eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.3هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 اندیشه های ناب... 💠 و قیام امام‌ حسین علیه‌السلام از دیدگاه ⬅️ نگاهی نو به حماسه‌ی عاشورا... 🚩 صحنه‌ی نمایش اخلاق اسلامی... 🔘 ✅ می‌رویم سراغ مساوات‌ اسلامی، برادری و . کسانی که ، خود را به بالین آنها رسانده است، عده‌ی معدودی هستند. دو نفر از آنها افرادی هستند که ظاهراً مسلم است که قبلاً بَرده بوده‌اند، یعنی بَرده‌های آزاد شده بوده‌اند. ✅ اسم یکی از آنها 《جون》 است که می‌گویند مولی ابی‌ذر غفاری، یعنی آزاد شده‌ی جنابِ ابی‌ذر‌غفاری. این شخص سیاه است و ظاهراً از بعد از آزادیش از درِ خانه‌ی دور نشده است. یعنی حکم یک خدمتکار را در آن خانه داشته است. ✅ در همین جوان سیاه می‌آید پیشِ می‌گوید به من هم اجازه‌ی جنگ بدهید، حضرت می‌فرماید: نه، برای تو الان وقت این است که بروی بعد از این در دنیا ، این همه خدمت که به خانواده‌ی ما کرده‌ای بس است، ما از تو راضی هستیم؛ ✅ او باز التماس و خواهش می‌کند، حضرت امتناع می‌کند. بعد این مرد افتاد به پاهای و شروع کرد به بوسیدن که آقا مرا محروم نفرمایید، و بعد جمله‌ای گفت که اباعبدالله جایز ندانست که به او اجازه ندهد. ✅ عرض کرد: آقا فهمیدم که چرا به من اجازه نمی‌دهید، من کجا و چنین کجا، من با این رنگ سیاه و با این خون کثیف و با این بدن متعفّن شایسته‌ی چنین مقامی نیستم. ✅ {امام} فرمود: نه، چنین چیزی نیست، به خاطر این نیست، برو. می‌رود و رجز می‌خواند و کشته می‌شود. رفت به بالین این مرد در آنجا دعا کرد، گفت: خدایا در آن جهان چهره‌ی او را سفید و بوی او را خوش گردان، خدایا او را با ابرار محشور کن، در آن جهان بین او و آل محمد برقرار کن. ✅ آن یکی دیگر است وقتی از روی اسب افتاد، خودشان را رساندند به بالین او. اینجا دیگر منظره فوق‌العاده عجیب است. در حالی‌که این غلام در حال بی‌هوشی بود، یا روی چشمهایش را خون گرفته بود، سر او را روی زانوی خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خونها را از صورتش، از جلوی چشمانش پاک کردند. و در این بین که حال آمد نگاهی به کرد و تبسمی نمود. ✅ صورتشان را بر صورت این غلام گذاشتند که این دیگر منحصر به همین غلام است و ، در‌باره‌ی کس دیگری، چنین ننوشته است، 《و وضع خدّه علی خدّه》 یعنی صورت خود را بر صورت او گذاشت. او آنچنان شد که تبسم کرد: فتبسّم ثمّ صار الی ربه... گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عالم ندهم لذّت بیماری را سرش به دامنِ بود که جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. 📚 عاشورا برای جوانان 🌿 مجموعه‌ آثار، جلد ۱۷ @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 ضامن بهشت...‼️ در عجبم از کسانی که می‌کنند و معتقدند یک قطره اشک بر ضامن بهشت آن‌هاست! @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 انواع شهید...⁉️ ✅ دو نوع داریم، سمبل یکی _سیدالشهدا_ و سمبل دیگری است. ✅ ، یک قهرمانِ مجاهد است، که برای پیروزی و شکستنِ دشمن رفته، شکست خورده، و کشته و شده است. ✅ امّا ، در حالی که می‌توانسته است در خانه‌اش بنشیند و زنده بماند، به‌ پا خاسته و به استقبال مُردن شتافته است. ✅ ، "شهادت" را به عنوان یک هدف یا وسیله انتخاب می‌کند؛ برای اثباتِ چیزی که در حال نفی شدن است. اساساً در "اسلام"، یک حکم مستقل است؛ ماننده ، ، . ✅ یک مجاهد است، که در گیراگیر جهاد کشته می‌شود، اما یک "شهید" است، که حتی پیش از کشته شدنِ خویش، به شهادت رسیده است؛ نه در گودیِ قتلگاه، بلکه در درونِ . از آن لحظه که به دعوتِ ولید_حاکم مدینه_ که از او بیعت مطالبه می‌کرد، "نه" گفت. ✅ ، کشته شدنی است که "شهید" را انتخاب می‌کند؛ یا شهادتی است که شهید را انتخاب می‌کند. ✅ بر عکس در داستانِ حسین، "شهادت" عبارت است از آن چه، شهید آن را انتخاب می‌کند. انسانی است که را انتخاب کرده است؛ ✅ و ، انسانی است که "شهادت" انتخابش کرده است. در آن‌جا شهادت، یک حادثه و یک رویداد منفی است و در اینجا یک هدفِ قطعی و آگاهانه و انتخاب شده است. 📚 اسلامیات ✍ ▪️فرا رسیدن بر پویندگان واقعی راه آن حضرت تسلیت و تعزیت باد...🥀 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #شب_شعر_عاشورا... به رسم چندین ساله در آخرین روزهای ماه صفر 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
... به رسم چندین ساله در آخرین روزهای ماه صفر، کانون فرهنگی_تربیتی امام خمیمی(ره) میزبان شعرایی بود که شعر عاشورا می‌سُرایند. در نهمین سال برگزاری ، تعداد شصت اثر از طرف شُعرای دانش‌آموز ارسال شد که از این تعداد، ۳۰ اثر برگزیده و در شب شعر عاشورا برای حاضرین در مجلس قرائت شد. در این شب معنوی، حجت‌الاسلام و المسلمین سیداسماعیل شاکر ضمن گرامی‌داشت یاد و خاطره‌ی آیت‌الله خاتمی و همچنین حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدحسین بهجتی(شفق) فرمودند: از برگزار کنندگان این شب شعر معنوی تشکر می‌کنم و ما باید زمینه‌های شکوفایی استعدادهای نسل جوان را فراهم کنیم و این سوگواره‌ی شعر عاشورایی یکی از مصادیق انجام این وظیفه است. امام‌جمعه‌ی اردکان همچنین بر نقش بی‌بدیل شعر اینگونه صحّه گذاشتند: که گاهی در یک بیت شعر محتوای یک کتاب یا یک سخنرانی گنجانده شده است مثل این بیت که خطاب به کسانی است که بر "امام‌حسین علیه‌السلام" خُرده می‌گرفتند که چرا خانواده‌اش را برای قیام عاشورا همراه برده است: بردنِ اَهلِ حرم دستور بود و سِرِّ غیب ور نه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد در سوگواره‌ی خورشید نهم، یادِ پانزده شهید فرهنگی و صدوهشت شهید دانش‌آموز شهرستان اردکان نیز زنده نگه داشته شد. در این مراسم استاد "رضا فتاحی اردکانی" خواهان توجه بیش از حد مسئولین آموزش و پرورش اردکان به مقوله‌ی شعر و شاعری شدند. در حاشیه‌ی این مراسم معنوی، علاوه بر گروهِ "دستانِ گویا"، نمایشگاه عکس و هنرآفرینی هنرمندان در حوزه‌ی خط، نیز مهمانان را میزبان بودند. و در پایان این مراسم و شب شعر، با اهدای جوایزی از شاعران سی اثر برگزیده، قدردانی شد. 🔍 @zarrhbin
🌷 (۲۴۴_۳۱۰ه.ق.) صوفی و عارف ✅ نامش و از مردمِ بود. ✅ یکی از بحث‌انگیزترین و صوفیان و در "تاریخِ اسلام" است‌. ✅ به هندوستان و ترکستان و حجاز و عراق سفر کرد. هر جا که رفت مردم را به فرا خواند. ✅ آنچه درباره‌ی شهرت دارد این است که او عقیده داشت که می‌تواند در حلول کند و انسان به نزدیک‌ترین درجه در نزدِ برسد. ✅ او جمله‌ی اَنَاالحق (من حق هستم یا حق با من است) را بر زبان جاری می‌کرد. این موجب شد او را به و اِلحاد متهم کنند. ✅ سرانجام در او را به زندان انداختند و بعدِ دوسال، پس از ، به "دارش" آویختند. آن‌گاه جسدش را و خاکسترش را به ریختند. ✅ آثاری نیز داشته است که از این میان تنها کتابِ باقی مانده است. نامش جاویدان و یادش گرامی...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌 و داستانِ به دار آویختنِ را حتماً بخوانید تا به اوصافِ "اَنَاالحق" گفتنِ عارفی سبکبال چون حلاج پی ببرید.(در این مقال نمی‌گنجید.) 📌 و اما در مورد کتابِ ""حلاج که جمعِ طس (طاسين) است. نام ديگر سوره‌ی نمل را به مناسبت آغاز سوره با كلمه «طس»، طاسين گفته‌اند. مفسران گويند «طس» در ابتداى سوره نمل، سوگند به خداى لطيف و سميع است. محتواى كتابِ طواسین، درباره‌ی "تجارب عرفانى حلاج" به زبان بسيار پيچيده است. 📌 را که می‌بردند پای چوبه‌ی دار، به گفتند بیاید برای وداع، او هم آمد اما بدون سربند.مردها همه بانگش زدند که پس حجابت کو؟ او پاسخ داد: من جز مَردِ دیگری نمی‌بینم. 📌گویند زمانی که او را دار زدند مردم بر جنازه‌ی او سنگ بسیار می‌زدند. (عارف و صوفی) نیز به خاطر دور نماندن از قافله‌ی مردم تکه گِلی کوچک به زد. از جنازه‌ی منصور آهی برخاست بلند؛ گفتند: این چه سرّ است؟ از این همه سنگ هیچ نگفتی، از گِلی اندک آه کردنت چیست؟ گفت: آنها که نمی‌دانند معذورند، از "شبلی" عجبم آمد که می‌داند من کیستم، نمی‌باید می‌انداخت و انداخت.   📌 درویشی در آن میان از او پرسید که "عشق" چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا بینی و پس فردا بینی. آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش بباد بردادند، یعنی اینست. 📌و در پایان ابیاتی پُرحَلاوت از :  دلا اگر نفسی ميزنی به صدق و صفا به جان بکوش که باشی غلام اهل وفا به هر قبيله چه گردی اگر تو مجنونی بيا و قبله گزين از قبيله‌ی ليلا چو تشنه لب به بيابان، هلاک خواهی شد غنيمتی شمر ای دوست، صحبتِ دريا اگر تو لذت ناز حبيب می‌دانی شفا ز رنج بجوی و ز درد خواه دوا اگر ستم رسد از دوست هم به دوست گريز کجا رود به جهان وامق از درِ عذرا مجوی جانب جانان ز عقل، راهبری که عشقِ دوست بود سویِ دوست، راهنما ميان شب به چراغ آفتاب نتوان جست که آفتاب هم از نور خود شود پيدا بپای مورچه نتوان بکوه قاف رسيد برو تو تعبيه کن خويش در پرِ عنقا طريق عقل رها کن به عشق ساز اگر تو عاشق عشقی و عشق را جويا @zarrhbin
🥀 ✨ما پاے لطف فاطمہ‌س شرمندگے ڪنيم ارباب ما و فقط بندگے ڪنيم ✨اصلاً نمےشود ڪه شب‌ جمعہ‌اے ز عمر بےشور و حالِ زندگے ڪنيم 🌷 🌷 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ 💠 برای مردی که می توانست یک بلوط باشد... 👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
‍ 💠 برای مردی که می توانست یک بلوط باشد ... 📽 در مورد بیشتر مردم قضاوتی همدلانه دارند. چیزی شبیه همان لحن مظلومانه صدایش یا معصومیتی که در چشم ها و چروک های صورت روستایی اش پنهان بود. چطور یک نفر می توانست این همه مظلوم باشد و بعد بمیرد؟ طبع لطیفی داشت. بیشتر شبیه شعری از نیما بود. آدمی که نام مادرش «ماه کنیز» باشد احتمالاً می تواند مثل تبدیل به یک لطافت محض و رازآلود شود. چیزی شبیه بوی کنُده بلوطی در زاگرس - زادگاهش- که در آتش می سوزد، یا مه جنگل های شمال. 📽 در شناسنامه اش تولد او را ۱۳۳۵ در دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد قید کرده بودند اما پس از مرگ و کالبدشکافی و آزمایش DNA مشخص شد چهارسال جوانتر بود. متولد ۱۳۳۹. پزشک های بیچاره چقدر تلاش کردند تا رازهای تو را کشف کنند؟ زیر آن پوست آفتاب سوخته، لای آن ابروهای پرپشت و در آن لبخندهای گُنگ دیگر چه پنهان داشتی که هیچوقت فاش مان نشد؟ 📽 نوشته اند که پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست می‌آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی‌رغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. 📽 حتی اگر افسانه باشد با روح و روان آن بازیگر- شاعر پریشان احوال روزگار ما جور در می آمد. در تهران بازیگری و نمایشنامه نویسی خواند و سر از «محله بهداشت» در آورد. وقتی نمایش «دو مرغابی در مه» که خودش نوشت و کارگردانی کرد از تلویزیون پخش شد خیلی ها شیفته اش شدند. کشور داشت پوست می انداخت. دوران تلخ و سختی بود و شاید در آن روزگار که همه در آرزوی «بار دگر روزگار چون شکر آید» بودند مردم نیاز داشتند که یک نفر با روحی کودکانه، اندامی ظریف و شکننده و طنزی که گرچه گزنده بود اما تلخ نمی شد بیاید و دل هایشان را فتح کند. فیلم بازی کند، تئاتر ببرد روی صحنه، شعر بگوید ... 🎵 بسیاری او را با شعرهایش می شناسند. با کتاب های شعر لاغری که دهها بار تجدید چاپ شدند. هنوز هم آن صدای خش دار و زخمی اش یادمان مانده است وقتی که می خواند: من زندگی را دوست دارم ولی از زندگي دوباره مي ترسم! دين را دوست دارم ولي از کشيش ها مي ترسم! قانون را دوست دارم ولي از پاسبانها مي ترسم! عشق را دوست دارم ولي از زن ها مي ترسم... 📽 برای مردی که هیچکس آخرش نفهمید چرا این همه دوست داشت نقش آدم های پریشان احوال، سرگشته و دل زده از دنیا را بازی کند، مرگ در رختخواب کسالت بار بود انگار. دخترش «آنا» ساعت ۱۰ شب شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳ در خانه‌اش واقع در خیابان جهان‌آرا_جایی که به نظر تنها زندگی می کرد- پیکرش را پیدا کرد. سه روز قبل تر با «سینا» پسرش تلفنی حرف زده بود. آخرین مکالمه... پزشکی قانونی علت مرگ را «ایست قلبی» تشخیص داد اما هیچکس خبردار نشد که چرا قلب مردی که «بی آزاری» انگار آئین اش بود، باید «ایست» کند؟! 🙏 او را در سوق زادگاهش به خاک سپردند. خودش وصیت کرده بود کنار «ماه کنیز» او را در خاک بکارند. شاید آنجا کنار بلوط ها، وقتی بختیاری ها آواز می خوانند دوباره جوانه بزند، سبز شود، سر از خاک بیرون بیاورد و با همان صدایش بخواند: چه مهمانان بی دردسری هستند مُردگان نه به دستی ظرفی را چرک می کنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند واندکی سکوت... 🌳 روحت در آرامش .پناهی عزیز ... مردی که می توانستی در قامت یک بلوط به دنیا بیایی، جوانه بزنی، تبر بخوری، ناله کنی، سایه ببخشی و ... آرام آرام در خودت بسوزی، خاکستر شوی و باد با خاکستر تو عاشق شود... شاعر شود... @zarrhbin
❤️ ⚜️داده آرامش بہ قلبم ذڪرِ زیباے حسین ✨در دلم هرگز نمےگیرد کسے جاے حسین ⚜️در گلو عمریسٺ جا خوش ڪرده آواے حسین ✨میشود خوشبخٺ آنڪه پیر شد پاے 🌷 🌷 @zarrhbin
❁❁ هر بہ پا بزم عزا در ڪربلاسٺ روضہ خوانش زینب و نوحہ سرایے مےڪند هر شب جمعہ رسد زهرا بہ دشٺ ڪربلا بر بےڪفن ماتم سرائے مےڪند 🌷 💔 @zarrhbin
🌷 با عشق حسین هر ڪه سر و ڪار ندارد خشڪیده نهالیست ، پـر و بـال ندارد ما غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم آتش بہ‌ محبان ڪار ندارد ❤️ 🌷 🌙 @zarrhbin
4_155376317448062541.mp3
6.81M
توکلی به مناسبت روز عشق🥰❤️ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌♥️♥️🍃‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @zarrhbin 🌺❤️🦋 ‎‌ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 با عشق حسین هر ڪه سر و ڪار ندارد خشڪیده نهالیست ، پـر و بـال ندارد ما غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم آتش بہ‌ محبان ڪار ندارد ❤️ 🌷 🌙 @zarrhbin