#شهریار، سیدمحمدحسین🌷
(۱۳۶۷_۱۲۸۵ه.ش)
✅ #سیدمحمدحسینبهجتتبریزی معروف به شهریار، در تبریز به دنیا آمد. پدرش از #ساداتآذربایجان و از حقوق دانان و وکلای دادگستری بود.
✅ #شهریار کودکی را بیش تر در روستاهای تبریز، به ویژه روستای آبا و اجدادی خود، #خشکناب، سپری کرد.
✅ در ۱۵ سالگی به تهران رفت. در #دارالفنون درس خواند و بعد به تحصیل در رشته ی #پزشکی روی آورد؛ ولی بیش از آنکه مدرکی بگیرد، آن را #رها کرد.
✅ پس از آن #کارمنددولت شد و قسمت زیادی از سالهای خدمت خود را در #بانککشاورزی گذراند.
✅ #شهریار از جوانی #شعر می سرود و نخستین مجموعه ی شعر خود را با مقدمه ی #ملکالشعرایبهار و #سعیدنفیسی منتشر کرد. بعدها #دیوانکامل او در چهار جلد منتشر شد.
✅ در سال ۱۳۴۶، اعضای هیئت امنای #دانشگاهتبریز به #شهریار عنوان استاد افتخاری دانشکده ی ادبیات دادند و او بیش از پیش به #جامعه شناسانده شد.
✅ علاوه بر این، #شعرمعروفشهریار با مطلع #علیایهمایرحمت نیز در شناساندن او به #مردمایران بسیار موثّر بود. منظومه ی #حیدربابایهسلام، که شهریار به #زبانآذری سرود، یکی از آثارِ #ماندگار او و نخستین منظومه ای است که به #زبانمادری سروده است.
✅ این #شعر در زبان و ادبیاتِ #آذری اثری فوق العاده داشت و شهریار را در #ترکیه و #جمهوریآذربایجان نیز بلند آوازه ساخت. #شهریار در تبریز در گذشت و در #مقبرهالشعرا به خاک سپرده شد.
نام و یادش گرامی باد....
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
⁉️ #آقایکاوه...
📌 #باهم بخوانیم داستان آقای کاوه را....
🍃 محمدعلی حسابی مسجدی شده بود. شبها آخرین نفری بود که از مسجد به خانه میرفت. چند نفر زنهای همسایه به رقیّه گفته بودند: " تو که دائم از گناه و ثواب حرف میزنی، #رفتارت با این پیرهزن گناه است." رقیه پاسخداده بود: "این پیرهزن کافر است. نماز نمیخواند. شما همسایهها یا حرف نزنید، یا او را به خانه خودتان ببرید."
🍂 سکینه انتظاری گفته بود: " من اتاقِ خالی دارم ولی پا ندارم. کسی کمک کند، #شهربانو را به خانهی من بیاورد؛ بالاخره ما همسایهها او را نگه میداریم." بیبیربابِ ملّا هم رفته بود تا شهربانو را به خانهی خودش ببرد. اتاق را خالی کرده بود. #همسایهها آمده بودند تا شهربانور را نگه دارند. ولی محمدعلی اجازهی رفتن به مادرش را از خانه نمیداد.
🍃 روزی #شهربانو به مهری گفته بود:" دعوای من و مادرت، دعوای عروس و مادرشوهر نیست. دعوای ما دعوای #شریعت و #طریقت است. دعوای عشق به خدا و خرافه است. دعوای "آزادی" و "عبودیت" است." مهری در این زمینه خیلی چیزها از مادربزرگش یاد گرفته بود.
🍂 #شهربانو با پاهای فلج، به کمک مهری خودش را به سر کوچه میکشید. وقتی پاهایش فلج شده بود، زبانش قویتر شده بود. از زمانی که با حالت نمیه فلج سرِ کوچه میآمد، برای هرکس که از کوچه گذر میکرد #شعری میخواند، حرفی میزد، نصیحتی میکرد. در زمان فلجیاش گاه مردهای محله چند دقیقه کنارش مینشستند و شعرهایش گوش میدادند.
🍃 روزی من از مدرسه به خانه میرفتم. بعدازظهر بود. #شهربانو سرِ کوچه نشسته بود. سلام کردم، گفت: "حسین بیا اینجا بنشین." گفت: "یک #شعر میخوانم، بنویس. بعد بگو مال کدام شاعر است. بقیه شعرش را هم پیدا کن و بخوان." قلم و کاغذ را در آوردم و او شعر را خواند. عملاً شعر را برایم دیکته کرد. تا آن روز هرگز نگفته بود شعر را بنویس. همیشه شعری خوانده بود و گفته بود شاعرش را بگو. فردا هم خودش نام شاعرش را گفته بود.
🍂 این دفعه گفته بود بیا و شعرش را بنویس.
ز تو هر فصل کِاول گشت صادر
بدان گردی به بار چند قادر
به هر باری اگر نفع است و گر ضّر
شود در نفس تو چیزی مُدخّر
به عادت، حالها با خوی گردد
به مدت میوهها خوشبوی گردد
از آن آموخت انسان پیشهها را
وز آن ترکیب کرد اندیشهها را
همه افعال و اقوال مدخّر
هویدا گردد اندر روز محشر
چو عریان گردد از پیراهن تن
شود عیب و هنر یکباره روشن
🍃 #من کلاس هفتم و یا اول دبیرستان بودم. به مدرسهی ایرانشهر میرفتم. فردا برای چند نفر از بچهها شعر را خواندم، از آنها پرسیدم این شعر از کیست. هیچکس نمیدانست. کلاسِ #خط داشتیم. آقایِ #محمدعلیکاوه معلم خط بود. نام شاعر را از ایشان پرسیدم. گفت: "قلمنی را بردار!" قلمنی را برداشتم. فرمود: " این شعر را سه بار بنویس، هربار روی یک صفحهکاغذ جداگانه بنویس. وقتی تمام شعرش را سهبار نوشتی بیا تا من بگویم شعر از کیست."
🍂 بار اول که شعر را نوشتم، آن را به #استادکاوه نشان دادم. فرمود:" شعر را باید خیلی خوش خطتر بنویسی. این قبول نیست." بالاخره تا آخر ساعت نتوانستم سه بار شعر را طوری بنویسم که مورد قبول ایشان واقع شود؛ ایشان هم نفرمودند شعر از کیست. از معلمهای دیگر هم نپرسیدم. فکر کردم بروم از ناظم مدرسه آقای شمس خرمی بپرسم. آن کار را هم نکردم.
🍃 عصر که به خانه برگشتم، #شهربانو سرِ کوچه بود. حال زاری داشت. فکر کنم زیر خودش را خیس کرده بود. کنج دیوار افتاده بود.سلام کردم، پیش خود گفتم خدا کند نپرسد شعر از کیست. گفت: "حسین کمک کن راست بنشینم." کمک کردم او راست نشست. پرسید:" شعر از کی بود." گفتم: "نمیدانم." گفت:"از معلمها نپرسیدی؟" داستانِ آقای کاوه را گفتم.
🍂 گفت: "این آقای کاوه فقط زیباییِ خط را میبیند. خط برای او صورت است، #معنا نیست." آن روز حرفی زد که هرگز یادم نمیرود. گفت: " در دورهی #دیکتاتوری، هنرِ خطّاطی خیلی رواج پیدا میکند. بیشتر از همهی هنرها مطرح میشود." علتش را پرسیدم، گفت: " #خط تنها هنری است که دیکتاتورها به راحتی میتوانند آن را کنترل کنند. هیچ هنر دیگری مانند خط قابل کنترل نیست." حالا میفهمم او چه میگفت. مهم بود که او در آن زمان این حرف را میزد. بعد شهربانو گفت: "بنشین و بقیه شعر را بنویس." او پانزده بیت دیگر گفت و من نوشتم.
👇👇👇👇
ذرهبین درشهر
#ابتهاج، هوشنگ🌷 (تولد: ۱۳۰۶ ه.ش) شاعر 👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
#ابتهاج، هوشنگ🌷
(تولد: ۱۳۰۶ ه.ش)
شاعر
✅ #هوشنگابتهاج در سال ۱۳۰۶ شمسی در شهرِ #رشت زاده شد. دورهی دبستان را در همین شهر و دورهی دبیرستان را در #تهران به پایان رساند.
✅ او مدیرِ کلِ #سیمانتهران بود. اما به #شعر و هنر دلبستگی بسیار داشت و تخلصِ #سایه را برای خود انتخاب کرد.
✅ #ابتهاج اولین دفتر شعر خود را با نام #نخستیننغمهها منتشر کرد سپس کتابِ #شبگیر را منتشر کرد که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ هجری شمسی بود. این کتاب او را در مقامِ #شاعری_اجتماعی به جامعهی ادبیِ #ایران شناساند.
✅ در #اشعار_سایه از جهتِ مضمون، دو گرایشِ #عاشقانه و #اجتماعی به چشم میخورد. در سالهای جوانی، اشعاری به شیوهی #نیما سرود؛ اما کمکم راه خود را در #غزل_فارسی پیدا کرد و امروزه یکی از #غزلسرایانموفقمعاصر است.
✅ از آثار اوست: سراب، سیاه مشق، چند برگ از یلدا، یادگار خون سرو و آینه در آینه. #هوشنگابتهاج در #موسیقی نیز دست دارد و از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ برنامههای "گلهای تازه" و "گلچین هفته" را در #رادیو_ایران سرپرستی کرد.
🍃 روزگارِ استاد خوش باد و تنش به نازِ طبیبان نیازمند مباد...🌹
📚 فرهنگ نامه نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲
📌 و اما با هم بخوانیم ابیاتی از #استاد_هوشنگ_ابتهاج
زین گونهام كه در غم غربت شكيب نيست
گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست
جانم بگير و صحبت جانانهام ببخش
كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست
گم گشتهی ديار محبت كجا رود؟
نام حبيب هست و نشان حبيب نيست
عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست
در كار عشق او كه جهانیش مدعی است
اين شُكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد كمال یافت
وین بخت بین كه از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش كن ای سرو خوش خرام
كاین سوز دل به نـالهی هر عندليب نيست
📌 و در پایان...
امروز، نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس، غم و شادی، که پسِ پرده نهان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچهی ایام، "دلِ آدمیان" است.
📌 خاطراتِ #استاد_هوشنگ_ابتهاج نیز خواندنی است بخصوص خاطرات زیبا و دلنشینی که با #استادشهریار داشتهاند.
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#اعتصامی، پروین🌷 (۱۳۲۰_۱۲۸۵ه.ش) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
#اعتصامی، پروین🌷
(۱۳۲۰_۱۲۸۵ه.ش)
شاعر
✅ #پروین دخترِ "میرزایوسف اعتصامالملک آشتیانی"، شخصیتِ فرهنگیِ #عصرقاجار بود، در #تبریز به دنیا آمد. از کودکی #شعر میسرود و #پدرش، که مردی ادیب و اهلِ فضل، او را تشویق میکرد.
✅ #شعر_پروین، ساده، روان، متنوع، دارای اندیشه و حاوی مضمونهای #اخلاقی و انسانی و به هر زبانی قابل ترجمه است.
✅ #دیوان_پروین_اعتصامی نخستین بار با مقدمهی #ملکالشعرایبهار منتشر شد و مورد استقبال ادب دوستان قرار گرفت.
✅ او استاد سرودن #اشعار_مناظره است و بسیاری از اشعارش را به این شیوه سروده است. #دیواناشعارپروین بارها تجدید چاپ شده است.
✅ پروین با پسرعموی خود ازدواج کرد؛ ولی خیلی زود کارش به جدایی کشید و تا آخر عمر دیگر ازدواج نکرد. وی زنی حسّاس، عفیف، #اهلفکر و اندیشه بود.
✅ #پروین در ۳۵ سالگی به سبب بیماری حصبه درگذشت و در یکی از اتاقهای صحنِ #حرمحضرتمعصومهسلاماللهعلیها در قم به خاک سپرده شد.
یاد و نامش گرامی، و اندیشهاش جاوید باد🌹
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم: آذر ۱۳۹۲
📌 اشعارِ #پروین در قالبِ مناظره بسیار جالب و خواندنی است، حتماً مطالعه بفرمایید؛ حُسن ختام نامآور این هفته هم شعری زیبا از #بانو_پروین_اعتصامی:
ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
روی مانند پری از خلق پنهان داشتن
همچو عیسی بیپر و بیبال بر گردون شدن
همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن
کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح
دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن
در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
سینهای آماده بهر تیرباران داشتن
روشنی دادن دل تاریک را با نورِ #علم
در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن
همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن
مورِ قانع بودن و ملکِ سلیمان داشتن
@zarrhbin
#حافظ، شمسالدین محمد🌷
(۷۹۲_۷۲۶ ه.ق)
بزرگترین غزلسرای فارسی
✅ شمسالدین محمد شیرازی، معروف به #خواجهحافظ، در شیراز به دنیا آمد. نزد دانشمندان عصر خود به تحصیل علوم پرداخت و #قرآن را حفظ کرد. از اینرو، به #حافظ مشهور شد و آن را نام تخلّص خود قرار داد.
✅ حافظ در عصر "تیمور لنگ" زندگی میکرد و امیران فارس در آن زمان، سلاطین آل مظفر و آل اینجو بودند. #حافظ استاد غزلِ #عارفانه است و کسی تا کنون به پای او نرسیده است.
✅ اهمیت حافظ در نزد فارسیزبانان، به اندازهای است که با دیوانش #فال میگیرند و آرزوهای خود را با او در میان میگذراند. او یکی از پنج شاعر بزرگ زبان فارسی است.
✅ حافظ اشعارش را جمع و تدوین نکرد، بلکه سالها پس از درگذشت او شخصی به نام #محمد_گلندام، به این کار اقدام کرد و پدید آمدن #دیوانحافظ نتیجهی کوشش اوست.
✅ "مقبرهی حافظ" در حافظیهی شیراز، زیارتگاه علاقهمندان شعر و ادب فارسی و #صاحبدلان است.
🍃 نام و یادش گرامی و اندیشهاش جاوید باد 🌹
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
( آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۳
📌 و اما چرا حافظ را #لسانالغیب مینامند که "ادوارد براون" در کتاب "تاریخ ادبیات ایران" اینگونه بیان میکند:
💠ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ #حافظ از دنیا میرود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ میریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.
💠 ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمیخیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ میدهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ #فال ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.
💠 ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ میدهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میکند ﻭ ﺍﯾﻦ #غزل ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ میشود:
«ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ»
💠 ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ #شعر ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ میشوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ میافکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام میشود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ « #لسانالغیب » ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ.
📌 و اما در مورد معماری مقبرهی کنونی #خواجهحافظشیراز:
💠 آنچه که امروز به عنوان #آرامگاهحافظ در شیراز وجود دارد، بنای ساخته شده در سال ۱۳۱۴ شمسی است. در آن سال #علیاصغرحکمت، وزیر فرهنگ وقت با همکاری "علی ریاضی"، رییس فرهنگ استان فارس و با نظارت "علی سامی"، محقق، باستانشناس و استاد دانشگاه، طرحی را که #آندرهگدار، ایرانشناس و معمار فرانسوی پیشنهاد کرده بود، روی آرامگاه حافظ پیاده کردند. در ساخت این آرامگاه از معماری "دورهی زندیه" الهام گرفته شده است.
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 👇👇👇👇👇👇
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#محمدحسنمعیری ( ۱۲۸۸_۱۳۴۸)
🍂رهی معیری عاشقی که هیچوقت ازدواج نکرد
🖋محمد حسن معیری متخلص به #رهی در سال 1288شمسی در تهران و در خانه محمدحسن خان موید خلوت، فرزند معیرالممالک نظام الدوله وزیر خزانه دوره ناصرالدین شاه متولد شد. خانواده اش همگی از بزرگان علم و سیاست بودند.
🖋 دوران تحصیل ابتدایی اش را در مدرسه ثروت در خیابان لاله زار سپری کرد و آنگاه راهی مدرسه #دارالفنون شد. #شعر را نیز از همان سال های جوانی آغاز کرد و اشعارش در مجلات ادبی آن روزگار چاپ می شد.
رباعی زیر اولین تجربه شعری محمد حسن بود:
کاش امشبم آن شمع حرف می آمد
وین روز مفارقت، به شب می آمد
آن لب که چون حسان ماست، دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب می آمد
🖋از حوادث دوران جوانی او یکی هم ماجرای دلدادگی اش به دختری است که سخت بدو دل بسته بود اما او نیز سرنوشتی مشابه #شهریار داشت. دختر با مردی ثروتمند ازدواج کرد و محمدحسن را با آن شور و شوق جوانی و آشفتگی و التهاب رها کرد. این راز تا 40 سال نهفته بود و تنها وقتی ترانه ی «سیرم از زندگی» را سرود از راز این عشق و شیفتگی پرده برداشته شد. شاید علت تجردش تا پایان عمر همین سرخوردگی و ناکامی باشد.
🖋معیری #شعر را پناه و درمان دردهای پنهان خود می دانست.
از انجمن هایی که رهی در آن شرکت می کرد انجمن ادبی حکیم نظامی به مدیریت وحید دستگردی بود. در انجمن های فرهنگستان ایران، انجمن روابط فرهنگی ایران و پاکستان، جامعه باربد، انجمن موسیقی ملی و دیگر انجمن ها نیز همکاری می کرد. در سال 1313 و در 25 سالگی تخلص « #رهی» را برگزید. او که اکنون شایعه مطرح روزگار خود بود، حضوری فعال در #مطبوعات پیدا کرد و اشعار #جدی و #طنز او در مجلات ادبی آن روزگار چاپ شد. دو سال نیز مسول صفحه ی شهر اطلاعات هفتگی بود.
🖋رهی پس از فراغت از تحصیل در اداره ثبت، شهرداری تهران، وزارت کار، خدمات اداره ی انتشارات و مطبوعات، وزارت اقتصاد ملی و وزارت پیشه و هنر مشغول خدمات اداری و دولتی بود. پس از انصراف از کارهای دولتی به #رادیو رفت و تصنیف ها و ترانه ها و آهنگ های بیشماری ساخت. هنوز هم پس از گذشت سالیان، شعر و آوازهای رهی خاطرات تلخ و شیرین مردم را زنده می سازد.
🖋رهی سفرهایی نیز به خارج از ایران کرد. از جمله سفر به ترکیه ، اتحاد جماهیر شوروی شوروی سابق ، انگلستان، ایتالیا و فرانسه ، افغانستان و پاکستان. سرانجام پس از یک دوره بیماری ممتد سرطان معده، علیرغم سفر به انگلستان جهت مداوا پس از 48 ساعت بیهوشی در شامگاه روز پنجشنبه به هوش آمد. خوردنی خواست و سیگاری طلب کرد و اندکی با خداوند مناجات نمود و آیاتی از کلام الهی خواند و پس از ادای این سخنان که «خدایا پناهم تویی و خود را به تو واگذار می کنم» در 58 سالگی در بامداد روز جمعه 24 آبانماه سال 1347 به خواب ابدی فرو رفت. پیکر پاکش پس از تشییع گسترده دوستدارانش در آرامگاه ظهیر الدوله ی #تجریش به خاک سپرده شد.
▪️روحش شاد و یادش گرامی🥀
🖋رهی جز زیبایی صورت به سیرت زیبا و نیک و مهربانی در میان دوستانش شهره بود. ایمان قوی و بردباری از ویژگی های اخلاقی رهی بود. در طول عمرش هرگز کلامی درشت بر لب نراند، دلی را نیازرد. مثل تخلصش خاک ره و «رهی» بود. همانطور که خود گفته بود.
در هوای دوستداران خویشم «رهی»
در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
🖋طبعی بلند داشت و از قید مادیات وارسته بود. تنها از مال دنیا #کتابخانهای داشت که آن را درست یکسال پیش از مرگش به مجلس شورای شورای ملی اهدا کرد. این مجموعه شامل 23 جلد کتاب خطی و 1662 جلد کتاب چاپی بود و این عمل انسان دوستانه گویای عشق فرهنگی و مناعت طبع و بلندنظری او است.
🖋رهی جز قصایدی که در وصف پیامبر و علی بن ابیطالب و حضرت رضا سروده، تلمیحات و اشاراتی به مسائل دینی بخشی از اشعار رهی ستایش نامه های اوست. ستایش استادان ادب،هنرمندان، شاعران گذشته و امروز و .... اشعار رهی در دو مجموعه نام های #سایهیعمر و #آزاده چاپ شده است. سایه ی عمر برای نخستین بار در سال 1343 نزدیک ده بار چاپ شده است. و مجموعه شعر دیگر وی به نام آزاده ی پس از مرگ شاعر و با مساعدت برادرش چاپ شد.
@zarrhbin
#شعر
در کوچه ی ما عشق و صفا سهمیه بندیست
بوسیدن لب در همه جاسهمیه بندیست
دیروزشنیدم که سرکوچه یکی گفت
از نیمه ی خرداد هواسهمیه بندیست
بیماری افسردگی حالت مردان
بسیارشده چونکه دواسهمیه بندیست
در هیچ کجا نیل نشد خشک به یکبار
الا ده بالاکه عصا سهمیه بندیست
در سفره ی اشراف غذا فت و فراوان
در سفره ی ما نان و غذا سهمیه بندیست
هرقدر که شد روی زمین کام بگیرید
چون حوریه در روز جزا سهمیه بندیست
از مرحمت حضرت والاست که هر سال
در بیت حضور شعرا سهمیه بندیست
پرسیدم از شیخ چرا وضع چنین است
فرمود که الطاف خدا سهمیه بندیست
✍علی تقی زاده ترک اباد
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#آنچه_شما_فرستادهاید با سلام امروز از عقدا به سمت اردکان می آمدم تابلوی بزرگ وزیبا در ورودی اردکا
#شعر
دیگه شهر اردکان شهر نمیشه
دیگه اون یونان کوچک نمیشه
دیگه از اون اصل و نسب دیده نمیشه
دیگه همسایه با همسایه عجین نمیشه
دیگه در خونه ها بی قفل و بست نمیشه
دیگه کاشت گندم و کلوزه پیدا نمیشه
دیگه اون انار صدرآباد پیدا نمیشه
دیگه دستگاه کاربافی جایی پیدا نمیشه
دیگه معدن داره هوای پاک پیدا نمیشه
دیگه کارخانه داره زیر دود پیدا نمیشه
دیگه ماه و خورشید و ستاره هم دیده نمیشه
دیگه مسعول با غیرتی تو شهرمون پیدا نمیشه
دیگه همو گم میکنن تو دود و دم پیدا نمیشه
دیگه با این مسعولین حال اردکان خوب نمیشه
✍محمدرضا شاکر (صاحب)
@zarrhbin🕊
#شعر
تو ای خدای بالا سر هر یتیم
که هستی حامی و پشتیبان یتیم
که گفتید عرش بلرزد از اشک یتیم
هر آنکس ندارد پشت و پناهی هست یتیم
تو بنگر به شهرم که گویی هست یتیم
مسئولینش که آقا بالا سر دارند ما هستیم یتیم
هر چه گفتیم یه گوش در بود و دروازه برای این یتیم
آب شرب و هوایش هم دریغ کردن از یتیم
حالا مونده دود و بی آبی نصیب این یتیم
خداوندا تو بشنو این سخن از یک یتیم
هر آنکس کرد جور و جفا در حق این یتیم
تو رسوا و کوتاه کن دستش از دست این یتیم
✍محمدرضا شاکر (صاحب)
@zarrhbin🕊
#شعر
اگر من رأی آوردم براتان جاده میسازم
براتان آنچه قبلا از قلم افتاده میسازم
یکی پل بین یزد و اردکان احداث خواهم کرد
برای روح دشمن چند گَز سنباده میسازم
فساد از نره سگهای خیابان میشود پیدا
برای ماده سگها هم دو تا قلاده میسازم
برای کارگر پول و برنج و میوه ی ارزان
برای کارمندان سفره ای آماده میسازم
اگر من رأی آوردم کویر لوت را غرقِ
بهشت و حور و غلمان و شراب و باده میسازم
اگرچه می برم خاک وطن را در پکن اما
همانجا مهر و تسبیح سر سجاده می سازم
من اصلا در وجودم سازگاری شد نهادینه
ازین رو با هزار آقا و آقا زاده میسازم
در این سی سال و اندی تجربه این را نشان داده
که با هرکس در این کشور به من پا داده می سازم
✍علی تقی زاده
سکوت پریشان
https://telegram.me/ali44900
@zarrhbin🕊