eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.8هزار دنبال‌کننده
67.4هزار عکس
10.9هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 نقش زن در تاریخ از دیدگاه آیت الله مطهری....🍃 ☑️ در سه گونه نقش داشته است و یا می توانسته است داشته باشد یکی اینکه بوده و گرانبها و در نتیجه منفی محض و در ردیف بوده، بی نقشی بوده در ردیف اشیاء گرانبها و آن همان کُنج خانه و خدمت به مرد و زائیدن و شیر دادن، آنکه او رشد کند، بدون آنکه تعلیم و تربیت بیابد و پیدا کند [می باشد که] هر چه دست و پا شکسته تر بهتر و گرانبهاتر، هر چه بهتر و گرانبهاتر، هر چه گرانبهاتر و بهتر، هر چه بی اراده تر بهتر، هر چه ناآگاه تر بهتر، و هر چه منفعل تر و بی هنرتر بهتر. از سه اصلی که انسانیِ انسان را تشکیل می دهد: ، ، ؛ هر چه باشد، بهتر. ولی در این نقش، ملعبه ی مرد هست اما جامعه ی مردان . ☑️ نقش دوم اینست که اساساََ مرد و زن را بگیریم، و هرگونه را که احترام زن بسته به او است و زن را مورد دستمالی و بهره برداری کامل قرار دهیم، و حریم را بکلی از میان ببریم. در این ، زن، شخص بوده و عامل اما بی بها و نقشش در تاریخ بیشتر در جهت بوده است، به عبارت دیگر در آن تا حدی عزیز و محبوب و گرانبها بود، اما ضعیف، یک بود و یک گرانبها بود و در نقش دوم یک بود اما شخص بی بها. ☑️ نقش و یا مکتب سوم آن است که باشد و آن به دو چیز وابسته است: رشد استعدادهای خاص یعنی علم، اراده، قدرت ابتکار و خلاقیت، و دیگر دوری از و مورد بهره گیری مرد بودن، پس رشد استعدادها در عین نگهداشتن . در این ، حریم و نه محبوسیت و نه اختلاط [است] ☑️ از اینرو ممکن است مذکر محض باشد و تاریخ دیگر ممکن است مختلط باشد و به واسطه ی اختلاط پلید باشد و یک تاریخ ممکن است مذکر مونث باشد اما به این نحو که در مدار خودش و در مدار خودش. پس گاهی زن عامل موثر در تاریخ نیست، گاهی عامل اصلی است اما مختلط و در حقیقت بازیچه ی مرد و گاهی عامل است در مدار خودش. ☑️ زن در تاریخ طبق تلقی قرآن کریم عامل موثر بوده است، یعنی تاریخ مذهبی قرآنی مذکر مونث است، یعنی انسانی است اما با حفظ مدارهای خاص به هریک؛ به عبارت دیگر "مذنّث" است، زوج است. ☑️ حادثه ی نیز یک تاریخ است یعنی تاریخ است نه مذکر و نه مونث، مذکر و مونث است نه مذکر محض. به عقیده ی ما زن تا آنجا که فقط نقش وسیله و چشم چرانی را دارد و نقش خود را در آرایش و در حقیقت رونق بخشیدن به محفل مرد (آنهم عموم مردان) می بیند هرگز نقش مستقل و موثری در تاریخ ندارد. ☑️ البته ما نقش اساسی تاثیر غیرمستقیم زن را در تاریخ منکر نیستیم که گفته زن مرد را می سازد اعم از فرزند و شوهر، و مرد تاریخ را. بحث ما در نقش است. 📚 حماسه حسینی/ جلد ۳/ متفکر شهید استاد مرتضی مطهری 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و این مبحث را آیت الله مطهری در جواب کسانی دادند که در تاریخ بر امام حسین علیه السلام خُرده گرفتند که چرا ایشان اهل بیت معظم خود را از جمله زنان و کودکان برای مبارزه با ظلم همراه نمودند. که این مبحث مفصل و قابل توجه است. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 تاریخ به ما نشان می دهد...‼️ ✅ به ما نشان می‌دهد که جنایت‌ها، شکنجه‌ها و کشتارها توسط صورت گرفته است؛ زیرا آنها از طرف خود را مـامـور اصلاح می‌دانستند. @zarrhbin
🍂 یادش بخیر، زمانِ کودکی که از بد و خوب روزگار هیچ چیز نمی دانستیم و خشتی خام بودیم در حال پخته شدن؛ وقتی برای بازی با بچه ها به خانه ی دایی ولی می رفتیم؛ تازه آموزش و فرا گرفتنها شروع می شد چون خانه ی دایی در کوچه ای بن بست و کوچک قرار داشت، دیوار به دیوار خانه ی مردی از جنسِ و آن مرد کسی نبود جز . 🍂 از استاد خاطره های شیرینی در یادها به مانده است، که نقل آنها خالی از لطف نیست، استاد ابومحمدی و پدر ما دو تن از پیشکسوتان این دیار بودند و همیشه مسابقات خط که در سطح مدارس شهرستان برگزار می شد استاد ابومحمدی به عنوان بر مسابقات نظارت داشتند و برای منی که پدرم بود همیشه این سئوال پیش می آمد که چرا آقای ابومحمدی باید باشد و بابای ما نباشد؟! که روزی این سئوال را از پدر پرسیدم و ایشان با همیشگی شان در پاسخم چنین گفتند:" دخترم، آقای ابومحمدی در خطِ از من استادتَرند و تو نباید ناراحت باشی." که من با شنیدن این جمله ی پدر نه تنها شدم بلکه افکارم را نیز تصحیح نمودم که اگر آدم ها هم رشته و هم صنف، هم باشند در کنار رقابتهایی که ممکن است خودنمایی کند، حرف اول را می زند. 🍂 راستی گفتم استاد ابومحمدی همسایه ی دیوار به دیوار خانه ی دایی ولی بود، من در عالم بچگی به سادگی از کنار آدم ها عبور نمی کردم، همیشه سعی می کردم از زندگیِ اطرافیانم پندها بگیرم و بیاموزم. از زندگی استاد، هم نجابت و متانت و سادگی را آموختم و هم مهربانی و محبتِ به ؛ چرا که استاد پسر باوفایی برای مادر بودند و مادر بزرگوارشان همایون خانم یک عمر با ایشان هم خانه بودند و نگاه مادرِ استاد به عروسش همانند نگاه مادر به دختر بود و این نگاهِ متقابل از جانب عروس نیز وجود داشت و این یعنی فداکاری و گذشت برای زیباتر زندگی کردن، این یعنی پسندیده ترین برای منی که شاید غریبه ای بیش نبودم. 🍂 سال ۷۱ که مادربزرگم از دنیا رفت استاد محمود ابومحمدی برای تسلای دل دوستش، اولین پارچه ی تسلیت این را با خطی زیبا به تحریر درآورد و آن را درب مسجد کوشکنو نصب نمود و اینچنین خود را در غمِ ما شریک دانست. 🍂 و در پایان چند جمله ای از زبان دکتر که در فراق استاد و همسایه اینچنین می نویسد: برخی را نمی شود فراموش کرد.... برخی را هیچ جایگزینی نیست.... برخی تکرار نمی شوند.... برخی در دل و جانِ آدمی حک می شوند... دنیا آدم های زیادی را دیده است که بدون آنکه کوچکترین از خود برجای گذارند، آمده اند و رفته اند، اما مردِ همسایه ی ما، خودش امضا بود؛ مردی که سرمشق عشق می داد و حقیقتاً بود. او به مانند بسیاری از هنرمندانِ بی ادّعا، در این زندگی کرد و در میان آدم های توخالی و پرمدعا گم شد.... اما برای او، تربیتِ حتی یک نفر هم کافی است.... نام ، تا ابد در این دیار خواهد ماند... یاد و نامش گرامی و روحش غریق رحمت حق باد.... 📸 و در پایان، ای کاش تا آدم ها حضورشان سبز بود قدرِ‌ وجود نازنین شان را می دانستیم نه زمانی که رخت از این دنیا بربستند تازه از خواب بیدار شود و به نسلها بگوید که او که بود و چه کرد!!!!!! @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...‌ 💠 آفتِ انقلاب اسلامی....⁉️ ✅ آفتِ این این است که دچار باشد که و هر چیزی را کنند؛ .... .... .... .... باید سخت باشیم که این که در طولِ ، همیشه انقلاب های را کرد و به آن زد. بلکه این بار جلویش را بگیریم؛ کسانی و باشند که هر چه به آنها می شوید به اسلام شود. 📽 @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 و قیام امام‌ حسین علیه‌السلام از دیدگاه ⬅️ نگاهی نو به حماسه‌ی عاشورا... 🚩 صحنه‌ی نمایش اخلاق اسلامی... 🔘 ✅ "ایثار" یکی دیگر از عناصر اخلاقی موجود در این حادثه. چه نمایشگاه ایثاری بوده است ! شما ببینید آیا برای ، تجسمی بهتر از می‌توان پیدا کرد؟... ✅ تجلی دادن این و اسلامی، یکی از وظایف حادثه‌ی کربلا بوده است و گویی این نقش به عهده‌ی گذاشته شده بود. ✅ بعد از آنکه چهار هزار مامور شریعه‌ی فرات را دریده است، وارد آن شده و اسب را داخل آب برده است به طوری که آب به زیر شکم اسب رسیده و ابوالفضل می‌تواند بدون اینکه پیاده شود، مشکش را پر از آب بکند. ✅ همینکه مشک را پر از آب کرد، با دستش مقداری برداشت و آورد جلوی دهانش که بنوشد، دیگران از دور ناظر بودند، آنها همین‌قدر گفته‌اند ما دیدیم که ننوشید و آب را ریخت. ابتدا کسی نفهمید که چرا چنین کاری کرد. ✅ می‌گوید: 《فذکر العطش الحسین》 یادش افتاد که تشنه است، گفت شایسته نیست در خیمه تشنه باشد و من بنوشم. حالا تاریخ از کجا می‌گوید؟ از ، چون وقتی که بیرون آمد، شروع کرد به "رجز خواندن"، از رجزش فهمیدند که چرا ابوالفضلِ تشنه، آب نخورد رجزش این بود: یا نفس من بعد الحسین هونی فبعده لا کنت ان تکونی ✅ خودش با خودش حرف می‌زند، خودش را مخاطب قرار داده می‌گوید: ای نفسِ می‌خواهم بعد از زنده نمانی تو می‌خواهی آب بخوری و زنده بمانی؟ عباس! حسین در خیمه‌اش تشنه است و تو می‌خواهی آبِ گوارا بنوشی؟ به خدا قسم، رسمِ نوکریِ آقایی، رسمِ برادری، رسمِ امام داشتن، رسمِ وفاداری، چنین نیست. همه‌اش . 📚 عاشورا برای جوانان 🌿 مجموعه‌ آثار، جلد ۱۷ @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 و قیام امام‌ حسین علیه‌السلام از دیدگاه ⬅️ نگاهی نو به حماسه‌ی عاشورا... 🚩 صحنه‌ی نمایش اخلاق اسلامی... 🔘 ✅ می‌رویم سراغ مساوات‌ اسلامی، برادری و . کسانی که ، خود را به بالین آنها رسانده است، عده‌ی معدودی هستند. دو نفر از آنها افرادی هستند که ظاهراً مسلم است که قبلاً بَرده بوده‌اند، یعنی بَرده‌های آزاد شده بوده‌اند. ✅ اسم یکی از آنها 《جون》 است که می‌گویند مولی ابی‌ذر غفاری، یعنی آزاد شده‌ی جنابِ ابی‌ذر‌غفاری. این شخص سیاه است و ظاهراً از بعد از آزادیش از درِ خانه‌ی دور نشده است. یعنی حکم یک خدمتکار را در آن خانه داشته است. ✅ در همین جوان سیاه می‌آید پیشِ می‌گوید به من هم اجازه‌ی جنگ بدهید، حضرت می‌فرماید: نه، برای تو الان وقت این است که بروی بعد از این در دنیا ، این همه خدمت که به خانواده‌ی ما کرده‌ای بس است، ما از تو راضی هستیم؛ ✅ او باز التماس و خواهش می‌کند، حضرت امتناع می‌کند. بعد این مرد افتاد به پاهای و شروع کرد به بوسیدن که آقا مرا محروم نفرمایید، و بعد جمله‌ای گفت که اباعبدالله جایز ندانست که به او اجازه ندهد. ✅ عرض کرد: آقا فهمیدم که چرا به من اجازه نمی‌دهید، من کجا و چنین کجا، من با این رنگ سیاه و با این خون کثیف و با این بدن متعفّن شایسته‌ی چنین مقامی نیستم. ✅ {امام} فرمود: نه، چنین چیزی نیست، به خاطر این نیست، برو. می‌رود و رجز می‌خواند و کشته می‌شود. رفت به بالین این مرد در آنجا دعا کرد، گفت: خدایا در آن جهان چهره‌ی او را سفید و بوی او را خوش گردان، خدایا او را با ابرار محشور کن، در آن جهان بین او و آل محمد برقرار کن. ✅ آن یکی دیگر است وقتی از روی اسب افتاد، خودشان را رساندند به بالین او. اینجا دیگر منظره فوق‌العاده عجیب است. در حالی‌که این غلام در حال بی‌هوشی بود، یا روی چشمهایش را خون گرفته بود، سر او را روی زانوی خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خونها را از صورتش، از جلوی چشمانش پاک کردند. و در این بین که حال آمد نگاهی به کرد و تبسمی نمود. ✅ صورتشان را بر صورت این غلام گذاشتند که این دیگر منحصر به همین غلام است و ، در‌باره‌ی کس دیگری، چنین ننوشته است، 《و وضع خدّه علی خدّه》 یعنی صورت خود را بر صورت او گذاشت. او آنچنان شد که تبسم کرد: فتبسّم ثمّ صار الی ربه... گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عالم ندهم لذّت بیماری را سرش به دامنِ بود که جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. 📚 عاشورا برای جوانان 🌿 مجموعه‌ آثار، جلد ۱۷ @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍂 در خانه‌ی آقا‌رضا ▫️اوایل خانه‌داری، به "مهری" گفته بود حق ندارد بدون اجازه‌ی من هیچ کجا برود. وقتی مهری همپای شوهرش شد، گفت: "آزادی هر کجا می‌خواهی بروی." به می‌گفت: "اوایل زن و شوهر بودیم، حالا دوست و رفیق هستیم." می‌گفت: "به پاگون اعلیحضرت عاشقت هستم. نوکرت هستم." ▪️روزی فهمید که مادر و خواهرش بابتِ "بچه" با مهری حرف زده‌اند. با آن‌ها سر و صدا راه انداخت که هر چه خدا بخواهد همان می‌شود و اجازه‌ی به آنها نداد. ▫️ هر روز به خانه‌ی مادرش می‌رفت. بیشتر ظهرها آقارضا به خانه نمی‌آمد. به او اجازه داده بود شب‌هایی که کشیک دارد، مهری پیش پدر و مادرش برود. مهری بیشتر به خانه‌ی پدرش می‌رفت تا به کمک کند. گاه پیش می‌آمد یک هفته از اتاق بیرون نمی‌آمد. مهری لگن برایش می‌گذاشت. ، حسابی عصبی شده بود. اگر مهری به مادرش می‌گفت این پیره‌زن گناه دارد، به او هم فحش می‌داد. می‌گفت: " اصلاً به این‌جا نیا. به او غذا نده تا بمیرد!" ▪️یک روز خانه‌ی بود. مادرش به او گفت: "کمک کن مادربزرگت را سر کوچه ببریم." مهری تعجب کرد. پیش خودش گفت: "چقدر مادرم مهربان شده است!" مادربزرگ را سر کوچه بردند. غروب شده بود. مهری به خانه‌ی خودش رفت. چند ساعت بعد زینت و اکرم به خانه‌ی مهری آمدند. زینت گفت: مادر نمی‌گذارد مادربزرگ را به داخل خانه ببریم. می‌گوید دیگر به خانه راهش نمی‌دهد. اجازه هم نمی‌دهد او را به خانه‌ی خودمان ببریم. ▫️می‌گوید از حالا سهمِ اشرف است. اصرار دارد مادربزرگ به خانه‌ی عمو برود. البته، شوهرهای ما هم مایل نیستند مادربزرگ را به خانه ببریم. می‌گویند صحبت یکی دو روز نیست. با اکرم به خانه‌ی عمو رفتیم. سر و صدا کرد و گفت: مادرتان طلاهای شهربانو را برده و خورده! حالا هم نگهش دارد. بالاخره کنار کوچه است. بیا سه نفری برویم پیش مادر او را راضی کنیم مادربزرگ را به خانه راه بدهد. ▪️وقتی سه ‌خواهر به خانه‌ی پدرشان رسیدند، دیدند رقیه و دارند با هم "دعوا" می‌کنند. همیشه دعوا می‌کردند، ولی کتک‌کاری نمی‌کردند. این دفعه کتک‌کاری هم کرده بودند. نعره می‌زد: "خدایا من چه گناهی کرده‌ام که باید شاش و گُه این زنیکه‌ی کافر را جمع کنم؟" زینت گفت: "مادر، من هر روز می‌آیم کارهای مادربزرگ را می‌کنم." آقاعبدالله به مادرزنش گفت: "حالا اجازه بده امشب ما شهربانو را به خانه‌ی خودمان ببریم." ▫️رقیه سر و صدا کرد که این پیره‌زن باید به خانه‌ی اشرف برود. چند نفر از هم وارد خانه‌ی محمدعلی شدند. پادرمیانی می‌کردند. می‌خواستند بین عروس و مادرشوهر آشتی برقرار کنند. اما دعوای رقیه و شهربانو، دعوای عروس و مادرشوهر نبود. بود. دعوای یک آدم مؤمن و متعصب با یک آدمِ بود. شکاف فرهنگی بود. ▪️ فحش می‌داد و از سنایی، عطار، مولوی و حافظ شعر می‌خواند. پاسخ شهربانو به عروسش شعری بر وصف حال او و خودش بود. بر وصف حال همه‌ی که او و عروسش نماینده‌ی آن‌ها بودند. دعوای این دو دعوایی است در طولِ . من بارها این‌گونه دعواها را در دیده‌ام. اگر حوصله کردید، جلد پنجم را بخوانید. می‌خواهم خاطرات دانشگاه را از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۹۴ در آن بنویسم. 👇👇👇👇
📜 اندیشه های ناب... 💠کتاب...⁉️ ✅ یکی از آن کارها که من خود را در آغوش آنها می‌افکندم و سرم را در سینه‌ی آنها می‌فشردم تا فراموش کنم، بود و چه فراموش‌خانه‌ی خوبی! ✅ و دنیا را و آدمها را چندین هزار برابر می‌کرد و هر روز دنیا گسترده‌تر و آدمها بیشتر، و از همه بهتر و و ، ✅ و من خوشبختانه، عاشقِ این هر سه و آشنای این هر سه و این سه مرا در سرتاسر می‌گرداندند و با همه‌ی آشنا می‌کردند. 📚 هبوط در کویر، صفحه ۱۲۸ ✍ @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
اقدام عجیب توسط هتل باغ سرای اردکان!!! #ورود‌امریکایی‌وسگ‌ممنوع😳 یعنی تا قبل از نصب این بنر چه کسا
❌❌ ❌برای وصله و پینه کار اشتباهتان عذر بدتر از گناه نیاورید کار اشتباه اشتباه است آب ریخته را با پاک کردن صورت مسئله هم نمی‌توانید جمع کنید سطح تفکراتتان را خوب به مردم نشان دادید @zarrhbin
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌آقای شما هنرمندید و البته بارها نشان داده‌اید که «سیاسی» هستید. سیاسی‌بودن حق شماست اما شترمرغ بودن دور از شان یک که ترانه سیاسی می‌خواند و‌ بوقتش منکر سیاسی بودن است.تاکید بر نام دعوای دو دولت نیست. ایستادن طرف واقعیت‌های تاریخ علیه تحریف است. / سهند ایرانمهر @zarrhbin
هدایت شده از فروشگاه بزرگ آریا
موجود است ساعت توزیع 9 صبح 1401/10/21 در فروشگاه آریا شعبه بلوار كوثر 👇👇تلگرام👇👇 https://t.me/AriaHyper1 👇👇اینستاگرام👇👇 https://instagram.com/hyper_aria?utm_medium=copy_link 👇👇ايتا👇👇 https://eitaa.com/AriaHyper
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سید محمد خاتمی : 🇮🇷 روح ایرانی روح مودب است ایرانی ادب دارد حتی در برخورد با دشمن از دایره ادب و انصاف خارج نمی شود. در عین حال خواستار جنگ و خونریزی نیست؛ مگر آن جا که مظهر روح ایرانی احساس می کند، عزت خود را باید از دست بدهد؛ مرز مهربانی و مرز شفقت ؛ عزت ایرانی است. آیا همین روح نبوده است که مردم بزرگ ایران را در طول تاریخ در برابر تندبادهای وحشتناک استبداد نگاه داشته است؟ و احیانا سختی پیدای زندگی ‌را در ادبیات و هنر فاخر خویش بازتابانده است. این روح ایرانی بوده که تجلی پیدا کرده است؛ و این روح ایرانی بوده که مانده است؛ و این روح ایرانی است که می ماند؛ و این ملت و این کشور همچنان سربلند و سرفراز خواهد ماند. سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم نیویورک - شهریور ۱۳۷۷ @zarrhbin🕊