eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
287 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۴ 🌺 این کلام شهید را به گوش بسیجی‌ها برسانید... . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌹 🚩 🦋 ✔ 🌺 سردار عاشورایی سپاه اسلام مسئول تیم شناسایی ۲۷_محمد_رسول_الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ﷺ 💐 ☆ ♡ ولادت: ۲۰ شهریور ۱۳۴۵ محل ولادت: شهرستان - روستای رشد و پرورش در خانواده ای کاملاً مذهبی جدّیت در امر تحصیل و کشاورزی از نخستین های ثبت نام شونده در روستای مذکور عزیمت به منطقه کردستان (بوکان) در زمستان سال ۱۳۶۱ از طریق بسیج و سپاه ورود به سپاه و پوشیدن لباس مقدّس پاسداری در مرداد ۱۳۶۲ عزیمت به جنوب و حضور در جبهه خوزستان ورود به ۲۷ در سال ۱۳۶۲ ساماندهی در به عنوان مسئول دسته در سال ۶۲ شرکت در عملیات و مجروحیت از ناحیه دست و کمر از ارکان در سال ۶۳ تشکیل (آموزش فرماندهی) با حضور سردار ، سردار و مسئول تیم شناسایی ۲۷ در خاک عراق قبل از عملیات : ۲۷ مهر ۱۳۶۴ ، مهران ، ارتفاعات ✔ ✔ 🌸 💟 نحوه شهادت: همرزمان ایشان می گویند: "... برای شناسایی رفته بود. صبح روز ۲۷ مهر آمد. یک خلوتی گیر آورده بود و در حال نجوا و گریه بود که دوباره رفت... ظاهراً هنگام غروب بوده است که پای یکی از اعضای تیم - که از ناحیه چشم جانباز هم بوده است - به سیم مین تله ای گیر می کند و با انفجار مین ها چندتن از نیروها به اتفاق به می رسند. 💠 🚩 وقتی ایشان را در آمبولانس می گذارند، همرزمانش به نیروهای بهداری لشکر می گویند: "...تمام تلاشتان را بکنید یزدی زنده بماند..." و علیرغم تلاش آنها جهت نجات ایشان، بی نتیجه می ماند. به بدن ایشان چندین ترکش اصابت کرده بود و تنها عاملی که باعث شهادت ایشان می شود، ترکشی بوده که به گلوی نازنین ایشان اصابت می کند و همچون مولایش کربلایی می شود. ☆ ♡ ☆ @yousof_e_moghavemat
💎 🔰 🚩 🦋 🌈 «...به نظر من در بررسی تحوّلات این جنگ، یک نکته‌ی مهم را نباید فراموش کرد و آن، همین قدرت روحی و معنویتی است که در برادرهای‌ و سپاهی ما وجود داشته و دارد، یعنی اعتقادشان به خدا، عدم ترس‌شان از مرگ و عشق‌شان به و جهاد فی‌سبیل‌الله. همین مزیّت است که باعث شده دشمن در طول این جنگ به کرّات و دفعات فراوان، ضربه بخورد. روحیه‌ی حماسی و آکنده از شجاعت و سَرِ نترس بچّه‌ها و این منطقه عاشوراییِ ما که می‌گوید ، اصلاً برای آمریکا و کلّ جهان استکباری، به منزله‌ی پدیده‌ای نامفهوم است...» ✔ 🌸 🔵 منبع زیرنویس: کتاب ارزشمند و گرانبهای ، صفحه ۱۷۳ ، جلد اول به پژوهش و نگارش 📓 🧣 🧤 🧦 ❤ نفر وسط نشسته در تصویر ☆ ♡ ☆ @yousof_e_moghavemat
روایتی از زندگی شهید مدافع حرم بابک نوری هریس 🔺قیمت: ۳۴هزار تومان ✅روزهای آخر آبان ۹۶ خبر شهادت یک جوان در رسانه‌های خبری و شبکه‌های دست به دست شد و نگاه خیلی‌ها را به سمت خودش کشید، کسی از شخصیت و زندگی‌اش اطلاعی وجود نداشت ولی همین عکس‌های کمی او را خیلی زود در بین مردم کرد… بابک نوری هریس در بوکمال به شهادت رسید؛ در خط پایان گروهک تکفیری داعش… حالا کتاب زندگی اش شده است. ⬅️«بیست و هفت روز و یک لبخند» روایتی است از زندگی شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس به قلم سرکار فاطمه رهبر از زبان خانواده و دوستان و هم‌رزمان شهید. شهید نوری هریس دانشجوی که داوطلبانه به صفوف رزمندگان مدافع حرم در ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه بوکمال در سن ۲۵ سالگی، دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید. ✅✅✅این کتاب در ۲۰۸ صفحه به چاپ رسیده است و چاپ اول آن در کمتر از دو هفته به رسید و چاپ های بعدی توسط ناشر به بازار کتاب رسیده است. 💠 اورژانس کتاب با قابلیت ارسال در سریع ترین زمان : (👈 برای راهنمایی و سفارش و خرید کلیک کنید): 🆔 @Latifi_book 🆔 @mohammadi1992 @yousof_e_moghavemat
تا به حال دیده اید: یک بسیجی در یک بیل جا شود؟! ۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار همه اندام بدن یک بسیجی در یک بیل! @yousof_e_moghavemat
. در قاموس شما " عشــق " حرف اول را می‌‌زند نه سن و سال...🌷 @yousof_e_moghavemat
؟ ❤ ☆ ♡ 👈 بسیجی‌ها، را بیشتر از این بابت می‌شناختند و قبولش داشتند که می‌دیدند حرفی نمی‌زند، مگر آن‌که خودش زودتر و پیگیرتر از همه، به آن حرف عمل کرده. این بود که محبّت او را به دل می‌گرفتند و اگر از آن‌ها می‌پرسیدی یعنی چه؟ به شما جواب می‌دادند: یعنی فرمانده‌ای که حرف و عملش یکی است. خدا گواه است یک سرِ سوزن از همین کارهای برای جلب انظار و تظاهر نبود. او همین کارهای شاق را هم با تمام عشق و علاقه‌اش، صرفاً به نیّت جلب رضای خدا انجام می‌داد. عاشق خدا بود این مرد. معروف بود به این‌که عاشق بسیجی‌هاست. چه این‌که هنوز هم را به همین صفتش می‌شناسند. امّا به خدا قسم، همین عشق شدید او به بسیجی‌ها هم، از سر معرفتی بود که با شأن و جایگاه الهی این مجاهدین خاکی‌پوش حضرت امام (ره) داشت. (از بیانات شیوای سردار در کتاب ) 🌤 🚩 📷 تصویری بسیار دلنشین و گران‌قدر از حضور فرمانده در کنار فرمانده گردان عمّار و نیروهایش ، تابستان ۱۳۶۲ - قبل از عملیات والفجر۴- اردوگاه کوهستانی قلّاجه. ☆ ♡ @yousof_e_moghavemat
👋 سردار عزیزجعفری - فرمانده کل سپاه وقت - از او خواسته بود که در شرایط بحرانی و نابسامان کشور - ۸۸ - مسئولیت سپاه تهران بزرگ را به عهده بگیرد. خودش استخاره گرفت، خوب آمد و پذیرفت. مصوبه‌ی شورای امنیت ملی این بود که نیروهای نظامی، انتظامی و مردمی از استفاده نکنند. حتی در اوج درگیری‌ها باز اجازه‌ی شلیک نداد. هرکه غیر او بود، حکم تیر می‌داد. جوانی با روپوش جلو آمد، سنگی برداشت و به سمت او پرتاب کرد و سنگ به سرش خورد. بلافاصله چندتا رفتند و او را از بین دوستانش بیرون کشیدند. جوانِ آشوب‌گر، به فحش داد. یکی از بسیجی‌ها گرفتش زیر مشت و لگد. با صدای بلند نهیب زد که: «نزنش، نزنش.» او را کت بسته آوردند نزد حاجی. با ترش‌رویی به بسیجی گفت: «مگه نگفتم ولش کن؟» بسیجی گفت: «همین بود که با سنگ زد توی سر شما.» حاجی گفت: «نه این نبود، بذار بره.» طرف خجالت‌زده سرش رو پایین انداخت. وقتی داشت می‌رفت رو کرد به حاجی و گفت: «می‌دونستی که کار من بود، اما آزادم کردی! هیچ‌وقت این کارت رو فراموش نمی‌کنم، حاج‌آقا.» حاجی برگشت رو به بسیجی‌های متعجب گفت: «جوونه! خدا جوونا رو دوست داره.» @yousof_e_moghavemat