eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار ========================== تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم مثل تو درد گرفته همه‌ی بال و پرم گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما پاره پاره شده حالا همه جای جگرم ترسم این است که زن‌های حرم جان بدهند گر ببینند که افتاده‌ای از پا پسرم چشم من تار شده یا که تو کوچک شده‌ای؟ علی اکبر، علی اصغر شده‌ای در نظرم خبرش پخش شده: پخش شدی روی زمین خبرش پخش شده: ریخته‌ای دور و برم من از این چند برابر شدنت فهمیدم چقدر کینه به دل داشته‌اند از پدرم بغلت می‌کنم و از بغلم می‌ریزی آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم دارد از سمت حرم عمه‌ی تو می‌آید ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم 🔸شاعر: ==========================
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾• من کویرِ خشکم و محتاج بارانم حسین اشک توبه می چکد بر روی دامانم حسین تا شنیدم گریه اسباب رضای فاطمه است با همه آلودگی دنبال جبرانم حسین هم نوا با خواهرت تسکین قلب مادرت هر تپش قلبم نوا دارد حسین جانم سائلِ دولت سرای روضه خوانان توام شاهد این مدعایم چشم گریانم حسین گرچه از زخم زبان آزرده ام اما بدان تا ابد پا رکاب عشق می‌مانم حسین شد محرّم حجّ عشاق و منا کرب و بلاست کن قبولم که ذبیح عید قربانم حسین روضه هایت آبرو بخش بساط عالم است از ازل شد گریه بر تو دین و ایمانم حسین اربعین موکب به موکب کاش بینم کربلا باز هم بر سفرۀ عشقِ تو مهمانم حسین حُبّ تو سر منشأ انوار «یسعی نورهم» من به شرط دوستی با تو مسلمانم حسین روز محشر چون خدا خواهد کند تعریف خویش از گلویت شاهد تفسیر قرآنم حسین شاعر : قاسم نعمتی عربِ بیایان گرده تازه عاشق پیغمبر شده اومد مدینه گفت من میخوام پیغمبر رو ببینم .. سلمان ایستاده صداش کرد بیا پیغمبر از دنیا رفته ولی من یه جا می برمت یه کسی رو نشونت میدم مثلِ پیغمبرِ .. دستش رو گرفت آورد دربِ خانۀ ابی عبدالله .. در زد سلام کرد وارد شد گفت آقاجان این پیرِ مرد شیفته و دلباختۀ پیغمبر شده ولی پیغمبر از دنیا رفته .. حضرت رو کرد به سمت دهلیزِ خانه صدا زد علی جان .. یکی جواب داد بله بابا .. فرمود بیا .. وارد شد .. حضرت فرمود آی پیرِ عرب ما هر وقت دلتنگِ پیغمبر میشیم به چهره ای نوجوان نگاه میکنیم .. (1) اگه میخوای جمال پیغمبر رو ببینی همین شکلیه .. اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله این علی اکبرِ منه .. هی نگاهش میکرد میگفت قربونت برم .. چه صورت زیبایی داری .. حضرت فرمود آی مرد آیا راضی هستی یه خار به پای این بچه بره؟! فرمود الهی اون خار تو چشم من بره .. یه مرتبه ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن .. گفت ای مرد عرب یه روزی میاد این بدنش رو تیر باران می کنن .. سرو رعنای قدت قامت من خم کرده داغ تو نام مرا شهرۀ عالم کرده پیرِ عشقم من و تو حاصلِ عمرم هستی ای جوان؛ ماتم تو عمرِ مرا کم کرده خبر کشتنِ تو تا که رسیده به زنان حرم امن مرا خیمۀ ماتم کرده ارباً اربای تن تو فزعِ آخر تو ! لحظۀ مرگ مرا خوب فراهم کرده این شکافی که زده نیزه به پهلوی علی صحنۀ مادر و مسمار فراهم کرده *علی جان وقتی این نیزه به پهلوت خورد یادِ مسمارِ در افتادم ..* خیز و بین اشکِ منو کف زدنِ دشمن را داغِ تو شادی این قوم فراهم کرده چه شده جسم تو از لای زره میریزد نیزه ترکیبِ تنت! وای چه درهم کرده .. *تنها بدنی که دستور داد عبا بیارن برا همین بود .. صدا زد «يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ» (2) ای جوان های بنی هاشم بیایید نعشِ پسرم رو بردارید ..* برخیز ای جوانم ماهِ آسمانم داغت ای علی جان زد آتش به جانم سوزِ ناله ات را از میدان شنیدم خود را تا کنارت با زانو کشیدم واویلا .. واولا .. گشته ارباً اربا از سر تا به پایت دلتنگم برای آهنگِ صدایت خیز و از جا بنگر داغت کرده پیرم با دستم زِ کامت خون لخته بگیرم واویلا .. واولا .. میچینم تنت را در بینِ عبایم گم کردم علی جان دیگر دست و پایم از خیمه رسیده زینب دیده گریان حرف معجر آمد کاری کن علی جان واویلا .. واولا .. منبع: 1) اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳ مقتل الحسین، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۳۴ و ۳۵. 2) تاريخ طبرى، ج 4، ص 340 .
پیام حسین(ع) را درست بشنوید! هل من ناصر ینصرنی؟ آیا کسی هست که برای این نیرو کند؟ .
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم به نفس حاج مهدی سلحشور •✾• تمام عمر نهم سر به خاک این درگاه که لحظه ای تو کنی زیر پای خویش نگاه *حواست جمع باشه، یه لحظه گذرش نیوفته اینجا، تو حواست جایِ دیگه ای باشه، اگه نگاه کرد ببینه همه امشب کربلایی هستن، همه امشب دلشون کنارِ حرمِ...* به دامنت ز ازل چنگِ من گره خورده بر آن مباش که دستِ مرا کنی کوتاه تو و کشیدنِ دامن ز دست من؟ هیهات! من و جدایی از این آستان؟ معاذالله *به تو پناه می برم یه لحظه اگه بخوام جایِ دیگه ای برم، آقاجان! من رو دَرِ خونه ات تحمل کن...* اگر تمام زمین را نهند بر دستم گر از سپهر به جنگم بیاورند سپاه نه دست می کشم از دامنِ محبّت تو نه رو نَهَم به دَرِ دیگری از این درگاه *آقاجان! خودتون با خوبی هاتون من رو به طمع انداختی، مَنِ کوچیک گفتم: این بزرگ دست رویِ سَرِ من هم امشب میکشه...* سفید رو چون تو نشنیده و ندیده کسی که روی خویش نهد، بر روی غلام سیاه حاج غلامرضا سازگار *آقاجان! لحظه ی آخر بالایِ سرِ ما هم بیا همیشه محضر ارباب روضه ات سخت است به عزت و شرفِ لا اله الا الله *سخته بخدا روضه علی اکبر خوندن، پیامبرِ اکرم صلوات الله و سلامه علیه وقتی فرزندشون به رحمتِ خدا رفت، همه کارِ بچه رو خودش انجام داد، اما وقتی میخواست بدن رو تویِ خاک بذاره، گفت: علی جان! تو بدن رو بذار، امیرالمؤمنین فرمود: مگه ایرادی داره؟ حضرت فرمود: نمیتونم چهره ی بچه ام رو ببینم... اما کربلا برایِ ابی عبدالله خیلی سخت بود، صورت به صورت علی اکبرش گذاشت، برایِ یه پدر خیلی سخته،روضه سخته، بله، ابی عبدالله با دستِ خودش خاک و خون رو از صورتِ علی اکبرش پاک کرد...* تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم مثل تو درد گرفته همه بال و پرم گرچه من عینِ حَسَن زهر نخوردم اما پاره پاره شده حالا همه جایِ جگرم ترسم این است که زن های حرم جان بدهند گر ببینند که افتاده ای از پا پسرم چشم من تار شده یا تو کوچک شده ای؟ علی اکبر! علی اصغر شده ای در نظرم خبرش پخش شده، پخش شدی رویِ زمین خبرش پخش شده، ریخته ای دور و برم من از این چند برابر شدنت فهمیدم چقدر کینه به دل داشته اند از پدرم
. رسولُ الله ( ص ) : لکُل شَییء وَجه، و وَجهُ دینکُمُ الصلاة هر چیزی چهره ای دارد، و چهرۀ دین شما است. .
|⇦•ای طایر عرشی، که جهان.. و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیها ای طایر عرشی، که جهان زیرِ پر توست با آن که شکستند همه بال و پرت را *شبِ جمعه‌ست .. شبِ زیارتی اربابمون حسینِ .. خیلیا الان خودشونُ رسوندن کربلا .. اما امشب مادر زودتر از همه خودشُ میرسونه .. هی صدا میزنه بُنّیَ .. بُنّیَ ..* بر باغِ جنان، دل ندهد هر که ببوسد شش گوشۀ قبر تو و اکبر پسرت را دیدی به‌سرِ جسم پسر، بیش تر از‌ خویش در آه و فغان، خواهرِ والا گهرت را .. *السَّلامُ عَلَیکَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَةِ إبراهیمَ الخَلیلِ صَلَّى اللّهُ عَلَیکَ وعَلى أبیکَ إذ قالَ فیکَ: قَتَلَ اللّهُ قَوما قَتَلوکَ .. الحمدالله فیض آماده ست .. عرض روضۀ منو از همه التماس دعا .. ان شالله یه شبِ جمعه کربلا عرض ادب کنیم .. تا آمد اجازۀ میدان بگیره! خیلی معطل نشد .. *فَأَذِنَ لَهُ ..* بلافاصله اجازه داد ابی عبدالله .. اما شنیدید قاسم و بعضا سایر اصحاب اومدن اجازه بگیرن خیلی معطل شدن، بعد اجازه گرفتن، رفتن .. اما علی اکبر خیلی معطل نشد .. بابا برم؟! فرمود برو .. اما :* گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم .. *فکر نکنی دوسِت نداشتم گفتم برو .. مثلِ محتضر نفسم به شماره افتاد .. لذا مرحوم آشیخ جعفر شوشتری میگه نگید روضۀ علی اکبر ..!! بگید روضۀ جان دادنِ حسین .* محاسنم به کفِ‌دست بود و اشک به چشمم گهی بخاک فتادم، گهی زِجای پریدم نه تیغِ شمر مرا می کشد نه نیزۀ خولی زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم *آمد بره میدان .. زن و بچه جلوشُ گرفتن .. سکینه سلام الله علیها، زینب کبری سلام الله و دیگر زن ها .. علی کجا داری میری .. حسینُ تنها نزار .. فرمود: دَعَنهُ! فَإنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی اللهِ وَ مَقتُولٌ فِی سَبِیلِ اللهِ... علی رو رها کنید .. علی عاشق و واله و مجنون و دلدادۀ خداست .. علی باید بره علی رفت .. در خیمه بود دستِ پدر رو به آسمان ناگه ز رزمگاه صدای پسر شنید .. *دید صدای علی میاد .. «يا ابَتا عَلَيكَ مِنّى السَّلامَ»* بر پُشت زین نشست و بدان سوی روی کرد اما نَسیم وار، پی اش عمه می دوید .. *میگه دیدم یه بانوی مجلّله از خیمه ها بیرون آمده .. هی صدا میزنه وا اخی .. وَ ابْنَ اخی ..* می رفت بلکه بارِ دگر زنده بیندش یارب مکن امید کسی را تو نا امید .. *اما یه وقتی رسید دید بدنِ علی ارباً ارباً روی خاک افتاده .. ان شالله وعدۀهمه‌مون کربلا ..* با زانو آمد و به سر نعش او نشست او را به بر کشید و زِ دل آه بر کشید هرجا نشستی ناله بزن یا حسین .. .
فرمود که«تَعالوا اَحمِلوا اَخاکُم» جوانان‌ِبنی‌هاشم ببایید، علی را.. سهم هر جوان یک تکّه! سهم هر جوان یک قسمت... .
و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیها با نوای پیرغلام و ذاکر نام آشنایِ سال های نه چندان دور مرحوم حاج حجت کسری •ೋ ممکن نَبُوَد جان در ببرم از داغ علی اکبر پسرم عالم سیه است پیش نظرم از تاب عطش سوزد جگرم ای شمر و ببر از تن سر من آن خنجر تو این حنجر من رحمی بنما بر خواهر من سیلی تو مزن بر دختر من مولا .... مولا .... نمی روم ز دیار تو من به کشور دیگر برانی ام گر از ین در، درآیم از در دیگر *هلال ابن نافع اسدی میگه دیدم لبان ابی عبدالله حرکت میکنه، گفتم خدا اگه حسین نفرین کنه یه نفر باقی نمی مانه .." پیش آمدم گوش دادم ..." دیدم لباش حرکت میکنه هی میگه مردم جیگرم میسوزه .." بمیرم برات آقاجان .... میگه اومدم پیش پسر سعد امیر حسین رو آبش بدی داغ جوان زنده ش نمیزاره، آبشم ندی می میره ... بزا این دم آخری سیرابش کنم ،(دیدم سکوت کرد)گفت یه جامی پر آب کردم دارم میام" نزدیک گودال دیدم شمر بیرون آمد .. کجا میری هلال؟!! میرم این دم آخر عزیز فاطمه رو سیراب کنم .. گفت نمی خواد .. دامن عربیش رو بالا زد دیدم سر بریدۀ ابی عبدالله .. دیدم داره میلرزه" سوال کردم چرا داری میلرزی؟؟ گفت هلال حین سر بریدن شنیدم یکی میگه عزیز مادر حسین ... .
انسان باید عادت به ذکری داشته باشد که در مواقع حساسِ مرگ و انتقال از این عالم، بتواند طبق عادت همیشگی آن ذکر را بگوید «آیت اللّٰه کوهستانی» ذکر ما اینه...... یا حسین
مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شب هشتم محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری •ೋ از آفاقِ مکه خبر میرسد که عمر شب تیره سر میرسد بگو با مدینه بگو با احد که فرزندتان از سفر میرسد پدر خود خبر داده بود از زمین که با ذوالفقارش پسر میرسد بگو همانان که بت باورند خلیلی دگر با تبر میرسد خلیلی که با سیصد و سیزده دلیر سرا پا جگر میرسد بگو چون عمویش علی اکبر است رجز خوان به موج خطر میرسد از آن لحظه ای که گمان میکنی از آن لحظه هم زودتر میرسد دعا کن دلا فیض دیدار او همه با دعای سحر میرسد *تا انتهای مجلس زن و مرد دست گدایی بالا ببرن صداش کنن یا صاحب الزمان .شرافت ماتِ تشریفاتِ والای علی‌اکبر تعالی شِمّه از شان اَعلیِ علی‌اکبر *یه خورده برات مدحشُ بخونم .. چون شب سختیه شب علی اکبر .. کاشکی فقط چند نفراز شماها بودین کربلا زیر بغلای ابی عبدالله رو میگرفتین ..* معاد پیچش زلفش نماد محشر کبرا قیامت جلوه‌ایی از قد و بالای علی‌اکبر تجلی هایِ پیغمبر در این آیینه بی‌وقفه حرم را میکند محو تماشای علی‌اکبر خَلقاً و خُلقاً و منطقاً به رسول‌ خداست .. وقتی داره میره دیدن ابی عبد الله محاسنُ روی دست گرفت .. این همون بابایی‌ست که یه لحظه نگه‌ش نداشت تا گفت برم میدون گفت برو .. این همون بابایی‌ست که وقتی اهل خیمه دورش ریختن گفت رهاش کنید فانه ممسوس فی ذات الله .. همین بابا وقتی علی اکبر داره میره میدان، پشت سرش داره اشک میریزه .. خدایا شاهد باش شبیه‌ترین کس به رسول الله رو دارم میفرستمش میدان .. الهی بمیرم برات حسین .. (کربلا که نمیتونیم شب جمعه برات روضه علی اکبر بخونیم ..)* هماوردی ندارد شیرِحق در جنگ رودرو هزار الله اکبر کیست همتایِ علی اکبر به‌یک جولانِ چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت عجب شوری به پا کرده‌س غوغای علی اکبر نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده‌س خدا آغوش وا کرده مهیای علی اکبر اگرچه حاصل عمر حسین از‌دست رفت اما به رسم صبر تاب آورد تا پای علی اکبر *تا اونجارو ابی عبدالله صبر کرد، اما همین که نگاش افتاد به بدن قطعه قطعه علی ..* غم فرزند سنگین‌ست تا میشد تحمل کرد ولی آخر به خاک افتاد بابای علی اکبر *ان شالله این ایام ندیده باشی بابایی بخواد جوانشو داخل خاک بزاره .. انقدر احترام میکنن این بابارو .. میگن جوون از دست داده .. زیر بغلاشو میگیرن دل به دلش میدن پا به پاش گریه میکنن .. مرحوم شیخ حر نوشته تا ابی‌عبدالله نگاش به بدن علی افتاد از اسب پیاده شد اومد چند قدمُ با پای خودش بره سمت بدن .. همچین که یه قدم برداشت زانو های حسین خم شد .. همه دارن نگاه میکنن .. تا دیدن حسین خورد رو زمین یه مرتبه همه شروع کردن هلهله کردن .. صدا زد پسرم :* کار تشییع تنت دست عبا افتاده تار و پود تو ز هم سخت جدا افتاده لشگری تنگ نظر کار به دستم دادن زانویم تا شده کارم به عصا افتاده هر بابایی دم پیری آرزوش اینه جوونش عصایِ دستش بشه .. پسر با ادبم .. حالا این آقای مودب جلو ابی عبدالله رو خاکا افتاده .. عزیزم تو هیچ موقع پیش بابا پاهاتو دراز نمیکردی .. کاری که امیرالمومنین کنار قبر فاطمه‌ش کرد دیدن ابی عبدالله هم همین کارو کرد ..:* کفِ افسوس زدم بر هم و با خود گفتم آخر این ریخته پاشیده کجا افتاده نفس این پدر پیر به تو بسته ولی نفست ای نفسم بین دو 'با' افتاده *نمیتونه بگه بابا هی میگه با .. با .. یابن‌الحسن معذرت میخوام ازت آقا جان ..* ارباً اربای تو را هر چه مرتب کردم مثل اول که نشد چند هجا افتاده دست و پا نه! پسرم با پدرت حرف بزن تیر خورده به گلویت زِصدا افتاده چکمه ترکیب روی ماه تو را ریخت بهم آیه های تو زِ ترتیب چرا افتاده .. *تا حالا هی برات خونده بودم:* پسرم آبرویم رفت بیا کاری کن چشم ناپاک به ناموس خدا افتاده *نوشتن ابی عبدالله کان کنار پسر جان داد از شدن غم .. یه وقت دید یه دست رو شونش قرار گرفت .. همین که نگاه کرد دید خواهر وسط دل دشمن اومده شروع کرد التماس کردن پسرم .. تا حالا سایه‌ی عمه‌م رو هم کسی ندیده بود .. هر موقع میخواست بیاد کنار قبر پیغمبر بابام دستور میداد بزارید همه چراغای مدینه خاموش بشه نمیخوام کسی به قد و بالای دخترم نگاه کنه بدنُ داخل عبا گذاشتن دارن میبرن عباس زیر بغلاشُ گرفته میگه:* تو برو خیمه و من پشت سرت میبینم نکند تکه ایی از بین عبا افتاده *میگه داشتم تو کوچه‌های کوفه راه میرفتم دیدم امیرالمومنین چشمش به یه نفر افتاد نشست رو زمین شروع کرد گریه کردن .. گفتم آقاجان چی شده؟! فرمود پرچم دار سپاه خودم تو جمل رو دیدم .. یه روز همین پرچم دار تو کربلا شمشیر به سر علی اکبرم میزنه ..
آقاجان چشمت به قاتل نوه‌ت افتاد رو خاکا نشستی طاقت نیاوردی .. الهی بمیرم برا اون آقایی که هر موقع میومد داخل کوچه .. چشمش میفتاد به مغیره .. غلاف شمشیرُ نشون امام حسن میداد .. ای حسین جسمت تویِ عبا باید جمع شه میترسم از تنت چیزی کم شه پاشو نذار جلو این دشمن ها این خنده ها جواب اشکم شه لب هات پر از لخته خون نذار پیر بشم به داغِ جوون *مرحوم شیخ شوشتری نوشته ابی عبدالله یه مرتبه کنار بدن علی محاسنش سفید شد .. یک دلیلی هم بر این حرف مرحوم شوشتری هست: وقتی سرُ آوردن تو مجلس عبیدالله ملعون همچین که با چوب خیزران میزد رجزم میخوند میگفت حسین من تو رو دیده بودم اینقدر محاسنت سفید نبود .. خیلی محاسنت سفید شده .. یه وقت دیدن عمه‌ی سادات گوشه‌ی مجلس بلند شد فرمود ملعون اینقدر با چوب به لب و دهان داداشم نزن .. به خدا حسینم کنار بدن جوونش پیر شد .. روایت میگه ابی عبدالله هی از دهان علی اکبر لخته خون هارو جدا میکرد ببینه نفس میکشه پسرش ..* دارم ازت خواهشی بگو که هنوز نفس میکشی علی بمیرم برات .. *داره تموم میشه شب هشتم .. هرچقدر ناله‌تُ نگه داری قیامت خیلی حسرت میخوری مرحوم ملاعباس مازندرانی رسیدن کربلا .. یه منزلی حرم امام حسین، چراغای حرم معلومه .. جوونا گفتن ملاعباس چیکار کنیم؟! گفت میتونیم فردا هم بریم حرم امام حسینِ .. گفتن ملاعباس اینهمه راه پیاده اومدیم شب جمعه نریم کربلا؟! گفت من که از خدامه گفتم شماها اذیت نشید بلند شدن اومدن حرم امام حسین جوونا دورشو گرفتن گفتن ملاعباس روضه بخوان برامون .. گفت چی بخونم؟! گفتن اینجا دیگه مجمع همه‌ی روضه هاست .. هرچی بخونی جا داره .. گفت دفترُ باز میکنم هر روضه ای اومد دفترُ باز کرد روضه‌ی علی اکبر اومد .. شروع کرد روضه‌ی علی اکبر و خوندن .. بچه ها هم دورش گریه کردن سینه زدن اومدن توی کاروانسرا خوابیدن .. ملا عباس میگه خواب بودم توی عالم رویا دیدم یکی داره دق الباب میکنه کاروانسرا رو .. اومدم دیدم یه آقایی خوش سیما جلو درِ .. سلام کردم گفتم بله بچه‌ها خوابن داری اینطوری در میزنی .. فرمود ملاعباس برو بیدارشون کن ابی عبدالله اربابم داره میاد دیدنتون .. گفتم حسین داره میاد؟ بگید آقا برگرده ما میریم دیدنشون گفت نه آقا خودش میخواد بیاد .. اومدم یکی یکی بچه هارو بیدار کردم عزیزای من بیدارشید میدونم خسته اید ارباب داره میاد دیدنتون همه نشستن مودب منتظر چشما به در یه وقت در باز شد ماه دل آرای ابی عبدالله ملاعباس میگه تا اومدیم از جا بلند بشیم ابی عبدالله فرمود ملاعباس، جان حسین بشینید .. شما خیلی راه با پای پیاده اومدید .. (آی اونایی که پیاده میرفتید اربعین کربلا میدونید حسین از شما هم همینطور استقبال میکرد؟ ..) ملاعباس میدونم خسته ای .. ارباب عالم شروع کرد صحبت کردن فرمود ملاعباس حتما تعجب میکنی چرا دیدنت اومدم سه تا دلیل داره اومدنم اول اینکه هرکسی دیدنم بیاد من بازدیدش میام .. یه دلیل دیگه‌ش اینه که ملاعباس میخواستید بیاید کربلا یه پیرمردی هست توی هیئتتون جلوی در کفشا رو جفت میکنه خیلی دوست داشت با شما بیاد نتونست گرفتار شد مریض احوال شد رفتید سلام من حسینُ بهش برسونید بگید حسین فراموشت نکرده، اسم تو رو هم نوشتیم توی زائرا .. اما ملاعباس دلیل اصلی که اومدم زیارت شما و شما رو ببینم اینه .. ملاعباس مگه نمیدونی شبای جمعه مادرم زهرا مهمون ماست .. چرا روضه‌ی جوونمو خوندی؟! تا روضه‌ی علی اکبرُ خوندی مادرم غش کرد زمین افتاد .. ای حسین ..* دیگه نفس تو سینه‌م محبوسه بابات خم شده رو تو میبوسه پاشو برس به فریادم بابا حالا که دیگه حرف ناموسه عمرم علی اکبرم پاشو عَمَه‌تُ ببر تا حرم پاشو کریم حسین شکسته نشه حریم علی بمیرم برات
السَّلَامُ عَلَی المَظلُومِ‌الشَّهِید.. حسین از من است و من از حسین ام.. پس این جماعـت حسین را کُشته‌اند یا خدا را؟! .
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم به نفس حاج میثم مطیعی •ೋ *یا امام رضا ! شب هشتم مُحَرَّمه...دلم برات تنگ شده...دلم برا حرمت پر می زنه...از باب علی بن موسی الرضا امشب بریم کربلا...شب هشتمِ حواست باشه...* سلام آقا، غریبِ آشنایِ طوس به لطفِ تو، دوباره اومدم پابوس سلام آقا، سلام آقا... جوابِ تو، شروعِ گریه زاریمه سلامِ تو، همین اشکای جاریمه سلام آقا، سلام آقا.... *یا امام رضا !...* گشتم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته ست گنهکار نیاید... *دلم برات تنگ شده...* خبر دارم، که از کارام خبر داری به حالِ من، شبیهِ ابرا می باری.... ببخش آقا، ببخش آقا... چقد خوبه، نگفته هامُ میدونی چقد خوبه، که رو برنمیگردونی ببخش آقا، ببخش آقا.... *من هر وقت کربلا رفتم خودت من رو فرستادی.‌‌...بیا یه بار دیگه یه کاری بکن... اگه اربعین نرم کربلا چه کار کنم؟!دلم خوش بود هر سال یه بار میرم زیارتِ جدّ غریبت...ما که هر شب به یاد جد غریبت سینه زنی شروع می کنیم...میگیم آقامون امام رضا فرموده:"اِن کنتَ باکیاََ لشئ فابکِ علی الحسین..." * سلام آقا، که الان روبه روتونم من اینجامو، زیارت نامه میخونم حسین جانم،حسین جانم بذار سایه ات، همیشه رو سرم باشه قرار ما، شب جمعه حرم باشه حسین جانم، حسین جانم *بیا باهم امشب یه حرمی بریم...از باب القبله وارد بشیم...سلام بدیم...وارد این گودال بشیم...بیا بریم قتلگاه...من همیشه بهت گفتم آدم جایی که باباش رو میکشن نمیره تماشا کنه...هروقت از بالاسر میای سرت رو پایین بنداز...بیا ببرمت کنار قتلگاه...کنار ضریح حبیب بن مظاهر بایست...* سلام آقا، کنارِ قتلگاتونم منم دارم، با زهرا روضه میخونم حسین جانم، حسین جانم حسین جانم، قَتلوکَ ذَبَحوکَ حسین جانم، مِن الماءِ مَنَعوکَ حسین جانم، حسین جانم : سید مهدی سرخان *بُنَیَّ...بنی...پسرم...عزیزم...قلبم...روحم... "بنی قتلوک ذبحوک و من الماء منعوک" حسین.... ما نوکرای خوبی برات نبودیم، ما رو ببخش،شب هشتم رسید، داره تموم میشه،من اگه دهه اولِ محرم رو از دست بدم بیچاره میشم....کی می دونه سال دیگه زنده هست؟ شب جمعه ست...* شب های جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه آید به دشت کربلا آید به دشت نینوا گوید حسینِ من چه شد نور دو عین من چه شد؟ یه دختری رو محملا خواب اسیری می بینه خواب می بینه رو صورتش گردِ یتیمی می شینه رباب لالایی می خونه الهی اصغر نبینه *مادر زنده بمون حالا چطوری روضه علی اکبر بخونیم؟! برا روضه خونا سخته...آخه ما روضه هامون رو میریم کربلا تمرین می کنیم...میگیم اگه کربلا روضه بخونیم،عاشقا اشک بریزند،انگاری یاد می گیریم.ولی هیچ وقت کربلا روضه علی اکبر نخونید.اگه شماها رفتید کربلا،دیدید یه روضه خون داره روضه علی اکبر می خونه،برید بهش بگید رفیق! از این کارا نمی کنند روضه خونای حسین...اینجا روضه علی اکبر نمیخونند... اماده میدان شد.اومد مقابل بابا ایستاد،یه نگاهی کرد... "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ..."آیه قران خوند.‌‌... "فَاستأذنَ اَباهُ بِالقِتال،فَاَذِنَه.‌‌.."میخوام برم میدان...بسم الله....به مصداق"اَنفِقوا ممّا تُحِبّون...."انفاق کنید آنچه را دوست دارید...فرمود:برو پسرم...اما یه کاری کرد..."ثُمَّ نَظَرَت،نَظْرَةُ آیِسٌ مِنه..."یه نگاهی از سر نا امیدی،سر به آسمان بلند کرد"اَللّهُمَّ اشْهَد فَقَد بَرَزَ اِلَیهم غُلامٌ اشبه الناس خَلقاََ و خُلقاََ و مَنطِقاََ برسولک..." گریه می کرد... خدایا توشاهدی! کسی رو به میدان فرستادم که شبیه ترین خلق تو به پیامبره..."وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ وَ اَرخی عَینیه و بَکی ..." شروع کرد گریه کردن...دورِ علی شلوغ شد.دخترا دورش رو گرفتن...هی صدا می زدند : "اِرحَم غُربَتَنا..."به غریبی ما رحم کن... اگه تو بری خلخال از پای ما می کشند،علی ببین گوشواره مو،خودت برام خریدی...* علی اکبر داداش بیا به غربت ما رحمی کن به بی پناهیمون توو صحرا رحمی کن به چشم پر حسرت بابا رحمی کن علی اکبر داداش توو سختیا پناه خواهرهاس *ما رو بی پناه نکن،ما رو تو این صحرا رها نکن،تو داداش مایی،اینا ما رو با سیلی می زنند،اینا ما رو با لگد می زنند...تو نرو...* علی اکبر داداش توو سختیا پناه خواهرهاس مثه یه کوه که تکیه گاهِ خواهرهاس وقتی نباشه سوزِ آهِ خواهرهاس مگه بابام چن تا علی داره...؟! إرحم غربتنا داداش به جز تو و سجاد و شیرخواره‌‌‌... إرحم غربتنا داداش
*تعبیر منه:شاید همینطور که دارن با داداش حرف می زنند میبینن آماده میدان شده،منصرف نمیشه،نگاه به دخترا نمی کنه‌‌،میگه اگه بهشون نگاه کنم دلم بلرزه،اینجا متوسل میشن به امام حسین،آقا رو صدا می زنن...یا ثارالله وابن ثاره.... روضۀ من امشب دخترونه هست،از زبان دختر بچه های اهل حرم،اینا دارن روضه می خونن،علی اکبر رفت میدان، جنگ نمایانی کرد،رجز خوند..."حتّی قَتَلَ تَمامَ المأتین فَقَد اصابَتهُ جِراحاتٌ کثیرَه..." زخمی شد،تشنه شد،برگشت سمت خیمه ها...صدا زد:"یا اَبَه اَلعَطَشُ قَد قَتَلَنی و ثِقلُ الحَدید اَجهَدَنی..."بابا تشنگی من رو کشت..."فَهَل الیکَ شربةٍ من ماءٍ سبیل حتّی أتَقَوّى بِها عَلَى الأَعداءِ...."مختصر آبی بنوشم...نیرو و توانی پیدا کنم با کفار و منافقین بجنگم..." فَبَکی الحُسَین، بُکائاََ عالیا...." شروع کرد گریه کردن...صدا زد:"یا بُنَیَّ ! مِن أینَ آتیکَ بالماء ..."من آب از کجا بیارم؟"فَقاتِل قَلیلاََ..."یکم دیگه بجنگ،از دست پیغمبر سیراب میشی. برگشت میدان،جنگ نمایانی کرد،یه وقت صدا زد"یا اَبَه ! علیکَ مِنّی السَّلام..."بابا خدانگهدار..." هذا جَدّی یُقرئکَ السَّلام..." پیغمبر به تو سلام می رسونه..."وَ یَقولُ لک یاحُسَین! عجِّلِ القُدومَ اِلَینا..." آه! آه! آه! ای کاش همین جا تموم می شد،یه وقت دخترا نگاه کردند،دیدند اون ملعون آمد، مُرَّة بن مُنقِذ لعنت الله علیه،چنان ضربه ای به سر علی زد،سرش رو شکافت..."فَاعتَنَقَ الفَرَس..."علی روی گردن اسب افتاد،خون جلوی چشمای اسب رو گرفت..."فَاحتَمَلَه الفَرَس اِلی مُعَسکَرِ الاعداء..."اسب راه رو اشتباه رفت...همه دوره ش کردند...عقب و جلو می آمدند...* چی می‌بینم؟! اسبِ داداش علی داره کجا میره به جای خیمه سمت دشمنا میره ما چشم به راه میمونیم و بابا میره *حسین آمد میدان...آقا مراقب باش...* چی می‌بینم؟! به جای تکبیر علی از این میدون میاد صدای شمشیرا و بوی خون علی رو ای خدا به خیمه برگردون... *دختربچه ها دارن دعا می کنند...خدایا داداش ما رو برگردن...خدایا...خدایا اگر علی اکبر شهید بشه اول شهید بنی هاشمه...خدایا اگر علی بره ما می فهمیم پای دشمن به خیمه ها باز میشه...خدایا ما رو حفظ کن...خدایا ما رو نجاتمون بده...* چی می‌بینم؟! به جای تکبیر علی از این میدون میاد صدای شمشیرا و بوی خون علی رو ای خدا به خیمه برگردون... مگه بابام چن تا علی داره ؟! إرحم غربتنا یارب... به جز تو سجاد و شیرخواره إرحم غربتنا داداش... یا ثارالله وابن ثاره با جوونای بنی هاشمی اما لباساشون خونیه و چِشا دریا نمی بینیم علی رو بین این مردا *بالای سر جوانش ایستاد،وقتی اسب اشتباه رفت یه اتفاقاتی افتاد،صدا زد"قَتَلَ الله قوماََ قَتُلوک..."بعد شروع کرد نفرین کردن..." یا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي..."خدا لعنتت کنه.... دلش راضی نشد،کنار جوانش نشست..."وَ جَعَلَ یَمسَحُ التُّرابَ عَن وجهِه..."خاک ها رو کنار می زد...دلش نیامد که با علی وداع بهتری نکنه...."وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ...."پسر شهیدم‌...عزیز دلم... چی میگن بعضی شاعرا ؟! میگن امام حسین کنار بدن علی اکبر موند...زینب اومد قتلگاه به داد حسین رسید....* به خیمه آمدنِ او دوباره ممکن نیست نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را... *راوی میگه"فَخُرَجَت زَینب..."اینجا زینب از خیمه ها بیرون آمد...می دوید..."و هی تُنادی بِالویل و الثُّبور..."واویلا می گفت....هی صدا می زد "یا اُخَیّاه ! وابنَ اُخَیّاه ! واثَمرَةَ فؤاداه ! فجائت فَاَکَبَّت علیه..."آمد...هی صدا می زد:"وا نورَ عیناه! واثمرةَ فؤاداه" هی وسطش صدا می زد وای برادرم! خودش رو انداخت روی کشته علی اکبر،حسین ایستاد... "فَاَخذَ بِیَدِها..."بلند شو زینب! "وَ رَدِّها اِلی فُسطاط " زینب را روانه خیمه گاه کرد، متحیر بود.،برگشت..."فَاَقبِل علی فِتیانِه..."برگشت سمت خیمه ها،جوان های بنی هاشم رو صدا کرد..." اِحمِلوا اُخاکُم‌‌‌..."بیاید به من کمک کنید.‌...* بابا برگشت با جوونای بنی هاشمی اما لباساشون خونیه و چِشا دریا نمی بینیم علی رو بین این مردا علی برگشت علی که نه ! تسبیحِ پاره ی بابا هزار و یک تکهّ شده گلِ لیلا فَقَطَّعوهُ بالسیوف، إربا إربا *فَقَطَّعوه بِاَسیافِهم اربا اربا.... علی رو ریز ریز کردند...* خدا کنه همش یه خواب باشه *سُکینه داره میگه...* خدا کنه همش یه خواب باشه بازم برگرده پیشم از جا مثه یه معجزه پا شه بازم برگرده پیشم *نه محاله دیگه پاشه‌...آخه یه اتفاقی براش افتاده...* . علی! می شد تو را حیدر بخوانم جوانی های پیغمبر بخوانم شکسته،خسته،پهلویت نشستم که قدری روضه مادر بخوانم... پهلوت شبیه مادرم شده.‌‌.. اینکه داره میره به میدون جونِ باباشه اینکه داره میره همه تاب و توونم بود دارم تماشا می‌کنم هِی با خودم می‌ گم اینکه داره میره جوونم بود...‌
بچّه‌ بزرگ کردن که آسون نیست، می‌دونید بچّه بزرگ کردم عصایِ دست من باشه وقتی که می‌بینم نگاهش رو، بشم آروم نه اینکه پاره پاره تن باشه.... *مثل گل پرپرت کردن...* بعد از علی اکبر شکستم، من موندم و رازی نگفته هرکس جوونی داده از دست، یاد جوون من بیفته *بمیرم برات حسین....امام زمان من رو ببخش...* یاسِ باغ امام را چیدند اشکِ چشم حسین را دیدند آی مردم بلند گریه کنید که به آقا بلند خندیدند.... من داغ‌های بیشماری دیدم ای مردم من مادرم رو تو جوونی نیمه‌ جون دیدم من خوب می‌ دونم چقد داغِ جوون سخته آخه خودم داغِ جوون دیدم.... *مادرم سنی نداشت...مادرم زهرا جوونه...* آه‌ ای جوون از دست داده‌های این مجلس! *خدا کنه نباشه تو این مجلس...* آه‌ ای جوون از دست داده‌های این مجلس! دیدم علی رو؛ بین دشمن‌‌ها چه تنها شد اون قامت رعنا! خدا! اون قامت رعنا پیش نگاهم اربا ابا شد.... بعد از علی اکبر شکستم، من موندم و رازی نگفته هرکس جوونی داده از دست، یاد جوون من بیفته یاسِ باغ امام را چیدند اشکِ چشم حسین را دیدند آی مردم بلند گریه کنید که به آقا بلند خندیدند.... *بلندبلند می خندیدند...ما امشب اومدیم برات شهادتمون رو بگیریم...ما رو دست خالی رد نکنید...یه فکری به حال ما بکن....علی الدنیا بعدَک العفا....* مردم کجا بودید وقتی علیِ من زیر سُمِ اون مَرکبا من رو صدا می‌زد من هِی صداش می‌کردم اما پیشِ چشمِ من هی بیشتر او دست و پا می‌زد..... مردم نبودید و ندیدید! هرکسی اومد زخمی زد و تیری زد و سنگی زد و برگشت *قتل الحسین بالسیف والسنان والحجر والعصا،مظلوم عطشان بکربلا...* مردم نبودید و ندیدید! هرکسی اومد زخمی زد و تیری زد و سنگی زد و برگشت هرجا که چشم من میفته اکبرم اونجاست حالا پر از اکبر شده این دشت بعد از علی اکبر شکستم، من موندم و رازی نگفته هرکس جوونی داده از دست، یاد جوون من بیفته یاسِ باغ امام را چیدند اشکِ چشم حسین را دیدند آی مردم بلند گریه کنید که به آقا بلند خندیدند.... : رضا یزدانی
آن کس که سر به مَقدَمِ جز او نمی زند چون کَلبِ راه، پرسه به هر کو نمی زند این نامُرتبىِ مرا سرزنش نکن آشفته حال، شانه به گیسو نمى زند *آقا محرم و صفر يه سري به ما بزن ببين چه وضعي داريم، بعضي ها كه مشكي كه مي پوشن، تا آخرِ صفر در نميآرن...رسيديم به شبِ هشتم، تا حالا كه نگهم داشتي بذار شبِ عاشورا رو هم ببينم...* دل که نسوخت، گریه به هِق هِق نمی رسد شمعِ سحر، نسوخته سوسو نمى زند *مي دوني يعني چي؟ برو تو مقتلِ كربلا ببين، همه رو شهيد كردن، ابي عبدالله هق هق نزد، شبِ هشتمي ها!، يه جا بلند بلند گريه كرد، وقتي رسيد بالا سرِ علي اكبرش، دشمن ديد حسين داره هق هق گريه ميكنه، امشب جَوُونا پاشيد بريد زيرِ بغل هايِ حسين رو بگيريد...* جاروکشِ تَشَرُّفِ گریه است این مُژه بیهوده چشم را مُژه جارو نمی زند با یک نگاهِ تو، جگرى خون شد از دلم زخمى که چشم می زند، اَبرو نمی زند می میرم و ز وصلِ تو حرفى نمی زنم حرفِ وصال را که سیه رو نمی زند "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه" ای سراپایِ تو خوبی و کرامات و شرف در تماشای تو صد یوسف مصری است به صف رحم کن بر همه آهسته تر از خيمه برو كه گرفته است قدم هايِ تو صد قلب هدف *اومد داخلِ خيمه ي ابي عبدالله، آقا مشغول بود، صدا زد: بابا! اجازه ميدي برم؟ آقا برگشت، ديد لباسِ رزم پوشيده، بندِ دلش پاره شده، اين چيِ پوشيدي؟ گفت: ميخوام اجازه بدي برم، ديگه طاقت ندارم بمونم...چي بگه؟اگه بگه نرو كه حسين نيست..گفت:اول برو از محارم خداحافظي كن، واويلا، قديمي تر ها يادشونه، زمانِ جنگ وقتي جواني مي خواست برِ جنگ، مادر دل مي كَند، پدر دل مي كَند، اما خواهرِ وِل كن نبود. همه خداحافظي كردن، اما رقيه از بغلِ داداش پايين نمي اومد، هي زنها مي اومدن بگيرنش، دستش رو انداخته بود گردنِ علي اكبر، مي گفت: از صبح هر كي رفته نيومده، من نميذارم بري، هر طوري بود رهاش كردن، اومد، گفت: ميري برو، اما آروم، بذار قشنگ نگات كنم، گفت: علي اكبرم، هر چند يه بار، يه "الله اكبر" بگو من صدات رو بشنوم*... ای عطش بر لبت انداخته صد گونه تَرَک دست بر دامنِ تو آمده یک خیمه مَلَک برو اما نه چنان که پدرت جان بدهد با خبر باش که به زخم نپاشی تو نمک چند لحظه است که رفتی و بدونِ خبرم غمِ دلواپسی ام را به که باید ببرم گفتمت دَم به دَم اِستاده و تکبیر بگو این سکوتِ تو درآورده علی جان پدرم تو کدامین طرفی خاک نشین افتادی یا حواسِ تو نبوده به کمین افتادی اصلاً از هر طرفِ دشت صدا می آید نکند از رویِ مَرکب به زمین افتادی *تا حالا مَردِ هول کرده دیدی؟ هول کرده بود، عمه ی سادات اومد کنارِ ابی عبدالله، گفت: حسین! اون اسبِ علی نیست؟ گفت:آره، گفت: چرا اون وری میره؟ اسبِ رزم دیده بَلَدِ، سوارش افتاد باید برگرده، افتاده بود رویِ یالِ اسب، خون چشمایِ اسب رو گرفت، عوضِ اینکه بیاد سمتِ خیمه ها، رفت سمت خیمه های دشمن، زنهای جراحِ اومدن، شنیدن اسمش علی است، اینقدر تیغ زدن رویِ بدنش، حسین اومد بالا سرش...* باورم نیست علی اکبرِ بابا باشی اینقدر سعی نکن تا که به پایم پاشی تیرها در تنِ تو چون نخ و سوزن شده است تیرها را بِکِشم از بدنت می پاشی چه کسی بر سَرِ تو دست درازی کرده دور تا دورِ تنت حاشیه سازی کرده این بدن کارِ دو تا نیزه زن و اینها نیست نیزه بدجور به پهلویِ تو بازی کرده *حسین!...سوارِ بر مرکب شد، از هولش، یهو از اسب افتاد، دید اگه سوار بشه وقت میره، با زانو خودش رو رسوند بالا سرش...* اصغری مانده زتو، معنیِ اسمت رفته هر که برداشته یک تِکه زجسمت رفته بدنت کم دارد، هر چه که می چینم من یک چهارم زتنت مانده، سه قسمت رفته ای الهی تنِ خود را تو نبینی اکبر کاغذِ خُرد شده رویِ زمینی اکبر رفته اسبِ تو در این بُحبوحه بیراهه چرا سر درآوردی از خیمه ی جَرّاحه چرا تیغ، نوکِ نیزه بریده همه جایِ تنِ تو آب رفته، شده جسمت قَدِ شش ماه چرا *دستش رو انداخت بدنِ علی اکبر رو بیاره بالا، یه طرف دیگه می افتاد، اول دهانش رو پاک کرد، گفت: یه بار دیگه بهم بگو :بابا...دید صدا نمیآد، حسین هی صدا می زد: "وَلَدی! وَلَدی!.." دید صدا از پشتِ سرش میآد، دید زینبِ، زد رویِ شانه های علی اکبرش، پاشو عمه ات داره میاد...* مو می‌کَنم اگر نروی از بَرَش کنار بَردار چهره از رُخِ از خون تَرَش کنار *میگن: اگه زینب نیومده بود، حسین کنارِ بدنِ علی اکبرش جان داده بود...*
آنجا که در صحنه است، اگر در صحنه نباشی، هرکجا که میخواهی باش! چه ایستاده به نماز، و چه نشسته بر سر سفره شَراب!
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم به نفس حاج مجتبی رمضانی•ೋ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ،اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن دست من غیر عبایِ تو عبایی نگرفت پَرِ من جز درِ این خانه، به جایی نگرفت دستِ حسرت به سرش تا به ابد خواهد زد هر که پیشِ کَرَم ات ظرف گدایی نگرفت *هر کی گدایِ تو نشه ضرر میکنه،هر کی دَرِ این خونه و خانواده نیاد پشیمون میشه، بذار الان بخندن بهت، بذار نصیحتت کنن، یه روز میان دَرِ خونه ات در میزنن، التماست میکنن، حالا چه این دنیا، چه اون دنیا، میگن سفارش من رو به اربابت بُکُن...از بزرگتر ها مون بپرسیم، کسی رو میشناسید رفته باشه دَرِ خونه ی امام حسین پشیمون شده باشه؟...* مادرت جامه ی مشکی به تنم کرد حسین نوکرِ تو سَرِخود رختِ عزایی نگرفت *اگه فکر میکنی خودت پیرهن سیاه تنت کردی، والله اشتباست، اگه فکر میکنی خودت امروز با پا خودت اومدی برا علی اکبر گریه کنی،والله اشتباه میکنی، همه چیز حساب و کتاب داره...* حسرت قُبّه ی تو می کُشد آخر او را پدرم پیر شد و کرببلایی نگرفت *اونایی که باباتون هنوز کربلا نرفته، اونایی که باباشون از دنیا رفته همین الان براش دعا کن، بگو: آقا! بابام کربلا نرفت، الان زیرِ خاک خوابیده، امشب دعوتش کن بیاد سَرِ سفره ی شما...هی گفتم ان شاءالله خودم می برمش، هی گفتم: بابا! اربعین خیلی کِیف داره، گفتم: بابا! از نجف تا کربلا بغلت می کنم می برمت* حسرت قُبّه ی تو می کُشد آخر او را پدرم پیر شد و کرببلایی نگرفت نیزه ای که تهِ گودال سنان داشت به دست کاش می شد بنویسند به جایی نگرفت بردیا محمدی *عاشورا شاید نشه بگم،بذار امشب بگم که شبِ جوُوناست...سنان با نیزه واردِ گودیِ قتلگاه شد، دید ابی عبدالله داره لبهارو بهم میزنه، گوش داد ببینه چی میگه، دید آقا میگه"الهی رِضاً بِرِضِاک" سنان عصبانی شد، گفت:بیچاره اش کردیم، دوباره داره میگه: خدایا راضی هستم به رضایتِ تو، چنان نیزه رو واردِ دهان آقا کرد... شبِ علی اکبرِ، خدایا! بحق علی اکبر، همه ی جوونهارو عاقبت به خیر کن، دعاهای پدر و مادرشون رو در حقشون اجابت بفرما، روضه ی علی اکبر سه تا معما داره، معمای اول: تو اون اوضاع چی شد علی اکبر بر گشت گفت: بابا! تشنه ام؟مگه علی اکبر نمی دونست آب نسیت؟ چون دید بابا خیلی بی تابی میکنه، برگشت گفت: بابا تشنه ام، یعنی بابا! زود باش، اگه میخوای بغلم کنی، دیگه فرصتی نداریم... معمای دوم، امام حسین تویِ تاریخ زیاد داره گریه کرده، مدینه گریه کرد، کنارِ امام حسن گریه کرد، که حتی امام حسن آرومش کرد، ، کوفه کنارِ بدنِ باباش علی گریه کرد، علقمه گریه کرد، اما فقط یه جا نوشته آقا داد زد، اونم کنارِ علی اکبربود، تا صدای ناله ی علی اکبر بلند شد، خودش رو رسوند کنارِ علی...فقط همین رو بگم: صبر نکرد اسب برسه، خودش رو ازرویِ اسب پرت کرد رویِ زمین، تمام مقاتل میگن: با سَرِ زانو اومد جلو....*دقم دادن جانم را گرفتن همه تاب و توانم را گرفتن جوانی داشتم، خوش قد و بالا فلک دیدی جوانم را گرفتن فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد علیِ اکبر، علیِ اصغرم شد برایش کوچه وا کردن، ای وای چقدر اکبر شبیه مادرم شد به چشمِ خود خزانش را نبیند غمِ آرامِ جانش را نبیند دعا کردم سَرِ نعشِ جوانم کسی داغِ جوانش را نبیند *شروع کرد داد زدن، مقاتل میگن: ضجه زد امام حسین،" صاحَ الاِمام، سَبْعَ مَرَّات" هفت بار داد زد" وَلَدی! وَلَدی!...* علیِ بابا! " یا ثَمَرَةُ فُؤادی!" ای میوه ی دلم! علی!علی!...* گُلی که خودم دادم پیچ و تابش *چقدر براش زحمت کشیدم، پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزنه...* گُلی که خودم دادم پیچ و تابش به آبِ دیدگانم دادم آبش به درگاهِ الهی کی روا بود گُل از ما دیگری گیرد گُلابش *اِرباً اِربات کردن بابا، قصاب های عرب یه تیکه گوشت رو خیلی تیکه تیکه میکنن، میگن:" اِرباً اِربا"...* امان از ضربه با شدت، علی جان! تو را کُشتن با سرعت، علی جان! شبیه فاطمه مادر بزرگت زمین خوردی تو با صورت، علی جان! علیِ اکبرم! دردت به جانم نَبیِّ دیگرم، دردت به جانم *اینقدر شبیه پیغمبر بود، اینقدر شبیه حضرتِ زهرا بود، هر وقت ابی عبدالله دلش برا مادرش تنگ میشد، میگفت: علی اکبر چند قدم جلوم راه برو..*