هفتهنامه زن روز
#ینگه_دنیا
وسوسه در اتاق عمل
براى انجام بخشى از پروژه نیاز بود چند ساعتى را در اتاق عمل یکى از بیمارستان هاى خوش موقعیت تورنتو بگذرانم. در بیمارستان برخى از اتاق هاى عمل، کابین مانیتورى دارند که پزشکان در آن به مشاهده و نظارت بر جراحى اى که در اتاق در حال انجام است مى پردازند. متوجه شدم که بلافاصله بعد از عمل، یکى از پزشکان اتاق نظارت یکى از تکنسین هاى عمل را صدا زد و او را برد کنار قفسه هاى مخصوص کادر اتاق عمل. گفت: نگاه کن، در قفسه وسایل تو باز است. کیفت و کیف پولت کاملا مشخص هستند. وقتى کیف پولت مشخص است و در قفسه باز است این یعنى شرایط وسوسه کننده است، وسوسه کننده. ممکن است یک نفر وسوسه شود و کیفت را بردارد. لطفا مانند بقیه نسبت به قفل کردن قفسه دقت داشته باش. این اخطار کاملا در یک فضاى جدى رخ داد.نکته 1: طبیعى است که در اتاق عمل هرکسى وارد نمى شود. همه کادر پزشکى و پرستارى بیمارستان هستند. اما جالب است که احتیاط خود شخص در حفظ متعلقاتش مقدم بر اعتماد بر سایرین قلمداد مى شود. یاد آن مثال خودمان افتادم که مى گوید بند کیفت را محکم بگیر و دوستت را دزد قلمداد نکن.نکته 2: از نظر آن پزشک همین که کیف در قفسه قفل و بست نشده است مى تواند کسى را وسوسه کند تا کیف را بردارد. این یعنى جامعه اخلاقى غرب پایه اخلاقى و خدا ترسى و تقواى ما را ندارد اما با ضوابط و قوانین محکم، ضابطه مند شده است. بد نیست همین جا اشاره کنم که ما در ترویج تقوا در جامعه خودمان هم بسیار ضعیف عمل کرده ایم. چون اگر چه انتظار مى رود جامعه متقى قانونمند تر از جامعه غیر متقى باشد اما ما از نظر قانونمندى فرسنگ ها با جامعه بى تقواى غرب فاصله داریم.
@zane_ruz
#حدیث_امروز
امام صادق علیه السّلام فرمود:
قدر و منزلت خدا را هیچ کس نمیتواند بشناسد، و همان گونه که قدر خدا را هیچ کس نمیتواند بشناسد قدر پیامبرش را نیز کسی نمیتواند بشناسد. و چنان که قدر پیامبرش را هیچ کس نمیتواند بشناسد قدر مؤمن را نیز کسی نمیتواند بشناسد. همانا مؤمن با برادرش برخورد میکند و با او مصافحه مینماید و خدا بر آن دو نظر رحمت میافکند و گناهانشان تا وقتی که از یکدیگر جدا شوند همواره فرو میریزد، همان گونه که باد سخت برگها را از درخت فرو میریزد.
@zane_ruz
#مشاوره
دوست دارم زندگی رو...
یاسمین رضوی
شاید به نظرتان تکرارى باشد، این که از راه هاى شاد بودن زنان بنویسیم. شاید معتقد باشید راه هاى شاد شدن براى هر کسى تفاوت دارد و نمى توان براى همه یک نسخه کلى پیچید. بعید هم نیست که با خودتان بگویید: «من همه را بلدم و خوانده ام، اما هیچ کدام تا به حال از من یک آدم شاد نساخته است» درست است. هر کدام از دلایل شما مى تواند در جایگاه خود درست باشد، اما دلیل نمى شود که تجارب و نکاتى که به پشتوانه روانشناسى، امتحانشان را پس داده اند را نادرست یا بى فایده بدانیم. بد نیست یکبار دیگر این راه ها را با هم مرور کنیم و سعى کنیم به جاى بدبین بودن، تمرینشان کنیم. اما سؤال اصلى این است که چرا باید شاد باشیم؟ اصلا مگر مى شود همیشه شاد بود؟ حق با شماست. همیشه نمى شود شاد بود و قرار هم نیست همیشه شاد باشیم چرا که آدمى که همیشه شاد است یعنى مشکل روحى و عاطفى و حتى عقلانى دارد. زندگى کارى آسان و بى دغدغه نیست که بتوان در آن همیشه شاد و بى غم زیست. اما نباید این نکته را هم از نظر دور نگه داشت که حفظ تعادل، ضامن بقاى هر چیزى است، حتى انسان. شاد بودن در نگاه ما به معناى همیشه قهقهه زدن نیست، بلکه نگاه مثبت به جریان زندگى داشتن و در ورطه افسردگى و ناامیدى نیفتادن را مدنظر داریم. در «مشاوره» این هفته بیشتر در این مورد صحبت کرده ایم. شما می توانید متن کامل این مطلب را در مجله زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#پزشکی
درد پشت چشم
از رایج ترین علل درد پشت چشم عبارتند از سردردهاى میگرنى و عفونت هاى سینوسى. در مورد سردرد میگرنى، درد تقریبا همیشه پشت یک چشم بروز مى کند و اغلب با درد در جایى دیگر در همان طرف سر همراه است. درد پشت چشم ناشى از عفونت سینوسى معمولا شدت کمترى نسبت به درد ناشى از میگرن دارد و هر دو چشم تحت تأثیر قرار مى گیرند. گرچه درد پشت چشم ناشى از موارد بیان شده معمولا اورژانسى نیستند، اما اگر دچار درد مزمن یا عود کننده از این نوع مى شوید، حتما به پزشک مراجعه کنید.
@zane_ruz
#منبرک
محبت اهل بیت
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
این ویژگى را به بچه هایتان آموزش بدهید همین محبت پیغمبر چطورى بچه هایمان را با محبت پیغمبر آشنا کنیم اولش این است که اسمشان را اسم پیغمبر و ائمه بگذاریم مثل این که از قلمبه سلمبه بودن اسم خوششان مى آید مى گویى این اسم یعنى چه نمى دانم مثلا فلان معنا دارد من خدمت آیت االله شبیرى در حرم گفتم بعضى ها مى گویند این اسامى عربى است مى خواهیم فارسى بگذاریم ایشان مى گویند: این اسامى بین المللى است. الهى است. نام احمد را خدا براى پیغمبر گذاشته نام حسن، حسین را خدا فرستاده فاطمه نامى است که پیامبر گذاشته نامى که پیامبر مى گذارد مگر نماز را مى گویید مال عرب هاست نه این حرف ها چیست یک راه محبت اهل بیت نام است وقتى بچه بزرگ شد مى گویند محمد رضا، محمد حسین، محمد على خود همین تبلیغ پیغمبر است.
@zane_ruz
#هاج_و_واج
بچه هایی که شبیه مادر نیستند
بچه پنگوئن ها یکى از دوست داشتنى ترین موجودات روى زمین هستند و برخلاف والدینشان که بلند و صاف هستند، هنگام تولد بسیار کوچک و پُرزدار هستند تا بتوانند در برابر هواى سرد از خودشان محافظ کنند. بچه پنگوئن ها تا زمانى که بالغ شوند و پرهایشان رشد کند، پرز دارند تا بتوانند در مقابل هوای سرد از خودشان محافظت کنند. اگرچه آن ها بسیار پشمالو هستند، اما براى گرم شدن به پدر و مادرشان وابسته اند.
@zane_ruz
#شماوما
تقسیم به عدالت
یه اربابى بود که یه زن و دوتا پسر و دوتا دختر داشت. یه روز کدخدا ِى ده پنج تا غاز برداشت از ده آورد براى ارباب. ارباب گفت: «کدخدا، حالا که این پنج تا غازو آوردى، خودتم باید قسمت کنى که بین ما دعوا نشه. اگه به پسرا بیشتر بدى دخترا اوقاتشون تلخ میشه، اگه به دخترا زیادتر بدى پسرا بدشون میاد». کدخدا هم گفت: «منم جورى تقسیم مى کنم که هیچ کدومزیاد و کم نبره». ارباب گفت: «بسم االله! بفرما ببینم چطور قسمت مى کنى!» کدخدا گفت: «خیلى خب، ارباب، تو با زنت دو نفر هستین، یه غاز مال شما، میشه سه نفر، دوتا پسرام دو نفر هستن، یه غازم مال اونا، اونم سه نفر، دوتا دخترام دو نفر هستن یه غازم مال اونا، اونام سه نفر. من خودم یه نفر هستم دو غازم مال من، مام سه نفریم. همه مون مساوى، سه تا سه تا شدیم». ارباب خندید و گفت: «خیلى خب، حالا غاز خودمونو مى کشیم، گوشتشو چطور قسمت کنیم که دعوا نشه؟» کدخدا گفت: غازو بکشین، شب منو دعوت کنین بیامقسمت کنم! «شب شد، کدخدا اومد. غازو پختند، آوردن سر سفره، گفتند: «کدخدا بسم االله، قسمت کن!» کدخدا گفت: «آقاى ارباب، شما سر خانواده هستید، این کله غاز مال شما، نوش جونتون!» دوتا بالشو برداشت، داد به دوتا دخترا، گفت: «تا کى تو خونه بابا نشستین؟ این بالا رو بگیرین، پر بزنین برین خونه شوهرتون، پدر و مادرو راحت کنین!» دوتا پاهاى غازو برداشت، داد به دوتا پسر، گفت: «این پاها رو بگیرین، همون راهى که پدرتون رفته، همون راه رو بگیرید و برید!» دل غازو درآورد، داد به زن ارباب، گفت: «این صندوق خونه عشق دل غازو بخور، عشق و محبتت به شوهرت زیادتر بشه!» کدخدا بقیه غازو برداشت و گفت: «اینم حقالزحمه من که به این خوبى براتون قسمت کردم.»
@zane_ruz
#خانواده
اصلاح و سازش!
رهبر انقلاب: اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بیعیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید، تحمل کنید، که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمل میکند. آدم عیب خودش را که نمیفهمد، عیب دیگری را میفهمد. پس بنا بگذارید بر تحمل. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمیشود کرد، با او بسازید. ١٣٧٨/٠۴/٩
@zane_ruz
#داستان
نور به این پنجره خواهد تابید
مریم جهانگیری زرگانی
نشسته ام گوشه تختخواب مرد کوچکم، اِرمیا و موهاى لطیف و صافش را نوازش مى کنم. پسرکم همین دو هفته پیش وارد پنج سالگى شد اما هنوز از تنها خوابیدن مى ترسد و همیشه از من قول مى گیرد تا خوب خوب خوابش نبرده تنهایش نگذارم. به ابروهاى پیوسته و مژه هاى بلندش نگاه مى کنم و لذت مى برم از این بزرگ ترین دستاورد زندگى ام. گاهى مى زند به سرم. مى گویم کاش هرگز او را به دنیا نیاورده بودم تا وقتش که رسید، با خیال راحت بمیرم...
از شما دعوت می کنیم ادامه این داستان لطیف را در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#حدیث_امروز
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یا اباالحسن! به درستی که خدای تعالی قبر تو و فرزندان تو را بقعههایی از بقعههای بهشت و عرصهای از عرصههای آن قرار داده است. و دلهای بزرگان از مردم و برگزیدگان بندگان خود را به آنها مایل ساخته تا خواری و اذیتها در راه [زیارت] شما را متحمل شوند و قبور شما را تعمیر کنند و بسیار به زیارت قبور شما آیند. تا موجبات تقرب به خدا و دوستی پیغمبرش را فراهم سازند.
یا علی! شفاعت من مخصوص این گروه خواهد بود و آنان بر حوض من وارد خواهند شد و ایشان فردا زیارت کنندگان من در بهشت خواهند بود.
@zane_ruz
#کاشانه
بیا بریم آب بازی!
مریم کمالی نژاد
ترس هاى متفاوتى براى کودکان وجود دارد که برخى از بچه ها گرفتارشان مى شوند. ترس از تاریکى، ترس از حیوانات، ترس از حمام، ترس از دکتر و... ترس زمانى براى کودك پیش مى آید که نتواند شرایط را کاملا درك و پیش بینى کند. بهتر است بچه ها را تا زمانى که بتوانند شرایط را درك کنند از موقعیتى که ممکن است ترس را برانگیزد، دور نگه داریم. اما «حمام کردن» ضرورى است و نمى توانیم بگوییم بچه حمام نرود تا زمانى که بزرگ شود و بتواند درك کند. بلکه باید راهکارهایى براى درمان این ترس در نظر بگیریم. مى خواهید بدانید چرا بچه ها از حمام رفتن مى ترسند و جیغ و فریاد راه مى اندازند و چطور باید در برابر این ترس، رفتار کرد؟ پیشنهاد می کنیم «کاشانه» این هفته را از دست ندهید.
متن کامل این مطلب را می توانید در مجله زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#پزشکی
فواید بذر کتان برای خانم های بالای ۳۰ سال
بذر کتان یکى از خوراکى هاى مفید براى خانم هایى است که در معرض دوره پیش یائسگى قرار دارند، چون حاوى فیتواستروژن ها یا استروژن هاى گیاهى ضعیف تر هستند که پشتیبان هاى خوبى براى استروژن هستند. در طول دوره پیش یائسگى، انتشار قند خون اغلب باعث تشدید و بدتر شدن تغییرات خلق و خو، افزایش تحریک پذیرى و تشدید فشار بر غده ها مى شود. مصرف غذاهاى سرشار از پروتئین در هر وعده غذایى موجب تثبیت و حفظ تعادل سطح قند خون در حالت مناسب و اجتناب از افت یا افزایش بیش از حد آن خواهد شد.
❗هشدار: خانم هاى باردار همیشه باید جانب احتیاط را رعایت کنند و از آن جایى که بذر کتان خواص شبه استروژنى دارد، از مصرف آن دورى کنند. علاوه بر این به اعتقاد مرکز پزشکى دانشگاه مریلند افرادى که به انسداد روده مبتلا هستند هم باید از بذر کتان دورى کنند، چرا که سرشار از فیبر است. سازمان غذا و دارو نیز پیشنهاد مى کند بیشتر از 16 گرم دانه کتان به صورت روزانه مصرف نشود.
@zane_ruz
#منبرک
صراط مستقیم خط ولایت و امامت
حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی
خداوند هر کسى را که بخواهد به صراط المستقیم با نور خودش که نور مهدى است هدایت مى کند. ما در نمازهاى واجب از خدا مى خواهیم که ما را به صراط مستقیم هدایت کند. صراط مستقیم همان خط ولایت و امامت است و خط زندگى رحمانى است. حقیقت صراط مستقیم وجود ولى معصوم زمان است. در رجزخوانى حضرت ابوالفضل وقتى بازوى حضرت قطع مى شود، این ذوب در ولایت دیده مى شود که مى فرماید: به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید دست از حمایت دینم برنمى دارم. دست از امام صادقى که در مقام ولایت و امامت حق اوست دست برنمى دارم، او که نواده پیامبر پاك و طاهر است. کمى خودیت در وجود حضرت عباس وجود ندارد و سرتاسر وجود او امام است. جنس ادب حضرت ابوالفضل بهترین راهى است که مى تواند ما را به ساحت امام نزدیک کند. امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: هیچ ارث و میراثى به اندازه ادب نیست. امام سجاد علیه السلام یا امام صادق علیه السلام مى فرماید: بصیرت ابوالفضل خیلى عمیق بود و در حمایت از آستانه ولایت به موقع عمل مى کرد.
@zane_ruz
#هاج_و_واج
دریاچه خال خالی
دریاچه خال خالى رودى است که از زمان سایلیکس در کانادا باقى مانده و ترسناك بودنش، کاملا واضح است. در تابستان آب این رود در حد وسیعى بخار مى شود و در نتیجه این مسأله، چاله هاى عمیقى که در کف رود قرار دارند، پر از آب باقى مى مانند. اما جالبى این پدیده به همین جا ختم نمى شود، هر کدام از این چاله ها با رنگ هاى متفاوتى از آب پر شده اند که این مسأله، بسیار هیجان انگیز است.
@zane_ruz
#شماوما
ضربه آخر
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسشگفت: تو توانستى در عرض سى روز، پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنى؛ کارى که من طى سى سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم! و اشک در چشمانش جمع شد... عروس جواب داد: مادر، داستان سنگ وگنج را شنیده اى؟ مىگویند: سنگ بزرگى، راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردى تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد، با پتکى سنگین، نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد؛ مردى از راه رسید و گفت: تو خسته شده اى، بگذار من کمکت کنم... مرد دوم، تنها صدمین ضربه راوارد کرد و سنگ بزرگ شکست؛ اما ناگهان چیزى که انتظارش را نداشتند، توجه هر دو را جلب کرد. طلاى زیادى زیر سنگ بود! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است! مرد گفت: چه مى گویى؟! من نود و نه ضربه زدم، دیگر چیزى نمانده بود که تو آمدى! مشاجره بالا گرفت و بالأخره دعواى خویش را نزد قاضى بردند و ماجرا را براى قاضى تعریف کردند. مرد اول گفت: باید مقدارى از طلا را به من بدهند زیرا من، نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم؛ و دومى گفت: همه طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم. قاضى گفت: مرد اول، نود و نه جزء آن طلا از آن اوست؛ و توکه یک ضربه زدى، یک جزء آن، از آن توست؛ اگر او نود و نه ضربه را نمى زد، ضربه صدم نمى توانست به تنهایى سنگ را بشکند. و تو مادرجان! سى سال در گوش فرزند، خواندى که نماز بخواند، بدون خستگى... و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم!
@zane_ruz
#داستان
مدیر محترم ساختمان
م. سرایی فر
با هزار زحمت بالأخره توانستیم مدیر محترم ساختمان آقاى «عمادى» را متقاعد کنیم جلسه اى ترتیب دهد براى نظرسنجى و تبادل نظر بین همسایه ها. مگر زیر بار مى رفت! یک بار مى گفت: مهمان دارم. یک بار مى گفت: اجازه بدهید زمان مناسب فرا برسد. آخر خیلى هم لفظ قلم و ادیبانه صحبت مى کرد. یک بار تلفن قطع مى شد و مکالمه نصفه کاره مى ماند. از پشت آیفون هم که مى گفتیم تشریف بیاورد پایین چند لحظه، آیفون خش خش مى کرد و خبرى ازشان نمى شد...
ادامه این داستان زیبا را می توانید در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz