#منبرک
جایگاه ویژه و والای حضرت اباالفضل علیهالسلام در نگاه امام زمان (عج)
حجتالاسلام والمسلمین روحانی
عظمت شخصیت و شأن مبارک حضرت ابوالفضل (ع) به گونهای است که ائمه معصومین (ع) به تجلیل از شخصیت آن حضرت پرداختند. ایشان در دوران امامت برادرش امام حسین (ع) و در روز عاشورا به گونهای عمل کرد که بعد از شهادتش سیدالشهدا کنار پیکر آن حضرت آمد و فرمود: "الآن انکسر ظهری وقلت حیلتی... " کمرم شکست و چاره کار از دستم رفت. این نشان دهنده جایگاه بلند و با عظمت وجود مبارک قمربنیهاشم (ع) در لشکر آن حضرت است. البته پیداست که این صحنه فقط مرتبط به روز عاشورا نیست. قبل از آن هم در تمام موقعیتها حضرت عباس چه در دوران امامت پدرش امیرالمومنین (ع) و چه در امامت برادرش امام مجتبی (ع) و بعدها نیز امام حسین (ع) به گونهای عمل کرد که تکیه گاه ائمه معصومین (ع) بود و در تمام صحنهها با جان فشانی عمل کرد. امام سجاد (ع) هم درباره ابوالفضل العباس گفته اند، خدا رحمت کند عموی من عباس بن علی (ع) را آن کسی که ایثار کرد، آن کسی که امتحان سختی را در صحرای کربلا بر خودش هموار کرد و جان خودش را فدا نمود و در این راه دو دستانش را از دست داد و خدای متعال برای او درجات بسیار بزرگی را قرار داد. عموی من عباس بن علی (ع) درجهای دارد که تمام شهدا در روز قیامت نسبت به درجه ایشان غبطه میخورند. اینها نمونههایی از تجلیل ائمه معصومین نسبت به آن حضرت است و بعد از آن نیز هرکدام در موقعیتهای ویژه جملاتی که نشان دهنده عظمت شخصیت ایشان بود را بیان داشتند. از جمله وجود مبارک ولی عصر (عج) که راجع به این شخصیت والا میفرمایند: سلام و درود خدا بر ابوالفضل العباس (ع) کسی جان خود را فدا کرد و آن را بی دریغ در اختیار امام حسین (ع) قرار داد؛ آن کسی که برای فردای خود از امروزش بهره گرفت. آن شخصیتی که برای قیامت خود چنان مقامی کسب کرد که آن را در دنیا بدست آورد. خیلی عجیب است که یک انسان در مسیر ولایتش نسبت به ولی خدا به حدی برسد که فانی در ولی خدا بشود؛ از موقعیت خود به رغم اینکه شخصیتی برجسته و یک عالم بزرگ است، بگذرد. عباس (ع) نه در قد و قواره و شجاعت بلکه شخصیتی است ارزشمند در تراز دانشمندان برجسته بنی هاشم و با این حال خود را در برابر ولی خدا نادیده گرفت و هرچه داشت تقدیم او نمود. او خود را سپر کرد و در مقام حفاظت از لشکر از اهل خیام برآمد و در سختترین لحظات برای حراست از آنان جان فشانی کرد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#داستان
بیخبر از تو (۱)
مریم ابراهیمی شهرآباد
دستم را روی شیارهای اسمش می کشم که هک شده است بر روی این سنگ مرمر بی روح که شده است مانع وصل من و او، در دلم صدایش می زنم: «بی بی جان دلم برایت تنگ شده ». خبیر از دور من را می بیند، محسن از جایش بلند می شود و می گوید: «محبوب من میرم تو ماشین حوصله این پیرمرده رو ندارم.» خبیر قدم هایش را تند کرده و مابین قبرها حالت دو می گیرد، اگر من می خواستم با آن سرعت از بین قبرها رد شوم قطعا تمرکزم بر هم می ریخت و پایم می لغزید و درون یکی از آن گودال های تنگ و تاریک عمیق می افتادم. تصورش هم برایم سخت است و وحشتناک. یاد حدیث حضرت علی می افتم که این قبرها هر روز صاحبان خودشان را صدا می زنند...
از شما گرامیان دعوت میکنیم این داستان زیبا را در کانال زن روز مطالعه فرمایید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
بسم الله الرحمن الرحیم...
🖤اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🖤
سلام!
🏴فرا رسیدن عاشورای حسینی و سالروز شهادت جانسوز امام حسین علیهالسلام و خاندان و یاران و اصحاب باوفایشان را به محضر حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض میکنیم.🏴
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم میفرمایند: «کربلا پاکترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است و الحق که کربلا از بساط هاى بهشت است.» (بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۱۵/ کامل الزیارات، ص ۲۶۴.)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#گفتگو
چله عاشقی (۴)
فاطمه اقوامی
این هفته به مناسبت تفحص پیکر پاک شهید مدافع حرم سردار «رضا فرزانه» میخواهیم مروری داشته باشیم بر گفتگویی که در سال ۹۵ با همسر بزرگوار آن شهید داشتهایم. در بخش پایانی این گفتگو میخوانیم:
🔸عکس العمل بچه ها بعد از شنیدن شهادت پدرشان چطور بود؟
🔹دو تا پسر بزرگم راحت قبول کردند. البته خب آن ها هم مرد هستند و معمولا در ظاهر ناراحتى خود را نشان نمى دهند ولى نگذاشتیم پسر کوچکم تا صبح متوجه شود. صبح او را بیدار کردم و گفتم بشین کارت دارم. اول با مجروحیت پدرش بحث را شروع کردم. گفتم پدرت مجروح شده و دوستان پدرت قرار است ما را به بیمارستان ببرند. ولى با خودم گفتم اگر یک دفعه دوستان پدرش را ببیند و متوجه شود اذیت مى شود. به دو تا پسربزرگم گفتم شما چون مرد هستید حرف هم را متوجه مى شوید شما با او صحبت کنید. گفتند چون او خیلى به بابا وابستگى دارد ما جرأت نمى کنیم. بعد یک مقدار که آرام شد. گفتم محمدحسین اگر یک چیز دیگرى بهت بگویم ناراحت نمى شوى؟ گفت: نه. گفتم یادت هست پدرت همیشه یک چیز از خدا مى خواست. اگر به آن رسیده باشد چه مى گویى؟! اصلا اسم شهادت را نیاوردم. دستش را بالا گرفت و گفت خدا را شکر مى کنم. گفتم ناراحت نشدى؟ گفت: نه. چون به چیزى که دوست داشت رسیده چرا من باید ناراحت شوم؟ یک مقدار گریه کرد و بعد آرام گرفت.
🔸اولین جمله اى که پس از شنیدن خبر شهادت به ذهنتان رسید چه بود؟
🔹من هم مثل پسرم خدا را شکر کردم.
گفتم خدایا شکرت که به آرزویش رسید. هر کدام از دوستانش که شهید مى شد حال و هوایش تغییر مى کرد. شهید همدانى خیلى با ایشان دوست و نزدیک بود. وقتى ایشان شهید شدند شهید فرزانه خیلى حالشان گرفته بود و بعد از شهید همدانى خیلى اذیت شدند.
شاد کنیم روح همه شهدا را با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#یار_مهربان
معرفی کتاب «فقط بیا»
«فقط بیا»؛ مجموعه داستان کوتاه دفاع مقدس با محوریت فرزندان شهدا، جوانان و نوجوانان زمان جنگ تحمیلی توسط انتشارات شهیدکاظمی روانه بازار شد. دنیای واقعی همیشه تلخ تر از دنیای داستان است. نویسنده این مجموعه نمی خواهد که تلخی زمان جنگ را برای خوانندگانش زنده کند؛ بلکه قصد آن را دارد که تابلویی از شجاعت و ایثار و ازخودگذشتگی هشت سال دفاع مقدس را به تصویر بکشد. تابلویی که کودکان و نوجوانان زمان جنگ آن را به یادماندنی کردند. کودکان و نوجوانان دیروز که بهترین سال های زندگی شان را در جنگ گذراندند؛ کسانی که پدران و برادران و عزیزانشان را در جنگ از دست دادند. آنانی که معنای اسیرشدن و جانبازشدن و شهید شدن را خیلی زودتر از سنشان آموختند؛ کسانی که دیدند و با تمام وجودشان فهمیدند که جنگ نابرابر یعنی چه؛ نبودن پدر و از دست دادنش یعنی چه؛ اسیر شدن و مفقودالاثرشدن و جانباز شدن پدر و برادرانشان یعنی چه.
این مجموعه داستانی که حاوی ۱۲ داستان با شخصیت های اصلی دختر و پسر نوجوان زمان جنگ تحمیلی به نگارش در آمده، طی ده سال نگاشته شده و بارها نقد و چکش کاری شده و به مشکلات خانواده ها در هشت سال جنگ تحمیلی ایران و عراق پرداخته است.
نویسنده این اثر که در حوزه دفاع مقدس مدت ها قلم زده و آثار تحسین شده ای را به رشته تحریر درآورده، این مجموعه داستان را یکی از بهترین کتبش و حتی اثر مورد علاقه اش معرفی می کند چراکه این اثر را به عنوان نوستالژیک زمان کودکی اش می داند.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
هفتهنامه زن روز
#نمای_نزدیک
چند پرده با بانوی عشق
فائقه بزاز
صدای زنگ کاروان میآید... و تو چه میدانی قبل از محرم هوای دل زینب سلامالله علیها چگونه بود؟
پرده اول ـ خبر تولد نوزاد که به گوش رسول خدا صلواتاللهعلیه رسید براى دیدارش آمد و فرمود: فاطمه جان! نوزادت را بیاور تا او را ببینم. مادر نوزاد کوچکش را به سینه فشرد، بر گونههایش بوسه زد، و جثه نرم و لطیفش را به آغوش پدر سپرد. بهترین برگزیده خدا، نوزاد را در آغوش کشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و به مصیبتهاى بزرگى اندیشید که دردانهاش برای رضاى خداوند با آغوش باز از آنها استقبال مىکند. نامش را زینب گذاشتند به معنای زینت پدر. انگار مولای مؤمنین با وجود این نوزاد دلش به یار و یاوری برای تنهایی فرزندش در مصیبت پیش رو آرام و قرار میگرفت.
پرده دوم ـ در گهواره آرام و قرار داشت اما هر گاه برادرش حسینعلیهالسلام از نظر او غایب میشد، گریه میکرد و بیقراری مینمود. هنگامی که دیدهاش به چهره برادر میافتاد، لبخند میزد. بعدتر هنگام نماز قبل از اقامه، نخست به چهره برادر نگاه میکرد و بعد نماز میخواند
* در آن سوی زمان زیر سایه تاریک جهل، برادر درون خیمه نشسته بود و شمشیر مبارکش را صیقل میداد و نجوا میکرد: «ای روزگار! اف بر دوستی تو! که چهبسا یاران و جویندگانت را در سپیدهدمان و شامگاهان کشتی؛ و روزگار هیچگاه به غیر از آنچه میخواهد، رضایت نمیدهد. و البته زمام امور به دست خدا است؛ و سرانجام هر جانداری، مرگ است.»....طاقت نیاورد، برخاست و نزد برادر رفت و روی همان گونههایی که پیامبر خدا نوازششان کرده بود خنج کشید و گفت: ای کاش مرگ فرارسد و زندگیام را از من بگیرد... برادر به او نگاهی کرد و فرمود: خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد؛ سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اگر پرنده را به حال خود بگذارند، میخوابد. گفت:ای وای بر من! آیا جان تو را به زور میگیرند؟ پس این دلم را خونینتر میکند و بر من ناگوارتر است. سپس سیلی به صورت خود زد و گریبانش را گرفت و آن را پاره کرد و بیهوش افتاد. برادر برخاست و آب بر صورتش پاشید و نجوا کرد: من تو را سوگند میدهم پس تو سوگندم را نشکن، هیچگاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی که مردم جزع و بیتابی نکن.
پرده سوم - مادر با دستهایی نورانی، آرام و نوازشگر، گیسوان نرم و عطراگینش را شانه میزد. همان گیسوانی که زیر هجوم نامردمی، روی بلندی قتلهگاه در داغ برادر پریشان شد. همان هنگام که از روی بلندی پیکر خونین برادر را میدید و خطاب به عمر سعد فریاد میزد: «یابن سَعد! اَیُقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ أنتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟؛ فرزند سعد! آیا اباعبداللّه کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!.... وای برادرم... وای سرورم... وای اهلبیتم!... ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد... و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون میریخت.
پرده آخر ـ زینب سلامالله علیها، هنگام رسیدن بر بالین برادرش گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!» آنگاه رو بهسوی مدینه نمود و خطاب به پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم گفت: «ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریدهاند و عمامه و ردایش را به غارت بردهاند. پدرم فدای کسی که سپاهیان، او را غارت کردند، سپس خیمهگاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!» تاریخ تکرارشدنی است و اینسو، منم و غفلتِ تکراریِ منفور... چه خوب که ما محرم داریم؛ پناهی و بهانه برای گریستن، بیا که دلمان عجیب گریه میخواهد. ای کاش تنم رایحه عشق بگیرد...
* الخصائصالزینبیه صفحه ۳۳۶
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
بسم الله الرحمن الرحیم...
🖤اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🖤
سلام!✋
صبح اولین روز هفتهتون بهخیر
🏴فرا رسیدن سالروز شهادت امام زینالعابدین علیهالسلام را خدمت شما تسلیت عرض میکنیم. عزاداریهاتون قبول درگاه حق🏴
امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: «زمین کربلا، در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدى مى درخشد و ندا مى دهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.» (ادب الطف، ج ۱، ص ۲۳۶، کامل الزیارات، ص ۲۶۸.)
@zane_ruz