یک آیه در روز
1036) 📖 أ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ 📖 ترجمه 💢آیا شما آن ر
.
1️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»
این آب که زندگی ما بشدت در گروی آن است، از ابرهایی فرومیآید که دیگر هیچ چیز آن به دست ما نیست.
آیا همین دلیل کافی نیست که به خود بیایم و توجه کنیم که تدبیر این عالم به دست ما نیست؛ بلکه به دست خداست؟ و از این غرور و سرکشی دست برداریم؟
@yekaye
یک آیه در روز
1036) 📖 أ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ 📖 ترجمه 💢آیا شما آن ر
.
2️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»
چرا در این آیه از کلمه «مزن» برای ابر استفاده شده است؟
(بویژه اگر توجه کنیم که در قرآن کریم فقط همین یکبار از این واژه استفاده شده و در جاهای دیگر از کلمات «غمام» و «سحاب» و «عارض» استفاده شده است.)
🍃الف. در نکات ادبی اشاره شد که برخی «مزن» را به معنای ابر پرآب و بارانزا دانستهاند. در این صورت، وجه اصلی این است که چون ناظر به مقام باریدن است پس طبیعی است که به ابر بارانزا اشاره شود.
اما همانجا اشاره شد که برخی گفتهاند «مزن» به ابرهای سفید گفته میشود (چنانکه به خاطر همین مشابهت هم به مورچه سفید «مازن» میگویند.) اگر حق با این گروه باشد آنگاه یک نکته ظریفی در این تعبیر هست؛ یعنی اشاره به این ابرها برای طرح سوال فوق (که آیا شما باران را از ابرها فرود نیآورید یا ما؟) بسیار مناسبت پیدا میکند:
اگر دقت کرده باشید ابر سفید لزوما باران نمیبارد؛ بسیاری از اوقات در آسمان ابرهای سفیدی میبینیم که انتظار باران هم نداریم. در واقع، یک گزینه محتمل این است که پاسخ دهنده بگوید نه شما نه ما؛ بلکه ریزش باران یک امر خودبه خودی و به اقتضای ذاتش است. اما با اشاره به ابرهایی که بسیاری از اوقات از آنها بارانی نمی بارد عملا سوال به نحوی طراحی شده است که امکان چنین فرار کردنی نباشد؛ زیرا ابری که گاه میبارد و گاه نمیبارد، بارشش یک امر خود به خودی ویا مستند به اقتضای ذاتش نمیتواند باشد.
🍃ب. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1036) 📖 أ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ 📖 ترجمه 💢آیا شما آن ر
.
3️⃣ «أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ؛ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ؛ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»
▪️اولین تلنگر به منکران یوم الدین تذکر دادن بود به اینکه آفریننده انسان از «منی» شمایید یا ما؟ یعنی سراغ جایی رفت که انسان خودش را عامل اصلی میدید.
▪️دومین مورد تذکر دادن بود به زراعت؛ که رویاندن محصول از دل خاک، کار شماست یا ما؟ که اینجا انسان نقش عوامل دیگر برای رویاندن را قبول دارد؛ اما خودش را هم دارای نقش میبیند.
▪️سومین مورد نزول باران از ابرهاست؛ جایی که انسان دیگر هیچ نقشی در آن ندارد.
🤔یعنی گام به گام به سوی مواردی میبرد که انسان توجه کند که نقش وی در جهان چقدر کم است؛ و اگر آخرت را بعید میشمرد به خاطر قیاس به نفس خویش است؛ وگرنه برای خدایی که این گونه همه عالم به دست اوست احیای مردگان در معاد کاری ندارد.
@yekaye
یک آیه در روز
1036) 📖 أ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ 📖 ترجمه 💢آیا شما آن ر
.
📝 تکمله:
درباره نزول آب از آسمان احادیث و تدبرهایی در آیات زیر گذشت که میتوانید بدانها هم مراجعه کنید.
▪️ «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُون»
(جلسه ۳۹ http://yekaye.ir/18-23-al-muminoon/)
▪️«وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ و أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً»
(جلسه ۲۰۳ http://yekaye.ir/al-furqan-025-48/)
▪️ «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ»
(جلسه ۲۶۰ http://yekaye.ir/al-hegr-15-22/)
▪️ «... وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ»
(جلسه ۳۱۰ http://yekaye.ir/al-hajj-22-5/)
▪️ « وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَیءٍ مُقْتَدِراً»
(جلسه ۶۲۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-45/)
▪️ « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ»
(جلسه ۷۲۷ http://yekaye.ir/al-fater-35-27/)
@yekaye
🔹أُجاجاً
قبلا بیان شد که
ماده «أجج» در اصل بر شدت و حدت دلالت دارد؛ که بویژه در مورد شدت در شوری و داغی به کار میرود.
🔖جلسه ۷۱۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-12/
▪️برخی این را به عنوان دو دیدگاه درباره این کلمه مطرح کرده و گفتهاند که از نظر برخی «أجاج» آبی است که بشدت تلخ باشد؛ و از نظر برخی دیگر آبی است که بشدت شور باشد.
(التبيان فى تفسير القرآن، ج9، ص506 )
@yekaye
🔹لَوْ لا
در بحث از آیه ۵۷ همین سوره درباره حرف «لو» به تفصیل توضیح داده شد و بیان شد که
▪️ترکیب «لو لا» وقتی که بر جمله اسمیه وارد شود دلالت بر شرط دارد؛ اما وقتی بر فعل وارد شود، دیگر در معنای شرط نیست؛ بلکه برای تشویق یا توبیخ است، شبیه حرف «ألا»؛ یعنی:
▫️ یا دلالت بر تحضیض (تشویق) دارند که در این صورت فعل باید مضارع باشد: «لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون» (نمل/۴۶) «لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقين» (حجر/۷)؛ ویا اگر لفظش ماضی است در تاویل مضارع به کار رفته باشد؛ مانند: «لَوْ لا أَخَّرْتَني إِلى أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحين» (منافقون/۱۰) «نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ» (واقعه/۵۷)
▫️ یا دلالت بر تندیم (پشیمان کردن) و توبیخ دارد؛ که در این صورت با فعل ماضی میآيد: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ» (یونس/۹۸)
▪️که البته گاه این تشویق و یا توبیخ در واقع یک نحوه معنای استفهام انکاری یا امتناع دارد؛ که در این موارد دیگر نمیتوان «ألا» را جایگزین آنها کرد؛ مثلا: «وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَك»
🔖جلسه ۱۰۲۴ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-57/
@yekaye
🔹تشْكُرُونَ
🔸درباره اینکه اصل ماده «شکر» بر چه چیزی دلالت میکند اختلاف است.
▪️ابن فارس چهار اصل مستقل برای این ماده قائل شده که گویی نمیتوان آنها را به هم برگرداند:
▫️اولین معنا که رایجترین معنای این ماده است و در قرآن کریم هم ظاهرا فقط همین معنا به کار رفته، همان تشکر کردن و مدح کردن در برابر کسی که لطفی در حق انسان میکند؛ و گفتهاند حقیقت این شکر، آن است که شخص به امر کم رضایت دهد چنانکه «فرس شکور» به اسبی گویند که با علف مختصری سیر و فربه شود؛
▫️معنای دوم پر و زیاد شدن در چیزی است؛ چنانکه در مورد شتری که با چریدن در چراگاهی پُرو پیمان شود «شَکِرَة» گویند و یا وقتی درختی ثمر فراوان دهد میگویند «شَكِرَت الشّجرةُ».
▫️معنای سوم در خصوص شاخه هاى كوچكى كه از بيخ درخت سبز شود «الشَّكير» گویند؛
▫️و معنای چهارم ناظر به نکاح است؛ و گفته شده که کلمه «شَكْر» برای اشاره به اندام جنسی زنان به کار میرود.
📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص208 )
▪️برخی در عین اینکه توجیهی برای دو معنای اخیر ندارند، سعی کردهاند معنای اول و دوم را به هم برگردانند؛ یعنی گفتهاند «شُکر» شناخت نعمت و اظهار نمودن آن با انتساب آن به نعمت دهنده، و نقطه مقابل «کفر» است که نسیان نعمت و پوشاندن آن است [که منظور، نه شناخت ذهنی محض، بلکه شناختی است که انسان متناسب با آن عمل کند که شاید تعبیر «قدرشناسی» برای این نوع شناخت مناسبتر باشد]؛ و چهارپای «شکور» (اسب یا شتر شکور) چارپایی است که با فربه شدن خود نشان میدهد که صاحبش چقدر به وی رسیدگی کرده؛ و از آن سو میتوان گفت که اصل شکر به معنای امتلاء و پر شدن است، چنانکه «ناقة شَكِرَةٌ» به معنای شتری است که پستانش پر از شیر باشد؛ و آنگاه «شُکر» به معنای پر از ذکر منعم بودن خواهد بود.
📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص461 ؛ کتاب العین، ج۵، ص۲۹۲-293 )
و این دو قول (یعنی اصل قرار دادن تشکر یا پر شدن) مبنای دیگران قرار گرفته است؛ با این تفاوت که برخی میخواهند هرچهار معنای را به یکی از این دو برگردانند؛
▪️چنانکه برخی شکر را همین اظهار تقدیر و تشکر در قبال نعمتی که از جانب منعم رسیده میداند و آن را نقطه مقابل کفر معرفی کرده، و تذکر داده که شکر اعم از تشکر زبانی و عملی است و مدعی است که پر شدن و نکاح و جوانههای کنار درخت همه مصادیقی از شکر عملی هستند یعنی با زبان حال از وجود نعمتی خبر میدهند.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص99-100 ؛ الفروق في اللغة، ص40 )
▪️در مقابل، حسن جبل معنای محوری این ماده را پر شدن درون چیزی به نحوی دلپسند و آشکار شدن این امر در ظاهر وی دانسته؛ و تشکر کردن را هم نمودی از پر شدن نفس انسان از رضایت دانسته است و در تفاوت معنای «شکر» و «رضا» معتقد است که در معنای شکر علاوه بر رضایت، اظهار این رضایت هم نهفته است.
👇 (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۱۶۱ )
▪️«شاکر» اسم فاعل از این ماده است و «شکور» صیغه مبالغه، که آن هم در معنای فاعلی به کار میرود و هردوی این کلمات هم در مورد انسانها در قبال خداوند (لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ، انعام/۶۳؛ اعراف/۱۸۹؛ یونس/22؛ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ، ابراهیم/5 ، لقمان/۳۱، سبأ/۱۹، شوری/۳۳) و هم در مورد خداوند در قبال انسان (فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ؛ بقره/158؛ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ، شوری/23؛ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَليمٌ، تغابن/17) به کار رفته است که درباره کاربردش در مورد خداوند گفتهاند ناظر به پاداشی است که خداوند در مقابل کارهای بندگان به آنها میدهد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۶۲) یعنی شکر خداوند همین است که به اعمال اندک بندگانش راضی میشود و پاداش آنان را مضاعف میگرداند ویا همان مغفرت او نسبت بدانهاست (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص493 ).
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه ماده «شکر»
▪️فعل «شکر» متعدی دو مفعولی است؛
▫️یک مفعولش کسی است که شکر نسبت به او انجام میشود؛ که این مفعول هم به صورت بیواسطه (شکرتُک) و هم با حرف «ل» (شکرتُ لک) میآید؛ که گفتهاند کاربرد آن با حرف لام فصیحتر است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص493 )؛ و در قرآن کریم در تمام مواردی که این مفعول اظهار شده با حرف لام آمده است؛ مثلا: «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ» (لقمان/12) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ ... أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْک» (لقمان/۱۴)؛ و
▫️ مفعول دیگرش آن چیزی است که شکر ناظر و به خاطر آن انجام میشود که این همواره به صورت مفعول مستقیم میآید: «قالَ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَیّ» (نمل/۱۹؛ احقاف/۱۵)؛ و البته در بسیاری از موارد هر دو مفعول محذوف است؛ مانند تعبیر «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون» که ۱۴ بار در قرآن کریم آمده است (و البته یکبار هم «لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» ابراهیم/۳۷).
▪️شاید به خاطر همین فصیحتر بودنِ آوردن حرف اضافه برای حالت اول و نیاوردن آن برای حالت دوم است که وقتی اسم مفعول از این ماده ساخته میشود (مشکور) با اینکه هم میتواند ناظر به شخصی باشد که مورد تشکر واقع شده، و هم ناظر به عملی که مورد سپاس واقع میشود، اما در کاربردهای قرآنی فقط در معنای دوم به کار رفته است: «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً» (اسراء/19؛ انسان/۲۲)
🔸ماده «شکر» به کلماتی مانند «حمد» ، «مدح» ، «جزا» و «مکافات» نزدیک است؛
▪️در تفاوت «شکر» و «مدح» [که البته این کلمه در قرآن نیامده است] و «حمد» گفتهاند:
▫️ شکر در جایی است که حتما نعمتی داده شده و از آن تشکر شود، اما حمد در غیر آن هم به کار میرود؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص493 )
▫️و البته هردوی اینها در مورد امور اختیاری است در حالی «مدح» اعم از این دو است یعنی هم در امور اختیاری (مانند بذل و بخشش و علم و ...) و هم در اموری که لزوما شخص در داشتن آنها اختیاری نداشته (مانند چهره زیبا ویا قامت رعنا)به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص256 ).
▫️ اگر بخواهیم دقت بیشتری به خرج دهیم باید گفت که در همه این کلمات تعظیم و احترام و بزرگداشت شخص مد نظر است با این تفاوت که در شکر، این بزرگداشت از باب اعتراف به نعمت است و جز در خصوص نعمت به کار نمیرود و از این رو معنی ندارد که کسی از خودش متشکر باشد؛ اما حمد عامتر است و هر حکمتی میتواند موجب این بزرگداشت شود؛ و بر همین اساس شاید بتوان گفت شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است؛ و بر همین اساس است که از طرفی کاربرد «حمد» به طور مطلق فقط در مورد خداوند مجاز است (زیرا همه خوبیهای شایسته بزرگداشت تنها در خداست) و از طرف دیگر، در کاربرد شکر برای خود خداوند یک نحوه مجازگویی است زیرا کسی به او نعمتی نداده و در واقع همان که او به شاکرین پاداش میدهد موجب اطلاق این کلمه بر خداوند شده است. (الفروق في اللغة، ص40 )
▪️تفاوت «شکر» با «جزا» در این است که شکر همواره در برابر نعمت به کار میرود و نعمت هم چیزی است که یا مستقیما منفعتی برای شخص داشته باشد یا به منفعتی منجر شود؛ اما جزا هم در مقابل کار خوب و منفعتبخش است و هم در مقابل کار مضر و نامطلوب. (الفروق في اللغة، ص۴۱ )
▪️و تفاوتش هم با مکافات این است که علاوه بر اینکه مکافات (همانند جزا) هم در مورد مابهازای کارهای خوب به کار میرود و هم در مورد مابهازای کارهای بد، اما علاوه بر این در مکافات کفو و یکسان بودن عمل و مابهازای آن موضوعیت دارد در حالی که در شکر نه تنها ضرورت ندارد بلکه غالبا شکر به اندازه نعمتی که به شخص داده شده نیست. (الفروق في اللغة، ص41 )
📿ماده «شکر» و مشتقات آن ۷۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
☀️۱) از امام کاظم ع روایت شده است:
همانا نوشیدن آب خنک عمدتا به خاطر لذتش است.
📚الكافی، ج6، ص382
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع:
إِنَّ شُرْبَ الْمَاءِ الْبَارِدِ أَكْثَرُهُ تَلَذُّذٌ.
@yekaye
☀️۲) الف. از امام صادق ع روایت شده عدهای از متکلمان معروف خدمت پدرشان امام باقر ع رسیدند و از ایشان درباره اینکه حدودی که خداوند برای امور مختلف قرار داده سوال کردند؛
در فرازی از این گفتگو امام باقر ع درباره حدود و وظایفی که شخص در هنگام نوشیدن آب دارد فرمودند:
... و بگوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَقَانِي عَذْباً فُرَاتاً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ مِلْحاً أُجَاجاً بِذُنُوبِي: حمد خدایی را که مرا با آبی گوارا سیراب کرد و آن را به خاطر گناهانم شور و تلخ قرار نداد.»
📚المحاسن، ج2، ص448 و ۵۷۸؛ مكارم الأخلاق، ص151
عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَبِي أَتَاهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع يَسْتَأْذِنُ لِعَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ وَ وَاصِلٍ مَوْلَى هُبَيْرَةَ وَ بَشِيرٍ الرَّحَّالِ فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَجَلَسُوا فَقَالُوا يَا بَا جَعْفَرٍ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ حَدّاً يَنْتَهِي إِلَيْهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع نَعَمْ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ حَدّاً يَنْتَهِي إِلَيْهِ ...
... وَ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَقَانِي عَذْباً فُرَاتاً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ مِلْحاً أُجَاجاً بِذُنُوبِي.
▪️در منابع اهل سنت این دعا را امام باقر ع از قول رسول الله ص نقل میکند و عبارت آن کلمه «برحمته» هم دارد؛یعنی بدین صورت است که:
☀️ب. امام باقر ع فرمود هرگاه رسول الله ص آب مینوشید میفرمود:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَقَانا عَذْباً فُرَاتاً بِرَحْمَتِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْهُ مِلْحاً أُجَاجاً بِذُنُوبِنا: حمد خدایی را که به رحمت خود مرا با آبی گوارا سیراب کرد و آن را به خاطر گناهانمان شور و تلخ قرار نداد.»
📚الدر المنثور، ج6، ص161
أخرج ابن أبی حاتم عن ابی جعفر رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم:
انه كان إذا شرب الماء قال الحمد لله الذی سقانا عذبا فراتا برحمته و لم یجعله ملحا أجاجا بذنوبنا.
@yekaye
☀️۳) الف. در منابع اهل سنت روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
مردم را از مازاد آب و مراتع و آتش منع نکنید که همانا خداوند آنها را قرار داد «مایه بهرهمندی بیابانگردان» (واقعه/73) و قوتی برای مستضعفان [یا: مایه قوام بهرهگیرندگان]
📚الدر المنثور، ج6، ص161
و أخرج الطبرانی و ابن مردویه و ابن عساكر عن واثلة بن الأسقع رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و [آله و] سلم:
لا تمنعوا عباد الله فضل الماء و لا كلاء و لا نارا فان الله تعالی جعلها «مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ» و قوة للمستضعفین؛ - و لفظ ابن عساكر: - و قواما للمستمتعین.
▪️حدیثی در منابع شیعی هست که به فهم مراد از حدیث فوق کمک میکند:
☀️ب. از امام صادق ع روایت شده است که:
رسول الله در خصوص آبراههای درختان نخل چنین قضاوت کرد که مانع بهرهوری چیزی نشوند؛ و در مورد بادیهنشینان ه دستور داد که مازاد آب را [از مسافران] منع نکنند تا بدین وسیله مازاد مراتع را از آنان دریغ کنند [یعنی چاهها را چنان نکنند که کسی نتواند به آب آنها دسترسی داشته باشد؛ تا وقتی افراد امیدشان از دستیابی به آب چاه قطع شود عملا مراتع هم در اختیار خودشان باشد]؛ و فرمود: نه ضرر دیدنی باید در کار باشد و نه ضرر رساندن.
📚الكافي، ج5، ص294
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ فِي مَشَارِبِ النَّخْلِ أَنَّهُ لَا يُمْنَعُ نَفْعُ الشَّيْءِ وَ قَضَى ص بَيْنَ أَهْلِ الْبَادِيَةِ أَنَّهُ لَا يُمْنَعُ فَضْلُ مَاءٍ لِيُمْنَعَ بِهِ فَضْلُ كَلَإٍ؛ وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ.
@yekaye
یک آیه در روز
1037) 📖 لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ 📖 ترجمه 💢اگر میخواستیم آن را شور و ت
.
1️⃣ «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ»
انسانها زمانی بابت نعمتی تشکر میکنند که آن نعمت به چشمشان بیاید؛ نعمتی که انسان در آن غوطه ور است غالبا مورد غفلت واقع میشود؛ اما آیا این رواست؟
این آب گوارایی که خداوند به وسیله ابرها از دریاها به مناطق مختلف جهان ارسال میکند و بدون هیچ زحمتی در اختیار همگان قرار میدهد، اگر بخواهد میتواند آن را شور و تلخ نماید؛ و همه ما را اگر از اصل آن محروم نکند لااقل از لذتش محروم کند.
آیا علاوه بر سهولت دسترسی به آب در مناطقی که بسیار از دریا دور است، به لذتی که خداوند در نوشیدن آإ گوارا برایمان قرار داده هیچ اندیشیدهایم؟
آیا اصلا به این نعمت عظیم که تمام زندگیمان بدان بسته است توجه داریم؛ آیا ذرهای شکر آن را به جا میآوریم؟
📝 تذکر #اخلاقی
برای اینکه اهل شکر شویم نیاز نیست که حتما نعمت جدیدی به ما برسد؛ همین روند عادی زندگیمان را ببینیم، و توجه کنیم که بسیاری از اوضاع و احوال به چه صورت دیگری می توانست بشود، که اکنون نشده است، کافی است تا ما را بنده شاکری گرداند.
@yekaye
یک آیه در روز
1037) 📖 لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ 📖 ترجمه 💢اگر میخواستیم آن را شور و ت
.
2️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ... فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ؛ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً ... لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ»
در سه فرازی که گذشت (آفرینش انسان از منی تا مردن وی، روییدن گیاه از بذر، و باریدن باران از ابر)
▫️در فراز اول صریحا فرمود که ما مرگ را برای شما مقدر کردیم و کسی نمیتواند بر ما سبقت بگیرد که شما را نمیرانیم؛
▫️در مورد دوم فرمود اگر میخواستیم به جای اینکه آن بذر به گیاهی سرسبز تبدیل شود آن را در مرحله چوب خشکیدهای رها میکردیم؛
▫️و در این فراز میفرماید اگر میخواستیم آب باران را شور میکردیم.
🤔 فراز اول را با مواخذه بر اینکه چرا متذکر نمیشوید ختم کرد و دو فراز بعدی را با مواخذه اینکه چرا شکر نمیکنید. چرا؟
🍃الف. مورد اول یک محدودیت قطعی است که پیش روی همه انسانها واقع میشود؛ لذا صریحا از مشیت خداوند برای قرار دادن این محدودیت سخن گفت؛ و گلایه کرد که با دیدن این محدودیت صریح در زندگی چرا متذکر نمیشوید.
مورد دوم و سوم به ترتیب محدودیتهایی است که یکی گاه و بیگاه در زندگی بشر رخ میدهد و خداوند به تسری دادن این محدودیت به کل زندگی (که اگر همه کشتها حطام شوند چه خواهید کرد) تهدید کرد و دیگری به طور عادی در زندگیها رخ نمیدهد اما رخ دادنش محال نیست (اینکه آبی که از ابر میبارد شور و تلخ شود)؛ و خداوند در این دو مورد گلایه کرد که چرا شکرگزار نیستید.
آن محدودیتی که همه زندگیهای ما را فراگرفته و قابل رفع شدن نیست باید ما را به یاد خداوند و اینکه امور عالم و بلکه تمام زندگی و امور ما به دست اوست بیندازد؛ و آن محدودیتهای نسبی که در زندگی رخ میدهد و یا میتواند رخ دهد باید ما را شاکر نعمتی گرداند که میتوانست محدود بشود اما فعلا خداوند ما را از آن محروم نکرده است.
🍃ب. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1037) 📖 لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ 📖 ترجمه 💢اگر میخواستیم آن را شور و ت
.
3️⃣ «أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ؛ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ؛ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ»
توجّه به نقش آب در رفع تشنگى «تَشْرَبُونَ»، چگونگى پيدايش آب «مِنَ الْمُزْنِ»، فروآمدن باران «نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»، و مزه و طعم آن «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً»، انسان را به شكرگذارى وامىدارد.
(تفسير نور، ج9، ص437)
@yekaye
یک آیه در روز
1037) 📖 لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ 📖 ترجمه 💢اگر میخواستیم آن را شور و ت
.
4️⃣ «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً ... لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً»
در آیه 65 (لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ) جزای شرط (جعلناه) را با حرف «ل» آورد؛ اما در اینجا بدون حرف لام. چرا؟
🍃الف. حرف لام برای تاکید است؛ و آیه قبل ناظر به خوردن بود و این آیه ناظر به نوشیدن؛ و چهبسا با این تعبیر میخواهد اهمیت تهدید به محرومیت از خوردن بر تهدید به محرومیت نوشیدن را نشان دهد. (الكشاف، ج4، ص466 )
🍃ب. حرف «لو» با توجه به اینکه در اصل برای شرط نبوده و به دلایل ثانوی دلالت بر معنای شرط کرده، پس چون عملا بر دو جمله وارد میشود (جمله شرط و جزای شرط) نیازمند حرف مکمل برای جمله دوم است؛ و چون یکبار این در آیه قبل آمده بود، آوردنش در آیه دوم ضرورتی ندارد (الكشاف، ج4، ص466 )
البته برخی اشکال گرفتهاند که این پاسخ مناسبی نیست زیرا شبیه این وضعیت و بلکه با فاصله کمتری در آیات «لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْینِهِمْ» (یس/66) «لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ» (یس67) رخ داده پس چرا در آنجا دومی حذف نشده است؟! مگر اینکه گفته شود که در این آیه به لحاظ معنایی (خوردن و نوشیدن) به هم نزدیکند در حالی که معنای مسخ با طمس تفاوت زیادی دارد و لذا حرف لام تکرار شده است. (مفاتیح الغیب، ج29، ص421 )
🍃ج. حرف شرط وقتی بر جملهای وارد شود آن را از حالت جمله [= مرکب تام خبری] بودن درمیآورد پس باید یک علامتی برای جزای شرط بیاید که تفاوتش با جمله عادی را آشکار کند؛ که در مستقبل به صورت مجزوم جلوه میکند. از سوی دیگر اقتضای طبیعی شرط این است که در جایی استفاده شود که جزای آن امری یا مشکوک باشد یا معلوم العدم (یعنی در مورد جایی که جزای شرط موجود است ویاقطعا واقع میشود تطویل بلافایده است). در زبان عربی دو حرف هست؛ برای امر مشکوک، حرف «إن» استفاده میشود و برای امر معلوم العدم حرف «لو»؛ از آنجا که امری که در گذشته باشد امر معلوم است، و امور مستقبل است که مشکوک است، پس حرف «ان» عموما بر جمله حال یا مستقبل وارد میشود و حرف «لو» اقتضای اولیهاش این است که بر فعل ماضی وارد شود. «ان» وقتی بر مستقبل وارد میشود با مجزوم شدن فعل عملا متعلق خود (جزای شرط) را آشکار میکند اما چون مجزوم شدن در فعل ماضی معنا ندارد، حرف لو برای آشکار کردن متعلق خود (جزای شرط) نیازمند عامل دیگری است که همین حرف لام تاکید میباشد. اکنون میگوییم هرجا که این جزای شرط کاملا ارتباطش با جملهای که «لو» بر سر آن آمده واضح باشد میتوان حرف «ل» را نیاورد؛ در آیه قبل ناظر به «حطام شدن» کشتزار است؛و این امری است که بسیار رخ میدهد لذا باید حرف «ل» میآورد که کاملا این متفرع بر «لو نشاء» شود؛ اما هیچگاه آبی که از باران میبارد تلخ و شور نیست، برای همین کاملا واضح است که اگر تلخ و شور شود به خاطر مشیت خاص خدا بود و این جمله کاملا متفرع بر «لو نشاء» است؛ لذا آوردن حرف «ل» ضرورتی ندارد. (مفاتیح الغیب، ج29، ص421 )
🍃د. مطلب فوق را شاید بتوان بدین بیان هم گفت که اقتضای اولیه حرف «لو» - چنانکه در بند قبل گذشت – آن است که روی جمله جزاء حرف «ل» بیاید؛ منتها حرف «لو» در اصل باید برای تعلیق ماضی بر ماضی به کار رود؛ و در قرآن تمام موارد اینچنین با حرف لام آمده است (مثلا: وَ لَوْ شِئْنا لَآتَینا، سجدة/13؛ و لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیناكُمْ، ابراهیم/21)؛ اما اگر برای فعل مستقبل به کار رود از جایگاه عادی لفظی خودش خارج شده، میتواند در جزا هم از روال عادی خود خارج شود و جزایش بدون لام بیاید چنانکه نظیر این باز هم در قرآن کریم داریم مانند «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» (یس/47) (مفاتیح الغیب، ج29، ص421-422 )
🍃ه. ...
@yekaye
🔹النَّارَ
قبلا بیان شد که
▪️همگان متفقاند که ماده «نور» در اصل بر «روشنایی» دلالت میکند، و البته برخی با توجه به برخی از مشتقات این ماده بر این باورند که در این ماده نوعی اضطراب و کم ثباتی هم نهفته است...
▪️یک کلمه بسیار پرکاربرد از این ماده کلمه «نار» (آتش) است که اهل لغت بر اینکه از «نور» اخذ شده تصریح کردهاند.
▪️ برخی گفتهاند که اساساً روشنایی و حرارت با هم متلازمند و هر دو از تموج شدید در ذرات پدید میآیند، وقتی روشنایی مورد تاکید باشد از کلمه «نور» و وقتی حرارت مورد تاکید باشد از کلمه «نار» استفاده میشود.
🔖جلسه ۷۲۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-20/
@yekaye
🔹تُورُونَ
▪️ماده «وری» در کلمات و معانی بسیاری به کار رفته است؛ از «ریه» (محل عبور هوا و نفس) و «واریه» که دردی است در ریه، تا «توریه» که در مقام مخفی کردن حقیقت به کار میرود تا «واری» به معنای چربی و پیه سنگین، و از «واریت النار» که به معنای برافروختن و آشکار کردن آتش است تا «الوَرَى» به معنای جهانیانی که الان روی زمین بسر میبرند؛ (كتاب العين، ج۸، ص۳۰۰ و ۳۰۳ ) تا کلمه «وراء»به معنای پشت سر
🔖(که البته درباره این کلمه قبلا به تفصیل بحث شد و اشاره شد که برخی آن را از ماده «ورء» می دانند و بین آن ماده و ماده «وری» فرق میگذارند: اما اغلب اهل لغت آن را هم از همین ماده میدانند.
جلسه ۶۶۰ http://yekaye.ir/al-kahf-18-79/ )
▪️برخی از هرگونه تحلیلی که این معانی متکثر را به یک یا چند معنا برگرداند صرف نظرکردهاند (معجم مقاييس اللغه، ج6، ص104 )
▪️ اما برخی کوشیدهاند معنای مشترکی را در تمام کاربردهای این ماده بیابند.
▪️معروفترین تحلیل این ماده آن است که اصل این ماده به معنای «ستر» و «پوشاندن» میباشد: «قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ» (أعراف/26) «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» (ص/32) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۶ ) «پوشاندنی که موجب مخفی شدن شود» (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۹۷)
▫️و گفتهاند وجه تسمیه کلمه «وراء» از این جهت است که «موارات» انجام میشود، یعنی قرار دادن چیزی در ورای چیزی که آن را میپوشاند (مجمعالبیان، ج۴، ص۶۲۵؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص866 )
▫️اینان توضیح دادهاند که که «الوَرَى» را به این جهت به جهانیانی که الان روی زمیناند (نه قبلیها و نه آنان که بعدا زاده میشوند) میگویند که گویی ایناناند که سطح زمین را پوشاندهاند ؛
▫️ و برای جهیدن آتش (أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي تُورُونَ، واقعه/71؛ و تعبیر «موریات» در آیه «فَالْمُورِياتِ قَدْحاً» (عادیات/2) هم اشاره به اسبهایی است که از برخورد سمهایشان با سنگلاخها جرقه آتش بیرون میزند ) این ماده را بدین جهت به کار بردهاند که گویی آتش در کمون این سنگ (یا کبریت، سنگ چخماق یا هر ماده آتشزای دیگر) مخفی شده بود و از آن بیرون زد (مفردات ألفاظ القرآن، ص866 )
چنانکه اگر این سنگ (یا کبریت یا ...) را بزنند و آتش بگیرد میگویند «قدح فأوری» و اگر کبریت بزنند و آتش نگیرد میگویند «قدح فأكبی» (مجمع البیان، ج9، ص335 )
▫️ و البته در این میان، برخی با اینکه این وجه را برای معنای برافروخته شدن آتش محتمل دانستهاند اما اشاره کردهاند که از آنجا که در زبان سریانی کلمهای نزدیک به این تلفظ در معنای «روشن شدن و روشن كردن آتش» به کار میرود بعید نیست که معنای اصلی این ماده همان مخفی کردن باشد و این معنای روش شدن آتش از زبان سریانی وارد عربی شده باشد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج13، ص97-100 )
▪️اما برخی بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه درون چیزی حاوی امر رقیقی باشد که آن امر با یک تیری خاصی بیرون بزند یا آشکار شود؛ که این هم بخوبی در آتشی که از سنگ آتشزنه بیرون میزند صادق است و هم بر بسیاری از معانی دیگر، و به خاطر آن معنای در درون چیزی بودن است که برای معانی مخفی کردن و استتار هم به کار میرود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۷۳۲-۷۳۴)
▪️این ماده وقتی به باب مفاعله برود: («فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي» (مائده/31) «لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما» (اعراف/۲۰) «لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً» (اعراف/۲۶) گفتهاند که دلالت بر استمرار در پوشش و مخفی ماندن میکند؛
▫️و وقتی به باب «تفاعل» میرود: «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» (ص/32) دلالت بر پذیرش آن پوشش و اختفاء دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۹8 )
▫️و «متواری شدن» «يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّراب» (نحل/59) هم که در فارسی به معنای فرار کردن فهمیده میشود، معنای دقیقش در زبان عربی به معنای خود را از دید دیگران مخفی کردن است (مجمع البحرين، ج1، ص434 )
▪️برخی کلمه «تورات» را هم از همین ماده می دانند اما بسیاری آن را کاملا کلمه وارد شده در زبان عربی میدانند و درباره این کلمه ان شاء الله در محل خودش بحث خواهد شد.
📿اگر کلمه «وراء» (که ۲۴ بار در قرآن آمده)را جزء این ماده حساب کنیم (و بدون احتساب کلمه «تورات») ماده «وری» که ۳۲ بار در قرآن کریم آمده است.
@yekaye