🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_سوم
#بخش_هفتاد_و_دوم
#چهارده_معصوم ( #چهارده دریای #نور
#یک مناظره #جالب 🌺✨✨
امام جواد علیه السلام نخستین امامی است که در خردسالی (تقریبا در هشت سالگی) به منصب امامت رسید.
در عین حال، چون علمشان از جانب خداوند بود بر تمام اهل فضل از لحاظ علم و دانش برتری داشت.
مخالفین آن حضرت مناظرات و گفتگوهایی با آن بزرگوار انجام میدادند و گاهی سؤالات مشکلی مطرح مینمودند تا به خیال باطل خودشان او را در صحنه مبارزه علمی شکست دهند. بعضی از آنها هیجان انگیز و پر سر و صدا بوده، از جمله مناظره یحیی بن اکثم قاضی القضات کشورهای اسلامی است.
بنا به دستور مأمون خلیفه عباسی مجلس مناظره ای تشکیل یافت. امام جواد علیه السلام حاضر شد و یحیی بن اکثم نیز آمد و در مقابل امام نشست.
یحیی بن اکثم به خلیفه نگریست و گفت:
- اجازه میدهی از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) پرسشی بکنم؟
مأمون گفت: از خود آن جناب اجازه بگیر.
یحیی از امام اجازه خواست.
امام علیه السلام فرمود: هر چه میخواهی سؤال کن.
یحیی گفت: چه میفرمایید درباره شخصی که در حال احرام حیوانی را شکار کرده است؟
امام جواد علیه السلام فرمود: این شکار را در خارج حرم کشته است یا در داخل حرم؟
آیا آگاه به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا ناآگاه؟
عمدا شکار کرده یا از روی خطا؟ آن شخص آزاد بوده یا بنده؟
صغیر بوده یا کبیر؟
اولین بار شکار کرده یا چندمین بار اوست؟
شکار او از پرندگان بود یا غیر پرنده؟
از حیوان کوچک بوده یا بزرگ؟
باز هم میخواهد چنین عملی را انجام دهد یا پشیمان است؟
شکار او در شب بوده یا در روز؟
در احرام حج بوده یا در احرام عمره؟
یحیی بن اکثم از این همه آگاهی متحیر ماند و آثار عجز و ناتوانی در سیمایش آشکار گردید و زبانش بند آمد طوری که حاضران مجلس ضعف و درماندگی او را در مقابل امام علیه السلام به خوبی فهمیدند.
بعد از این پیروزی، مأمون گفت: خدا را سپاسگزارم که هر آنچه در
نظرم بود همان شد.
آن گاه رو به خویشاوندان خود کرد و گفت: حال آنچه را که قبول نداشتید پذیرفتید؟ (چون آنان میگفتند امام جواد علیه السلام به امامت لایق نیست).
پس از صحبتهایی که در مجلس به میان آمد مردم پراکنده شدند. تنها گروهی از نزدیکان خلیفه مانده بودند. مأمون به امام علیه السلام عرض کرد:
- فدایت شوم! اگر صلاح بدانید احکام مسائلی را که در مورد کشتن شکار در حال احرام مطرح شد را بیان کنید تا بهره مند شویم.
امام جواد علیه السلام فرمود: آری! اگر شخص محرم در حل (بیرون از حرم) شکار کند و شکار او از پرندگان بزرگ باشد، باید به عنوان کفاره یک گوسفند بدهد و اگر در داخل حرم بکشد، کفاره اش دو برابر است (دو گوسفند). اگر جوجه ای را خارج از حرم بکشد، کفاره اش بره ای است که تازه از شیر گرفته شده باشد. اگر در داخل حرم بکشد، باید علاوه بر آن بره، بهای جوجه را هم بپردازد. اگر شکار از حیوانات صحرایی باشد چنانچه گورخر باشد کفاره اش یک گاو است و اگر یک شتر مرغ باشد باید یک شتر کفاره بدهد. اگر هر کدام از اینها را در داخل حرم بکشد، کفاره اش دو برابر میشود. اگر شخص محرم عملی انجام دهد که قربانی بر او واجب گردد، چنانچه در احرام عمره باشد، باید آن را در مکه قربانی
کند و اگر در احرام حج باشد، باید قربانی را در منی ذبح کند و کفاره شکار بر عالم و جاهل یکسان است. منتها در صورت عمد (علاوه بر وجوب کفاره) معصیت نیز کرده است؛ اما در صورت خطا گناه ندارد. کفاره شخص آزاد بر عهده خود اوست، اما کفاره برده را باید صاحبش بدهد. بر صغیر کفاره نیست ولی بر کبیر کفاره واجب است. آن کس که از عملش پشیمان است، گناهش در آخرت بخشیده میشود؛ ولی کسی که پشیمان نیست عذاب خواهد دید.
مأمون گفت: آفرین بر تو ای ابا جعفر! خدا خیرت بدهد. اگر صلاح میدانی شما نیز از یحیی بن اکثم بپرس، همچنان که او از شما پرسید. در این هنگام امام علیه السلام به یحیی فرمود: بپرسم؟
یحیی پاسخ داد: فدایت شوم! اختیار با شماست. اگر دانستم جواب میدهم و اگر نه، از شما استفاده میکنم.
امام علیه السلام فرمود: به من بگو! در مورد مردی که در اول صبح به زنی نگاه کرد در حالی که نگاهش به آن زن حرام بود و آفتاب که بالا آمد زن بر او حلال گشت هنگام ظهر باز بر او حرام شد و چون وقت عصر فرا رسید بر او حلال گردید و موقع غروب آفتاب باز بر او حرام شد و در وقت عشا حلال شد و در نصف شب بر وی حلال گردید و در طلوع فجر بر او حلال گشت این چگونه زنی است و به چه دلیل بر آن مرد گاهی
حلال و گاهی حرام میشود؟
یحیی گفت: به خدا سوگند! پاسخ این سؤال را نمی دانم و نمی دانم به چه دلیل حلال و حرام میشود. اگر صلاح میدانید خوب جواب آن را بیان فرمایید تا بهره مند شویم.
امام علیه السلام فرمود: این زن کنیز مردی بوده است. در صبح
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_نهم
#بخش_صد_و_شصت_و_یکم
#یک داستان #جالب 🍂🔹🔹
احمد پسر ابی روح میگوید:
زنی از اهل دینور مرا خواست، چون نزد او رفتم گفت:
ای پسر ابی روح! تو از لحاظ دین و تقوی از همه مورد اطمینان تر هستی میخواهم امانتی به تو بسپارم که آن را به عهده گرفته و به صاحبش برسانی.
گفتم:
به خواست خداوند انجام میدهم.
گفت:
مبلغی پول در این کیسه مهر کرده است، آن را باز مکن! و نگاه ننما! تا آن که به کسی بدهی که پیش از باز کردن، آنچه در آن هست به تو بگوید و این همه گوشواره من که ده دینار ارزش دارد و سه دانه مروارید نیز در آن است که معادل با ده دینار میباشد و من حاجتی به امام زمان عج الله تعالی و فرجه الشریف دارم مایلم پیش از آن که از او بپرسم به من خبر دهد.
گفتم:
حاجت تو چیست؟
گفت:
مادرم ده دینار در عروسی من وام گرفته، اکنون نمی دانم از چه کسی گرفته و باید به کی پرداخت کنم؟ اگر امام زمان علیه السلام خبر آن را به تو داد، هر کس را که حضرت به تو نشان داد این کیسه را به او بده.
با خود گفتم:
اگر جعفربن علی (جعفر کذاب پسر امام علی النقی علیه السلام که آن روزها ادعای امامت میکرد) آن را از من بخواهد چه بگویم؟ سپس گفتم:
این خود یک نوع آزمایش است بین من و جعفر (اگر او امام زمان باشد ناگفته میداند نیاز به گفتن من ندارد. )
احمد پسر ابی روح میگوید:
آن مال را برداشتم و در بغداد نزد حاجز پسر یزید وشأ (وکیل امام زمان) رفتم، سلام کردم و نشستم. حاجز پرسید:
کاری داری؟
گفتم: مقدار مال نزد من است، آن را وقتی به شما میدهم که از طرف امام زمان خبر دهی، مقدار آن چقدر است و چه کسی آن را به من داده است، اگر خبر دهی به شما تسلیم میکنم.
حاجز گفت:
ای احمد! این مال را به سامرا ببر!
گفتم:
لا اله الله! چه کار بزرگی را به عهده گرفته ام. از آنجا بیرون آمدم خود را به سامرا رساندم، با خود گفتم:
اول سری به جعفر کذاب میزنم، سپس گفتم:
نه، نخست به خانه امام حسن عسکری علیه السلام میروم، چنانچه به وسیله امام زمان آزمایش درست درآمد که هیچ وگرنه به نزد جعفر خواهم رفت.
وقتی به خانه امام حسن عسکری علیه السلام نزدیک شدم، خادمی از خانه بیرون آمد و گفت:
تو احمد پسر ابی روح هستی؟
گفتم: آری!
گفت:
این نامه را بخوان! نامه را گرفتم و خواندم دیدم نوشته است: به نام خداوند بخشنده و مهربان، ای پسر ابی روح! عاتکه دختر دیرانی کیسه ای به عنوان امانت به شما داده، هزار درهم در آن است تو امانت را خوب به جایش رساندی، نه کیسه را باز کردی و نه دانستی چه در آن هست. ولی بدان در کیسه هزار درهم و پنجاه دینار موجود است و نیز آن زن گوشواره ای به تو داده گمان میکند معادل با ده دینار است.
گمانش درست است. اما با دو نگینی که در کیسه میباشد و نیز
سه دانه مروارید در آن کیسه است که او مرواریدها را به ده دینار خریده ولی ارزش آنها بیش از ده دینار است. آن گوشواره را به فلان خدمتکار ما بده که به او بخشیدیم و به بغداد برو و پولها را به حاجز بده و مقداری از آن پول برای مخارج راهت به تو میدهد، بگیر!
و اما ده دینار که زن میگوید مادرش در عروسی وی وام گرفته و اکنون نمی داند از کی گرفته است؟ بدان که او میداند مادرش وام را از کلثوم دختر احمد گرفته که او زن ناصبی (دشمن اهل بیت) است. ولی برای عاتکه گران بود که آن پول را به آن زن ناصبی بدهد، اگر او از ما اجازه بخواهد آن ده دینار را در میان برادران خود تقسیم کند ما اجازه میدهیم ولی آن را به خواهران تهی دست بدهد.
ای پسر ابی روح لازم نیست نزد جعفر بروی و او را آزمایش کنی، زودتر به وطن برگرد که عمویت از دنیا رفته و خداوند زندگی او را به تو قسمت نموده است.
من به بغداد آمدم و کیسه پول را به حاجز دادم. حاجز پولها را شمرد، همان مقدار بود که امام نوشته بود. حاجز سی دینار از آن پول به من داد و گفت:
امام دستور داده این مقدار را برای مخارج راه به تو بدهم. من نیز سی دینار را گرفتم و به منزلی که در بغداد گرفته بودم
برگشتم، در آنجا خبر رسید عمویم فوت کرده و خویشان مرا خواسته اند نزد آنها برگردم، من به وطن برگشتم و از عمویم مبلغ سه هزار دینار و صدهزار درهم به من ارث رسید [۱]
----------
[۱]: 📚بحار: ج ۵۱، ص ۲۹۵.
#کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫