⚘ #ابراهیم_هادی 🌸
🎉🎈💐
به بهانه ولادت ایشان📩
↘️
✔
☆ نیمه شعبان بود. با ابراهیم وارد کوچه شدیم. چراغانی کوچه خیلی خوب بود. بچههای محل، انتهای کوچه جمع شده بودند. وقتی به آنها نزدیک شدیم، همه مشغول ورق بازی و شرط بندی و... بودند.
ابراهیم با دیدن آن وضعیت خیلی عصبانی شد؛ امّا چیزی نگفت. من جلو آمدم و آقا ابراهیم را معرفی کردم و گفتم: "ایشان از دوستان بنده و قهرمان والیبال و کشتی هستند." بچهها هم با ابراهیم سلام و احوالپرسی کردند.
بعد طوری که کسی متوجه نشود، ابراهیم به من پول داد و گفت: "برو ده تا بستنی بگیر و سریع بیا." آن شب ابراهیم با تعدادی بستنی و حرف زدن و گفتن و خندیدن، با بچه های محل رفیق شد.
در آخر هم از حرام بودن ورقبازی گفت. وقتی از کوچه خارج میشدیم، تمام کارت ها پاره شده و در جوب ریخته شده بود!🏷
✔
📱
📚 منبع کپشن: کتاب بسیار ارزشمند #سلام_بر_ابراهیم ، جلد اول، صفحه ۱۶۸ ✅
.
.
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_گمنام
#علمدار_کمیل
@yousof_e_moghavemat
⭕️نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود!
🔸بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچههای محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد!
تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد میکشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو!
🔹رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی میکنی!؟ آخه پول حرام که ... دزد گریه میکرد. بعد به حرف آمد: همه این ها را میدانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمدهام. مجبور شدم.
ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش میکشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
#شهید_ابراهیم_هادی
#درس_اخلاق
@yousof_e_moghavemat
💠 #انفاق_به_سبک_شهدا🌷
🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی #ابراهیم زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!😦 حتے #نمےگفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟🤔
🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از #شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر🌮 بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه #محروم هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...😖
🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے!😠 در صورتے که هیچ مشکلے براے #نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے #اینجا از این کارها بکنے !🤬
🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه #دیگرے پر کرد.📝 حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را #برگردانم؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے
از دانش آموزان بے بضاعت و #یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم.😞
#مردان_بی_ادعا
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
رضا جانم
زائرانِ تو همه ؛
عینِ زیارت نامهاند
کششِ نورِ تو پروانه شدن هم دارد
#دهه_کرامت
#امام_رضا
تصویر:
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat
همیشه آیهی وَ جَعَلْنا ..
را زمزمه میکرد
گفتم:
آقا ابراهیم این آیه برای محافظت
در مقابل دشمنه اینجا که دشمن نیست
نگاه معناداری کرد و گفت:
دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود داره..؟!
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat
#با_شهدان
باران شدیدی در تهران باریده بود.🌹
خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود.
چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. 🍁
همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.🌺
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد.
هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! 🌷
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat
#خاکریز_خاطرات.
☘ آنچه #ابراهیم را الگوئی برای تمام
دوستانش نمود. دوری از گناه بود.
او به هیچ وجه گرد گناه نمیچرخید.
حتی جائی که حرف از گناه زده میشد
سریع موضوع را عوض میکرد.
💢 هر وقت هم میدید که بچهها در
جمع مشغول غیبت کسی هستند
مرتب میگفت : صلوات بفرست و
یا به هر طریقی بحث رو عوض میکرد.
هیچ گاه از کسی بد نمیگفت ، مگر
به قصد اصلاح کردن.
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat
#خاکریز_خاطرات.
📿ابراهیم تسبیح شاه مقصود قیمتی و زیبایی داشت. یکی از رزمندگان به او گفت تسبیحت را به من می دهی و ابراهیم همانجا تسبیح را داد. جایی دیگر پیراهن زیبایی داشت وقتی احساس کرد یکی از دوستانش از آن پیراهن خوشش آمده پیراهن را در آورد و به او داد.
🔶 دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت مگر اینکه در این دنیا بتواند گره ای از مشکلات مردم را بگشاید و یا بنده ای را با خدا آشتی دهد. نه به چیزی از مال دنیا دل بسته بود و نه دنیا را لایق دل بستن می دانست. گویی آیه ۲۳ حدید در عمق وجودش نشسته بود.
📚خدای خوب ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat
1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | #کلیپ
🔻جاذبهی شخصیتی ابراهیم هادی از زبان رهبر انقلاب...
🔅 شهید ابراهیم هادی میخواست گمنام زندگی کند، اما امروز در تمامِ آفاقِ فرهنگیِ کشور نامش پیچیده است
#بیانات
#مقام_معظم_رهبری
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat
🏴🌹🏴🌹🏴
#رزق_محرم
#اللهمـ_عجلـ_لولیکـ_الفرجـ
#امامحسین
فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از #ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. #ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب #ابراهيم در يك دور #ورزش، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد.
🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از #ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
🔸برگشتم و #ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که #ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
#برگرفتهازکتابسلامبرابراهیم📚
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat
🌴وقت اسم #فکه را میشنوی
یاد تشنگی غربت میافتی...
یاد #شهدایی که پنج روز با لبِ تشنه گفتند:"فدای لب #تشنهات پسرِ فاطمـــه"
اینجا برای بچهها ، روضه #عطش بخوانید... !
اینجا میشود #ابراهیمهادی را حسکرد... !
همان #کسانی که مانندِ اربابشان
تشنه لب شهید شدند...
🌴همین بس که امام در #وصفشان فرمود:«#شهدای گردان کمیل،حنظله جزءفرشتگان و ملائکةا.. هستند.»
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_ابراهیم_هادی
#محرم
@yousof_e_moghavemat
💠 ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها.
یکبار در زورخانه مرشد بخاطر #ایام_فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت #حضرت_زهرا کرد.
ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد.
روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند. ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایند. می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم.
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat