eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.6هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️در سال ۱۸۶۲ در همان جزیره کتاب‌ بینوایان را تمام کرد. در همان جزیره در سال ۱۸۶۶ را نوشت.او در این کتاب درباره‌ی این‌طور نوشت: " آتشفشان‌ها، سنگ و گدازه را از دل خود بیرون می‌اندازند و انقلاب، مردمان را. بدین‌سان، خانواده‌ها از زادبوم خویش بسی دور می‌افتند. زندگی‌ها از هم می‌پاشد، جمع‌ها پریشان می‌شوند و مردمانی حیرت‌زده و مبهوت. ▫️گروهی درخاک آلمان، دسته‌ای در انگلستان و جماعتی در آمریکا می‌افتند و مردم این کشورها را به شگفتی می‌اندازند. و مردم این کشورها را به شگفتی می‌اندازند. این چهره‌های ناشناس از کجا پیدا شده‌اند؟ اینان را همان آتشفشان از دل خورد بیرون ریخته است که در آن دورها دود می‌کند. این سنگ‌ها از آسمان افتاده‌اند. این افراد مطرود و گمگشته و این سنگ‌های فلاخنِ تقدیر را با نام‌های ، ، و می‌خوانند. ▪️هر گاه در رحل اقامت افکنند، مردم کاری به کارشان ندارند. لیکن اگر از آن‌جا بروند، از رفتنشان شادمان می‌شوند. گاه اینان و دست کم زنانشان نسبت به پیشامدی که آواره و سرگردانشان ساخته، بیگانه و بیطرفند و خشم و کینه‌ای از آن به دل ندارند. گوی‌هایی هستند که بی‌خواست خویش و به زور، به این سو و آن سو پرتاب شده‌اند. هرجا که بتوانند ریشه می‌گیرند و کاری به کار کسی ندارند و نمی‌فهمند چه بر سرشان آمده است. من دیده‌ام که سنگی ترکید و دسته‌ی کوچکی از علف دیوانه‌وار و با فشار به هوا پرتاب شد. انقلاب فرانسه بیش از هر انفجاری سبب چنین آلودگی‌ها و ریشه‌کنی‌ها شده است." ▫️آقارضا گفت: "این تعریف ویکتورهوگوی انقلابی از انقلاب است." او در شرکت نکرد هرچند مهری را آزاد گذاشت که به تظاهرات برود. حدود ۴۴ سال در زندگی کرد ولی خلق و خوی آن را به خود نگرفت. حتی لهجه‌ی یزدی‌اش عوض نشد. همان آدم بی‌ریا، صادق، و مردم‌‌دوست کوچه پس کوچه‌های بود. اما او در جریان این ۴۴ سال، تغییر اخلاق تهران و تهرانی‌ها را به خوبی درک کرد. می‌گفت: "این شهر هر روز اخلاقی نو را تجربه می‌کند." می‌گفت: "تهران کارخانه‌ی تغییر آدم‌هاست. میلیون‌ها آدم ساده و صادق، عشایری، روستایی و شهرستانی به آن وارد می‌شوند. آدم‌هایی که در یک دوره‌ی چندین ساله، روباه‌منش و گرگ‌صفت می‌شوند." او همیشه در تعجب بود که چرا در این جنگل آهن و بتن، روباه و گرگ می‌شوند. ▪️ روز به روز پیرتر ولی مهربان‌تر می‌شد. سالی یکی دوبار به یزد می‌رفت. در فوت خلیفه محمدعلی و مادر خودش اشک ریخت و بیتابی کرد. همیشه برای خیرات می‌کرد. به دانشجویان بی‌بضاعت بورس تحصیلی می‌داد. بچه‌های اکرم را بچه‌های خودش می‌دانست. نوه‌هایش را هم نوه‌های خودش می‌دانست. به آن‌ها همه رقم رسیدگی می‌کرد. اکرم هیچ درآمدی جز کمک‌های آقارضا و خواهرش نداشت. در سال ۱۳۸۹ آقارضا بعد از یک مریضی چند روزه دار فانی را وداع گفت. (روحش شاد🍃) ▫️ از زمانی که بازنشسته شده است. به خصوص بعد از فوت همسرش، بیشتر به یزد رفت و آمد دارد. به خواهرانش به خصوص اکرم و بچه‌هایش کمک مالی می کند. اکرم هرگز طلاق نگرفت. او بعد از پنجاه سال هنوز منتظر عباس شوهرش است. پنجاه سال منتظر شوهرش است تا در خانه‌ی او را بزند. اکرم بعد از فوت خلیفه محمدعلی، با کمکِ سهم خانه‌ی پدرش را از خواهرانش خرید. هنوز در آن خانه‌ی قدیمی زندگی می‌کند. هنوز چشم به راه است که عباس پسرخاله‌اش روزی برگردد. مهری گفت که ملاقات با من و ذکر خاطراتش را برای خواهرانش تعریف کرده است. ✅ پایان 📚 شازده حمام، جلد۴ ✍ @zarrhbin