eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
910 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💯چایی روضه. نور. جلسه هشتم. ابتدا یک ، سپس می‌گذارم. کوتاه. بعدش یک که حتما باید گوش کنید. بعدش بزنید روی دریافت پول یک استکان چایی که تبرک است و حتما بعدش یک چایی بخورید به نیت چای روضه. سپس برای امامِ حاضرِ بچه شیعه‌ها دعا کنید. برای سلامتی‌اش. برای ظهورش. برای اینکه قلب‌مان از سیاهی پاک شود تا نور نزول اجلال کند. ان‌شاءالله با پنجاه تا چایی ادامه می‌دهیم. اگر کسی خواست به این روضه مجازی کمک مالی کند به خودم خبر دهد. از اینجا👇 @evaghefi خب بریم برای سخنرانی و روضه و مداحی و چایی. پ.ن پول یه استکان چایی رو 500 تومن حساب کردم. دیگه سخت نگیرید. هشتم قبول باشد. حالا که اشک ریختید بلند شوید و یک چایی برای خودتان بریزید و عکسش را بگیرید و بفرستید. در کانال زیر که عضو شوید بعد از چند ساعت ادمین می‌شوید و می‌توانید عکس چایتان را برای بقیه به اشتراک بگذارید. https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353 حتما از هشتگ یا استفاده کنید. برای دریافت هزینه چایی از کانال : 💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎 وارد شوید. ♥️ https://eitaa.com/ANARSTORY https://pay.eitaa.com/v/?link=aW8ED
نور اینم نشانی مسجد باغ انار. اینجا اتاق اشک است....انارها از اشک یاقوت می سازند. سفر به کائنات🔻 https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe احتمالا در شبهای بعد چایخانه را به گوشه صحن مسجد منتقل کنیم. پس آنجا هم عضو باشید. نوجوانهای عزیز سوالاتی اگر دارند آنجا بپرسند.
باغبان حُسنی. کارشناس داستان نویسی..m4a
42.26M
🔸نور. 📝چرا نمی‌توانم بنویسم؟ 📚چرا فقط روایت می‌نویسم؟ 🗞چرا داستانهایم به نتیجه نمی‌رسد؟ 💯تأثیر اراده در نوشتن چیست؟ 🏃‍♂چگونه بر فائق آییم؟ 💎نویسنده حرفه‌ای کیست؟ گپ و گفت دوستانه و ویژه باغ انار با باغبان وحید حُسنی نویسنده و مسئول آفرینش های ادبی حوزه هنری استان یزد. @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🔸نور. 📝چرا نمی‌توانم بنویسم؟ 📚چرا فقط روایت می‌نویسم؟ 🗞چرا داستانهایم به نتیجه نمی‌رسد؟ 💯تأثیر اراد
هنزایی متولد 29 شهریور 1365 در یزد است. مسئولیت‌ها: 🔸حضور و شرکت در دوره‌های مختلف داستان‌نویسی ملی. 🔸تدریس داستان‌نویسی از سال 1394 تاکنون. 🔸داوری 6 جشنواره ادبی استانی. 🔸استاد راهنمای 15 اثر منتشر شده از صفر تا صد. 🔸تربیت 17 داستان‌نویس جوان و نوجوان از مقدماتی تا انتشار اثر فعالیت‌ها: نوشتن 130 متن فیلمنامه فیلم کوتاه، سناریو و پلاتوی برنامه تلویزیونی آثار: دفترنویس امیر زندگی‌نامه داستانی امیرکبیر زندگی‌نامه داستانی شاه اسماعیل صفوی ولی‌عهد/برنامه‌نویس/تنها توی دشت/تربیت انسانی تمدن اسلامی/رمان گره دریایی @ANARSTORY
نور. ◽️و تو چه می‌دانی؟ 🔸شاید به برکت این دل‌های پاک صدها نفر دلهایشان را با وایتکس بشویند.🍓
ببینید! یکی دیگه. یاد بگیرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستانِ کوچک و کارهای بزرگ.mp3
9.58M
- میزان اثرگذاریِ انسان در مسیر تاریخ، وابسته به سن و جنس نیست! 💥حماسه آفرینی نقشی است که گاهی به کودکی سه ساله‌ می‌دهند، و به عالِمی نامدار نمی‌دهند. - چگونه می‌توان به بزرگی و وسعت کودکان کربلا چون حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها اثرگذار بود؟ ▪️ویژه شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها نهم ♥️ @ANARSTORY @Ostad_Shojae
روضه خانگی - حضرت عباس(ع) - 1196.mp3
12.24M
🎙ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس... 🔻روضه (ع) ⏱ | 15:34 👤حاج مهدی 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی نهم ♥️ @ANARSTORY @RozeKhanegee
Haj Mahmood Karimi - Hoseinam Bedone (320).mp3
10.2M
ابالفضل من علمدار من نذاری به عشقت جسارت کنن نذاری یه وقت تا تو زنده ای همین کوفیا خیمه غارت کنن ابالفضل من علمدار من یادت باشه آب ابروی توئه یادت باشه که خود فاطمه تو اون لحظه ها روبروی توئه نهم ♥️ @ANARSTORY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯چایی روضه. نور. جلسه نهم. ابتدا یک ، سپس می‌گذارم. کوتاه. بعدش یک که حتما باید گوش کنید. بعدش بزنید روی دریافت پول یک استکان چایی که تبرک است و حتما بعدش یک چایی بخورید به نیت چای روضه. سپس برای امامِ حاضرِ بچه شیعه‌ها دعا کنید. برای سلامتی‌اش. برای ظهورش. برای اینکه قلب‌مان از سیاهی پاک شود تا نور نزول اجلال کند. ان‌شاءالله با چهل تا چایی ادامه می‌دهیم. اگر کسی خواست به این روضه مجازی کمک مالی کند به خودم خبر دهد. از اینجا👇 @evaghefi خب بریم برای سخنرانی و روضه و مداحی و چایی. پ.ن پول یه استکان چایی رو 500 تومن حساب کردم. دیگه سخت نگیرید. نهم قبول باشد. حالا که اشک ریختید بلند شوید و یک چایی برای خودتان بریزید و عکسش را بگیرید و بفرستید. در کانال زیر که عضو شوید بعد از چند ساعت ادمین می‌شوید و می‌توانید عکس چایتان را برای بقیه به اشتراک بگذارید. https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353 حتما از هشتگ یا استفاده کنید. برای دریافت هزینه چایی از کانال : 💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎 وارد شوید. ♥️ https://eitaa.com/ANARSTORY https://pay.eitaa.com/v/?link=PW3KI
یاد بگیرید. نصف شماست. شایدم شما نصف او باشید. مهم نیت است. سلام بر حسین در همه حال.❤️ السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام.🍎
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت می‌دهم به اصول دین اشهد أن لا اله الا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب و اولاده المعصومین اثنی‌عشر ائمّتنا و معصومیننا حجج الله. شهادت می‌دهم که قیامت حق است، قرآن حق است، بهشت و جهنّم حق است، سؤال و جواب حق است، معاد، عدل، امامت، نبوت حق است. خدایا! تو را سپاس می‌گویم به‌خاطر نعمتهایت. خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی‌بن ابی‌طالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند. خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی. پروردگارا ! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را ـ یعنی مجاهدین و شهدای این راه ـ به من ارزانی داشتی. 01 📿 @ANARSTORY
هدایت شده از یا فاطمة الزهرا
پازل کفش‌هایم را کنار کفش‌ مادرم جفت کردم. چادرش را گرفتم و وارد مسجد شدم. به ستون تکیه دادم و کیف صورتی عروسکی‌ام را باز کردم. دفتر نقاشی و مداد رنگی‌هایم را بیرون آوردم. دخترکی مثل فرفره جلویم ظاهر شد. پیش دستی کردم و گفتم: _لطفا دست نزن، یادگاریه. دخترک اخمی کرد. شانه‌هایش را بالا انداخت و با ناز گفت: - بابام از این دفترها برام خریده! اشک در چشم‌هایم حلقه زد ولی اجازه‌ی جاری شدن به آنها را ندادم. پازلی را که عکس بابایم بر آن نقش بسته بود از کیفم بیرون کشیدم و مقابل صورت دخترک گرفتم. به پازل اشاره کردم: - بابای من هم قبلا این دفتر رو برام خریده. دخترک سرش را به زیر انداخت و مثل شمع از خجالت آب شد. به قلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا