسایهها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق را تمیز میکرد، یکی به
🌷 #دختر_شینا71
💥گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمیآمد. صمد از آنطرف خط گفت: « قدم جان تویی؟! » گفتم: « سلام» تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوالپرسی؛ میخواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت میکشید. به همین خاطر پشت سر هم میگفت: « تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟! » من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت میکشیدم بگویم: « آره. بچه به دنیا آمده» میگفتم: «من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟! » معصومه با ایما و اشاره میگفت: « بگو بچه به دنیا آمد، بگو» از همسایه خجالت میکشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «حاجآقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد»
💥صمد آنقدر ذوقزده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: « خودم را فردا میرسانم» از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقهی در میآمد، به هول از جا بلند میشدم و میگفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفتهی بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دستتنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب. خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بیوقت به کمکم میآمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود. صبح زود بندهی خدا میآمد کمی به من کمک میکرد. بعد میرفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم میایستاد پیش بچهها تا به خرید بروم.
@women_kashan
🔴چرا گاهی بی دلیل دلمان میگیرد؟
✅جابر جُعفي مي گويد: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان دلم گرفته شد، از امام باقر(علیه السلام) پرسيدم:
🔆یابن رسول الله! گاهي بدون مقدمه و بی دلیل اندوهگين مي شوم، به گونه اي كه اثرش در چهره ام آشكار مي گردد، بي آنكه مصيبتي به من برسد يا چيز ناراحت كننده اي به سراغم آيد
❓رازش چيست؟
🌹امام باقر (علیه السلام) فرمود:
آري اي جابر! خداوند انسانهاي با ايمان را از سرشت بهشتي بيافريد و نسيم روح خويش را در بين آنها جاري نمود.
✳️به همين خاطر مؤمن برادر مؤمن است، روي اين اساس، اگر در شهري به يكي از ارواح مؤمنان آسيبي برسد، روح ديگر نيز اندوهگين مي شود، زيرا بين روح هاي مؤمنان، ارتباطي وجود دارد..
💐امام باقر علیه السلام با اين بيان، آموخت كه اگر انسان از ناراحتي مؤمنان ديگر، ناراحت نشود، در ايمان او نقص و نارسائي وجود دارد، پس مؤمنان بايد به گونه اي باشند كه از ناراحتي هم با خبر شده و در رفع آن بكوشند.
📌پیوست:
🌘یکی از دلایل دلگیر بودن غروب جمعه هم همین است،چون نامه اعمال مومنین به اقا امام زمان عج عرضه میشود و حضرت از اعمال ناشایست و گناهان مومنین اندوهگین و غصه دار میشوند. ناراحتی و اندوه حضرت بر دل مومنین هم اثر میگذارد و بدون آنکه بدانند چرا،غروب جمعه دلشان میگیرد..
🔸آقا تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود...
📘اصول کافی، باب اخوة المؤمنين …
@women_kashan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بسم الله الرحمن الرحيم
ذکر روز شنبه:صدبار
یا رب العالمین
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
السلام علیک یا ابا صالح المهدي ادرکنی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سلام علیکم و رحمت الله
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
بانوان برتر کاشان
مطالب بهترین زوج #جلسه207 وظایف متفاوت 🔷 البته یه نکتۀ مهم رو هم باید اینجا عرض کنیم و اونم اینه که
مطالب بهترین زوج #جلسه208
💞 آشپزی یکی از کلیدهای رفع #دلخوری است
🔹یه خانم با سیاست می تونه از آشپزی یه سلاح بسازه برای رفع و رجوع کردن دلخوری ها 😎
✅ وقتی میبینید یه مدته زندگیتون بی روحه و همه چی یه نواخته
✅ وقتی اشتباهی کردید که نمیخواید مستقیما عذرخواهی کنید یا عذرخواهی کردید ولی هنوز جو سنگینه
✅ وقتی آقا اشتباهی کرده و از شما هم عذرخواهی کرده ولی هنوز ناراحته
و خیلی موقعیت های این چنینی دیگه..
⚜ اینجور وقت هاست که باید آستین بالا بزنی و با یه سفره خوش آب و رنگ همه چی رو برگردونی.
⚜ فقط کافیه سفرتون مثل همیشه نباشه. یه پیش غذای اضافه داشته باشه، یا تزئینات خاص داشته باشه یا ....
اون وقت میبینید همین سفره ی رنگین چه طور معجزه به زندگیتون میاره 😍
یه بار امتحان کنید! 👌
@women_kashan
🌸مهد و پیش دبستانی های مهد قران کریم کاشان🌸
🌺 دارای رتبه برتر
🌺 رتبه های ممتاز در مسابقات فرهنگی،هنری و قرآنی
🌸آموزش قرآن و مفاهیم اخلاقی و دینی
🌸اموزش مهدویت در 24 کاربرگ بطور غیر مستقیم که در آخر آموزش به وجود نازنین امام اگاهی پیدا میکنند
🌸 بیش از 25 سال تجربه آموزش
🌸برگزاری کارگاه های خلاقیت، هوش، ریاضی، سفالگری، آشپزی، علوم و آزمایشگاه و...
🎊 برگزاری جشن ها و مراسم ویژه جهت گرامیداشت ایام ا... و مناسبت ها
آدرس: بلوار مطهری، روبروی رستوران جوان، پیش دبستانی و مهد قرآن کریم کاشان 55577880
09900750965
✅ آیا_می_دانید که⁉️
فعالیت های جسمانی، مسیرهای عصبی را ایجاد می کنند. ارتباطات، اطلاعات را در سر تا سر مغز انتقال می دهند و کودکی که مسیر های عصبی بیشتری دارد، قادر به یادگیری آسان تر خواهد بود. این مساله حیاتی است که ما به کودکانمان کمک کنیم تا مهارت های ادراکی_حرکتی خود را رشد و توسعه دهند.
اهداف:
🕐 تقویت دقت و تمرکز
🕑 تقویت ادراک دیداری و شنیداری
🕒 هماهنگی چشم و دست و پا
🕓 تعادل پویا و ایستا
🕓 تقویت رشد اجتماعی مانند برقراری ارتباط با همسالان، مشارکت در انجام فعالیت ها
🕕 تقویت رشد عاطفی همانند، افزایش اعتماد بنفس، همدردی و خودکارآمدی
کودکان از طریق بازی، مفاهیم را عمیق تر یاد می گیرند.
👌بهترین و کاملترین آموزش ها با هزینه بسیار مناسب🎁🎁
ادرس کانال پیش دبستانی مهد قران کریم کاشان⬇️⬇️
@nooramuzan
بانوان برتر کاشان
🌷 #دختر_شینا71 💥گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمیآمد. صمد از آنطرف خط گفت: « قدم جان تویی؟!
🌷 #دختر_شینا72
💥آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچهها میرسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود. از طرفی خیلی هم برایش مهمان میآمد. دستتنها مانده بود و داشت از پا درمیآمد. گرم تعریف بودیم که یکدفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم.برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون. بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پلهها. خانم دارابی صدای سلام و احوالپرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت. برادرم خندید و گفت: « حاجی! ما را باش. فکر میکردیم به اینها خیلی سخت میگذرد. بابا اینها که خیلی خوشاند. نیمساعت است پشت دریم. آنقدر گرم تعریفاند که صدای در را نشنیدند» صمد گفت: « راست میگوید. نمیدانم چرا کلید توی قفل نمیچرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم» همین که توی اتاق آمدند، صمد رفت سراغ قنداقهی بچه. آن را برداشت و گفت: « سلام! خانمی یا آقا؟! من باباییام. مرا میشناسی؟! بابای بیمعرفت که میگویند، منم»
💥 بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: « قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بیمعرفت و هر چه تو بگویی» فقط خندیدم. چیزی نمیتوانستم پیش برادرم بگویم. به برادرم نگاه کرد و گفت: « سفارش ما را پیش خواهرت بکن» برادرم به خنده گفت: « دعوایش نکنی. گناه دارد» بچهها که صمد را دیده بودند، مثل همیشه دورهاش کرده بودند. همانطور که بچهها را میبوسید و دستی روی سرشان میکشید، گفت: « اسمش را چی گذاشتید؟! » گفتم: « زهرا» تازه آن وقت بود که فهمید بچهی پنجمش دختر است. گفت: « چه اسم خوبی، یا زهرا! »
@women_kashan
بانوان برتر کاشان
مطالب بهترین زوج #جلسه208 💞 آشپزی یکی از کلیدهای رفع #دلخوری است 🔹یه خانم با سیاست می تونه از آشپ
مطالب بهترین زوج #جلسه209
#خانومها_بخونن
💞 مردها نیاز دارن که ازشون قدر دانی و تشکر بشه
✅خانومها دو جا اینکار رو نمیکنن
1-جایی که کار کوچک است
2-وقتی وظیفشون رو انجام دادن
مثلا اقا چایی خورده استکانش رو برده تو اشپزخونه خانوم میگه برای چی تشکر کنم تخم دو زرده که نزاشته استکان رو برده فقط.
وقتی کار کوچک است خانومها تشکر نمیکنن
مثلا اقا رفته نون خریده برای شام اینم چون وظیفه مرد است خانوم تشکر نمیکنه
خانومها اقایون محتاج تشکر هستند. نیازمند و تشنه ی تشکر هستن دائم از اقایان تشکر کنید. برای کارهای کوچک و بزرگ تشکر کنید از مرد
@women_kashan