#شهید_آوینی :
نمــازِ #عشــق دو رکعت است،
رکعتِ اول در دنیــا
رکعتِ دوم در جنتِ لقاءالله
وضوی آن صحیح نیست
مگــر با #خـــون ..
#لحظات_عاشقانه
#التماس_دعای_شهادت
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
عاشقانه به تمنای تو تا اوج دعا رفته جانم که بگوید که چه را میخواهد.... #سردارشهید_محمدحسن_نظرنژا
#خاطرات_شـهدا
🍃🌺 در #عملیات خیبر تعداد زخمی ها رو به افزایش و خستگی😰 از چهره ی یکایک نیروها پیدا بود. از آن طرف #دشمن بر شدت حملات خود می افزود و از طرف دیگر پیکرهای پاره پاره ی برادرنمان روی زمین مقابل چشمانمان بود. صدای ناله ی زخمی ها از یک طرف و صدای فریاد #جنگجویان که مهمات طلب می کردند.
🍃🌺از طرف دیگر، #هواپیماهای دشمن مرتب روی سرمان در پرواز بودند✈️ و بمباران می کردند. از قرارگاه خودی هم که #کمکی نمی شد، زیرا آن ها هم وضعیت بدی داشتند. فرماندهان👨✈️ هنگامی که کشته های خود را رها کرده و می رفتند، با صدای بلند #گریه می کردند و می گفتند که برمی گردیم و انتقام👊 شما را می گیریم.
🍃🌺 دجله و #فرات آن روز شاهد کربلای دیگری بودند، چرا که از خون یاران حسین (ع) لبریز بودند😔.اودر عملیات #کربلای پنج را به عنوان فرمانده عملیات پیشاپیش بسیجیان👥 حرکت می کرد. او این عملیات را بزرگترین عملیات هشت سال #دفاع مقدس می دانست و می گفت: «ما در این عملیات جز دعای📿 خیر امامان هیچ چیز نداشتیم.
🍃🌺 ما #متکی به یک مشت بسیجی بودیم که هنوز حتی دوران آموزشی📚 خود را به پایان نرسانده بودند. دو تیپ زرهی و پیاده ی #دشمن بود و در مقابل تنها چند نفر سرباز. من هیچ چیز نمی دیدم، جز برق آتش💥 خمپاره، توپ، تانک و مسلسل. از بس آر.پی.جی زده بودم از گوش هایم #خون می آمد. تعداد زیادی از نیروهای خودی به خط دوم رفته بودند و ما را تنها گذاشته بودند.😭 بالاخره به سراغ آن ها رفتم و گفتم: من #فرمانده عملیات لشکر شما هستم.
🍃🌺شما مرا در میان دشمنان👹 یکه و تنها گذاشتید مگر شما مردم کوفه یا #شام هستید؟ سپس روی خود را به سمت کربلا کرده و گفتم: حسین جان😔! این ها می گویند: ما یاران توایم. در حالی که این جا #نشسته اند و ...» آن روز نظرنژاد با سخنانش تاثیر عمیقی بر نیروها گذاشت💯 به طوری که همه با #سرعت خود را به خط مقدم رساندند و شجاعانهجنگیدند⚔و سرانجام پس از نبردی سخت دشمن #شکست خورد.
📎 فرماندهٔ عملیات لشگر ۵ نصر با بیش از ۱۶۰ ترکش در بدن
#سردارشهید_محمدحسن_نظرنژاد🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۲۵/۳/۳ روستای بوته مرده ، ۸۰کیلومتری جاده مشهد_سرخس
شهادت : ۱۳۷۵/۵/۷ کردستان ، تنگی نفس و ایست قلبی ناشی از عوارض جنگ
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#لالههای_آسمونے
🔰فقط یک آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از شهادت فقط یک #آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به #گلوم»
#تعجب کردیم
بعد گفت:
«یک صحنه از #عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که #مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد بردنش خورده بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش #خون می آمد.
می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر #شهادت.
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🎞 برای دلهایی که خیلی گرفت...💔 امااااا دل سردارمون بیشتر ..😔 #آرومشیمیکم.. #کانال_زخمیان_عشق
و
امـــا
امـــان
#ازتنهـــاییامـــام
در
مقابل
لشکر یزیدیان ...
#کربلادرپیشاست ...
فرزند حسین (علیه السلام)
یار می طلبد ...
یکی
به پای امامش #خون می دهد
و دیگری
#آبرو ...
عجب #معامله ای کردند با خدا ...
و
تو
ای برادر
و خواهر رزمنده ...
کجا ایستاده ایی ؟!
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
در زمان فتنه 88 من باردار بودم و او با توجه به اتفاقات و اغتشاشات تهران دائم در مأموریت بود. شبانه روز درگیر بود و کمتر دیده می شد.
هم و غمش حفظ نظام بود و بارها به خاطر همین دغدغه اش مجروح شد و سخت ترین آن وقتی بود که با قمه و چاقو او را زده بودند.
با حال و روز بدی که داشتم خودم را به سختی به بیمارستان رساندم، پشت پرده روی تخت بود. پوتینش را درآورده بود. ناخودآگاه پایم به پوتینش خورد. #خون، درون پوتین موج زد!
آنقدر از او خون رفته بود که پوتین هایش پر خون بود. من حسابی ترسیده بودم
راوی: همسر شهید
شهید مصطفی صدرزاده
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
۱۷شهریور از ایام الله است...
...۱۷شهریور سال گذشته «مِنْ ایّام اللَّه» آن هم از ایام خدایى بود که یک #ملت، زن و مردش، جوان و غیر جوانش، بایستند و #خون بدهند براى احقاق حق. این روز خداست. ۱۷ شهریور «مِنْ ایام اللَّه» است،
باید متذکر باشید.
باید یادآورى کنید این «ایّام اللَّه» را..
چنانچه کردید، از یاد نباید برود این «ایّام اللَّه»
براى اینکه این ایام اند که #آدم سازند.
این ایّام است که جوانهاى ما را از عشرتکدهها بیرون میآورد به میدان جنگ میبرد. این ایّام الهى هست که ملت ما را بیدار میکند، و بیدار کرد...
۱۷شهریور ۵۷
سیدروحالله موسوی #خمینی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#تلنگر
نمےدانم
اینجا چه اتفاقے افتاده...
میدان مین بوده؟
یانبرد تن با تانک؟
نمےدانم...........
همینقدر مےدانم
که اگریک نفرشان روز قیامت
بپرسد
#خون من چه شد؟
توان جواب داریم.....؟
#چشمان_شهدا_به_همه_ماست
#شهدا_شرمنده_ایم
شبتون شهدایی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
~🕊
#خاطرات_شهدا🌱
بار آخري كه از جبهه آمد،
موي سر و صورتش بلند شده بود.
به او گفتم:
_«حاجي! موي سر و ريشت خيلي بلند شده، اصلاح كن».
در جوابم گفت:
_«مي خواهم آن را خضاب ببندم».
خنديدم و گفتم: «از رنگ قرمز حنا خوشم نمي آيد».
در جوابم گفت: «اين موها و ريش ها مي خواهند با #خون سرخ خضاب بسته شوند».
وقتي پيكر مطهر شهيد را برايمان آورده بودند، ريشش با خون خضاب شده بود.💔
✍🏻به روایت همسر
#کانال_زخمیان_عشق.
در زمان فتنه 88 من باردار بودم و او با توجه به اتفاقات و اغتشاشات تهران دائم در مأموریت بود. شبانه روز درگیر بود و کمتر دیده می شد.
هم و غمش حفظ نظام بود و بارها به خاطر همین دغدغه اش مجروح شد و سخت ترین آن وقتی بود که با قمه و چاقو او را زده بودند.
با حال و روز بدی که داشتم خودم را به سختی به بیمارستان رساندم، پشت پرده روی تخت بود. پوتینش را درآورده بود. ناخودآگاه پایم به پوتینش خورد. #خون، درون پوتین موج زد!
آنقدر از او خون رفته بود که پوتین هایش پر خون بود. من حسابی ترسیده بودم
راوی: همسر شهید
شهید مصطفی صدرزاده
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌹🕊🌷💐🌷🕊🌹
#شهیدا هر چی گفتن انگار به ما نگفتن
طوری شدیم كه انگار #خون_شهیدا مفتن
یادمان باشد که ما #خون داده ایم
یک بیابان #مرد_مجنون داده ایم
شما دعوتید به ...
کانال شهدائیِ #دشت_جنون
🌹🕊🌷💐🌷🕊🌹
به دشمن اسرائیلي میگوییم اگر #خون ما را ریختید، خونهای ما رودخانهای خواهد شد به سمت #فلسطین و #قدس ....
شهید_جهاد_مغنیه🌷🌷🌷
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh