eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂لَبَّیک‌یاعباس(ع) 🥀جانبازِ شهید «حاج ابوالفضل لطیف زاده» 💔حاج ابوالفضل لطیف زاده از جانبازان سرافراز ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس در سن ۶۰ سالگی پس از سال‌ها تحمل جراحت‌های ناشی از جنگ تحمیلی دعوت حق را لبیک و به مقام رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید والامقام پس از طواف در حرم مطهر رضوی، به گلزار شهدای بهشت رضا(علیه السلام ) مشهد مقدس منتقل و در جوار یاران شهیدش به خاک سپرده شد. ♦️تلاوت «آیه الکرسی» هدیه به جانبازِ شهید «حاج ابوالفضل لطیف زاده» نهم 🥀 @yaade_shohadaa
5.28M
❌فوری فوری❌ صوت جدید ۳۰ فروردین استاد👏👏 برای تقویت طرح پلیس امنیت اخلاقی و جمع شدت بساط بیحجابی‌ها👊 ✅ نشر طوفانی ✅ همه جا منتشر کنید مگه‌میشه همه این صوت رو گوش بدن و حرام سیاسی جمع نشه؟⁉️ رسانه باش مومن! 🥀 @yaade_shohadaa
✍️ 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم می‌خواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله می‌شدم مبادا مرا ببینند و شنیدم می‌گفتند :«حرومزاده‌ها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمب‌گذاری نشده باشه!» 💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای سر رسیده‌اند که مقاومتم شکست و قامت شکسته‌ترم را از پشت بشکه‌ها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره فقط خودم را به سمت‌شان می‌کشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!» 💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه بالا بردم و نمی‌دانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم می‌چکید. همه اسلحه‌هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :« نباشه!» زیبایی و آرامش صورت‌شان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. 💠 با اسلحه‌ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه‌هایم شده و فهمیدند از این پیکر بی‌جان کاری برنمی‌آید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. دیگر قدم‌هایم را دنبال خودم روی زمین می‌کشیدم و می‌دیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با بودی؟» و من می‌دانستم حیدر روزی همرزم‌شان بوده که به سمت‌شان چرخیدم و شهادت دادم :«من زن حیدرم، همون‌که داعشی‌ها کردن!» ناباورانه نگاهم می‌کردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار می‌کردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته‌اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. 💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی می‌دادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!» با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازه‌ام را روی زمین می‌کشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمی‌دانستم برایم چه حکمی کرده‌اند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. 💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست آمرلی را هلهله می‌کردند، از شرم در خودم فرو رفته و می‌دیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه می‌کنند که حتی جرأت نمی‌کردم سرم را بالا بیاورم. از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم می‌زد و این جشن بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را می‌سوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!» 💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه می‌دیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه می‌لرزید. یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانه‌ام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟» 💠 باورم نمی‌شد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریه‌هایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را می‌شنوم و حرارت سرانگشت را روی صورتم حس می‌کنم. با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه می‌زدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود... ادامه‌ دارد... ✍️نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🥀 @yaade_shohadaa
💔شش روز بعد از شروع جنگ شهید شد. خوابش را که دیدم، پرسیدم چرا سراغ ما را نمی‌گیری؟ جواب نداد. اصرارم را که دید، گفت: فقط یک مطلب می‌گویم و آن اینکه ما شهدا، شبهای جمعه می‌رویم خدمت حضرت اباعبد الله (علیه السلام). منبع: کتاب خط عاشقی ۱ روایتی از شهید محمدرضا فراهانی؛ به روایت حاج علی اکبر مختاران 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید والامقام رضا پناهی ✍🏻شهید رضا پناهی سال ۱۳۴۹ در کرج به دنیا آمد. در خانواده‌ای مذهبی.  برای حضور در مناطق جنگی سر از پا نمی‌شناخت. بچه دوازده ساله‌ای که می‌گفت: من عاشق الله و امام زمان(ع) شده‌ام و این عشق با هیچ مانعی از دل من بیرون نمی‌رود تا به معشوقم یعنی الله برسم. بالاخره رضایت مادر و سپس رضایت پدر را گرفت و راهی جبهه های حق علیه باطل شد. شهید رضا پناهی وصیت نامه‌اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد. در جبهه خلاقیت داشت. یکی از رزمنده‌ها می‌گفت: رضا در جبهه، قوطی کنسروها را جمع می‌کرد و به دم گربه‌ها می‌بست و در کوه رها می‌کرد و می‌گفت: سنگر بگیرید. وقتی گربه‌ها می‌دویدند، صدای قوطی‌ها در کوه می‌پیچید و دشمن فکر می‌کرد رزمنده‌های ایرانی هستند. کوه‌ها را به رگبار می‌بستند و زمانی که به رضا می‌گفتیم چرا این کارها را انجام می‌دهی، می‌گفت: برای اینکه مهمات آن‌ها هدر برود. سرانجام در نهایت معرفت و شناخت کامل به دیدار معبود شتافت. 🥀شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند… «هدیه به شهید بزرگوار رضا پناهی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید والامقام رضا پناهی ✍🏻شهید رضا پناهی سال ۱۳۴۹ در کرج به دنیا آمد. در خ
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @yade_shoohada 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ 💔همه دلخوشیم... اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚 وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 ❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج (عج) صلوات 🥀 @yaade_shohadaa
💔نامه‌ی حسن به صدام و دستگیری ژنرال 🥀آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت: "اگر جنابِ صدام حسین، ژنرال است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد." 🥀در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه حسن اول شد و عراقی ها هفتم شدند. 💔حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد! ✍🏻خاطره ای درباره شهید حسن آبشناسان 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"﷽" سلام امام زمانم❤️ 💚وقتے بہ تو سلام مےڪنم وجودم سرشار از امید مےشود. و زندگے،شروع بہ لبخند زدن مےڪند... وقتے بہ تو سلام مےڪنم روزم پر از برڪت مےشود، پر از روزے... وقتے بہ تو سلام مےڪنم جانم لبریز از بوے نسیم و بهار و شادمانے مےشود... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀« ۳۱ فروردین ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 شهید شیبک یک نیروی نظامی ورزیده ی ارتش بود که اکثر دوره های سخت نظامی را با جدیت و دقت بالا طی کرده بود و به واقع یک نیروی توانمند و ارزشمند بود. شهامت شهید در منطقه عملیاتی آنقدر بالا بود که تا نزدیکی چند قدمی تانک های دشمن پیش می رفت و با تاکتیک ها و شجاعت خاص خودش آنها را منهدم می کرد. وی استاد انهدام تانک های داعش بود. صادق در ماموریت خود در سوریه آنقدر ورزیده و شجاع بود که بسیاری از نیروهای خود را نجات داد و به عنوان یک فرمانده لایق ماموریت ها را اجرا می کرد. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار صادق شیبک «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂لَبَّیک‌یاعباس(ع) 🥀جانبازِ شهید «محمد بخشی ملاسرایی» 💔جانباز شهید محمد بخشی ملاسرایی، مرداد سال ۶۶، بر اثر برخورد ترکش خمپاره به ناحیه سر و گردن در منطقه سردشت مجروح شد. این جانباز ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس لاهیجان پس از سال‌ها تحمل جراحت‌های ناشی از جنگ تحمیلی در سن ۵۸ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به یاران شهیدش پیوست و پیکر مطهرش در گلزار شهدای لاهیجان تشییع و به خاک سپرده شد. ♦️تلاوت «آیه الکرسی» هدیه به جانبازِ شهید «محمد بخشی ملاسرایی» دهم 🥀 @yaade_shohadaa
📚عارف ۱۲ ساله کتاب عارف ۱۲ ساله، نوشته‌ی سید حسین موسوی، مادرانه‌های نوجوان شهید رضا پناهی است که در سن کم و در نوجوانی به فیض شهادت نائل آمد. کتاب عارف ۱۲ ساله، روایتی از مادرانه‌های نوجوان شهید رضا پناهی است. مادری که روزی به حرم امام رضا (ع) رفت و از امام رضا فرزندی خواست تا در راه حق شهید شود. کمی بعد متوجه شد که باردار است. او فرزندش را از امام رضا گرفته بود و به همین دلیل هم نام رضا بر او نهاد. رضا در نوجوانی شهید شد. او با شهادتش مادرش را به آرزوش رساند و در بهشت خداوند جای گرفت.  او در کتاب عارف ۱۲ ساله از همه‌چیز گفته است. از تولد پسرش، حال و هوای او در دوران کودکی. اخلاقیاتش و علایقش. خواندن کتاب عارف ۱۲ ساله به ما کمک می‌کند روحیات او را بهتر بشناسیم. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀برای رضا و خواهرش دفتر گرفته بودم. هنوز رضا مدرسه نمی‌رفت. فقط بلد بود روی دفترش خط بکشد. خواهرش که از رضا بزرگ‌تر بود، تازه نوشتن حروف الفبا و اعداد را یاد گرفته بود. خواهرش مشغول نوشتن بود که یکدفعه رضا دفتر را از زیر دستش کشید و فرار کرد. دوید دنبال رضا که دفترش را از او بگیرد. روی چارچوب در زمین خورد و چانه‌اش شکافت. یادم است رضا خیلی گریه کرد. خیلی ناراحت شد. می‌گفت: می‌خواستم شوخی کنم. نمی‌دانستم اینطوری می‌شود. خواهرش را بردیم به چانه‌اش بخیه زدند. تا مدت‌ها به خواهرش نگاه می‌کرد و به فکر فرو می‌رفت. دل رئوفی داشت. خیلی مهربان بود. از بچگی تحمل ناراحتی و اشک کسی را نداشت... 🥀در قسمتی از وصیت‌نامۀ صوتی شهید رضا پناهی آمده است: هدف من از رفتن به جبهه این است که اولاً به ندای «هل من ناصر ینصرني» لبیک گفته باشیم و امام عزیز و اسلام را یاری کنیم و آن وظیفه‌ای که امام عزیزمان بار‌ها در پیام‌ها تکرار کرده: که «هرکس قدرت دارد واجب است به جبهه برود» و من می‌روم تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت‌ها از زیر سلطه آزاد شوند. 🥀 @yaade_shohadaa
🎥فیلم سینمایی "در مسلخ عشق" 🎬اطلاعات فیلم: سال تولید: ۱۳۶۹ مدت‌زمان فیلم: ۹۰ دقیقه ژانر: دفاع مقدس نویسنده و کارگردان: کمال تبریزی بازیگران اصلی: محمود بی غم، امیر یزدانی، حسین یاری، سیدرحیم حسینی، منصور اخوان ✍🏻شهید «محمود آیت» با سمت فرماندهی یک تیم عملیاتی، در حمله‌ای گسترده علیه دشمن شرکت می‌کند. همه آثار و شواهد حاکی از آن است که «محمود آیت» به شهادت خواهد رسید. وی در طول این حمله، لحظه به لحظه به سرنوشت خود نزدیک می‌شود. اما به تدریج حوادث رنگ دیگری به خود می‌گیرد و شواهد و نشانه‌ها صورت دیگری پیدا می کنند. 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سخنان شنیدنی شهید حاج قاسم سلیمانی در مراسمی که شهید زاهدی نیز حضور داشت و اشک میریخت 💔روایت اخیر رهبر انقلاب از شوق شهادت شهیدانی از قبیل شهید زاهدی، رحیمی:  اینها کسانی بودند که یک عمر دنبال شهادت دویدند؛ خدا به آنها این اُجرت را داد به خاطر جهادشان؛ خوشا به حالشان! 🥀 @yaade_shohadaa
🥀تبسم شیرین در قبر ❤️‍🔥وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمدرضا دیرینه حقیقی آمده بودند تمام شد، پیکر شهید را درون قبر گذاشتند. لحظاتی بعد محمدرضا آرام تر از همیشه، درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!» 💔او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره پاک، آرام و نورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بود كه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود، در حال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است و گونه های او گل انداخت. ❤️‍🔥پدر و مادر شهید را خبر کردند. آن ها هم آمدند و به چهره پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره، بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند» 💔تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند. روی قبر را پوشاندند، در حالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده شهید باقی بود. ❤️‍🔥این سخن شهید درباره تبسم لحظه تدفین است که پس از شهادت، در خواب به مادر می گوید: مادرم! آنچه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم! ✍🏻خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا دیرینه حقیقی 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
❤بسم رب الشهدا والصدیقین❤ مجموعه ای ازایده های ناب وخوب برای تولد در روز اول اردیبهشت ۱. روز تولد تا میتونید با شهید صحبت کنید. براش نامه بنویسید...براش نماز بخونید... هرکار خیری انجام می دید ثوابشو به شهید هدیه کنید......خواسته هاتونو حاجاتتونو بهش بگید وازش بخواید که حتماکمک تون کنه که میکنه😍😊 2_یکی از نذرهای خیلی مجرب برای شهید هادی که خیلیا حاجت گرفتن هدیه 1000 صلوات به شهید هادی وشهید سعید سامانلو هست....... حتمااینو امتحان کنید 3_درشبکه های اجتماعی،گروه ها و کانال ها از شهید بگید‌...از زندگی نامه اش از عنایت هاش......برای مردم بگین ... دیگرانو با شهید آشنا کنید درفضای حقیقی هم همین طور و مطمئن باشید که اگر یک نفر به واسطه ی شما باشهید آشنا و وصل شه خیر کثیری نصیب شما میشه وعنایت خاصش شامل حالتون😍 4_اگر امکانشو دارید روز تولد یه سفره ی کوچیک تو منزل تون بذارید عکس چند تا شهید.... و بذارید و برای شهید هادی قرآن دعا یا هرچیزی که دوست دارید بخونید و بهش توسل کنید اگر دوست داشتید به دوستانتون هم بگید ... مطمئن باشید شهید به مجلس تون حضور پیدا میکنه وبرای تک تک تون دعای خیرمیکنه 5_روز تولد میتونید به نیت شهید نذری بدید...از یه شکلات ک تو محل کار میتونید پخش کنید گرفته تا حتی نذر لبخند به کودکان😍😊 غذای مورد علاقه ی شهید،الویه هست میتونید الویه درست کنید تومنزل تون میل کنید وبه خانوادتون بگید این به نیت شهید هادی هست و اگر شرایط و امکانشو داشتید میتونید برای یکی دوتا از همسایه هاتونم ببرید و بگید که به نیت شهید هادیِ☺️ 6_ راستی سوره الرحمن سوره مورد علاقه ی شهید هادی بوده میتونید روزتولدش این سوره رو بخونید وبه شهید هدیه کنید☺️ درپایان باید بگم این ایده ها رو مهم نیست چندتاشو اما حتی اگه یکیشو اجرا میکنید خلوص نیت شما مهمه وارتباط دلی تون باشهید...پس سخت نگیرید و فقط دلتونو وصلش کنید که ان شاءالله خیرش بهتون برسه😍 اگر خوشتون اومد برای نویسنده این متن دعا کنید 🤲☺️☺️ 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا