eitaa logo
آفتابگردان‌ها
528 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
بر شاهراه آسمان پا می‌گذارم این کفش‌ها دیگر نمی‌آید به کارم آورده‌ام آه دل جا مانده‌ها را سنگینی آن بغض‌ها شد کوله‌بارم آواره‌تر از رودها، صحرا به صحرا خود را به امواج خروشان می‌سپارم پاداش حج، در هر قدم! اجر کمی نیست شکر خدا این‌گونه طی شد روزگارم خرما تعارف می‌کند، لبخند شوقی از پینه‌های دست‌هایش شرمسارم تیر «هزار وسیصد و هشتاد و هشت» است تا کربلا زخم تنت را می‌شمارم این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است من هم دلم را با تو تنها می‌گذارم ذکر مصیبت می‌کند لب‌های خشکت بر زخم‌های تو چگونه خون نبارم؟ در کربلای غربت تو، تاب ماندن از کربلایت پای برگشتن ندارم من آمدم، بی شک تو هم می آیی آخر ای مهربان! ای روشنی‌بخش مزارم! از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز ... @Aftab_gardan_ha
من حال پس از سقوط را می‌فهمم آشفته‌ام این خطوط را می‌فهمم برگشته‌ام از بهشتِ بین‌الحرمین آدم شده‌ام ... هبوط را می‌فهمم @Aftab_gardan_ha
شعرخوانی شاعر عضو را در سایت آفتابگردانها تماشا کنید https://b2n.ir/55044 @Aftab_gardan_ha
یکی آورده با خود گریه‌های گاه‌گاهش را یکی در کوله‌بار کهنه‌اش بار گناهش را یکی پیداست عمری خادم این آستان بوده یکی هم بعد عمری تازه پیدا کرده راهش را یکی در هر قدم هرم نفس‌ها را بغل کرده یکی در حسرت راهی شدن سرمای آهش را یکی نذر شما کرده‌ست چندین گوسفندش را یکی وقف شما کرده‌ست تنها سرپناهش را بسوزان چهره‌ام را آفتاب داغ!، اربابم خبر دارم که می‌بخشد غلام روسیاهش را ببین موکب به موکب می‌شود تسخیر او قلبم چنان ملکی که پیدا کرده باشد پادشاهش را به هم می‌ریزد آری نظم نفرت‌آور دنیا امیر عشق تا آماده می‌سازد سپاهش را قدم‌ها محکم‌اند و عزم‌ها راسخ، چه غوغایی! نمی‌بندد شهادت تا قیامت شاهراهش را و در دیدار آخر مادرم با گریه می‌خندید و من آورده‌ام تا کربلا با خود نگاهش را @Aftab_gardan_ha
حاکم شده حسرت عجیبی بر شهر از عطر کسی پر شده سرتاسر، شهر دلتنگ کدام جاده‌ای ای دل من؟ با دیدن چای صلواتی در شهر... @Aftab_gardan_ha
خاطرم بعد از تو حتی لحظه‌ای خرسند نیست از همان روزی که رفتی بر لبم لبخند نیست جرم من عشق است و محکومم به زندان زمین هیچ کس جز شعر اینجا با دلم همبند نیست هر کسی از دور حدسی می‌زند درباره‌ام حال من چیزی شبیهِ آنچه می‌گویند نیست شاعرت دار و ندارش دفتری ناقابل است آن‌قدَرهایی که می‌خواهی تو، ثروتمند نیست رفتی و دنبال راهت چشم‌هایم شد سپید چشم‌های آبی‌ات دنبال من هرچند نیست سر به روی شانه‌ی دیوار شهرت می‌نهم لحظه‌هایی که دگر دستم به جایی بند نیست @Aftab_gardan_ha
خواندن روضه‌ات از بس که جگر می‌خواهد کار هر بی‌هنری نیست هنر می‌خواهد یاکریمی به تمنای کریمی که تویی پرشکسته به بقیع آمده، پر می‌خواهد ابرها روی مزارت دلشان می‌گیرد باد هم از سر کوی تو خبر می‌خواهد گرچه بی شمع و چراغ است مزار تو ولی شب ماتم‌زدگان از تو سحر می‌خواهد ای وجودت همه اکسیر، نفهمیده تو را یارت از دشمن اگر کیسه‌ی زر می‌خواهد حرز بازوی پسر داشت نشان از اینکه سرفرازی همه جا اذن پدر می‌خواهد صحبت از عاشقی قاسم و عبدالله است صحبت از وادی عشق است که سر می‌خواهد روضه‌ات با جگر و تشت فقط، کامل نیست روضه‌ات بی کسی و کوچه و در می‌خواهد تشنه‌ی حُسن تو هستند حَسن، مرثیه‌ها شاعر از چشمه‌ی چشم تو نظر می‌خواهد @Aftab_gardan_ha
من از نبرد دلم روسپید برگشتم قرار بود بمیرم، شهید برگشتم میان معرکه مشکی پر آب شد چشمم لبان سوخته‌ات را که دید برگشتم میان معرکه وقتِ گریختن دیدم که از گلوی تو خون می‌چکید، برگشتم به هر طرف که دویدم، تو راه را بستی و ناامیدتر از ناامید برگشتم ... تو از تلاطمِ در جان من خبر داری همین که لحظه‌ی طوفان رسید برگشتم اگرچه عقل امان‌نامه را گرفت و نشست دلم به شوق تو با سر دوید برگشتم @Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید گل را نمی دانست، باران را نمی‌فهمید «آن»ی که از صبح ازل پیچیده در هستی انسان قبل از خنده ات، «آن» را نمی‌فهمید انسان قبل از چشم‌هایت هر چه می‌کوشید‌ پیدایی آن ذات پنهان را نمی‌فهمید هر شب می‌آمد بشنود عطر صدایت را حتی ابوجهلی که قرآن را نمی‌فهمید در بی زمان بوسیده پایت را وَ الّا رود در خود معطل بود و «جریان» را نمی‌فهمید تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید @Aftab_gardan_ha
چیزی نمی‌دانی از این اندوه پنهانم من نیز از غم‌های تو چیزی نمی‌‌دانم تو اهل باران و بهارانی و من اما از روزهای سرد بی‌رحم زمستانم ای آشنای موج‌ها، ای لنگر تسکین(۱) من در کنار تو رها از بیم توفانم بنگر‌ مرا، بنگر به اندوه غزل‌خیزم من آشنای زخم‌های ارگ ویرانم لبخند تلخی بر لبم جاری‌ست چون قیصر در خلوتم شعری از او آرام می‌خوانم: این‌روزها، این‌روزها، این‌روزها دیگر تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم(۲) ۱و۲: اشاره به قسمت‌هایی از شعرهای قیصر امین‌پور. @Aftab_gardan_ha
🔹فهرست اسامی پذیرفته‌شدگان در دورۀ هشتم منتشر شد. @Aftab_gardan_ha
🔹فهرست اسامی پذیرفته‌شدگان در دورۀ هشتم منتشر شد. ⚪️ دفتر شعر مؤسسه فرهنگی هنری «شهرستان ادب» اسامی شاعران جوان برگزیده برای عضویت در هشتمین دورۀ آموزشی را پس از دو مرحله داوری، اعلام کرد. اسامی این عزیزان در ادامه آمده است. گفتنی است بیش از هزار نفر شاعر جوان از اکثریت قریب به اتفاق استان‌های کشور برای فراخوان عضویت در این دوره اثر فرستاده بودند. این موضوع مراحل و کار داوری را بیشترتر و دشوارتر کرد، اما داوران کوشیدند که با توجه به معیارهای متعدد، مستعدترین افراد را برای عضویت در این دوره انتخاب کنند. بی‌شک در جمع شاعرانی که افتخار نداریم امسال در خدمتشان باشیم، شاعران بسیار خوب و آینده‌داری هستند. امیدواریم این عزیزان در دوره‌های آینده شرکت کنند و به عضویت درآیند. برای اطلاع از اسامی پذیرفته‌شدگان به نشانی زیر مراجعه کنید. https://aftabgardanha.com/Content/ID/2499/ @Aftab_gardan_ha