#اخلاق_متفاوت_حاجاحمد_متوسلیان : قسمت اول 🤗
✔
🌸
◻ به تهران که رسیدیم، توی اتوبوس تقسیمبندی کرد که هرشبی در خانهی یکی از بچهها باشیم. گفت: «فرداشب من خانهی مجتبی عسگری هستم. شما هم فردا خانهی او هستید. پسفرداشب خانهی رضا سلطانی در قم» و بقیه را هم یکییکی اعلام کرد. گفت کسی هم حق ندارد سفرهی تشریفاتی بیاندازد. به من تأکید کرد: «باید #آبگوشت بار بگذاری.»
پدرم گفت: «کنار آبگوشت، غذای دیگری هم بگذاریم.»
گفتم: «نه بابا، احمد ناراحت میشود.»
پدرم میخواست #نوشابه بگیرد. من به پدرم گفتم: «آخه آبگوشت با نوشابه نمیشود!»
گفت: «نه، شاید کسی نخواست آبگوشت بخورد و خواست گوشت کوبیده بخورد. بگذار نوشابه کنارش باشد.»
بعد احمد به من گفت: «تو چرا نوشابه گذاشتی؟ تو بیخود کردی نوشابه گذاشتی!»
کلی با من دعوا کرد. با این کارها بود که عشق و ارادت ما به احمد زیاد میشد.
•°•
°•°
- به روایت سردار #مجتبی_عسگری برگرفته از کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون ، صفحات ۱۸۴ و ۱۸۵.
☆
♡
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدنشان_حاج_احمد_متوسلیان ❤
☘
📚
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_را_خوب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
#اخلاق_متفاوت_حاجاحمد_متوسلیان : قسمت دوم 🤗
✔
🌸
◻زندگی ما در سطح پایینی بود؛ اما کسانی هم بودند که هیچچیز نداشتند. در واقع احمد فکر آنها را میکرد تا اگر کسی با غذای سادهای پذیرایی کرد، ناراحت نباشد. ولی خودش رعایت نمیکرد.
روزی که مهمان خودش شدیم و به خانهاش رفتیم، قضیه برعکس شد. میگفت که قصهی من با شما فرق میکند. من فرماندهی شما هستم و باید خوب از شما پذیرایی کنم. در خانهاش مثل پروانه دور بچهها میچرخید. خیلی مهماننواز بود. فکر کنم دو سه نوع غذا آماده کرده و ماست و ترشی هم گذاشته بود. میگفتیم: «خودت هم یک لقمه غذا بخور.»
دائم تعارف میکرد و حواسش بود که چیزی کموکسر نباشد. کلاً در خانه شخصیت دیگری شده بود. اصلاً فکر نمیکردم #احمد در خانه اینطور باشد. یک آدم دیگری شده بود و کلی تشریفات در خانهاش داشت.
☘
🍃
- به روایت سردار #مجتبی_عسگری برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون ، صفحه ۱۸۵.
🔅
🔅
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدنشان_حاج_احمد_متوسلیان 🚩
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_را_خوب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
#اخلاق_متفاوت_حاجاحمد_متوسلیان : قسمت آخر 😍
★
♡
▓ در #قم به خانهی رضا سلطانی رفتیم. رانندهی مینیبوس من بودم. فکر میکنم آش و چلومرغ آماده کرده بودند. احمد در آنجا هم کمی تقی را سرزنش کرد. من فکر میکنم که احمد چندتا منظور از این گردآوریها داشت که یکی آشنایی خانوادهها باهم بود. چون اول انقلاب بود و هنوز بحث بنیاد شهید مطرح نبود. طرف ممکن بود مجروح یا زخمی یا #شهید شود. رفقا باید میرفتند و به هم سر میزدند. شاید اگر این آشنایی با خانوادهها نبود، ارتباطات قطع میشد. یکی هم مباحث عقیدتی بود. در این مهمانیها بچهها سؤالات و شبهات خودشان دربارهی انقلاب را میپرسیدند و بحث و گفتگو میشد. خود احمد هم پاسخ میداد.
- به روایت سردار مجتبی عسگری، برگرفته از کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون ، صفحات ۱۸۵ و ۱۸۶.
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
#اخلاق_متفاوت_حاجاحمد_متوسلیان : قسمت آخر 😍
★
♡
▓ در #قم به خانهی رضا سلطانی رفتیم. رانندهی مینیبوس من بودم. فکر میکنم آش و چلومرغ آماده کرده بودند. احمد در آنجا هم کمی تقی را سرزنش کرد. من فکر میکنم که احمد چندتا منظور از این گردآوریها داشت که یکی آشنایی خانوادهها باهم بود. چون اول انقلاب بود و هنوز بحث بنیاد شهید مطرح نبود. طرف ممکن بود مجروح یا زخمی یا #شهید شود. رفقا باید میرفتند و به هم سر میزدند. شاید اگر این آشنایی با خانوادهها نبود، ارتباطات قطع میشد. یکی هم مباحث عقیدتی بود. در این مهمانیها بچهها سؤالات و شبهات خودشان دربارهی انقلاب را میپرسیدند و بحث و گفتگو میشد. خود احمد هم پاسخ میداد.
- به روایت سردار مجتبی عسگری، برگرفته از کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون ، صفحات ۱۸۵ و ۱۸۶.
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
#اخلاق_متفاوت_حاجاحمد_متوسلیان : قسمت دوم 🤗
✔
🌸
◻زندگی ما در سطح پایینی بود؛ اما کسانی هم بودند که هیچچیز نداشتند. در واقع احمد فکر آنها را میکرد تا اگر کسی با غذای سادهای پذیرایی کرد، ناراحت نباشد. ولی خودش رعایت نمیکرد.
روزی که مهمان خودش شدیم و به خانهاش رفتیم، قضیه برعکس شد. میگفت که قصهی من با شما فرق میکند. من فرماندهی شما هستم و باید خوب از شما پذیرایی کنم. در خانهاش مثل پروانه دور بچهها میچرخید. خیلی مهماننواز بود. فکر کنم دو سه نوع غذا آماده کرده و ماست و ترشی هم گذاشته بود. میگفتیم: «خودت هم یک لقمه غذا بخور.»
دائم تعارف میکرد و حواسش بود که چیزی کموکسر نباشد. کلاً در خانه شخصیت دیگری شده بود. اصلاً فکر نمیکردم #احمد در خانه اینطور باشد. یک آدم دیگری شده بود و کلی تشریفات در خانهاش داشت.
☘
🍃
- به روایت سردار #مجتبی_عسگری برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون ، صفحه ۱۸۵.
🔅
🔅
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدنشان_حاج_احمد_متوسلیان 🚩
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_را_خوب_بخوانیم
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
#اخلاق_متفاوت_حاجاحمد_متوسلیان : قسمت اول 🤗
✔
🌸
◻ به تهران که رسیدیم، توی اتوبوس تقسیمبندی کرد که هرشبی در خانهی یکی از بچهها باشیم. گفت: «فرداشب من خانهی مجتبی عسگری هستم. شما هم فردا خانهی او هستید. پسفرداشب خانهی رضا سلطانی در قم» و بقیه را هم یکییکی اعلام کرد. گفت کسی هم حق ندارد سفرهی تشریفاتی بیاندازد. به من تأکید کرد: «باید #آبگوشت بار بگذاری.»
پدرم گفت: «کنار آبگوشت، غذای دیگری هم بگذاریم.»
گفتم: «نه بابا، احمد ناراحت میشود.»
پدرم میخواست #نوشابه بگیرد. من به پدرم گفتم: «آخه آبگوشت با نوشابه نمیشود!»
گفت: «نه، شاید کسی نخواست آبگوشت بخورد و خواست گوشت کوبیده بخورد. بگذار نوشابه کنارش باشد.»
بعد احمد به من گفت: «تو چرا نوشابه گذاشتی؟ تو بیخود کردی نوشابه گذاشتی!»
کلی با من دعوا کرد. با این کارها بود که عشق و ارادت ما به احمد زیاد میشد.
•°•
°•°
- به روایت سردار #مجتبی_عسگری برگرفته از کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون ، صفحات ۱۸۴ و ۱۸۵.
☆
♡
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدنشان_حاج_احمد_متوسلیان ❤
☘
📚
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_را_خوب_بخوانیم
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat