جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد
#شهریار
با من بمان و سایهی مهر از سرم مگیر
من زندهام به مهر تو ای مهربان من
#حسین_منزوی
نیست جویای نظر چون مه نو ماه تمام
خودنمایی نکند هر که کمالی دارد
#صائب_تبریزی
در دل تنگم
خموشی میکند انبار حرف...
محرمی کو،
تا بگویم اندک از حرف بسیار
#فیض_کاشانی
سیبِ سرخ گونهی محبوب گندمگون من
تـا فریبم داد فهمیدم کـه مـن هـم آدمم
#سعید_بیابانکی
با لطفِ خبر چینیِ این دور و بری ها
شد قسمتم از عشق فقط بی خبری ها
از قرعه فالی که به نامم زده شد هیچ
نامی نگرفتم به جز خیره سری ها
آیین کبوتر شدن از دور قشنگ است
وقتی که ندانی غم بی بال و پری ها
چندیست به در گفتم و دیوار نفهمید
از شیوهء دل دادگی و کم گذری ها
در فکر تو درگیرم و درمانده ترینم
ای وای به من وای از این در به دری ها
شد همسفرم خاطرت اما به چه شکلی
چون رود که با ریگ کند همسفری ها
هر لحظه دعاگوی حضورت شدم اما
افسوس از این رسم بد بی اثری ها
من دست به دامان تو گشتم تو چه کردی
انگشت نهادی سرِ این دور و بری ها؟؟؟
یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان
هیچکس سمت دل زیبا نمی آید رفیق
#سجاد_صفری_اعظم
سر می زنی به سودا، اما نه دل به دریا
محبوب من! مبادا، مرد خطر نباشی
ای لذّت شبانه ! بازا که بی بهانه،
از تو پر است خانه، حتی اگر نباشی
#حسین_منزوی
اگر چه نزد شما تشنه ي سخن بودم
كسي که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم براي خودم تنگ مي شود آري:
هميشه بي خبر از حال خويشتن بودم
نشد جواب بگيرم سلام هايم را
هر آنچه شيفته تر از پي شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگي ها را
اشاره اي كنم ، انگار كوه كن بودم
#محمدعلی_بهمنی
با شعرهایم آمدی یک شب به دنیایم
دنیا مرا گم کرد و چشمان تو پیدایم
شوق تو دشت سینه ام را می دود تا صبح
آهوی من، کی می گذاری سر به صحرایم
گم می کنم هرشب خیابان های دنیا را
تا دست هایت نیست طولانی ست شب هایم
انگار دست عشق، بی تو حلقه ی مرگ است
بر گردنم افتاده یا پیچیده بر پایم
آنقدر با من مهربان بودی که بعد از تو
یک لحظه حس کردم که صد سال است تنهایم...
#اصغر_معاذی
1_10515657802.mp3
3.02M
ای مرغ سحر ...
رفت از سر خفتگان خماری
🎼 #موسیقی
•┈┈• • •┈┈•
🕯 آنکه از فرط گنه ناله کند زار، کجاست؟
🌧 فَمَا لِي لا أَبْكِي ، أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي ، أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي ، أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي ، أَبْكِي لِسُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ إِيَّايَ، أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَانا ذَلِيلا حَامِلا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي.
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه ز اغیار برد شکوه بر یار کجاست؟
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنهکار کجاست؟
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تا که معلوم شود طالب دیدار کجاست؟
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگویی که در رحمت دادار کجاست؟
مرغ شب نیمهی شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیدهی بیدار کجاست؟
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست؟
حق به خوان کرمش خوب متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست؟
آن خدایی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان، عاشق دلدار کجاست؟
✍ شاعر: ژولیده نیشابوری