eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
284 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗🔸💗🔸💗🔸💗......... 🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶 نیروهای اعزامی صبح روز جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۶۱ - یعنی یک روز پیش از عزیمت به سوریه - به فرمان در پادگان امام حسین علیه السلام گرد آمدند. ؛ مسئول وقت واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ می گوید: ... هیچ وقت فراموش نمیکنم قریب به هزار نفر بودیم؛ حدود ۸۰۰ نفر از نیروهای کادر سپاه و مابقی بچه های تکاور تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش بودند که در محوطه زمین صبحگاه پادگان امام حسین (ع) صف کشیده بودند. در مقابلِ ما و روی جایگاه، علاوه بر و ٬ تیمسار ظهیرنژاد و تعدادی از فرماندهان محترم ارتش جمهوری اسلامی ایران هم حضور داشتند. اصحابی که دیگر گمان نکنم احدی بتواند مثل و مانند آنها را در یک جا گردآوری کند. در جمع این رزمندگان سخنرانی هیجان انگیزی ایراد کرد. پشت میکروفون با چهره‌ای برافروخته و لحنی حماسی گفت : برادران، این راه، راهی بی بازگشت است! کسی که با ما می آید٬ باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم، ممکن است حتی جنازۀ هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. تنها دالان هوایی تهران به دمشق، از فراز ترکیه می‌گذرد و این کشور به علت عضویت در پیمان نظامی ناتو و روابط گرمی که با اسرائیلی ها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای نظامی جمهوری اسلامی در دمشق، قطعاً این تنها دالان هوایی را هم به روی هواپیماهای ترابری ما خواهد بست. شاید اولین و آخرین مجموعه رزمندگانی باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین٬ برادرانی با ما بیایند که تا آخر، پای کار خواهند بود. با حرف‌هایش آب پاکی را روی دست همه ریخت. جواب سخنان او را بچه ها با وصیت نامه هایی که از جیب بلوز فرمشان بیرون کشیدند و به سویش گرفتند دادند. همه اشک شوق می ریختند. پادگان از فریادهای بچه های سپاهی و ارتشی به لرزه در آمده بود. حتی به چشمهای ، و هم اشک نشسته بود. بعد از وداع با نیروها قرار شد که فردای آن روز خود به همراه اولین هواپیمای حامل تعدادی از نیروهای اعزامی، راهی سوریه شود. «نوار مصاحبه،تهران،نوزدهم آبان ۷۵،آرشیو نوار معاونت فرهنگی لشکر ۲۷» 📚 منبع : کتاب ارزشمند Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃نون والقلم . 🍃بی هدف کاغذ را سیاه میکردم تا شاید کلمه ای بیابم و در وصف او بنویسم اما نبود، کلمه ای به ذهنم نمی‌آمد طبق معمول کم آورده بودم و ذهن خسته ام دیگر زانوانش قوت نداشت که کم آورد و مقابل این همه کلمه و حرف گفته و ناگفته خم شد. . 🍃دفتر را که ورق میزدم دیدم خیلی هایمان خودمان را کرده ایم یادمان رفته چرا آمدیم وَ بعدها چرا خواهیم رفت! نشانی منزلگاه عشق را گم کردیم ، حافظه هایمان یاری نکرد تا راه را از بر برویم و برسیم به حرم یار. . 🍃اصلا شاید ذهنم برای همین دیگر توان ادامه دادن نداشت و دست به نوشتن نمیرفت ، نشانی یار را گم کردم و در این وانفسای غرق شدم آنقدر که یادم رفت، بودند کسانی که با یک (ع) زانو هایشان قوت گرفت با یک (ع) بلد راه شدند و ندای لبیک سر دادند ، ندایی که می‌گفت عباس های زینب هنوز عرصه را خالی نکردند! خیلی ها اصلا آمدند تا همین را بگویند ؛ هم یکی! دیگر از پرورش یافته مکتب علی (ع) و کارنامه قبولی و مهر نمی‌گویم چرا که شاگردان این مکتب همه عاشقند و شرط عاشقی جنون است و مجنون جز در رکاب مشق عشق نمیکند. حامد نیز مجنونی بود که عشقی منتهی به نور را در خود پرورید وَ گویی اصلا آمده بود تا در خلاصه شود. آری همین است شرط عاشقی است. ✍نویسنده: مهدیه نادعلی تاریخ تولد : ۲۸ شهریور ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ 🥀مزار : گلزار شهدای شهر رشت @yousof_e_moghavemat
🔰 🚩 «...اگر بنا باشد بسیج (ع) بگوید و راه بیفتد و سرود بخواند و شعار بدهد و تا لحظه رسیدن به کسی با او نجنگد، خب این چنین کربلا رفتنی که لذّت ندارد. لازمه رفتن در راه کربلا، شهید دادن است، اسیر دادن است، تحمّل شکست و پیروزی است، محاصره شدن و محاصره کردن است، لازمه اش؛ همه این چیزهاست... وقتی صحبت از رفتن می شود، نباید این تصوّر در شما عزیزان ایجاد بشود که پس لابد این دفعه، بی برو برگرد به خواهیم رسید. نه؛ ما باید خودمان را برای تحمّل سختی ها آماده کنیم. ما باید همچون انبیاء و اولیاء الهی، آماده تحمّل سختی ها باشیم. نظیر پیامبر عزیزمان که حدود ۱۳ سال در مکّه مقاومت کرد و نزدیک به ۱۰ سال هم در مدینه، مدام درگیر جنگ با دشمنان اسلام بود و تمام عمر شریفش، به نبرد و جنگ و گذشت و مع الوصف، خسته نشد و نَبُرید. ای بسیجیان عزیز! خوب دقّت کنید. ما از بابت سختی‌های جنگ و عملیات، نمی بُریم. از بابت دشواری‌های عملیات، خسته نمی شویم و می جنگیم؛ به شرط این که خودمان را آماده کنیم...» 📓 برگرفته از کتاب ارزشمند و گرانبهای ، صفحه ۸۴۵ ، به پژوهش و نگارش 🚩 🌺 @yousof_e_moghavemat
 ♥️ ..... (ع) روزی که با سلامِ تو آغاز می شود تا شب حسینی است تمام دقایقش @yousof_e_moghavemat
🌹 🍃 هرڪَس ڪه راهِ ڪربُبَلا شد طریقہ اش بوےِ مےچڪد،از هر دقیقہ اش دردانہ‌ے خداسٺ حُسیْن بن فاطمہ احسنٺ وآفرین بہ وسلیقہ اش آقای من حسین است وبهترین آقا است @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
☘ ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ سالروز شهادت بسیجی پاک‌باز و مخلص از مسئولین و کدنویسان مخابرات ☘ ⚫ نحوه‌ی شهادت شهید کریمی از زبان سردار حاج‌حسین بهشتی؛ فرمانده‌ی اسطوره‌‌ای مخابرات : «...برادر محمد كريمي پدرش كادر وزارت دفاع بود؛ لذا خودش هم فردي منضبط بود و روحيه فرهنگي داشت. در حاليكه خودش بسيجي بود چند برادر پاسدار زير نظرش بود. هر روز ويديو بغل مي كرد و مي‌آورد و درس اخلاق استاد مظاهري را پخش می‌كرد به معروف بود. آخرين باري كه از مرخصي برگشته بود، پكر بود. گفتم: چرا پكري؟ گفت: هر دفعه تهران ميرم، ديگران سرزنشم می‌كنند كه چرا می‌روی جبهه؟ شب عمليات بود كه ساعت ۱۰ شب، رمز عمليات اعلام شد. با حاج‌آقا كوثري به قرارگاه تاكتيكي لشكر ۱۷ رفتیم . ساعت ۱ نیمه شب بود. به كريمي گفتم برو از مقر خودمان چيزي را بياور. دراز كشيده بودم. يک‌ربع بود تا رفت‌وبرگشت. درهمين لحظه يك گلوله خمپاره ۱۲۰م‌م بين سنگر ما و سنگر بی‌سيم خورد و صداي وحشتناکی داد. صداي فرياد و واي‌واي آمد. با برادر رفيعي؛ پيك لشگر سریع بيرون رفتيم. ديديم كريمي پشت فرمان جيب نشسته است.آمبولانس را خبر كرديم . داخل جيب رفتم . هوا تاريك بود و چيزي ديده نمي‌شد. صداي شروشر آمد. فكر كرديم آب رادياتور يا اسيد باطري ماشين است. متوجه شدم كريمي پشت فرمان افتاده؛ سرش را به بغلم گرفتم. آرام آه مي‌كشيد . به او گفتم: محمد جان، بگو ، يا الله . سه بار گفت : يا حسين(ع) و هر بار صدايش ضعيف‌تر مي‌شد. به اورژانس رسيديم؛ ديدم بالاي نافش سوراخ شده است. ظاهراً تركش از پشت ماشين به داخل رينگ زاپاس خورده و از آنجا به صندلي راننده خورده بود كه ظرف چند ثانيه از بدنش خارج شد. براي آخرين بار روي او را بوسيدم و او را به معراج شهدا تحويل دادم و هنوز اذان صبح نشده بود که به مقر برگشتم . خداوند رحمتش كند...» @yousof_e_moghavemat
🚩 🏴 تازه می‌خواست دلم سرخوشِ مبعث گردد خبر آمد راهی شد... 📷 تصویری از سردار ؛ جانشین گردان عمّار از ایشان مداح و روضه‌خوانِ دلسوخته‌ی اهل‌بیت علیهم‌السلام بود و در عملیات روز ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ به شهادت رسید. @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 ☆ ♡ ☆ ⚘السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَ عَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّٰهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّٰهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكُمْ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلَىٰ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ...☘ ♡ ☆ 💾 مداحی و روضه‌خوانی سردار ؛ معاون دوم گردان عمّار از قبل از عملیات ، بهمن ۱۳۶۴ 🚩 @yousof_e_moghavemat
16.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤ سیـنــہ مے‌زَنَم اَز عِشقــِــت دِل نِمے‌کَنـَـم اَز عــِشـــقــِت پیــراهَــــــنِ عــَــزایِ تــو میــــشه کَفــَــنَم اَز عِشقـِـت... 🚩 @yousof_e_moghavemat
35.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 💟 ☆ ♡ مَنَم کوچه‌نِشینِ عِشقِ دیوونه‌ی دیوونه‌ی ▬▭◈༅🦋༅🌺༅🦋༅◈▭▬ دِلَم بَرایِ تو پَرپَر می‌زَنِه بَرا حَرَمِت پَر می‌زَنِه بَرا حَرَمِت پَر می‌زَنِه ✿🌺࿐ྀུ༅𖠇༅➼‌══┅── دِلَم بَرا حَرَمِت پَر می‌زَنِه...💔💫 ═══°✦ ❃ ✦°═══ ┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄ 👋 @yousof_e_moghavemat
چه كُند با غمِ تو این دل آشفته‌ی ما ... @yousof_e_moghavemat