بسمه تعالی
طواف شمس
یک سال گذشت این یعنی #زمین وظیفه اش را به سرانجام رساند و یک دور خورشید را طواف کرد!🌏💫
تو چه طور نگارنده ؟! آیا در این یک سال، #وظیفه ات را انجام دادی!؟و #خورشید_حق(الله) را طواف کردی؟!🕋
خوشا به حال آنان که طواف کردند و سربلند به #فرجام رساندند و دل می سوزد به حال آنان که سر به زیر انداخته اند و #سکوت اختیار کرده اند!
اما سال #جدید بر همه مبارک باد! خداوند همه شما را متحول خواهد کرد تا دوباره کمر همت بر #اطاعت ببندید و انسان های مبارکی باشید.
بنابر این) سال نو بر مبارکان، مبارک! 🌹
@zarakhsh
بسمه تعالی
ختم دادگاه...!!!
با سری افکنده و دلی از #شرمساری شکسته، متهم در جایگاه قرار گرفت...
حضّار همگی منتظر بودند تا #حاکم کیفر خواست های فراوان را در مقابل جمع قرائت کند...
همه نگاه ها به کرسی قضاوت دوخته شده بود که ناگهان...
صدایی بریده بریده و لرزان از جایگاه #متهم توجه همه را جلب کرد :
«دست نگه دار جناب #قاضی!!!! .
چند کلمه حرف دارم ...!!!!!
نمی توانم این همه #پلشتی و #شرارت را به دوش بکشم!!
این همه سیاهی بر دلم سنگینی می کند!!
بگذار خودم را #خلاص کنم...!!!»
متهم با #دلی توفانی و #چشمی بارانی، ریز و درشت خطاهایش را اعتراف کرد!
خود را روی صندلی انداخت و آهی جان گذار کشید!!!
همهمه ی حاضران #سکوت دادگاه را شکست و #نگاه همه به لب های قاضی دوخته شده بود!
قاضی، سکوت را بر جلسه حاکم کرد و با قلم و کاغذ #حکم_نهایی را تحویل هیئت معاونان داد ....
نفس ها در سینه حبس شده بود، همه چشم به راه حکم صادره بودند!!!
معاون با صدایی #رسا پرونده را گشود، #قاضی نوشته بود:
« این بنده ی #معترف به گناه، بریئ الذمه است. »
امام سجاد ع در مناجات شعبانیه :
«فقد جعلتُ الاقرار بالذنبِ اِلیکَ وسیلتی
@zarakhsh
بسمه تعالی
هیئتی ها، هم آدمیان اند!
دیشب سخنی آشنا و پر تکرار از زبان راننده #اسنپ مرا به فکر فرو برد و پای گفت و گو را به میدان #سکوت باز کرد.
راننده جوان، پشت فرمان که نه، بر #قله پریشان حالی نشسته بود و در #اوج بی رغبتی و در #کمال #ناآشنایی با هیئت و ذکر و عبادت حرف هایی می زد که #حافظه قلم این چنین محتوا را باز نویسی می کند:
«همین مردم که یک پایشان در منبر و محراب است و یک پایشان در حرم و هیئت، زبانشان از هزار #مار گزنده تر، اخلاق شان از هزار #سگ، خشونت بار تر و طمع شان از هزار #گرگ فراتر است.
در چنگال #غضب و #شهوت گرفتاران اند و ادعایشان گوش فَلَک را کر کرده است !
با اندک جرقه ای، #شعله ور می شوند و فحش و ناسزا نثار این و آن می کنند!
برخی هم پول پرست و پُر بخیل اند! اینان #دینار داران اند نه #دینداران!
و وای بر دینار و دیندار و سکه و سکه پرست!
چند خطی از سیاست گفت و به شدت باهم آغوشی #دین و #سیاست مخالفت می ورزید و لابه لای حرف هایش از #اختلاس و دَله دزدی برخی از مملکت داران به خروش می آمد!»
حرف هایش را به جان دل شنیدم و آنچنان #متن درد هایش را #شرح کردم و بر اشکال هایش، #حاشیه زدم که از حوصله و انصافم به سپاس آمد.
نباید فراموش کرد که هیئتی ها #نیز آدمیان اند و مثل بسیاری از آدمیان در دام #لرزش های فکری و #لغزش های رفتاری گرفتارند.
تو می گویی:
چون، دیندار اند این چنین اند اما من می گویم : این چنین اند چون #دیندار واقعی نیستند !!
دین، برای #تربیت آدمیان آمده است. اگر همه آنان مثل مولایشان علی ع #انسان_کامل می بودند اصلا نیازی به دین و مذهب و منبر و محراب نبود!
بسیاری از آدمیان، از دین بی خبران اند و به حکم #غریزه حیوانی، روزگار می گذرانند از این رو اصلا بسیاری از لغزش هایشان، ریشه در دین ندارد.شما نگاهتان به دینداران موفق و به #قله ها باشد.
همان طور که پولدار بد، شما را از پول منتفر نمی سازد، دیندار بد هم شما را از دین گریزان نسازد.
ابتدا نوک قلم را بر #شقیقه خود می فشارم و سپس شما مذهبیانِ دین دارِ هیئتی را به #رفتار و #گفتار و#پندار اسلامی سفارش می کنم، ما در معرض نگاه #خدا و #خلق خدا هستیم.
#پندانه
@zarakhsh
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون.
عجب از چرخ روزگار، یک روز آن چنان، #نعمت می بخشد و غرق در شور و شوق میسازدت که انگار پنجه های مرغ بخت و #اقبال را بر شانه هایت احساس می کنی!
و یک روز آنچنان زیر پایت را خالی می کند که زمین خوردنت اصلا #تماشایی نیست!
در این روزها که روز های #بندگی و روزه داری است! روز هایی که سفره هایش بوی #خدا می دهد و لقمه هایش لذتی دوچندان دارد!!
روز هایی که شب هایش، مالامال از نسیم #رحمت خداوندی است!!
در همين روزها، خبر تلخ #کودک_کشی های #افغانستان و نسل کشی های #فلسطین، خون به دلِ خردمندانِ دل زنده می کند!
نفرین بر حقوق بشر #حیوانی و نفرین بر این سکوت #همگانی!!
مشتی #منفعت طلب ِسنگ دل ِبی رحم، #نقابِ انسان دوستی بر چهره زده و کراوات آدمیت بسته اند و با لبخندی فریبا خود را #مدافعان حقوق بشر می خوانند!!!
یک روز دل هایشان به حال #سگ ها می سوزد و کشتار سگ ها را در بیانیه ای تحریم می کنند اما امروز چشم های سردشان را بر این همه #جنایت و نسل کشی و ناجوان مردی بسته اند!
نفرین بر این همه #نیرنگ و نفرین بر این همه نقاب!!
بخواب دخترم!
چشم هایت را ببند پسرم!
کیف و #کفش مدرسه ات را به یاد گار نگه می دارم تا هر بار که دلم به حال آینده تباه شده ات سوخت!
هر بار که خیال خام شب عروسی ات را در ذهن پروردم!
! هر بار که زمین خوردم و از فَرط تنهایی #عصای دست می خواستم!
همین کیف و کفش ها را به #آغوش می فشارم و از این همه ظلم و #سکوت به خدای ستم ستیز و ستمگر سوز، شکایت می کنم!
بخواب دخترم!
چشم برهم بگذار پسرم!
آنجا که می روی حتما از اینجا آرام تر است!
بخواب که الهی مادرت هم به خوابی ابدی فرو رود!
این درد به تنهایی برای #باریدن کافی است و به قدر شکنجه بر سینه سنگینی می کند!
دیگر غم تنها شدن استاد آیت الله #جوادی آملی را نزد که باید بُرد!
باخبر گشتم که سرکار خانم، سکینه #روحی، همسر محترم آیت الله جوادی آملی و بانوی فعال فرهنگی، رخت سفر بر بست و استاد را تنها گذاشت!
خدایش بیامرزد! از آنجا که پشت هر مرد موفق یک زن موفق ایستاده است، ما همه مدیون این بانوی فرزانه ایم!
اما آنچه گلویم را می فشارد و روحم را به التهاب آورده است، تنهایی استاد جوادی آملی است! من سالیان سال است که از جام #معارف ایشان می نوشم، شب ها با صدای ایشان به خواب فرومی روم و آشنایی جدی با #قلم شان دارم.
نیک می دانم که استاد روحیه ای بس لطیف دارد! و غم فراق و درد تنهایی #آشفته اش می سازد!
شاید، از #عرفان، سپری در برابر تنهایی استاد بسازید و با خود گمان زنید که : استاد عارف است و خدا همه تنهایی هایش را پر کرده است! چرا رنج بیهوده بر خود هموار می کنی!!؟»
هر چیز سر جای خود شیرین است، مگر از تاریخ گهر بار مرحوم علامه #طباطبایی ره خبر ندارید! مگر ایشان عارف و عبد #خالص خدا نبود اما با این همه در فراق همسرش تاب نیاورد و لشگر #سکته بر ایشان هجوم آورد !
روح همه درگذشتگان شاد و جان استاد جوادی آملی بی ملال باد.
#پیام_ارادت
@zarakhsh
بسمه تعالی
#نغمه_های_حسینی
ختم دادگاه...!!!
با سری افکنده و دلی از #شرمساری شکسته، متهم در جایگاه قرار گرفت...
حضّار همگی منتظر بودند تا #حاکم کیفر خواست های فراوان را در مقابل جمع قرائت کند...
همه نگاه ها به کرسی قضاوت دوخته شده بود که ناگهان...
صدایی بریده بریده و لرزان از جایگاه #متهم توجه همه را جلب کرد :
«دست نگه دار جناب #قاضی!!!! .
چند کلمه حرف دارم ...!!!!!
نمی توانم این همه #پلشتی و #شرارت را به دوش بکشم!!
این همه سیاهی بر دلم سنگینی می کند!!
بگذار خودم را #خلاص کنم...!!!»
متهم با #دلی توفانی و #چشمی بارانی، ریز و درشت خطاهایش را اعتراف کرد!
خود را روی صندلی انداخت و آهی جان گذار کشید!!!
همهمه ی حاضران #سکوت دادگاه را شکست و #نگاه همه به لب های قاضی دوخته شده بود!
قاضی، سکوت را بر جلسه حاکم کرد و با قلم و کاغذ #حکم_نهایی را تحویل هیئت معاونان داد ....
نفس ها در سینه حبس شده بود، همه چشم به راه حکم صادره بودند!!!
معاون با صدایی #رسا راز پرونده را گشود، #قاضی نوشته بود:
« این بنده ی #معترف به گناه، بریئ الذمه است.»
امام سجاد ع در مناجات شعبانیه :
«فقد جعلتُ الاقرار بالذنبِ اِلیکَ وسیلتی
@zarakhsh
بسمه تعالی
ختم دادگاه...!!!
با سری افکنده و دلی از #شرمساری شکسته، متهم در جایگاه قرار گرفت...
حضّار همگی منتظر بودند تا #حاکم کیفر خواست های فراوان را در مقابل جمع قرائت کند...
همه نگاه ها به کرسی قضاوت دوخته شده بود که ناگهان...
صدایی بریده بریده و لرزان از جایگاه #متهم توجه همه را جلب کرد :
«دست نگه دار جناب #قاضی!!!! .
چند کلمه حرف دارم ...!!!!!
نمی توانم این همه #پلشتی و #شرارت را به دوش بکشم!!
این همه سیاهی بر دلم سنگینی می کند!!
بگذار خودم را #خلاص کنم...!!!»
متهم با #دلی توفانی و #چشمی بارانی، ریز و درشت خطاهایش را اعتراف کرد!
خود را روی صندلی انداخت و آهی جان گذار کشید!!!
همهمه ی حاضران #سکوت دادگاه را شکست و #نگاه همه به لب های قاضی دوخته شده بود!
قاضی، سکوت را بر جلسه حاکم کرد و با قلم و کاغذ #حکم_نهایی را تحویل هیئت معاونان داد ....
نفس ها در سینه حبس شده بود، همه چشم به راه حکم صادره بودند!!!
معاون با صدایی #رسا پرونده را گشود، #قاضی نوشته بود:
« این بنده ی #معترف به گناه، بریئ الذمه است. »
امام سجاد ع در مناجات شعبانیه :
«فقد جعلتُ الاقرار بالذنبِ اِلیکَ وسیلتی
@zarakhsh