eitaa logo
نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
459 دنبال‌کننده
136 عکس
101 ویدیو
2 فایل
کانال دوم ما ✳️اَحاديث ناب۱۴معصوم✳️ @Ahaadith_Ahlebait قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ #کپی با ذکر #صلوات 💫 @ya_amiralmomenin110 💫 خادم کانال @Amirovisi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 از ابيات « » و برخى ديگر در با اهل بيت عليهم السّلام🌺🌸🔹 (۲) [📚حلية الاولياء ابو نعيم ۹/ ۱۵۲] خبر داد به ما «عبد الله بن محمد» از «ابو بكر سبأى» كه گفت: از يكى از مشايخ شنيدم كه «شافعى» تمايل و علاقه شديدى به اهل بيت داشت تا آنجا كه بخاطر اين علاقه، گروهى از او عيبجوئى مى كردند و او را «رافضى» مى گفتند! «شافعى» در رابطه با اظهار آنها گفت: يا راكبا قف بالمحصّب من منى و اهتف بقاعد خيفها و الناهض ان كان رفضا حبّ آل محمدفليشهد الثقلان انّى رافضى ؛ اى سواره! در «محصّب»- نام محلى در مسير منى است- توقف كن و به آنها كه در محل «خيف» توقف كرده يا از محل خود برخاسته و آماده حركت مى باشند، بگو كه هرگاه دوستى و علاقه به «آل محمد» دليل بر رفض باشد، جن و انس گواهى دهند كه من رافضى (شيعه) هستم!! مؤلف گويد: ابيات مذكور را با اندك اختلاف و زيادتر از آنچه نقل شد، «ابن حجر» در [📚صواعق ص ۷۹] آورده و اظهار مى دارد كه بار ديگر «شافعى» مى گويد: (۱) يا راكبا قف بالمحصّب من منى و اهتف بساكن خيفها و الناهض سحرا اذا فاض الحجيج الى منى فيضا كملتطم الفرات الفائض ان كان رفضا حبّ آل محمدفليشهد الثقلان انّى رافضى ؛ اى سواره! در «محصب»- كه از سرزمين منى بشمار مى آيد- توقف كن و در آنجا كسى را كه در «خيف» ساكن است، و يا كسى را كه از محل «خيف» عازم مقصد خود مى باشد، بويژه حاجيان را كه در سحرگاه مانند آب نهر فرات مى غلطند و موج مى زنند و پشت سر يكديگر عازم مقصد مى شوند، مورد خطاب قرار داده و بگو كه هرگاه محبت و علاقه به «آل محمد» دليل بر رفض باشد، جن و انس گواهى بدهند كه من رافضى ام!! «ابن حجر» گفته است كه «بيهقى» اظهار داشته: «شافعى» ابيات مزبور را هنگامى مى سرايد كه خارجى‌ها بر اثر حسادت و عداوتى كه با او داشتند، او را به رافضى‌ها (شيعه) نسبت مى دادند. «فخر رازى» هم ابيات مذكور را در تفسير آيه مودت، (سوره شورى، آيه ۲۳)، بگونه اى كه «ابن حجر» نقل كرده است، آورده و «شبلنجى» هم در [📚نور الابصار ص ۱۰۴] به همان گونه نقل كرده كه «ابن حجر» آورده است. (۲) [📚صواعق محرقه ابن حجر ص ۱۰۸ و شبلنجى در نور الابصار ص ۱۰۵] ابيات زير را با انتساب به «شافعى» آورده اند: آل النبىّ ذريعتى و هم اليه وسيلتى ارجو بهم اعطى غدابيدى اليمين صحيفتى ؛ آل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله وسيله منند و همانا آنان در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله از من ياد مى كنند؛ آرزومندم كه فرداى قيامت به بركت محبت آل بيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نامه عمل مرا بدست راست بدهند و از ترس و وحشت در امان باشم. (۱) [📚نور الابصار شبلنجى ص ۱۰۴] دو بيت زير را از «شافعى» نقل كرده است. يا آل بيت رسول الله حبّكم فرض من الله فى القرآن انزله يكفيكم من عظيم الفخر انّكم من لم يصلّ عليكم لا صلوت له ؛ اى خاندان رسول خدا! محبت شما از سوى خدا بر ما واجب شده است همانطور كه قرآن تأييد كرده و محبت شما را بر ما لازم شمرده است. در بزرگوارى و عظمت مقام شما همين بس كه هر كسى در نماز درود بر شما نفرستد، نماز او مقبول پيشگاه خداى تعالى قرار نمى گيرد! مؤلف گويد: «ابن حجر» در [📚صواعق ص ۱۰۴] بيت اول را نقل كرده و بيت پس از آنرا نياورده است. (۲) [📚نور الابصار شبلنجى ص ۱۰۴] «ابو بكر بيهقى» در كتابى كه درباره مناقب «امام شافعى» تأليف كرده است، مى نويسد: به «شافعى» گفتند كه مردم تاب و تحمّل شنيدن منقبت يا فضيلت اهل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را ندارند، اگر كسى هم بخشى از مناقب و فضائل اهل بيت عليهم السّلام را ذكر نمايد، به ديگران توصيه مى كنند كه از اين شخص رافضى كناره گيرى كنيد! «شافعى» وقتى اين مطلب را شنيد، ابيات زير را سرود: ..... فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 از ابيات « » و برخى ديگر در با اهل بيت عليهم السّلام🌺🌸🔹 به ديگران توصيه مى كنند كه از اين شخص رافضى كناره گيرى كنيد! «شافعى» وقتى اين مطلب را شنيد، ابيات زير را سرود: اذا فى مجلس نذكر (ذكروا) علياو سبطيه و فاطمة الزكيّة يقال تجاوزوا يا قوم هذافهذا من حديث الرّافضيّة برئت الى المهيمن من اناس يرون الرفض حبّ الفاطميّة ؛ هنگاميكه در مجلسى، از حضرت على عليه السّلام، حسن و حسين، دو نواده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و فاطمه زهرا عليها السّلام سخن به ميان آيد و فضائل آنها ذكر شود، برخى از مردم جاهل، اظهار مى كنند كه از اينگونه سخنان دست برداريد و اطمينان داشته باشيد اين چنين مناقبى ساخته و پرداخته رافضيان است! از چنان مردمى بيزارم كه محبت دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، فاطمه زهرا عليها السّلام، را «رفض» مى دانند! و در صفحه ۱۰۵ مى گويد: «شيخ شعرانى» اظهار مى دارد كه «شيخ اكبر محيى الدين عربى» در كتاب «فتوحات» دو بيت زير را مدح اهل بيت آورده و چه نيكو سروده است: فلا تعدل باهل البيت خلقافاهل البيت هم اهل السّيادة فبغضهم من الانسان خسرحقيقى و حبّهم عبادة ؛ هيچ آفريده اى را بر اهل بيت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله برترى مده؛ بدليل آنكه خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، بزرگوارانى هستند كه از مقام سيادت برخوردارند. پس انسانى كه دشمنى آنها را به دل بگيرد، به زيان حقيقى رسيده است و كسى كه محبت آنها را در دل داشته باشد، از عبادت پروردگار و حقيقت آن بهره مند شده است. (۱) [📚صواعق محرقه ابن حجر ص ۱۰۱] شيخ جليل «شمس الدين ابن عربى» دو بيت زير را در مدح اهل بيت سروده است: رأيت ولائى آل طه فريضةعلى رغم اهل البعد يورثنى القربى فما طلب المبعوث اجرا على الهدى بتبليغه الّا المودة فى القربى ؛ چنان ديدم كه علاقه به خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، بر خلاف انتظار آنها كه از حقيقت دورند، بر ما واجب است و موجبات نزديكى را فراهم مى آورد. پس براى همين است كه پيغمبر مبعوث در برابر زحمات خويش از ما مزدى نمى خواهد و مزد رسالت او، همانا دوستى خاندان اوست ❌ فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 در از و قسمتى از مستجاب على عليه السّلام 🔹▪️▪️▪️ (۲)📚 [فخر رازى در تفسير كبير] در ذيل آيه شريفه أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً؛ آيا مى پندارى كه سرانجام اصحاب كهف و اصحاب رقيم از آيات و نشانه هاى ما شگفت آميزتر است. مى نويسد: در روايت آمده است، يكى از محبّان و ارادتمندان على عليه السّلام كه بنده سياه چهره اى بود، دزدى كرد. او را به جرم اينكه دزدى كرده است بحضور على عليه السّلام آوردند. حضرت على عليه السّلام از وى پرسيد: آيا دزدى كرده اى؟ گفت: آرى، يا امير المؤمنين! حضرت على عليه السّلام دستور داد دست او را به جرم دزدى جدا كردند. آن شخص از حضور حضرت على عليه السّلام مرخص شد و در راه به «سلمان فارسى» و «ابن الكرا» «۱» رسيد. «ابن الكرا» پرسيد: چه كسى دست تو را قطع كرده است؟ در پاسخ گفت: دست _________ _ (۱) ممكن است بجاى «ابن الكوا»، «ابن الكرا» ضبط شده باشد و در هر حال از ظاهر آن خبر بدست مى آيد كه اين پيشآمد، در موقعى بوده كه على عليه السّلام به خلافت ظاهرى نرسيده بود و اين هم به گواهى آنست كه در زمان زندگى «سلمان» اتفاق افتاده است. (مؤلف) مرا امير مؤمنان، يعسوب مسلمانان، داماد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و همسر بتول، قطع كرده است!! «ابن الكرا» گفت: شگفت اينجاست كه او دست تو را بريده و او را مدح و ثناء مى گوئى! وى در پاسخ گفت: چرا از وى سپاسگزارى ننمايم، چرا كه او دست مرا به بر حق بريد و مرا ازآتش دوزخ رهائى بخشيد. «سلمان» كه شاهد گفتگوى اين دو بود، در هنگام شرفيابى بحضور حضرت على عليه السّلام، جريان را به عرض مبارك تقديم داشت. حضرت على عليه السّلام آن بنده سياه چهره را بحضور طلبيد و دست مباركش را روى بند دست او گذاشت و آنرا با پارچه اى بست و دعاهائى خواند. در اين هنگام، ندائى از آسمان به گوش رسيد كه يا على! دست از روى دست او بردار. هنگامى كه دست از روى دستش برداشت، حضّار مشاهده كردند كه دستش در اثر دعاى على عليه السّلام به اذن خدا، به حالت اول درآمده و شفا يافته است! (۱) [📚تاريخ بغداد خطيب بغدادى ۷/ ۵۶] به سند خود، از حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من فرمود: يا على! بر ناقه من سوار شو و بسوى يمن حركت كن، هنگامى كه وارد «عقبه افيق» شدى و بر بالاى آن قرار گرفتى، مى بينى كه مردمى بسوى تو مى آيند و تصميم دارند بر تو بشورند و تو را از پاى در آورند، بگو «اى سنگ و كلوخ، اى درخت! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به شما سلام مى رساند! » على عليه السّلام گفته است كه به فرمان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عازم يمن شدم ودر مسير خود به «عقبه افيق» رسيدم، به مجرديكه بر فراز آن عقبه قرار گرفتم، همانطور كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرموده بود، گفتم: اى سنگ، اى كلوخ، اى درخت! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، به شما درود مى فرستد. در اين هنگام اضطراب شديدى در عقبه بوجود آمد و همگان گفتند: درود خدا بر رسول او، و بر تو يا على! آن مردم از تصميمى كه داشتند صرف نظر كرده و در حالى كه اسلام اختيار كرده بودند با من روبرو شدند. (۲) [📚الرياض النضرة محب طبرى ۲/۲۲۲] از «ابوذر» روايت كرده است كه گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا گسيل داشت تا على عليه السّلام را بحضور حضرتش بخوانم. به اين منظور به خانه حضرت على عليه السّلام رفتم. او را به بيرون از خانه خواندم، پاسخى نداد. بازگشتم و جريان را به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشتم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: باز گرد و على را كه در خانه است بسوى من بخوان. براى بار دوّم، به خانه آن حضرت رفتم و او را به خارج از خانه دعوت كردم، در اين حال صداى آسياى دستى كه به آرد كردن مشغول بود، بگوشم رسيد. از شكاف در نگاه كردم ديدم آسيا به كار خود مشغول است و كسى آنرا حركت نمى دهد. در همين موقع، على عليه السّلام را صدا كردم و ايشان پاسخ مرا داد و با كمال خوشروئى از خانه بيرون آمد. گفتم: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تو را بسوى خويش مى خواند. على عليه السّلام با سرعت بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شتافت. پس از ورود بحضور مبارك، من به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى نگريستم ...... فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 در از و قسمتى از مستجاب على عليه السّلام 🔹▪️▪️▪️ هم بسوى من مى نگريست. در اين هنگام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى اباذر! در ضمن انجام مأموريت خويش چه ديده اى؟ گفتم: كار شگفت آورى كه تاكنون نديده بودم؛ در خانه على عليه السّلام ديدم كه آسياب حركت مى كند ولى كسى آنرا حركت نمى دهد! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى اباذر! همانا براى خداى تعالى فرشتگان جهانگردى است كه ايشان را موظف داشته تا آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله را يارى كنند. «ملّا» اين حديث را در «سيره» اش آورده است. مؤلف گويد: مختصرى از اين حديث را «ابن حجر» هم در [📚صواعق ص ۱۰۵] ياد كرده و اظهار مى دارد كه «ملا» هم در «سيره» اش آنرا آورده است. (۱) [📚ذخائر العقبى ص ۴۵] از «ابو سعيد» روايت كرده است كه در يكى از روزها، حضرت على عليه السّلام خطاب به حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام، فرمود: آيا غذاى آماده دارى، تناول كنم؟ فاطمه عليها السّلام فرمود: به خدائى كه پدرم را به پيغمبرى برانگيخته است، غذاى آماده براى شما ندارم و پس از شما هم غذائى نخواهيم خورد، حتى مدت دو روز است كه غذائى براى مصرف خود و دو فرزندانم نداشتيم! (۱) على عليه السّلام خطاب به فاطمه عليها السّلام، فرمود: چرا از اين جريان مرا مطلع نساخته اى تا غذائى براى شما تهيه ببينم؟ فاطمه عليها السّلام پاسخ داد: از خداى تعالى شرم داشتم از اينكه تو را به كارى وادار كنم كه توان انجامش را ندارى. در اين هنگام، على عليه السّلام از خانه بيرون رفت و با اطمينان به خدا و خوش گمانى به حضرت حق تعالى، يك دينار وام گرفت. همچنان كه مبلغ مزبور در دست حضرتش بود و مى خواست غذائى براى خانواده خود تهيه كند، در راه با «مقداد» روبرو شد، و آن روز در نهايت گرمى بود چنانكه از بالا سر صورت «مقداد» را برافروخته كرده و از زير پا هم، از شدت حرارت آزار مى داد. حضرت على عليه السّلام كه او را به آن حال مشاهده كرد، از وى پرسيد: به چه سبب در چنين روز گرمى از خانه بيرون آمده اى؟ «مقداد» گفت: اى ابا حسن! مرا به حال خودم واگذار و از آنچه در وراى من اتفاق افتاده است، پرسش مكن! حضرت على عليه السّلام خطاب به او، فرمود: اى برادرزاده! درست نيست كه چگونگى حال و پيشآمدت را از من پوشيده بدارى. «مقداد» گفت: اكنون كه مرا وادار مى كنى تا شرح حالم را بگويم، به خدائى كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله را به راستى به پيغمبرى برگزيده است، هيچ جهتى مرا وادار نكرد كه در چنين روزى از خانه بيرون بيايم، مگر گرسنگى و رنج نادارى؛ آن چنانكه زن و فرزندم از شدت گرسنگى تاب و توان را از دست داده و مى گريستند. آنگاه كه صداى ناله و گريه خانواده‌ام را شنيدم، چنان بود كه نيروى ماندن در روى زمين را در خود احساس نمى كردم. با كمال رنج و محنت از خانه بيرون آمدم تا ناله خانواده‌ام را نشنوم. اين است حكايت حال من، ديدگان حضرت على عليه السّلام از شنيدن جريان «مقداد»، پر از اشك شد، بطوريكه قطرات اشك بر محاسن شريفش جارى گشت! آنگاه فرمود: اى مقداد! به آن كسى كه سوگند به نام و نشان او ياد كردى، من هم به همان جهت كه تو از خانه بيرون آمده اى، بيرون آمده ام. اينك، يك دينار وام گرفته‌ام و تو را در مصرف كردن آن دينار بر خود ترجيح مى دهم. در اين هنگام آن دينار را به مقداد داد و خود دست خالى بازگشت تا اينكه بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد و نماز ظهر و عصر و مغرب را با آن حضرت بجاى آورد. (۱) پس از اتمام نماز مغرب، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله از جاى برخاست و با پاى مبارك به على عليه السّلام كه در صف اول جماعت قرار داشت، اشاره اى كرد. حضرت على عليه السّلام از جاى خود برخاست و در پى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله راه افتاد تا اينكه در كنار در مسجد، به حضرتش ملحق شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام، فرمود: اى ابا حسن! آيا در منزل شما غذائى هست تا شام را مهمان شما باشم؟ حضرت على عليه السّلام سر به زير انداخت و در برابر شرمى كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در خود احساس مى كرد پاسخى نداد تا مبادا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اطلاع حاصل كند كه با چه حالى از خانه بيرون آمده است. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا بگو غذائى حاضر ندارم تا از آمدن به خانه شما منصرف شوم، يا بگو غذائى آماده دارم تا به اتفاق تو، به خانه شما بيايم. ..... فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 در از و قسمتى از مستجاب على عليه السّلام 🔹▪️▪️▪️ امیرالمومنین على عليه السّلام پيشنهاد آن حضرت را به ديده منت پذيرفت و از ايشان تقاضا كرد تا به خانه اش تشريف فرما بشود. از قرينه پيداست كه خداى تعالى به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دستور داده بود تا شام را در منزل على عليه السّلام تناول فرمايد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست على عليه السّلام را گرفت و عازم خانه على عليه السّلام شد و هر دو تن هنگامى وارد منزل شدند كه حضرت زهرا عليها السّلام در محراب عبادت تشريف داشت. و در پشت سر مباركش، كاسه غذائى بود كه بخار از آن متصاعد مى شد. به مجرديكه حضرت فاطمه عليها السّلام صداى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را شنيد، از محراب برخاسته به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله سلام كرد- فاطمه عليها السّلام از عزيزترين افراد در پيشگاه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پاسخ سلامش را داد و دست مهر و محبت بر سر مباركش كشيد. و از فاطمه عليها السّلام پرسيد: چگونه امروز را به شام رسانيدى؟ همانا از خدا خواسته‌ام تا مغفرتش را شامل حال تو قرار بدهد و او هم به حسب لطفى كه دارد درخواست مرا درباره تو پذيرفته است. آنگاه حضرت زهرا عليها السّلام كاسه غذا را در برابر رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله قرارداد. در اين هنگام كه على عليه السّلام كاسه غذا را ديد و بوى غذا به مشامش رسيد، خشمگينانه به زهرا عليها السّلام نگريست. (۱) فاطمه عليها السّلام شگفت زده شد و گفت: يا على! چرا با نظر غضب به من مى نگرى، مگر گناهى ميان من و تو اتفاق افتاده است كه اين چنين نگاهم مى كنى؟ على عليه السّلام گفت: گناهى بالاتر از اين چيست كه امروز به خدا سوگند ياد كردى كه دو روز است غذا نخورده اى؟ حضرت زهرا عليها السّلام سر به طرف آسمان بالا كرد و گفت: پروردگارا! از آنچه در زمين و آسمان است باخبرى و مى دانى آنچه امروز گفته‌ام جز حق، سخن ديگرى نبوده است. «۱» على گفت: اگر چنان است كه مى گوئى، پس اين كاسه غذا از كجاست كه مانند آنرا نديده و بوئى به خوبى آن به مشامم نرسيده است و پاكيزه تر و بهتر از آنرا تاكنون تناول نكرده ام! در اين هنگام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دست مبارك را در ميان دو شانه على عليه السّلام گذاشت و حركتى داد و فرمود: يا على! اين كاسه غذا پاداش آن دينارى است كه به «مقداد» بخشيدى و او را بر خود و فرزندانت، ترجيح دادى. آرى! اين كاسه غذا، از ناحيه خداست. و به راستى هر كسى را كه خدا بخواهد، پاداش بى حساب كرامت مى فرمايد. سپس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گريست و در حالى كه اشك مى ريخت، فرمود: از خدا سپاسگزارم كه شما را از دنيا نبرد، تا اينكه تو را موقعيت زكريا عليه السّلام بخشيد و فاطمه عليها السّلام را، به مقام مريم عليه السّلام نايل گردانيد و اين آيه را تلاوت كرد: كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا (سوره آل عمران، آيه ۳۷) ؛ هر گاه زكريا وارد محراب مريم مى شد، غذاى مخصوص در نزد او آماده مى ديد. از او پرسيد: اى مريم! اين غذا از كجاست؟! «محبّ طبرى» مى گويد: اين حديث را «حافظ دمشقى» در «الاربعين _________ _ (۱) نسبت دادن اينگونه عبارات عوامى به معصومين دور از انصاف و ايمان است و اين حرفها در خور مردم عوام است نه على عليه السّلام؛ زيرا هر دو صاحب ولايت كليه اند و مصداق وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ مى باشند و بدين حال به سر مى برند تا با ضعيف ترين مردم امّت همراهى كرده باشند و خدا پاداششان را آنچنان مرحمت مى كند كه نمونه اش در حديث فوق بدون اضافات عوامى آمده است. (مترجم) الطوال» نقل كرده است. (۱) 📚[الرياض النضرة ۲/ ۲۲۲] از «على بن زاذان» روايت كرده است كه در يكى از اوقات، حضرت على عليه السّلام حديثى نقل فرمود. مردى كه در آنجا حضور داشت، مقام مقدّس علوى را تكذيب كرد. حضرت على عليه السّلام فرمود: اينك، در برابر تكذيبى كه از من به عمل آوردى، اگر به گمان خودت سخن به صدق گفته باشى، تو را نفرين مى كنم. گفت: آنچه گفتم، راست است! حضرت على عليه السّلام او را نفرين كرد، هنوز از حضور مبارك بيرون نرفته بود كه دو چشمانش كور شد! «محبّ طبرى» گفت: اين روايت را «ملّا» در «سيره» و «امام احمد» در «المناقب» آورده اند...... فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 در از و قسمتى از مستجاب على عليه السّلام 🔹▪️▪️▪️ (۲)📚 مؤلف گويد: حديث مزبور را «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۱۶] متذكر است و گفته است كه اين حديث را «طبرانى» در «الاوسط» آورده و «ابن حجر» هم در [صواعق ص ۷۷] ياد كرده است و پيش از اين در جزء اوّل من كنت مولاه فعلىّ مولاه » آمده است كه حضرت على عليه السّلام مردم را به گواهى خواند و فرمود: سوگند مى دهم هر كسى كه در روز غدير حديث مزبور را از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شنيده است، گواهى خود را اعلام نمايد. شانزده تن از حاضران گواهى خويش را اعلام كردند. در آخر حديث راوى مى گويد: من از آنهائى بودم كه گواهى خويش را كتمان نمودم و به همين سبب كور شدم! در همان باب آمده است كه حضّار براى گواهى از جاى برخاستند و گواهى خويش را اعلام كردند؛ تنها مردى از جاى خويش قيام نكرد. حضرت على عليه السّلام از وى پرسيد: تو چرا براى گواهى قيام نكردى؟ عرض كرد: يا امير المؤمنين! من پير شده‌ام و كهولت سن، مرا فراموشكار ساخته است. امير المؤمنين در برابر پاسخ مغرضانه او، فرمود: بار پروردگارا! اگر اين نابخرد دروغ مى گويد، او را به بلائى كه آسيبى به اعضا و جوارحش نداشته باشد، مبتلا گردان (او را به بلاء حسن مبتلاساز). راوى گفته است: آن فرتوت بد فرجام هنوز نمرده بود كه در ميان دو ديدگانش، نقطه سپيدى ظاهر گشت كه عمامه اش نمى توانست آنرا از مردم بپوشاند! (۱) [📚اصابه ابن حجر ۵/ قسم ۳/ ۲۸۷] در ضمن شرح حال «قيس بن تميم طائى كيلانى اشبح»، مى نويسد: «جندى» در «تاريخ يمن» مى گويد: «قيس بن تميم» در سال پانصد و هفده هجرى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و على بن ابيطالب عليه السّلام، روايت مى كرده است و «ابو الخير طالقانى»، «محمود بن صالح»، «على طرازى» و «محمود بن عبيد الله بن صاعد مروزى»، همگى از وى روايت كرده اند. گفته است: ما چهار صد و پنجاه تن بوديم كه از شهر بيرون آمديم. راه را گم كرده و به بى راهه افتاديم. در اين حال، مردى ظاهر شد، در سه حمله كه به ما كرد، در هر حمله اى بيشتر از صد مرد از همراهان مرا از پاى در آورد، تا اينكه سى و هشت تن از ما باقى ماند. ما از وى امان خواستيم. ما را امان داد. سرانجام معلوم شد كه اين مرد، على بن ابيطالب عليه السّلام است. ما را بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برد كه در آن حال، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مشغول تقسيم غنيمتهاى جنگ بدر بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا به حضرت على عليه السّلام بخشيد. در اين هنگام ملازمت آن حضرت را اختيار كردم. پس از چندى از حضرتش تقاضا كردم تا به من اجازه بدهد كه بديدار زن و فرزندم بروم. حضرت على عليه السّلام تقاضاى مرا پذيرفت. به شهر خود بازگشتم و پس از قتل «عثمان» بحضور مبارك حضرت على عليه السّلام شرفياب شدم. ملازمت حضرتش را برگزيدم و ركاب دارى آن حضرت را اختيار كردم. در يكى از روزها، استرى مرا هدف سمّ خويش قرار داد، بطوريكه سرم شكست و خون از آن جارى شد. حضرت على عليه السّلام بر شكافى كه در سرم ايجاد شده بود، دست كشيد و فرمود: خداى تعالى عمر تو را طولانى گرداند. (۲) مؤلف گويد: آرى! دعاى حضرت على عليه السّلام در حق او به اجابت رسيد و عمرش طولانى گرديد بطوريكه تا سال پانصد و هفده هجرى زنده بود! و همانطور كه از آغاز كلام «ابن حجر» بر مى آيد، در آن سال از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السّلام، حديث نقل كرده است ❌ فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹 از پيش امیرالمومنین عليه السّلام 🔹🌸🌸 (۲)📚 [مستدرك حاكم ۲/ ۳۵۸] به سند خود، از «عبد الله بن طاووس» از پدرش روايت مى كند كه «حجر بن قيس مدرى» از كسانى بود كه ويژگى خاصى در حضور حضرت على عليه السّلام داشت. در يكى از روزها، حضرت على عليه السّلام خطاب به وى، فرمود: اى حجر! پس از من، تو را بر آن مى دارند كه مرا لعنت كنى، البته به لعن من بپرداز، ليكن از من تبرّى مجو! «طاووس» گفته است: بخاطر دارم «حجر» را در حالى ديدم كه «احمد بن ابراهيم»، خليفه اموى، دستور داده بود وى را به مسجد جامع ببرند و كسى را بر او گمارده بود كه «حجر» على عليه السّلام را لعنت كند، و در صورت امتناع، كشته شود! گفت: اى مردم! امير «احمد بن ابراهيم» به من دستور داده است تا على عليه السّلام را لعنت كنم، اينك او را لعنت كنيد كه لعنت خدا بر او باد! گفتار «حجر»، ايهام داشت (دو پهلو بود) و براى همين است كه «طاووس» مى گويد: خداى تعالى گوش دل مخالفان را كر كرد، بطوريكه متوجه نشدند كه منظور «حجر» چيست. 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۶۲ مؤلف گويد: «ابن حجر» در [صواعق ص ۷۷] اين حديث را نقل كرده و گفته است: «عبد الرزاق» اين حديث را آورده است. همچنين «ابن حجر» مى نويسد: اين پيشآمد از كرامات على عليه السّلام و پيش بينيهاى غيبى اوست! (۱)📚 [طبقات ابن سعد ۵/ ۳۰] در شرح حال «مروان» مى نويسد: در يكى از روزها، حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام توجهى به «مروان» كرده فرمود: اين شخص پس از آنكه موهاى شقيقه اش سپيد شد، پرچم ضلالت را به دوش مى كشد و همسرى دارد كه مانند سگ زبانش را به بينى اش مى مالد. (۲)📚 [الاصابة ابن حجر ۵/ قسم ۳/ ۳۲۵] از «جرير» از «مغيرة» نقل مى كند كه «حجّاج» در صدد دستگيرى «كميل بن زياد» برآمد. «كميل» از دست او گريخت. «حجّاج» دستور داد، حقوقى كه از بيت المال به قوم او پرداخت مى شد، قطع كنند. «كميل» كه از عمل ناجوانمردانه او اطلاع يافت، گفت: من پيرمرد كهن سالى هستم. عمرم به پايان رسيده است؛ سزاوار نيست بر اثر فرار من، حقوق بيت المال خويشاوندانم قطع شود. براى همين خود را به «حجاج» معرفى كرد. «حجاج» كه او را ديد، گفت: بسيار دوست مى داشتم كه به خوبى و بدون هيچگونه رنجى به تو دست يابم. «كميل» گفت: از عمر من چيزى باقى نمانده است، هر گونه حكمى كه مى خواهى در حق من صادر كن! همانا وعده گاه ما پيش خداست؛ چرا كه حضرت على عليه السّلام مرا مطلع ساخته بود كه قاتل من، تو هستى! «حجاج» گفت: آرى، چنين است و تو را به آن جهت مى كشم كه در قتل «عمر» مداخله داشته اى (؟! ) آنگاه دستور داد گردن او را زدند. (۳)📚 [تهذيب التهذيب ابن حجر ۷/ ۳۵۸] در شرح حال «على بن عبد الله بن عباس» مى نويسد: «مبرّد» و ديگران گفته اند، هنگامى كه «على بن عبد الله» متولد شد، پدرش او را بحضور حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام آورد. حضرت على عليه السّلام فرمود: او را به چه نامى ناميده اى؟ عرض كرد: مگر امكان دارد كه بدون 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۶۳ اجازه براى او اسمى انتخاب نمايم؟ حضرت على عليه السّلام فرمود: من او را به نام خودم مى نامم، و كنيه خود را بر او برمى گزينم كه همان «ابو الاملاك» است. (۱)📚 [هيثمى در مجمع ۶/ ۳۴۱] از «جندب» روايت مى كند، هنگامى كه خوارج از حضرت على عليه السّلام جدا شدند و از يارى او دست برداشتند، حضرت در تعقيب آنها برآمد. همراه با آن حضرت حركت كرديم تا به لشكرگاه آنها رسيديم. صداى قرآن از خيمه هاى آنها بگوش مى رسيد كه مانند زنبورها صدا در صدا انداخته بودند، در ميان آنها افرادى بودند كه در اثر عبادت پيشانيهايشان پينه بسته بود، و برخى هم كلاه هاى زاهدان را- كه كلاه درازى بود و ترسايان بر سر مى گذاشتند- بر سر داشتند؛ هنگامى كه آنها را در حال تلاوت قرآن يافتم، ناراحتى شديدى درون مرا فرا گرفت. ناچار از لشكر كناره گرفته و نيزه‌ام را به زمين فرو بردم و از اسب پياده شدم و زره‌ام را برفراز نيزه‌ام افكندم. زين اسبم را گرفتم و بسوى نيزه‌ام ايستادم و مشغول نماز شدم. و در حين نماز مى گفتم: پروردگارا! اگر جهاد و سركوبى اين مردم (خوارج)، اطاعت از تو مى باشد، پس به من اذن بده تا با جنگيدن با آنها تكليف خود را بجاى آورم و اگر نبرد با ايشان برخلاف فرمان توست، مرا از اين جنگ معاف بدار! در همين انديشه بودم كه ناگهان على عليه السّلام- كه بر مركب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سوار بود- در برابر من ايستاد و فرمود: ...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹 از پيش امیرالمومنین عليه السّلام 🔹🌸🌸 كه بر مركب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سوار بود- در برابر من ايستاد و فرمود: اى جندب! از شرّ شك و دودلى، به خدا پناه ببر! خواستم با حضرتش عزيمت كنم كه از مركب به زير آمد و به نماز ايستاد. طولى نكشيد، سواره اى آمد و به امير المؤمنين عليه السّلام عرض كرد: شما در اينجا هستيد در حالى كه خوارج تصميم گرفته اند جلو آب نهر را بگيرند و ما را گرفتار تشنگى سازند. حضرت فرمود: چنان نيست كه بتوانند جلو نهر آب را بگيرند (و حديث را ادامه داده تا آنجا كه) فرمود: آرى، آنان قدرت قطع كردن آب را ندارند و پيش از آنكه به اين كار اقدام نمايند، كشته مى شوند! اين معاهده اى است كه خدا و رسول با من به انجام 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۶۴ آورده اند. «جندب» مى گويد: از شنيدن اين سخن «تكبير» گفتم! سپس از جاى برخاستم و ركاب گرفتم و حضرت سوار بر اسب شد. من هم زره پوشيده و كمانم را بدست گرفتم و در ركاب حضرت على عليه السّلام حركت كردم. حضرت فرمود: اى جندب! عرض كردم: لبيك، يا امير المؤمنين! فرمود: من قصد مبارزه با خوارج را نداشتم؛ براى همين، يك نفر قارى قرآن بسوى آنان فرستادم تا آنان را از تصميمى كه دارند منصرف سازد، و آنها را به كتاب خدا و سنّت رسول او دعوت نمايد، ولى خوارج بسوى او نيزه پرتاب كردند و او را به شهادت رساندند! اى جندب! اطمينان داشته باش كه در اين كارزار، ده نفر از ما كشته نمى شود، و ده نفر آنها از دست ما سالم در نمى روند. به اين ترتيب به لشكرگاه بازگشتم و مبارزه آغاز شد (تا آنجا كه گفته است) پس از آنكه از شك بيرون آمدم و چهره حقيقت رخسار خودش را بسوى من گشود؛ به جنگ پرداختم تا پيش از نماز ظهر هشت تن از آنان را از پاى درآوردم و همانطور كه حضرت على عليه السّلام فرموده بود، از ما بيشتر از ده تن كشته نشد، و از آنها هم، بيشتر از ده تن باقى نماندند! «طبرانى» اين روايت را نقل كرده است. (۱)📚 [الرياض النضرة ۲/ ۲۲۲] از «اصبغ بن نباته» نقل است كه بهمراه حضرت على عليه السّلام در مسيرى، به محل قبر امام حسين عليه السّلام رسيديم. حضرت على عليه السّلام فرمود: اينجا محل فرود آمدن مركبهايشان است، اينجا محل اتراق آنهاست اينجا محل ريختن خون آنهاست! آرى، جوانانى از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله در اين عرصه به شهادت مى رسند كه آسمان و زمين در شهادت آنها مى گريند! مؤلف گويد: «ابن حجر» اين حديث را در [صواعق ص ۱۱۵] با اندك اختلافى نقل كرده است و مى گويد: «ملّا» هم در «سيره» خود اين حديث را نقل مى كند. پس از اين فضائل حضرت سيد الشهدا عليه السّلام را در باب «خبر دادن على عليه السّلام از شهادت حضرت امام حسين عليه السّلام» كه خبرهاى بسيارى در مورد محل شهادت ايشان است، خواهيم آورد . 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۶۵ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 از حضرت عليه السّلام 🔹🌸🌺 (۲) [صحيح نسائى ۲/ ۱۰۸] در باب قرعه راجع به فرزند مورد نزاع، به سند خود، از «زيد بن ارقم» روايت مى كند كه حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب بودم، در آن هنگام على عليه السّلام در يمن به سر مى برد. مردى بحضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و عرض كرد: يا رسول الله! شاهد بودم كه سه مرد حضور على عليه السّلام آمده و هر يك از آنها ادعا كردند كه اين كودك كه در اختيار اين زن است، فرزند من مى باشد. على عليه السّلام به يكى از آن سه تن گفت: بگذار تا اين فرزند از آن اين مرد باشد. گفت: به چنين امرى حاضر نمى شوم. به ديگرى همين پيشنهاد را كرد. او هم نپذيرفت. به سومى هم همين پيشنهاد را كرد. او هم قبول ننمود. على عليه السّلام فرمود: شما شريكان بدخوئى هستيد؛ اينك در ميان شما قرعه مى زنم، قرعه به نام هر يك از شما اصابت كرد، كودك از آن اوست و بايد دو ثلث از ديه را بپردازد. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه شرح قضاوت حضرت على عليه السّلام را شنيد خنديد، بطوريكه دندانهاى پيشين آن حضرت، نمايان شد. 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۶ (۱) مؤلف گويد: «نسائى» همين حديث را پس از اين كه به چهار طريق ديگر روايت كرده است. «ابن ماجه» هم در «صحيح» خود، در باب قضاوت صفحه ۱۷۱، حديث مزبور را نقل مى كند و در آنجا آمده است: حضرت على عليه السّلام از دو تن از آنها، پرسيد: آيا براى اينكه معلوم شود كودك از آن كيست قرعه زده ايد؟ گفتند: خير. از دو تن ديگر هم همان سؤال را كرد و همان جواب را شنيد. سرانجام خود حضرت على عليه السّلام براى رفع نزاع، قرعه زد (تا آخر روايت) «ابو داود» هم در [صحيح ۱۴/ ۲۲۲] حديث مورد بحث را به دو طريق روايت مى كند كه در يكى از آنها آمده است: چند نفر درباره كودكى اختلافى داشتند و كسانى بودند كه با زنى در يك طهر، نزديكى كرده بودند. (۲) «حاكم» همين حديث را در [مستدرك ۳/ ۱۳۵ و ۱۳۶] به طريق ديگر روايت مى كند و در آن آمده است: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: درباره قضاوت مزبور من هم جز آنچه على عليه السّلام قضاوت كرده است داورى نمى نمايم. 📚«حاكم» پس از اين، مى نويسد: اين حديث صحيح است. و در [۴/ ۹۶] به طريق سوم همان حديث را روايت نموده است. و «امام احمد حنبل» در [۴/ ۳۷۳ و ۳۷۴] به دو طريق ديگر همان حديث را نقل كرده است. و «ابو داود طيالسى» در [مسند ۱/ ۲۶]، «بيهقى» هم در [سنن ۱۰/ ۲۶۶ و ۲۶۷] به طريق ديگر، «طحاوى» در [مشكل الآثار ۱/ ۳۲۰] به دو طريق، و «متّقى» در [كنز العمال ۳/ ۱۸۱] آورده اند و «متقى» مى گويد: «بيهقى» حديث مزبور را در «شعب الايمان»، «ابن ابى شيبه»، «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۲۰۰] و «امام احمد» در «المناقب» روايت كرده اند. (۳)📚 [مسند امام احمد حنبل ۱/ ۷۷] به دو سند، از «حنش» از حضرت على عليه السّلام روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ما را بسوى يمن اعزام كرد. در مسير خود به گروهى رسيديم كه گودالى براى شكار شير حفر كرده بودند و در حالى كه براى شكار شير آماده شده بودند، يكى از آنها در آن گودال سقوط كرد و در حال 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۷ سقوط به ديگرى آويخت و آن ديگرى هم به ديگرى آويخت و در نتيجه هر چهار تن به گودال سقوط كردند. (۱) شير آنها را به شدت زخمى كرد؛ سرانجام يكى از آن گروه توانست با سلاحى كه در اختيار داشت آن حيوان را بكشد ولى هر چهار نفر بخاطر جراحت شديد، مردند. خاندان مرد اوّل عليه خاندان ديگرى قيام كردند و سلاح كشيدند تا با يكديگر بجنگند كه در اين هنگام امير المؤمنين على عليه السّلام فرا رسيد و فرمود: در حالى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله زنده است، مى خواهيد به كشتار يكديگر قيام كنيد. اكنون براى رفع نزاع در ميان شما قضاوت مى كنم؛ اگر به داورى من راضى شديد، رفع نزاع از شما شده است، و اگر به داورى من راضى نشديد، از يكديگر جدا مى شويد و بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله........ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 از حضرت عليه السّلام 🔹🌸🌺 بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى رسيد و آن حضرت در ميان شما قضاوت مى فرمايد. و شكى نيست پس از قضاوت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هيچيك از شما حق ندارد كه قضاوت ايشان را ناديده بگيرد و به دعواى خود خاتمه ندهد. اينك داورى من اين است كه از قبيله هاى آنان كه براى شكار شير گودال حفر كرده اند پولهائى بگيرند، به اين طريق كه يك چهارم ديه و يك سوم ديه و نصف ديه و ديه كامل؛ سپس يك چهارم ديه را به اوّلى بدهند كه از بالاى حفره به زير افتاده و سه تن ديگر روى او افتاده و به هلاكت رسيده اند، و يك سوم ديه را به دومى، و نصف ديه را به سومى و ديه كامل را به چهارمى بدهند. صاحبان كشته شدگان به داورى حضرت على عليه السّلام راضى نشدند و بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيدند. در آن موقع، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مقام ابراهيم بود. حكايت را بطور كامل به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشتند. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من به هر گونه كه صلاح بدانم در ميان شما قضاوت مى كنم. يكى از آنها گفت: على عليه السّلام براى رفع نزاع در ميان ما قضاوت كرد. و چگونگى قضاوت حضرت على عليه السّلام را براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بيان نمود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قضاوت آن حضرت را پسنديد و دستور آن حضرت را امضا فرمود. 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۸ (۱)📚 مؤلف گويد: «امام احمد» هم اين روايت را در [مسند ۱/ ۱۲۸ و ۱۵۲] روايت كرده است و «ابو داود طيالسى» در [مسند ۱/ ۱۸]، «بيهقى» هم در [سنن ۸/ ۱۱۱] و «طحاوى» در [مشكل الآثار ۳/ ۵۸] نقل كرده است و در آن آمده است: يك چهارم ديه به اولى داده مى شود كه سه تن از بالاى او به گودال افتاده و هلاك شده اند، يك سوم ديه را به كسى مى دهند كه پس از اولى روى او افتاده و دومين كسى است كه هلاك شده است، و نصف ديه را به سومى مى دهند كه يكى به آخر مانده است و ديه كامل را هم به چهارمى مى پردازند. آنگاه مختصرى از معناى حديث را در 📚«مشكل الآثار» آورده است. «محب طبرى» هم در [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۹] روايت كرده است و مى گويد: «امام احمد» اين قضاوت را در «المناقب» ذكر كرده است. (۲) [استيعاب ابن عبد البرّ ۲/ ۴۶۲] به سند خود، از «زر بن حبيش» روايت مى كند كه دو نفر مرد در محلى قرار گرفتند و خواستند غذا بخورند كه يكى از آنها پنج گرده نان داشت و ديگرى سه گرده نان. به محض اينكه سفره غذا گستردند و مشغول به تناول شدند. مردى از كنار آنها گذشت و بر آنها سلام كرد. پاسخ او را داده و از او خواستند كه بنشيند و با آنها هم غذا شود. او هم دعوت آنها را پذيرفت. و هر سه تن از آن هشت گرده نان تناول كردند. آن دعوت شده پس از صرف غذا و در هنگام خداحافظى، هشت درهم به آنها داد و گفت: اين مبلغ را در برابر غذائى كه از شما خوردم از من بگيريد. هنگامى كه آن مرد رفت، در تقسيم آن مبلغ نزاعى بين آن دو تن به وقوع پيوست. آنكه پنج گرده نان داشت گفت: پنج درهم از آن مبلغ به من مى رسد، و سه درهم ديگر از آن توست. آن كسى كه سه گرده نان داشت گفت: من به اين تقسيم راضى نمى باشم، بلكه بايد درهم‌ها را به دو قسمت كرد؛ نيمى از تو، و نيمى از آن من. براى رفع نزاع بحضور امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السّلام شرفياب شدند و جريان را به عرض مبارك تقديم داشتند. حضرت 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۹ على عليه السّلام به آن شخص كه داراى سه گرده نان بود، فرمود: (۱) رفيق تو كه نانش از تو بيشتر بود تقسيمى را كه به عمل آورده است بپذير و سه درهم را از او بگير و به نزاع خاتمه بده. آن مرد گفت: به خدا سوگند! به تقسيمى كه او كرده است راضى نيستم و از شما تقاضا دارم بر اساس حق قضاوت فرمائيد. حضرت على عليه السّلام فرمود: اگر مى خواهى بر اساس حق قضاوت بنمايم، بيش از يك درهم هم از آن تو نمى باشد و هفت درهم ديگر از آن اوست. وى از شنيدن اين سخن به شگفت آمد و گفت: شگفتا، يا امير المؤمنين! او حاضر است سه درهم از آن هشت درهم را به من بدهد به تقسيم او راضى نيستم و شما هم كه فرموديد به تقسيم او راضى باشم باز هم اظهار رضايت نكردم، اينك مى فرماييد حقيقت قضاوت آنست كه سهم من يك درهم از هشت درهم است؟! امير المؤمنين على عليه السّلام فرمود: رفيق تو براى رفع نزاع...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 از حضرت عليه السّلام 🔹🌸🌺 حاضر شد سه درهم به تو بدهد و به اين وسيله با تو مصالحه نمايد، تو گفتى من به اين تقسيم راضى نيستم و تقسيم عادلانه اى نيست. و طالب قضاوت واقعى شدى. اينك قضاوت واقعى چنين است كه بيش از يك درهم از آن هشت درهم سهم تو نمى باشد. آن مرد گفت: اگر قضاوت واقعى اين است، دليل آنرا ارائه فرماييد تا فرمان داورى شما را بپذيرم. امير المؤمنين على عليه السّلام فرمود: به اين دليل است كه اگر هشت (تعداد نان) در سه (نانخورها) ضرب كنيم، حاصل آن بيست و چهار مى شود و شما سه تن كه از آن نانها استفاده كرده ايد، معلوم نيست كداميك از شما بيشتر و كمتر از ديگرى، نان مصرف كرده است؛ پس شما در تناول آن نانها يكسان مى باشيد. آن مرد تصديق كرد. حضرت فرمود: بنابراين تو سه هشتم از آنرا تناول كرده اى و اگر سه را در سه ضرب كنيم، حاصل آن نه مى شود، پس سه نهم آن درهم‌ها از آن توست و رفيق تو هم سه هشتم آن را تناول كرده و پنج گرده نان داشته است كه اگر پنج را در سه ضرب كنيم، حاصل آن پانزده مى شود. نتيجه اينست كه رفيق تو هشت پانزدهم از آن را تناول كرده است و هفت قسمت از نان رفيقت باقى 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۰ مانده است كه ميهمان شما آنرا خورده است و يك قسمت هم از نان تو تناول كرده؛ بنابراين، يك سهم از آن توست و هفت سهم از آن رفيق تو! آن مرد عرض كرد: اكنون به قضاوتى كه بيان فرموديد خرسندم. مؤلف گويد: 📚«متّقى» اين حديث را در [كنز العمال ۳/ ۱۸۰]، «حافظ مزنى» در «تهذيب»، «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۹]، «قلعى» و «ابن حجر» در [صواعق ص ۷۷] نقل كرده اند. (۱) 📚[مسند امام احمد ۵/ ۵۸] به سند خود، از «معاوية بن قره» از يكى از انصار روايت مى كند، مردى در حالى كه به لباس احرام آراسته بود، شتر او لانه شترمرغى را كه تخمهائى در آن بود پامال كرد و آنها را شكست. آن مرد براى جبران آن و حكم شرعى تخمهاى شكسته شده، حضور حضرت على عليه السّلام شرفياب شد و جريان را به عرض رسانيد. حضرت على عليه السّلام فرمود: در برابر هر تخم شكسته شده، جنين ناقه پس از وضع حمل يا فرستادن شتر نر در ميان ماده هائى كه جنينى بوجود بياورد، به عدد آن تخمها جنين‌ها را در مكه قربانى نمايد. آن مرد پس از آنكه اين قضاوت را از حضرت على عليه السّلام شنيد، بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و جريان را همراه با قضاوت حضرت على عليه السّلام به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشت. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: حكم همان است كه على عليه السّلام گفته است. در عين حال اگر قادر به انجام آنچه، على عليه السّلام گفته است نيستى، به تو اجازه مى دهم كه در برابر هر تخمى كه شكسته شده است، روزه بگيرى و يا غذائى به ناتوانان بدهى. (۲) 📚[كنز العمال ۳/ ۵۳] از «ابن عباس» از حضرت على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هرگاه محرمى به تخم شتر مرغ صدمه وارد آورد، شتر نر را در ميان شترهاى ماده گسيل بدارد و توجه داشته باشد كه شتر نر با چند شتر ماده لقاح صورت داده است و تخم هائى كه شكسته شده حساب نمايد. هر چند عدد كه جنين به وجود آمد، در مكه قربانى نمايد. در جواب معترض، فرمود: چنان نيست 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۱ كه همه شترها باردار شوند، چنانكه لازم نيست از همه تخمها، جوجه به ثمر برسد. «معاوية» از قضاوتى كه حضرت على عليه السّلام كردند، به شگفت آمد! (۱) 📚[صواعق محرقه ابن حجر ص ۷۳] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با گروهى از اصحاب نشسته بود، دو نفر متخاصم بحضور رسيدند. يكى از آن دو گفت: يا رسول الله! من الاغى داشتم و اين شخص هم گاوى، گاو اين مرد، الاغ مرا كشت. يكى از حاضران اظهار داشت، چهارپايان عهده دار ضمان نمى شوند (! ) در اين هنگام، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام، فرمود: يا على! در ميان اين دو تن، قضاوت كن. حضرت على عليه السّلام فرمود: هنگامى كه اين اتفاق افتاد، هر دو در بند بودند يا هر دو رها؟ يا يكى از آن دو بسته و در بند بود و ديگرى رها؟ در پاسخ گفتند: الاغ بسته بود و گاو رها و صاحب گاو هم همراه او بود. على عليه السّلام فرمود: در اين صورت...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 از حضرت عليه السّلام 🔹🌸🌺 على عليه السّلام فرمود: در اين صورت صاحب گاو ضامن است و بايد وجه ضمان را به صاحب الاغ بپردازد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قضاوت حضرت على عليه السّلام را تأييد كرد و داورى على عليه السّلام را امضا فرمود. مؤلف گويد: «شبلنجى» همين داورى را در [نور الابصار ص ۷۱] آورده است. (۲)📚 [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۹] از «حارث» نقل كرده است، زن و مردى حضور حضرت على عليه السّلام شرفياب شدند. مرد گفت: اين زن ديوانه است و هنگامى كه او را به همسرى من درآوردند، از ديوانگى او چيزى به من نگفتند و تدليس بكار بردند و عيب او را پوشانيدند. زن چهره زيبائى داشت. حضرت على عليه السّلام خطاب به آن زن، فرمود: اين مرد چه مى گويد؟ آيا ادعائى كه عليه تو مى كند درست است يا نه؟ زن گفت: به خدا سوگند! من ديوانه نيستم. آرى، هنگامى كه همسرم اراده نزديكى با من را دارد، حالت غشوه به من دست مى دهد. حضرت به 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۲ آن مرد، فرمود: اى بينوا! واى بر تو! دست زنت را بگير و برو و به او نيكوئى كن كه تو، اهليت داشتن چنين زن زيبائى را ندارى! «سلفى» هم اين حديث را نقل كرده است. (۱) [نور الابصار شبلنجى ص ۷۱] تحت عنوان «نادرة» مى نويسد: مردى با خنثائى كه هم آلت زنانگى داشت و هم مردانگى ازدواج كرد و كنيزكى كه داشت، كابين آن خنثى قرار داد و با او همبستر شد. آن خنثى به فرزندى حامله شد. سپس همان خنثى با كنيزى كه كابينش بود نزديكى كرد و دخترى از او بوجود آمد. اين پيشآمد شهرت پيدا كرد و نقل محافل گرديد. و طولى نكشيد كه مسئله آنها به عرض امير المؤمنين على عليه السّلام رسيد. حضرت على عليه السّلام از چگونگى حال آن خنثى پرسيد. گفتند: اين شخص حيض مى شود، همخوابى مى كند و با او همخوابى مى كنند، و از هر دو آلتش منى بيرون مى آيد، آبستن مى شود و آبستن مى كند! مردم در پاسخ از چگونگى حال او حيرت زده شدند و گفتند: درباره او چه قضاوتى مى توان كرد كه حق از باطل امتياز داده شود؟! حضرت على عليه السّلام دستور داد دو كودك نابالغ دنده هاى راست و چپ او را شمردند كه اگر دنده هاى هر دو جانب او مساوى باشد زن است، و اگر جانب چپش يك دنده كمتر دارد مرد است. آن دو كودك همين كار را كردند، معلوم شد طرف چپش يك دنده كمتر دارد مرد است. آن دو كودك همين كار را كردند، معلوم شد طرف چپش يك دنده كم دارد. حضرت على عليه السّلام فرمود: اين شخص مرد است و دستور داد تا زن و مرد از يكديگر جدا شدند. «شبلنجى» پس از بيان حديث مزبور، متعرض دليل قضاوت حضرت على عليه السّلام شده است و به اينجا مى رسد كه «حوّا» از ضلع چپ حضرت آدم عليه السّلام بوجود آمده است و همين معنى ايجاب كرده است كه دنده چپ مرد كمتر از دنده 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۳ طرف راستش باشد. «۱» (۱) كتابهاى چندى از قديم و جديد، ويژه قضاياى حضرت مولا على عليه السّلام تأليف شده و در📚 [الذريعة ۱۷/ ۵۲] كتابهائى را به همين عنوان ياد مى كند كه از جمله: «قضاياى امير المؤمنين عليه السّلام» تأليف «ابراهيم قمى» پدر «على بن ابراهيم قمى» و كتابى به همين نام از «ابو الحسن معلى بصرى» از همين كتاب «الذريعة» از «شيخ بهائى» نقل مى كند كه داورى هاى بى سابقه اى كه از امير المؤمنين على عليه السّلام نقل شده زياد است بخشى از آنها در «تهذيب»، «كافى» و «من لا يحضر» آمده و برخى از علما كتاب بزرگى از قضاياى امير المؤمنين تأليف كرده اند كه من در خراسان به آن كتاب دست يافتم. از جمله آنها در اين زمان كتاب «قضاوتهاى محيّر العقول» است كه ترجمه كتاب عربى مرحوم «سيد محسن عاملى» به نام مزبور، به ترجمه آقاى «سيد محمود زرندى» مى باشد و ديگرى «قضاوتهاى امير المؤمنين» است كه مرحوم «شيخ ذبيح الله محلاتى» تأليف كرده است و در صفحه ۱۲۳ قضاوتى كه در اينجا ترجمه شد مفصل تر بيان كرده و از كتاب «ترجمه عجائب احكام امير المؤمنين» نقل مى كند كه حضرت امير المؤمنين به «دينار» كه آلتش بريده شده بود دستور مى دهد دنده هاى او را بشمارد. و در جواب سؤال شوهرش فرمود: من قضاوت را به حكم خدا كردم چه آن كه خدا «حوّا» را از دنده بالاى چپ حضرت آدم عليه السّلام آفريد؛ اين است كه دنده هاى زن تمام است و دنده هاى مرد يكى كمتر از زن است. (مترجم) 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۴ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫