eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
468 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
196 ویدیو
33 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
، برای تقویت معرفت الهی و رابطه عمیق‌تر با حضرت حق و شناخت صفات جمال و جلال پروردگار، بسیار مناسب و مغتنم است! 🌺🌹💐🌺🌹💐🌺🌹💐 🤔 امام باقر(ع) از امام زین العابدین(ع) روایت کرده است که آن حضرت در روز عرفه، جمعی را مشاهده کرد که دست نیاز به سوی مردم دراز کرده و کمک می‌خواستند، حضرت فرمود وای بر شما، آیا از غیر خدا در این روز حاجت می‌طلبید در حالی که در این روز امید می‌رود که فضل خداوند حتی شامل بچه‌هایی شود که در شکم مادرانند! تمام آنچه که یک انسان برای داشتن یک زندگی سالم می تواند داشته باشد در «شناخت» خلاصه می شود 1️⃣ شناخت از خود 2️⃣ شناخت از خلق 3️⃣ شناخت از خالق هر چه آدمی به درک و تعریف بهتری از این سه برسد قطعا با آرامش بیشتری می تواند به اهداف متعالی خود در زندگی دست پیدا کند روز عرفه، نمادی از خودشناسی و سفر به درون است که یکی از والاترین بندگان خدا یعنی سیدالشهدا آن را به ما هدیه داده است. 👌 برای لزوما شما نباید فرد دینداری باشید چون اینگونه عبارات را روانشناسیِ امروز بیشتر دستمایه رشد و گسترش خود قرار می دهد لذا «انجام مناسک» که در تمامی علوم انری بدیهی و طبیعی است بخشی از فرآیند «شناخت درد و درمان آن» است و «توجه معنوی به نقاط ضعف و قوت خود»، «پذیرش آنها» و «تصمیم و اقدام برای تغییر آنها» راهکار نهایی رسیدن به تعالی و کمال انسانی است. 🌷
🙏🏻✋🏻 برای و 🤦🏻 درک و ترک ............ سفره، باز و لقمه ی نانی نباشد نان اگر هم هست دندانی نباشد! یک نفر تا خرخره سیر و یکی نه اینچنین رسم مسلمانی نباشد! جمع باید کرد این تبعیض ها را کاش در شهرم، پریشانی نباشد تا به کی بی بندوباری!؟ تا کجا فقر فرض کن در شهر، زندانی نباشد با تمام این مفاسد بین امت هر چه می گردم پشیمانی نباشد! توبه باید کرد از بی غیرتی ها توبه، «آن» است و جز این «آنی» نباشد! روزه دارند اهل معنا، اهل خلوت گرچه حالا ماه مهمانی نباشد! لحظه ی افطار اصلا می شود که کس به یاد مسلم و هانی نباشد!؟ خسته ام از روزگار بی کسی ها از جهانی که در آن جانی نباشد! شافیِ عالَم حسین است، او که گفته مرهمی جز «عشق درمانی» نباشد! در کتاب زندگی، حق با یقین است معرفت اصل است و عنوانی نباشد تا نباشد اعتقادی بر خدایی در «پیِ» آتش، گلستانی نباشد! درکِ خود با ترکِ خود گردد «میسر» فهم این «همّْ» کار «آسانی» نباشد! آدمی تا نگذرد از دیدنی ها در نگاهش عید قربانی نباشد! دستِ هستی مشت خواهد بود ای دل تا که ابر چشم، بارانی نباشد! روزگاری، آسمان خواهی شد آری! آدمی را سقف و پایانی نباشد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 در رثای بیت .................. من به فکر ، بی‌خیال این و آن زنده بادا عشق، ماییم و مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض سرمه‌ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان ساعتم رأس است و قدم‌ها عقربه می‌روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان این منم من، با تمام ضعف‌هایم آمدم ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان! آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان جان می‌دمد بر سینه‌ی پژمرده‌ام سفره‌ات رنگین‌تر است از یک جهان رنگین‌کمان آنقدَر چای عراقی‌ها پر و پیمانه بود بغض‌های تلخ من حل شد درون استکان عده‌ای با چوبدستی، با عصا می‌آمدند یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران... نزدیک‌تر می‌شد به من از هر جهت بوی و آمد، دلم شد آستان در بیابان‌ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟ ، اولین گام است در این داستان! خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام پاسخم را کاش می‌داد آن امام مهربان در همین خواهد خواند چندین سال بعد «لشکر صاحب‌زمان» را حس و حال را قبل از این هم داشتم با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ ۱ در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان مستی انگورِ از سرم انگار رفت یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد گرم من بود و نمی‌رفت از کنارم توامان خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز نیزه‌ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان ساعتی نگذشت روبرویم ایستاد رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه‌جان راهی صحنت شدم از با در افتاد و رازم شد عیان موج‌ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی‌بادبان «» را که دیدم ذکر من شد از بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان از و پُر است گوشه‌ای اما کمین کرده‌ست مرد ! بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت می‌رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه‌ی با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه‌ی کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم چون ، بی صدا و بی‌هوا و بی‌زبان قبل از این بودم، حال هستم در بهشت حک شود بر برگه‌ی ترحیم من، کوچه‌های را گشتم و حیران شدم هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان هر که از بازار چیزی می‌خرید و من به اشک از خود خواستم ۲ هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم روز و شب قلبم تو را می‌زد صدا، ! یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش بر لبم بارید ذکر و تو را دیدم لب بودم دلم پر زد به سمت خیل عشاقت به خوشند آرزوی دارند از پلک بر هم زد دلم، شد خیمه‌گاهی سبز و من پر کشیدم در زمان، گرفتم از در ، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد با غروب ، خون می‌چکید از آسمان آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد آن زمان که دختری جا مانده بود از حالِ را در آن شب، درک خواهی کرد اگر... را گم کنی در قم المقدسه .......................................... ۱. اردوی راهیان نور ۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻✋🏻 در از همه عزیزان و دارم 🤦🏻 درک و ترک .................. سفره، باز و لقمه ی نانی نباشد نان اگر هم هست دندانی نباشد! یک نفر تا خرخره سیر و یکی نه اینچنین رسم مسلمانی نباشد! جمع باید کرد این تبعیض ها را کاش در شهرم، پریشانی نباشد تا به کی بی بندوباری!؟ تا کجا فقر فرض کن در شهر، زندانی نباشد با تمام این مفاسد بین امت هر چه می گردم پشیمانی نباشد! توبه باید کرد از بی غیرتی ها توبه، «آن» است و جز این «آنی» نباشد! روزه دارند اهل معنا، اهل خلوت گرچه حتی ماه مهمانی نباشد! لحظه ی افطار اصلا می شود که کس به یاد مسلم و هانی نباشد!؟ خسته ام از روزگار بی کسی ها از جهانی که در آن جانی نباشد! شافیِ عالَم حسین است، او که گفته مرهمی جز «عشق درمانی» نباشد! در کتاب زندگی، حق با یقین است معرفت اصل است و عنوانی نباشد تا نباشد اعتقادی بر خدایی در «پیِ» آتش، گلستانی نباشد! درکِ خود با ترکِ خود گردد «میسر» فهم این «همّْ» کار «آسانی» نباشد! آدمی تا نگذرد از دیدنی ها در نگاهش عید قربانی نباشد! دستِ هستی مشت خواهد بود ای دل تا که ابر چشم، بارانی نباشد! روزگاری، آسمان خواهی شد آری! آدمی را سقف و پایانی نباشد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻✋🏻 برای و 🤦🏻 درک و ترک ............ سفره، باز و لقمه ی نانی نباشد نان اگر هم هست دندانی نباشد! یک نفر تا خرخره سیر و یکی نه اینچنین رسم مسلمانی نباشد! جمع باید کرد این تبعیض ها را کاش در شهرم، پریشانی نباشد تا به کی بی بندوباری!؟ تا کجا فقر فرض کن در شهر، زندانی نباشد با تمام این مفاسد بین امت هر چه می گردم پشیمانی نباشد! توبه باید کرد از بی غیرتی ها توبه، «آن» است و جز این «آنی» نباشد! روزه دارند اهل معنا، اهل خلوت گرچه حالا ماه مهمانی نباشد! لحظه ی افطار اصلا می شود که کس به یاد مسلم و هانی نباشد!؟ خسته ام از روزگار بی کسی ها از جهانی که در آن جانی نباشد! شافیِ عالَم حسین است، او که گفته مرهمی جز «عشق درمانی» نباشد! در کتاب زندگی، حق با یقین است معرفت اصل است و عنوانی نباشد تا نباشد اعتقادی بر خدایی در «پیِ» آتش، گلستانی نباشد! درکِ خود با ترکِ خود گردد «میسر» فهم این «همّْ» کار «آسانی» نباشد! آدمی تا نگذرد از دیدنی ها در نگاهش عید قربانی نباشد! دستِ هستی مشت خواهد بود ای دل تا که ابر چشم، بارانی نباشد! روزگاری، آسمان خواهی شد آری! آدمی را سقف و پایانی نباشد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 در رثای بیت .................. من به فکر ، گور حرف این و آن زنده بادا عشق، ماییم و مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض سرمه ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان ساعتم رأس است و قدم ها عقربه می روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان این منم من، با تمام ضعف هایم آمدم ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان! آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان جان می دمد بر سینه ی پژمرده ام سفره ات رنگین تر است از یک جهان رنگین کمان آنقدر چای عراقی ها پر و پیمانه بود بغض های تلخ من حل شد درون استکان عده ای با چوبدستی، با عصا می آمدند یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران... نزدیک تر می شد به من از هر جهت بوی و آمد، دلم شد آستان در بیابان ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟ ، اولین گام است در این داستان! خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام پاسخم را کاش می داد آن امام مهربان در همین خواهد خواند چندین سال بعد «لشکر صاحب زمان» را حس و حال را قبل از این هم داشتم با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ ۱ در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان مستی انگورِ از سرم انگار رفت یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد گرم من بود و نمی رفت از کنارم توامان خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز نیزه ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان ساعتی نگذشت روبرویم ایستاد رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه جان راهی صحنت شدم از با در ام افتاد و رازم شد عیان موج ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی بادبان «» را که دیدم ذکر من شد از بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان از و پُر است گوشه ای اما کمین کرده ست مرد ! بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت می رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم چون ، بی صدا و بی هوا و بی زبان قبل از این بودم، حال هستم در بهشت حک شود بر برگه ی ترحیم من، کوچه های را گشتم و حیران شدم هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان هر که از بازار چیزی می خرید و من به اشک از خود خواستم ۲ هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم روز و شب قلبم تو را می زد صدا، ! یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش بر لبم بارید ذکر و تو را دیدم لب بودم دلم پر زد به سمت خیل عشاقت به خوشند آرزوی دارند از پلک بر هم زد دلم، شد خیمه گاهی سبز و من پر کشیدم در زمان، گرفتم از در ، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد با غروب ، خون می چکید از آسمان آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد آن زمان که دختری جا مانده بود از حالِ را در آن شب، درک خواهی کرد اگر... را گم کنی در قم المقدسه .......................................... ۱. اردوی راهیان نور ۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15