فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید غلامرضا زمانیان
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
سلام امام زمانم❤️
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
وجودم سرشار از امید مےشود.
و زندگے،شروع بہ لبخند زدن مےڪند...
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
روزم پر از برڪت مےشود،
پر از روزے...
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
جانم لبریز از بوے نسیم و بهار
و شادمانے مےشود...
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۲۴ فروردین ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 شهادت:
شهید بهمنی در تاریخ ۲۰ اسفند سال ۱۳۹۴ به صورت داوطلبانه برای مبارزه با تروریستهای تکفیری عازم سوریه شد و حدود یک ماه بعد در روز ۲۴ فروردین سال ۱۳۹۵ در مسیر دفاع از حرم اهل بیت(ع) در منطقه حلب سوریه به شهادت رسید. به گفته یکی از همرزمانش، مهاجمان جبهه النصره در نزدیکی آنها یک خمپاره زدند که موج آن همه جا را گرفت. پس از مدتی از همرزمان سراغ عمار را گرفتم. جانشین گردان جایی را به من نشان داد. به سرعت دویدم و به بالای سر عمار رسیدم. غرق در خون بود. ترکش به قسمت گیجگاهش اصابت کرده بود و صورتش خونین شده بود.
پیکر مطهر این شهید مدافع حرم در روز ۲۶ فروردین وارد میهن اسلامی شد و پس از تشییع باشکوه در شهرک شهید محلاتی تهران به زادگاهش فسا منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد. او در موقع شهادت ۳۱ ساله بود.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار عمار بهمنی «صلوات»
#شهید_مدافع_حرم
🥀 @yaade_shohadaa
🍂لَبَّیکیاعباس(ع)
🥀جانبازِ شهید «قدیر مجتبوی»
💔 قدیر مجتبوی جانباز ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس پس از گذشت ۴۰ سال تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت، در تاریخ سوم مرداد ماه سال ۱۴۰۱ به شهادت رسید.
شهید قدیر مجتبوی سوم فروردین ماه سال ۱۳۴۰ در قزوین به دنیا آمد، سال ۱۳۶۶ ازدواج کرد و صاحب یک فرزند پسر و یک فرزند دختر شد.
وی هفتم تیر سال ۱۳۶۱ از سوی بسیج به جبهه اعزام شد و آبان همان سال در عملیات «محرم» بر اثر اصابت ترکش به سر، به مقام جانبازی نایل شد.
این جانباز مجدد راهی جبهه شد و سال ۱۳۶۴ در عملیات «والفجر ۸» با اصابت مجدد ترکش به سر و هر دو پا برای دومین بار جانباز شد.
جانباز شهید قدیر مجتبوی با وجود دو بار جانبازی، دست از مبارزه بر نداشت و برای سومین بار برای مقابله با دشمن بعثی وارد عرصه نبرد شد که این بار سال ۱۳۶۷، بر اثر برخورد با مین و قطع پای راست از پنجه در شیخمحمد، سومین جانبازی خود را تجربه کرد و به مقام جانبازی ۷۰ درصد نایل شد.
♦️تلاوت «آیه الکرسی» هدیه به جانبازِ شهید «قدیر مجتبوی»
#جانبازان_شهید
#سیزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز سوم
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚کتاب مهرنجون
محمد محمودی نورآبادی، از رزمندگان گرانقدر دوران جنگ تحمیلی، در کتاب مهرنجون، با شما از خاطرات خود در جبههی نبرد میگوید. این زندگینامهی خودنوشت بخشی از سرگذشت نویسندهاش را تا جایی که به دفاع مقدس مربوط میشود دربرمیگیرد. کتاب حاضر نهتنها اطلاعات مفیدی را در اختیار پژوهشگران تاریخ معاصر قرار میدهد، بلکه نکتههای سودمندی را نیز به جوانان امروزی میآموزد. علاوهبر اینها، نویسنده داستانی پرکشش و مجذوبکننده را برایتان روایت میکند که شما را تا انتهای کتاب با خود همراه خواهد کرد.
نویسنده کتاب خود را با یادآوری تاریخ تولد و ماجرای تغییر تاریخ شناسنامهاش آغاز میکند. اتفاقاً همین موضوع باعث میشود که نویسنده علیرغم خواستهاش مبنی بر حضور در جبهه، نتواند بهصورت قانونی وارد میدان نبرد شود. به همین خاطر تصمیم میگیرد تا با همراهی چند تا از همکلاسیهایش، تاریخ شناسنامهی خود را تغییر بدهد و بعد از فرار از خانه، راهی جبهههای نبرد شود. نویسنده در همان حین که خاطرات واقعی خود را برایتان بازگو میکند، از شهدا و جانبازانی برای شما میگوید که شاید در هیچ کتاب دیگری نامی از آنها برده نشده باشد. تا پیش از آنکه محمد محمودی نورآبادی وارد جبهه شود، نُه تن از اهالی روستایشان، مهرنجان، به شهادت رسیده بودند. نویسنده در لابهلای خاطرات خود، شرحی هم از نحوهی شهادت این بزرگواران ارائه کرده که دانستن آنها برای دوستداران تاریخ و ادبیات دفاع مقدس بسیار ارزشمند خواهد بود.
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#مهرنجون
🥀 آغاز دلتنگی
چهار روز اقامت در شیراز حال همه را گرفته بود. رفتن به داخل شهر غدغن بود و ما فقط میتوانستیم تا حرم شاهچراغ برویم. گاهی هم نبش بازار کنار مسجد، از ساندویچی «یکتا» سوسیس بندری میگرفتیم، دندان میزدیم، بعد یک دست به کمر، تهمانده نوشابه را تا قطره آخر بالا میرفتیم.
دیگر از کابوس پذیرفته نشدن و بازگشت به روستا بیرون آمده بودم. فقط گاهی دلم برای خانه و بهخصوص عباس تنگ میشد. این را به حساب همان کمتحرکی توی مسجد میگذاشتم و فکر میکردم اگر به جبهه بروم و درگیر کارهای آموزش و جنگ بشوم، مجالی برای فکر کردن به روستا و دوستان و برادر کوچکم نخواهم یافت. از آن طرف عبدالرسول در آبباریک شیراز بود و من هر چقدر فکر میکردم، راهی که حضورمان را در شیراز به او اطلاع دهم، نمییافتم. فقط یک شماره تلفن از او داشتم که هر بار زنگ زدم، کسی جواب نداد. آن چند روز فقط یک بار دوست ییلاقیام، اکبر براتی، که از من جلو افتاده بود و در دبیرستان عشایری درس میخواند، به دیدار ما آمد؛ دیداری که برای من و نعمت مسرتبخش بود.
#جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "ضد"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۴۰۰
مدتزمان فیلم: ۱۱۵ دقیقه
ژانر: درام، تاریخی، سیاسی و اجتماعی
کارگردان: امیرعباس رفیعی
نویسنده: حسین ترابنژاد
بازیگران اصلی: مهدی نصرتی، لیلا زارع، نادر سلیمانی، لیندا کیانی، مهشید جوادی، مجید پتکی، روزبه رئوفی، عماد درویشی، شیرین آقاکاشی
رده سنی: مناسب برای بالای ۱۳ سال
✍🏻ضد یک درام سیاسی است که در بستر التهابات کشور در تابستان سال ۱۳۶۰ میگذرد. قصه این فیلم دربارهٔ یک عشق در دل حوادث سیاسی است که پس از سالها دوباره شعلهور میشود.
🎭جوایز و دستاوردها:
♦️برنده جایزه بهترین طراحی صحنه در جشنواره فیلم فجر (محمدرضا شجاعی)
♦️برنده بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره فیلم فجر (نادر سلیمانی)
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#خاطرات_تفحص
❤️🔥رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد ....
✍🏻يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند.
رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (س) بود.
١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم.
با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد:
دست و من عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س)
منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) »
تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم.
كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج) بود.
💔 چند تا شهيد دیگر پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود.
💔بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ تا ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد.
💔حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد.
بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همينجا مى خوانم. كمك كن.
💔ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد.
❤️🔥در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: «حسين سعيدى از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد.
همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم.
🥀راوی: حاج حسین کاجی
📚 کتاب کرامات شهدا
#رفیق_شهید
🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد...
#دعای_الهی_عظم_البلاء 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa