eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
269 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 📙 🔷 سید محمدرضا دستواره ، مسئول واحد پرسنلی تیپ ۲۷ ، نحوۀ تشکیل مجدد گردان های این تیپ در دهۀ سوم فروردین ۱۳۶۱ را این گونه توصیف می کند : ... بعد از خاتمۀ عملیات فتحِ مبین ، وقتی که به ما ابلاغ شد باید به محور بیاییم و به اصطلاح آن محور عملیاتی را به تیپ ما تحویل دادند، پیشنهاد کردند که مثل دفعۀ قبل ، باید ۹ گردان در اختیار تیپ ۲۷ قرار بگیرد و هنگامی که نیروهای اعزام شده به مرخصیِ این ۹ گردان به برگشتند ، از نو باید آنها را در همین گردان ها سازماندهی کنیم . مسئولین رده های بالا قول دادند که کمبودهای احتمالی از این حیث را برای ما جبران کنند.این شد که ما از بیستم فروردین با همان چارت قبلی ، مجدداً دست به کار تشکیل ۹ گردان شدیم. وقتی داشتیم این ۹ گردان را آماده می کردیم ، باز از رده های بالا به ما ابلاغ شد که تعداد گردان های تان را از ۹ به ۱۱ افزایش دهید. 🔶 روند تشکیل گردان های تیپ ۲۷ طی یک هفته سپری گردید.در این برهه، ابتدا ۹ گردان ایجاد و سازماندهی شد که اسامی آنها به ترتیب اولویت تشکیل از این قرار است : ۱- گردان حمزه سیدالشهداء با ۳ گروهان به فرماندهی رضا چراغی ۲- گردان سلمان فارسی با ۴ گروهان به فرماندهی حسین قُجه ای ۳- گردان انصارالرسول با ۴ گروهان به فرماندهی اسماعیل قهرمانی ۴- گردان مسلم ابن عقیل با ۴ گروهان به فرماندهی حبیب الله مظاهری ۵- گردان حبیب ابن مظاهر با ۴ گروهان به فرماندهی علیرضا موحد دانش ۶- گردان مالک اشتر با ۳ گروهان به فرماندهی احمد بابایی ۷- گردان بلال حبشی به فرماندهی ۳ گروهان به فرماندهی بهمن نجفی ۸- گردان عمّار یاسر با ۳ گروهان به فرماندهی علی اکبر حاجی پور ۹- گردان ابوذر غفاری با ۳ گروهان به فرماندهی علی اکبر حاجی پور 🆔 @yousof_e_moghavemat
📙 📙 ✍ به دستور فرماندهی تیپ ۲۷ محمّد رسول الله (ص) مقرر شد کلَیۀ گردان های این یگان ظرف مدت ۳ روز - از ۳۱ فروردین تا ۳ اردیبهشت ۱۳۶۱ - از به منطقۀ اعزام شوند. برای انتقال چنین تعداد زیادی از نیروهای رزمی، عمدتاً از قطارهای مسافربری مسیر « اندیمشک-اهواز » استفاده و بعضاً هم واحد موتوری تیپ با استفاده از پنج دستگاه نفربر آیفای موجود در ، اقدام به جابه‌جایی شماری از نیروها به اهواز می کرد. ✍ بلافاصله پس از استقرار نیروها در مدرسۀ مبارزان و استادیوم تختی ، قرار شد گردان ها پس از دریافت تجهیزات انفرادی ، یکی پس از دیگری ، مسیر طولانی حد فاصل اهواز تا سه راهی در جادۀ اهواز - آبادان را پای پیاده طی کرده ، در مستقر شوند. https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat https://iGap.net/yousof_e_moghavemat https://gap.im/yousof_e_moghavemat Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📜 📜 - شایعۀ کشته شدن فرمانده نیروهای عراقی در ، سرهنگ و پایان یافتن مقاومت بعثی های محاصره شده در ساعت روز ( اینم خیلی کلک خوبیه ، تضعیف روحیه شون میکنن و ...😉 ) - دستور عقب نشینی به داخل خاک عراق از طرف سرلشکر ستاد ؛ فرمانده ارتش عراق به جهت شکست سنگین در دشت و ( البته نیروهای بعثی زحمت و رو توسط بالادستی هاشون کم کردند و موقع فرار خودشون رو انداختن تو که از راه آب فرار کنن و خودشون رو به خاک عراق برسونن ولی همشون غرق شدن و به درک واصل. ) - توسط در حالیکه از گرفته بود. 🔵 بدین ترتیب ، که در ساعت :30 روز سال ۵۹ پس از مقاومت سقوط کرده بود، در پی ، در ساعت روز دوشنبه سال ۱۳۶۱ به دامن ایران بازگشت. - به جا آوردن نماز شکر در پس از ورود به شهر 🔴 میزان خسارات و تلفات وارده به دشمن ۱- انهدام ۸۰ درصد از لشکر سوم زرهی ۲- انهدام ۸۰ درصد از لشکر یازدهم پیاده ۳- نابودی لشکر پنجم پیاده مکانیزه ۴- نابودی لشکر ششم زرهی ۵- نابودی لشکر نهم زرهی ۶- نابودی لشکر هفتم ۷- نابودی لشکر دهم زرهی ۸- نابودی لشکر دوازدهم ⚫️ تعداد کشته ها : ۱۷ هزار نفر ☑️ اسارت کامل ۶ تیپ 📣 این گزارش خود مسئولین نظامی عراق بود که حاضر نشد قبول کند و برای فریب افکار عمومی و سرپوش گذاشتن بر شکست خود در تاریخ هفتم خرداد ۶۱ ، یعنی چهار روز بعد ، اقدام به اعطای « » [ البته!!!😉 ] به تعدادی از فرماندهان منهدم شدۀ خود کرد. ✅ شکفت زدگی ، بُهت و غافلگیر شدن بسیاری از کارشناسان نظامی و تحلیل گران رسانه های خارجی در برابر و نیروهای ایرانی به هنگام - نقش کارساز ۲۷ در این نبرد بزرگ و اعتراف ناظران نظامی بر و . 🌷❤️ فراز پایانی مصاحبه با فرماندۀ دلاورِ تیپ۲۷ محمّدرسول الله ؛ ( ) در تاریخ ۷ خرداد ۶۱ در قرارگاه تاکتیکی : ... آرزو می کنم یک زمانی برسد که را آزاد کرده باشیم؛ موقعی که مان را آزاد کرده باشیم؛ موقعی که را ، را و عزیز رها کرده باشیم؛ چرا که این اماکن نمودار سه چهره اند : ی ما و ما در دست و ی ما در دست و عزیز ما در دست است؛ یعنی سه چهره ای که ما با آن در جنگ هستیم ... http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 💕 . . «... بود. از ناحیۀ دست تیر خورده بود. تن هردویمان لباس بیمارستان پوشاندند و کمی دوا و درمان کردند. بابایی آهسته گفت: «می آیی فرار کنیم؟» - کجا؟ - خط. خیلی جدی گفتم: «می آیم. اما چطوری؟» پشت سر او راه افتادم.رفتیم داخل یکی از همان هلی کوپترهای شنوک که مجروح آورده بود و نشستیم یک گوشه. ناگهان خدمۀ هلی کوپتر آمد و وقتی ما را با لباس بیمارستان دید با عصبانیت گفت: «شما اینجا چه کار می کنید؟!» بابایی جواب داد: «من فرمانده گردانم. باید برگردم خط، پیش نیروهایم.» - هرکی می خواهی باش. ما وظیفه نداریم شما را ببریم. دعوای بابایی با خدمه بالا گرفت، اما نتیجه نداشت. از هلی کوپتر پیاده شدیم، اما به جای رفتن به سمت سوله های بهداری، رفتیم به سمت دژبانی که باز هم لو رفتیم و دژبان همه را خبر کرد؛ پرستار، دکتر و بقیه را. ناچار همان جا ماندیم. بعد از نماز صبح، بابایی گفت: «پاشو.» و این بار مثل کسانی که از زندان فرار می کنند، به سمت دیوار انتهای درمانگاه رفتیم. من دست هایم را که سالم بود، قلاب کردم و از دیوار بالا رفت و او هم با همان یک دست سالمش، مرا با آن زخم باز، بالا کشید. افتادیم آن طرف دیوار و رفتیم تا جایی که عربِ دشداشه پوش و چفیه به سری را سوار بر یک تویوتا وانت دیدیم. با خانواده اش بود. اصرار کردیم ما را هم ببرد. دلش سوخت. ما را تا شادگان برد و از آنجا هم سوار یک مینی بوس شدیم که به می رفت. در مسیر دیدم خیلی ساکت است. پرسیدم: «برادر بابایی، خیلی در فکری؟» - آره. از تهران بهم زنگ زدند و گفتند "خدا بهت یه دختر داده." پرسیدم: «پس می خواهی از دارخوین بروی تهران؟» - نه. می روم خط - اما شما با این وضعیت و زخم و شرایط سخت و بچه ات؟! حرفم را برید: «تکلیف من اینجاست. از بچۀ من، مهم تر است.»😃 📑 منبع کپشن: کتاب خواندنی و ارزشمند ، صفحات ۱۶۲ و ۱۶۳ به روایت سردار 💌 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌷 شهید جواد دل آذر 🌱 متولد قم سال 1333 – با تربیت دینی رشد یافت. پس از دوره ابتدایی، دبیرستان را شبانه خواند و در کنار درس کار هم می کرد. سپس به عنوان درجه دار وارد 'ارتش' شد. در ابتدای امر، مدت بیست ماه آموزش های نظامی را فراگرفت و در زمینه رزم و جنگ آوری به کسب تجربه پرداخت. جوّ ناسالم ارتش و خدمت به رژیم شاه را برنتافت، از اینرو از سر ناسازگاری، غیبت های مکرر و ترک کار کرد که منجر به اخراج یا استعفایش از ارتش شد. (البته آموزش های نظامی و تجارب کسب کرده، بعدها در انقلاب و جنگ تحمیلی برایش بسیار مفید بود!) ⚪️ با آغاز نهضت، جزء پیشقراولان مبارزات مردمی و تظاهرات ضد شاه در شهر خون و قیام بود. او سر نترسی داشت، به طوری که یک بار، هنگام ورود تانک ها به شهر قم برای سرکوب قیام مردم، او جلوی تانک ارتش بصورت درازکش خوابید!! تا به این وسیله جلوی ادامه مسیر آنها به سمت تظاهركنندگان را بگیرد! ✳️ او در همین زمان بارها از سوی مأموران رژیم تهدیده شده بود. یکبار مأموران امنیتی برایش پيغام فرستادند که بيا و دست از اين کارها بردار، اگر دستگيرت کنيم بلايی بر سرت بياوريم که از کارت پشیمان شوی! 🔹 در جوابشان گفته بود: «ما که خربزه خورديم، پای لرزش هم می‌نشینیم. شما هر چه از دستتان بر می‌آيد کوتاهي نکنيد؛ ....مثل ما که دست برنمی‌داریم!!» ▪️ هنگام آمدن امام به ایران، جزء تیم کمیته استقبال بود و به عنوان عضو گروه اسكورت، مسلّحانه از خودروی حامل امام حفاظت می كرد. پس از پیروزی نیز فعالیت های او جهت حراست از انقلاب ادامه داشت. در سال 1358 به همراه شهید 'محمد منتظری' دوره آموزش چریکی را در لبنان و در کمپ مبارزان فلسطینی گذراند. در بازگشت، به عضویت سپاه درآمد. با شروع جنگ تحمیلی به سوی جبهه ها شتافت و تا آخر آنجا ماند تا به شهادت رسید. ⏳ وی در طی دفاع مقدس، حماسه های بسیار آفرید و رشادت ها و دلاورمردیها از خود نشان داد. در آغاز جنگ که دوران غربت نیروها در خطوط جبهه بود در کنار شهدا و فرماندهان شاخص مانند: خرازی، احمد کاظمی، زین الدین، حسن باقری و ... در جبهه جنوب در برابر پیشروی ارتش تا دندان مسلح عراق خطوط دفاعی تشکیل دادند و مزدوران صدام را زمین کردند. در جبهه که به خط معروف شده بود، او همراه برخی رزمندگان قمی، خط پدافندی تشکیل داد و خود فرماندهی آن را به عهده داشت. شهید دل آذر از ابتدا تا پایان، در عملیات های لشکر 17 امام علی ابن ابیطالب (ع) حضور داشت. او در عملیّات والفجر 8، خط اول نبرد را ترک نکرد و دائم مراقب اوضاع بود، زیرا دشمن، شهر استراتژیک را از دست داده بود و برای باز پس‌گیری آن فشار سنگینی وارد می آورد. نیروهای او از سپاه و بسیج با شهامت تمام، در مقابل پاتک های سنگین ارتش صدام ایستادگی کردند و خط را از خطر سقوط حتمی نجات دادند! سردار خاکی و گمنام سپاه اسلام در ۱۳ اسفند در همین عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو، زمانی که در قنوت عشق با معبود خویش در راز و نیاز بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به آرزوی دیرینه اش رسید و با چهره گلگون به ملاقات پروردگار رفت. پیکر مطهر او پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم به خاک سپرده شد. @yousof_e_moghavemat
📄 نامه‌ شهید "جواد دل آذر" به خانواده اش از جبهه 👇👇 📝《... در جبهه‌ی دارخوین با خمپاره انداز ۱۲۰میلی متری مشغول کوبیدن دشمن می‌باشم و سنگرم در ۵ متری رود کارون می‌باشد و در اینجا جای شما بسیار خالی است که در اینجا یک سنگر بطول ۲متر و عرض ۱متر بغل سنگر خمپاره‌ام کنده‌ام و در آنجا هستم الان که دارم نامه را می‌نویسم در همین لحظه ۲ گلوله‌ی موشکی بطرف دشمن زدم و بعد شروع به نوشتن نامه کردم و ما در اینجا به کمک برادران و خداوند متعال هفته‌ای نیست که ۲ یا سه تانک از آنها نگیریم و در حدود چندین نفرشان را به خاک و خون می‌کشیم. در هفته‌ی گذشته با یک گلوله‌ی خمپاره یک تانک آنها را در جبهه‌ی دارخوین منهدم کردم.》 امضاء: جواد دل آذر پنجشنبه ۵۹/۰۹/۱۳ @yousof_e_moghavemat