با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و تبریک ولادت حضرت علی علیه السلام و مناسبت روز پدر...
متن اشعار و روضه وفات شهادت گونه حضرت زینب سلام الله علیها تقدیم حضور شما عزیزان...
👇👇👇👇👇
التماس دعا..سالار
زیارتنامه حضرت #زینب کبری(سلام الله علیها)
🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
🍃السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ سَيِّدِ الأَنْبِياءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صاحِبِ الْحَوْضِ وَاللِّواءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّماءِ وَوَصَلَ إِلَى مَقامِ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ الْهُدى وَسَيِّدِ الْوَرى وَمُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الرَّدى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بِنْتَ صاحِبِ الْخُلُقِ الْعَظِيمِ وَالشَّرَفِ الْعَمِيمِ وَالآياتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صاحِبِ الْمَقامِ الْمَحْمُودِ وَالْحَوْضِ الْمَوْرُودِ وَاللِّوآءِ الْمَشْهُودِ
🍃السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْهَجِ دِينِ الإِسْلامِ وَصاحِبِ الْقِبْلَةِ وَالْقُرْآنِ وَعَلَمِ الصِّدْقِ وَالْحَقِّ وَاْلإِحْسانِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفْوَةِ الأَنْبِياءِ وَعَلَمِ الأَتْقِيآءِ وَمَشْهُورِ الذِّكْرِ فِي السَّماءِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ وَسَيِّدِ خَلْقِهِ وَأَوَّلِ الْعَدَدِ قَبْلَ إِيجادِ أَرْضِهِ وَسَماواتِهِ وَآخِرِ اْلأَبَدِ بَعْدَ فَناءِ الدُّنْيا وَ أَهْلُهُ الَّذِي رُوحُهُ نُسْخَةُ اللاَّهُوتِ وَصُورَتُهُ نُسْخَةُ الْمُلْكِ وَالْمَلَكُوتِ وَقَلْبُهُ خَزانَةُ الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ
🍃اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ قادَ زِمامَ ناقَتِها جِبْرائِيلُ وَ شارَكَها فِي مُصابِها إِسْرافِيلُ وَ غَضِبَ بِسَبَبِها الرَّبُّ الْجَلِيلُ وَبَكى لِمُصابِها إِبْراهِيمُ الْخَلِيلُ وَنُوحٌ وَمُوسَى الْكَلِيمْ فِي كَرْبَلاءِ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الْغَرِيبِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْبُدُورِ السَّواطِعِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الشُّمُوسِ الطَّوالِعِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ زَمْزَمَ وَصَفا اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَكَّةَ وَمُنى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُراقِ فِي الْهَوآءِ
🍃 السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ ضَرَبَ بِالسَّيْفَيْنِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْمُصْطَفى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَدِيجَةَ الْكُبْرى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى جَدِّكِ مُحَمَّدٍ الْمُخْتارِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى أَبِيكِ حَيْدَرِ الْكَرَّارِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلَى السَّاداتِ اْلأَطْهَارِ الأَخْيارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ عَلَى الأَقْطارِ ساداتُ الأَرْضِ وَالسَّماءِ مِنْ أَخِيكَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الْعَطْشانِ الظَّمآنِ وَهُوَ أَبُو التِّسْعَةِ اْلأَطْهارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ فِي الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ الأَرْضِ وَ السَّماءِ الَّذِينَ حُبُّهُمْ فَرْضٌ عَلَى أَعْناقِ كُلِّ الْخَلائِقِ الْمَخْلُوقِينَ لِخالِقِ الْقادِرِ السُّبْحانِ
🍃السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِيِّ اللهِ الأَعْظَمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِيِّ اللهِ الْمُعَظَّمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا عَمَّةَ وَلِيِّ اللهِ الْمُكَرَّمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْمَصائِبِ يا زَيْنَبُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ …
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر
https://eitaa.com/Arbabhosyn
🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃
#زمزمه_فراق
بند ۱
یه عمره که دلم اسیره
همش بهونتو می گیره
دلم دیگه طاقت نداره
زودتر بیا که خیلی دیره ۲
وای ، ای آه آتشینم ، ای یار مه جبینم
آقا بیا ، تا این که روی تو ببینم ۲
آه ، یابن الحسن کجایی ….
بند ۲
با تو دلم آروم می گیره
بی تو دلم از همه سیره
بدون دیدن تو آقا
نذار که نوکرت بمیره ۲
آه ، می خوام که با صفا شم با عشقت آشنا شم
اربعین آقا ، از زائرای کربلا شم ۲
آه ، یابن الحسن کجایی ….
بند ۳
چشم ترم باران گرفته
قلب من از هجران گرفته
کی می شود آیی که گویم
با تو دلم سامان گرفته ۲
آه ، بی تو دلم شکسته ، چشمم به راه بسته
آقا بیا ، که عالمی گردیده خسته ۲
آه ، یابن الحسن کجایی ….
اللهم عجل لولیک الفرج
شعر و سبک :
#محمد_مبشری
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #مربع_ترکیب
ای سر، به سرِ نیزه قربانِ وفای تو
ای همسفرِ زینب، کو قدّ رسای تو؟
ای سر به سرِ نیزه از شوقِ هوای تو
تا کوفه و شام آیم با گریه به پای تو
از روی سنان آید قرآن و دعای تو
آهسته برو خواهر قربانِ صدای تو
آن پیکرِ صد چاک و حلقومِ جدای تو
بی غسل و کفن مانده در کرببلای تو
کو حامیِ طفلانت سقای ولای تو
شد کرببلا پرپر در راهِ خدای تو
ای سر به سرِ نیزه گو عزمِ کجا داری؟
در کوفه نرو کوفی با تو نکند یاری
گر کوفه رَوی بینی هر خفت و هر خاری
رأست به سرِ نیزه نتوان بُکند کاری
ای سر به سرِ نیزه ای همسفرِ زینب
از رویِ سنان داری آیا خبرِ زینب؟
دیدی چه بلا آمد آخر به سرِ زینب
در کرببلای تو خم شد کمرِ زینب
کو حامیِ طفلانت سقای ولای تو
شد کرببلا پرپر در راهِ خدای تو
پایانِ سفر کنجِ ویران شده جای تو
کو کرببلای تو کو صحن و سرای تو
هر پای قدم آید زینب به هوای تو
در شامِ سیه گیرم من شام بلای تو!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه
#اسارت
#غزل
بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند
کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند
عدهای شاگردهایم عدهای دیگر کنیز
کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند
در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک
دختران از هول دادنهای آنها ریختند
بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند
مثلِ آنروزی که با در رویِ زهرا ریختند
نیزه داران موقع اُطراق هرجایی که شد
اینهمه سر را به روی هم همانجا ریختند
آتشِ خیمه ، کشیدنهای تا کوفه چه کرد
گیسوان بچهها یا سوخته یا ریختند
بی هوا بر ناقهها زد تا که از آن ارتفاع
دخترانت پشتِ هم در بینِ صحرا ریختند*
مردمانی که درِ این خانه میخوردند نان
کُنجِ زندان با قُل و زنجیر ما را ریختند
با لب و دندانِ تو با چوب بازی کرد و زد
آه دندانهای تو آنقدر زد تا ریختند
خوب پیدا هست از بویی که دارد موی تو
در تنورِ روشنی دیشب سرت را ریختند
*حرام زادهای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقهها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل)
#حسن_لطفی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#غزل
خواهرت تفسیر کرد آیات قرآن تورا
سنگخوردم تا نبینم سنگ باران تورا
چندشب پیشم نبودی گیسویت اشفته شد
بعد من کی شانه زد موی پریشان تو را ؟!
خواستم سر را بگیرم باز سرگردان شدم
کی تمامش میکنند این دستگردان تورا
بر سر هر کوچه اول سرشماری میکنم
چندجا گم گرده ام طفل هراسان تورا
چشم سنگین دردش از دستان سنگین بدتر است
هرکجای کوفه دیدم آشنایان تورا
نان با منت به ما دادند آن هم نان خشک
مردمی که خورده بودند از ازل نان تورا
نیزه ات را عامدانه بین زنها میبرد
ای خدا لعنت کند آقا نگهبان تو را
گرچه من داغ برادر دارم اما کوفیان
جشن میگیرند اینجا عید قربان تورا
کشتی امن نجاتم! فکر طوفان را مکن
تا گرفته خواهرت در دست سکان تورا
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#مثنوی
ای همه جا و همه دم با حسین
نفس نفس قدم قدم با حسین
پیمبر خون خدای جلیل
وحی به لبهای تو بی جبرئیل
کفر به نطق تو سیه روز شد
حسین با صبر تو پیروز شد
آینه ی فاطمۀ شهیده
عالمه ی معلّمه ندیده
به جمله جمله خطبه ات این نداست
معلم زینب کبرا خداست
معلّم مرد و زن عالمی
مرّبی هزارها مریمی
تو کیستی که بوده از کودکی
نهضت کربلا به تو متّکی
وجود تو بین حسین و حسن
جلوه ای از جلالت پنج تن
خروش تو خروش خون امام
سکوت تو تیغ علی در نیام
فاطمه بالد که تویی دخترش
حسین نازد که تویی خواهرش
شعله مصباح هدایت تویی
تمام تفسیر ولایت تویی
تو پرچم صبر برافراشتی
شهید را زنده نگه داشتی
روی منیر تو سراج الهداست
حنجره ات پر از صدای خداست
پور معاویّه حقیر تو شد
شام به یک خطبه اسیر تو شد
یزید دیگر جسدی مرده بود
سیلی "یابن الطلّقا" خورده بود
خصم به نطق تو سرافکنده شد
تو خطبه خواندی و علی زنده شد
کوه صفت مقاوم ایستادی
بنی امیّه را شکست دادی
اگرچه هفتاد و دو داغ دیدی
جان امام خویش را خریدی
حیف که بر پیکر تو نشانه
ماند ز کعب نی و تازیانه
حیف تو را شام خراب بردند
چرا به مجلس شراب بردند...
گلچین و تلفیق دو مثنوی #استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#غزل
هرگز نمی شد خواهرت اینجا نیاید
بهر عزاداریِ این لب ها نیاید
امکان ندارد اینکه مجنونی بخواند
اما برای دیدنش لیلا نیاید
بستند به زنجیر راه گریه ها را
شاید صدایی از گلوی ما نیاید
از دخترت می خواستم وقتی می آید
یا چشمهایش را بگیرد یا نیاید
ای صوت لب های پر از آیات غمگین
پایین بیا تا خیزران بالا نیاید
دیدند می خوانی ولی کاری نکردند
تا خیزران روی لبت با پا نیاید
کنج تنور آمد کنارت چهره نیلی
کردم دعا اینجا دگر زهرا نیاید
چشمانِ اینجا سخت ناپرهیزگارند
اما نمی شد خواهرت اینجا نیاید...
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#شام
#مثنوی
فتنه و بیداد و بلا بود شام
سخت تر از کرب و بلا بود شام
شام بلا تیره تر از شام بود
عصمت حق در ملأ عام بود
قافله تا وارد دروازه شد
داغ جگر سوختگان تازه شد
خلق به دور اسرا صف زدند
کوچه به کوچه همگی کف زدند
ساز و نی و نغمه و آهنگ بود
دسته گل سنگدلان سنگ بود
خنده به رأس شهدا می زدند
سنگ به ناموس خدا می زدند
وای ندانم که چه تقدیر بود
دست خدا در غل و زنجیر بود
ماه سر نیزه پدیدار بود!؟
یا سر عباس علمدار بود!؟
چهره چو خورشید بر افروخته
از عطشِ تشنه لبان سوخته
دیدهء اطفال به سیمای او
چشم سکینه شده سقای او
دوخته چشم از سر نی بر حسین
اشك فشان، غرق شده در حسین
مانده سر نیزه به حال سجود
مهر جبینش شده محو از عمود
دیدهء اکبر سر نی نیم باز
بر لب او مانده اذان نماز
رأس امام شهدا روى نی
کرده چهل مرحله معراج، طی
ماه، خجل از رخ نورانیش
سنگ، زده بوسه به پیشانیش
هیچ شنیدید که از گَرد راه
پرده کشد باد به رخسار ماه!؟
هیچ شنیدید که در موج خون
صورت خورشید شود لاله گون!؟
گلچینی از يك مثنوی
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#دروازه_کوفه
همه جا را سراب میبینم
خانه ام را خراب میبینم
مدتی بعد از آن که رفتی تو
روی دستم طناب میبینم
من بدون تو مرده ام برگرد
خواب بزم شراب میبینم
تشنه جان دادی و نخوردی آب
دادنش را ثواب میبینم
چقد از روی نیزه می افتی
تو بگو من به خواب میبینم
شمر و خولی نگاه بد کردند
دلهره در رباب میبینم
باورم نیست رفتی و ماندم
بخدا که عذاب میبینم
منو دروازه ها و نامحرم
منمو اشک دائم و نم نم
معجری پاره گشته و درهم
قامتی از غم فراقت کم دارم
منمو کوچه های تو در تو
منمو خون تازه ابرو
منمو آتش گرفتن گیسو
منمو نامحرمان رو در رو
منمو کوچه یهودی ها
صورتی مملو از کبودی ها
منمو کودکان جا مانده
خیمه و معجری جامانده
منمو ازدحام و نامحرم
دلهره میچکد از احوالم
#محمد_حبیب_زاده
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
برای داغِ حرم او همیشه چون سپر است
صبور باشی اگر،درد و غصه بیشتر است
چگونه صبر نموده بر آن مصائب سخت
کسی که مظهر الله و زینت پدر است
به کودکان حرم گفت ؛کوه صبر خدا
مقابل عَلَم ظلم گریه بی اثر است
امام گفت «الَیْکُنَ باالفرار»،سپس
نوشت راوی مقتل حدیث معتبر است
میان معرکه ماندست، چاره چیست بر او
کنار جسم رود یا سری که در سفر است
گرفته صبر رهش را ،وگرنه جان می باخت
عقیله از همه ایتام داغ دیده تر است
چه درسِ صبرِ قشنگی ست کربلای حسین
برای اهل تأمل تجلی ی هنر است
دوباره شعر، مرا در فضای باران برد
صدای صوت اذان ست و موقع سحر است
علی اصغر یزدی
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
تو رفتی و ز فراقت نصیب من غم شد
تمام قامت من از ندیدنت خم شد
خدا کند که بمیرم در این مصیبت چون
نفس بدون تو حتی فراتر از سَم شد
اسیر دست اراذل شدم کجا ماندی
از آن دقیقه که رفتی و سایه ات کم شد
رفیق نیمه راهی تمام زندگیم
بساط بی کسیم گوئیا فراهم شد
هنوز تکه ای از جامه تو را دارم
به محض دیدن آن سهم چشم من نم شد
جواب ناله من را نمیدهی عمرم
رفیق بغض گلویم غم دمادم شد
بیاد پیکر پاشیده تو گریانم
میان تکه حصیر شکسته ای جم شد
چقدر راس تو از نیزه بر زمین افتاد
چقدر نیزه به حلقوم پاره محرم شد
تو رفتی من و طفلان اسیر شمر و سنان
طناب گردنمان هم عجیب محکم شد
هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی تو
که خاک بر سر من با سر دوعالم شد
#محمد_حبیب_زاده
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#شام
#غزل
میان شام می آید سری پشت سری دیگر
به زنجیر آمده همراه سر ها لشکری دیگر
گذشته کاروان تا از شلوغی های این کوچه
رسیده باز هم در ازدحام مَعبری دیگر
عقیله خاک را تا می تکاند از تن طفلی
به روی خاک می افتد دوباره دختری دیگر
به غیر از آستین ناموس حق در بین این مردم
ندارد خاک عالم بر سر من معجری دیگر
به یاد خاتم بابا سکینه با خودش میگفت:
ندارد ساربان ما مگر انگشتری دیگر
میان سنگ باران ها به جز آغوش عمه نیست
برای دختران داغ دیده سنگری دیگر
ندارد زجر جز زجر سه ساله در غل و زنجیر
میان کوچه ها تفریح از این بهتری دیگر
شبیه مرتضی ، زینب به روی ناقه ی عریان
دوباره خطبه میخواند ولی بر منبری دیگر
سر دشمن به زیر افتاد با تیغ کلام او
میان شام زینب کرده فتح خیبری دیگر
نوشته در دل تاریخ تا روز قیامت هم
نمی آید به قرآن مثل زینب خواهری دیگر
#محمد_داوری
#شعر_شیعه
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#علی_انسانی
قلم به دست شدم تازدستهابنویسم
غریب وار پیامی به آَشنا بنویسم
نرفته یک غمم ازدل غمی دگررسدازره
به خانه ی دل تنگ وبروبیابنویسم
غریبی من ودل راکسی چه داندوبهتر
که مویه های غریبانه بارضابنویسم
پی رضای رضابودم وبه خویش بگفتم
روم به توس،درآنجازکربلا بنویسم
به یادکودکی ودرس ومشق ومدرسه افتم
به تخته مشق زباباوطفل وآبنویسم
چه کودکانه وخوش باورانه بودوفسانه
نه آبی آمدونی بادپس چرابنویسم؟
به یادقامت سقاودست وهمت سقا
رسااگرچه نگویم ولی رسا بنویسم
گهی زپشت حسین وگهی زفرق ابوالفضل
یکی یکی بشنیدم دوتادوتابنویسم
به فرش خاک بیابان به عرش نیزهءدونان
تنی جدابسرایم سری جدابنویسم
چه برسرتنش آمدزمن مپرس که باید
زتوتیاشده درچشم بوریا بنویسم
بنی اسدبگذارید روی قبر شهیدان
غزل نه،قطعه ازآن قطعه قطعه هابنویسم
زنوک نیزه وکنج تنورودیر و نصارا
تمام،سیروسفر بود از کجا بنویسم
چه میگذشت به بزم یزیدبادل زینب
شراب رابگذارم کباب را بنویسم
لبی به طعنه وطغیان لبی لبالب قرآن
دگرمپرس،سزانیست ناسزابنویسم
🔹
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#علی_انسانی
رنجیده ای مگر که رخ از من نهان کنی
یا خواهی آنکه صبر مرا امتحان کنی
ای ماه آسمان ولایت، حسین من
آخر کجا رواست که جا بر سِنان کنی
کردی عیان به خلق که قرآن ناطقم
دیگر چه حاجت ست که آن را بیان کنی؟
خوانند خارجی همه ما را بخوان بخوان
شاید که رفع تهمت و زخم زبان کنی
لب هاچوچوب خشک بهم میخورد چرا؟
گویا که زیر لب گله از ساربان کنی
خواهی که آفتاب نتابد به خواهرت
کز مرحمت سرت به سرم سایبان کنی
مهمان خصم می شوی و گو چه می شود
خود را شبی به خواهر خود میهمان کنی؟
سالار کاروان غم، ای شاه! از چه رو
امشب نگاه بر عقب کاروان کنی؟
شاید که نازدانه ات افتاده از شتر
خواهی که با خبر ز وی ام این زمان کنی
«انسانیا» مپوی به غیر از ره حسین
تا نام خویش را به جهان جاودان کنی
🔹
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#علی_انسانی
ز سینه ناله کشم؟ یا که آه، یا هر دو؟
ز راه شکوه کنم؟ یا سپاه، یا هر دو؟
ز پرده پردۀ اشکم، کنم تماشایت
به گریه گرم شود؟ یا نگاه، یا هر دو؟
ببین چه با ادب آید به همرهت عبّاس
هلال را نگرم؟ یا که ماه، یا هر دو؟
بیا به شام و سر طفل نیسوار ببین
به صبح خنده زند؟ یا پگاه، یا هر دو؟
ز نازدانۀ خود کن سوال، پیکر او
سیه به ره شده؟ یا قتلگاه، یا هر دو؟
امام دید ز نیزه، سه ساله سیلی خورد
رمق نداشت گلش؟ یا پناه، یا هر دو؟
ز تازیانه و کعبنیِ عدو، در راه
کبود گشته تنش؟ یا سیاه، یا هر دو؟
🔹
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#شام
#چارپاره
اسیری که با طناب بسته بشه
میمونه توو سختیا چیکار کنه
وقتی که با تازیونه میزنن
نمیتونه هیچ طرف فرار کنه
نگاشون به سر عباس میخوره
بچه ها رو بیبهونه میزنن
غیرِ مادر، بچهی آغوشی رَم
گاهی وقتا تازیونه میزنن
لجشون گرفته تازیونه شون
به سرای روی نی نمیرسه
چه بلایی قراره شروع بشه؟
زینبِ کبری چقدر دلواپسه
غُصّهی زینب یکی دوتا که نیست!
تازیونه نرسه، سنگ میرسه
بعد صحرا و بیابون گردیا
نوبت کوچههای تنگ میرسه
غُصّه همسفری با حرمله
غُصّه های ازدحام از یه طرف
غُصّهی دلتنگیِ بیبی رباب
غُصّهی سنگای شام از یه طرف
میزنن پروانه های خسته رو
روی نی خون به دل شمع میکنن
بچههای شهر برا بزرگاشون
میرن از کوچهها سنگ جمع میکنن
توی کوچه و گذر سنگ میزنن
جَوونا به سمت خورشید و قمر
از پس پنجره ها پیرِ زنا
میزنن به قصد اُفتادن سر
چون بلندِ نیزه ها و شهر شلوغ
سرا رو، رو نی عمیقتر میزنن
اونا که رفتن روی پشت بوما
سنگا رو خیلی دقیقتر میزنن
نشونه گیریاشون فرق میکنه!
بین ازدحام و توی هلهله ...
بعضیا میخوان خودی نشون بدن
جلوی تیر و کمون حرمله
بعضیا که ماهِرن توو سنگ زدن
سنگاشون به طرف سقّا میره
بعضیا عجولن و بی حوصله
بیشتر سنگاشونم خطا میره
مثلاً "عون" و نشونه میگیرن
سر "عبدالله" میفته رو زمین
چشم "عباس" و نشونه میگیرن
سر "ثارالله" میفته رو زمین
بارون سنگ میباره اینجا کجاست؟
شده این محله با یه سر طرف
انگاری محلهی "اَزرقه" که
"قاسم" و سنگ میزنن از هر طرف
#عبدالله_باقری
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مُسمّط مثلّث_مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها_(شام غریبان)
فرقی نباشد بینِ اولادِ امیرالمؤمنین
زینب علمداری کند پرچم نمیماند زمین
مثلِ پسرها دخترانش شیر وُ هم شمشیرِ دین
زینب اگر شد شیرزن خونِ علی دارَد به تن
درزندگی گاهی حسینی میشود گاهی حسن
صبر وُ کَرم دارد ... حسن داریم بینِ کاروان
یادآوریِ غیرت و ایثارِ آقاجانِمان
حُجبُ و حیایِ فاطمه.. دینِ نَبی... حیدرنشان
در زینبِ کبری خلاصه میشود آلِ عَبا
جمعِ نبی وُ حیدر وُ کوثَر حسین و مجتبی
با خطبههایش میکند دِژهایِ دشمن را خراب
دارد به رویِ شانهیِ خود بیرقِ این انقلاب
بادستهایِ بسته کرده فتح.... بِنتِ بُوتراب
از نسلِ شیر است و کلامش مثلِ تیغِ ذوالفقار
یک جملهیِ او می شود فصلُالخطابِ روزگار
چون ذکرِ بیبی ما رَأیتْ الّا جَمیلا میشود
خصمِ ریاکار و پلید و پست رُسوا میشود
هرچند قدَّش زیرِ بارِ دردها تا میشود...
تاروزِ آخر پایِ این بیرَق اَنَاالحق گفته است
مثلِ اَمیرالمؤمنین در راهِ دین بُتها شکست
اصلِ حجاب است و اصولِ نهضتِ سرخِ حسین
باید علمداری کند در کاروانِ شور و شین
دین زیرِ دِیْنِ صبر ُو ایثار وکلامِ زینبین
یک جمله روضه از منِ عاشق اگر چه بیسواد
پیشِ نگاهش کعبِ نِی بر کعبه زَد اِبن زیاد
بالا و پایین رفت چوبِ خیزران در محضرش
باآستینِ پیرهنِ او بست چشمِ دخترش..
امّا رسیده عاقبت در کنجِ ویرانی سرش...
پایِ سرِ بابا به لب با مُشت محکم میزند
با ندبهها و گریهها ویرانه بر هم میزند
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
غزلمصیبت شام غریبان امام حسین علیهالسلام
حلالم کُن برایت ختم قرآن هم نمیگیرم
صدایِ من گرفته پایِ نیزه دَم نمیگیرم
اگرچه با تمامِ جان خود هستم سِپر امّا...
توانِ ضربههایِ سیلیِ محکم نمیگیرم
چه میشد سنگها جایِسرت من راهدف میکرد
نشد با آستینم خون لب را هم نمیگیرم
میانِ هلهله این نالهها مفقود خواهد شد
نگاهت که به من افتاد پهلویم نمیگیرم
شبیهِ مادرم آنقدر سیلی خوردهام امّا...
دری رویم نَیفتادهَست دیوارم نمیگیرم
به رویِ نیزه بسته چشمهایِ غیرتش ساقی
علمدارِ حریمِ غیرتم ماتم نمیگیرم
به پایِ نیزه میخوانم دعایِ عهد با گریه
سراغِ هیچ کس جز منجیِ عالم نمیگیرم
#غزل #روضه #شام_غریبان #کربلا
کمی آهسته تر ای جان زینب حسین جانان زینب
نظر کن دیده ی گریان زینب حسین جانان زینب
**
شاه گفتا کربلا امروز مهمان من است عید قربان من است
مادرم زهرای اطهر دیده گریان من است عید قربان من است
**
تا ببوسم حنجرت آرامتر ای نور عین یبن الزهرا یا حسین
گوییا زهرا به دنبالت نماید شور و شین یبن الزهرا یا حسین
***************
دم پـاره
آهسته رو برادر رحمی نما به خواهر
**
عمه بیا محشر کبری ببین مرکب بی صاحب بابا ببین
**
به پیش چشم فاطمه مادرش تشنه بریدند سر از پیکرش
***********
دم پـاره
امشب پریشان زینب است محزون و گریان زینب است
امان از دل زینب چه خون شد دل زینب
روز عاشورا - وداع از حرم
دودمه
کمی آهسته تر ای جان زینب حسین جانان زینب
نظر کن دیده ی گریان زینب حسین جانان زینب
شاه گفتا کربلا امروز مهمان من است عید قربان من است
مادرم زهرای اطهر دیده گریان من است عید قربان من است
تا ببوسم حنجرت آرامتر ای نور عین یبن الزهرا یا حسین
گوییا زهرا به دنبالت نماید شور و شین یبن الزهرا یا حسین
دم پـاره
آهسته رو برادر رحمی نما به خواهر
عمه بیا محشر کبری ببین مرکب بی صاحب بابا ببین
به پیش چشم فاطمه مادرش تشنه بریدند سر از پیکر
شام غریبان
دودمه
شمع دل میسوزد و شام غریبان امشب است مو پریشان زینب است
گم شده طفلان و حیران در بیابان زینب است مو پریشان زینب است
آسمان کربلا تیره شده واویلتا حضرت زهرا بیا
سر به روی نی تن شه مانده زیر دست و پا حضرت زهرا بیا
دم پـاره
آتش گرفته خیمه ها رأس حسین به نیزه ها
رأس حسین به نیزه ها آتیش زدن به خیمه ها
بر خیز ای باب نجات حسین جان آزاد شد آب فرات حسین جان
#امام_حسین_دودمه
#شب_عاشورا_دودمه
#دودمه
باز در عرش خدا ولوله ای بر پا شد
شب عاشورا شد
شب پایانی عمر پسر زهرا شد
شب عاشورا شد
صحبت از داغ نکن ، می روم از حال حسین
یا اخا یا مظلوم
وا مکن پای مرا تا دم گودال حسین
یا اخا یا مظلوم
صبر کن هر چه بلا بر سر من می آید
ای پریشان زینب
دست و پا می زنم و مادر من می آید
ای پریشان زینب
یوسفم گر بروی، پیرهنت را چه کنم
یا عزیزالزهرا
عصر فردا ته گودال ، تنت را چه کنم
یاعزیزالزهرا
#علی_سلطانی
#عصر_عاشورا_دودمه
#عاشورا_دودمه
#دودمه
آتش به خیام پسر فاطمه افتاد
امان از دل زینب
بر راس بریده نظر فاطمه افتاد
امان از دل زینب
#صادق_اویسی
🎤 سبک و شعر:
#عاشورا_دودمه
#دودمه
روز عاشورا صدا زد زینب قامت کمان
العجل صاحب زمان
روی تل زینبیه گفت او لطمه زنان
العجل صاحب زمان
#امام_حسین_دودمه
#کوفه_دودمه
#دودمه
راس جدت را ببین در کوفه بالای سنان
العجل صاحب زمان
عمه مظلومه ات در پای نیزه شد کمان
العجل صاحب زمان
خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند
خود را به زور در دلِ گودال جا کنند
.
اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین ؟
جایی دگر نبود سرت را جدا کنند ؟
.
انصاف نیست لشگر کوفه کفن شوند
این ها تو را مقابل زینب رها کنند
.
نه جای نیزه مانده و نه نیزه مانده است
تا زخم دیگری روی آن جسم جا کنند
.
وقتی به عضو عضو تو رحمی نکرده اند
می خواستی ملاحظه ی خیمه را کنند ؟
.
وقتی کفن برای تنت فایده نداشت
گفتند بوریا عوضش دست و پا کنند
.
به نام خدا
#محرم_عاشورا
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
**************
اَمان از آن دَم آخر، چه چیزها که ندیدم
به سمت مقتل خونین یکی دوید و دویدم
به دست، خنجر بُرّان ، گرفته بود و به سرعت
رسید بر سر گودال، مقابلش که رسیدم ;
«وَشمرُجالسُ صَدر»ی که بوسه گاه نبی بود
وناله های "بُنَیَّ" در آن میانه شنیدم
وشرم و گریه ی خنجر که ایستاد و نبُرّید
گذاشت زیر گلویت ، فغان و ناله کشیدم
ندای اِرجعیِ تو به محض اینکه شنیدم
دوباره از سرِ گودال به سمت خیمه دویدم
ده و دو مرتبه پیچید صدای ناله مادر
میان مقتل و خیمه شدم هلال و خمیدم
بریده شد سر پاکت به دست شمر سیه دل
بریده بود ، ولی من ، دل از تو که نبریدم
سرت به نیزه بلند است در برابر چشمم
به عمر خود مَه تابان به خوبی تو ندیدم
**************
رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۶/۸
به نام خدا
#محرم_اسارت
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
******************
غروب روز دهم ، کربلا چه غوغا شد
دمی که پای حرامی به خیمه ها وا شد
امید اهل حرم نا امید شد ، وقتی
که جشن و هلهله اطراف خیمه برپا شد
شرار آتش فتنه به خیمه ها افتاد
رسید لحظه ی غارت ، دوباره بلوا شد
به احترام تو خورشید از نفس افتاد
از آن زمان که سرت روی نیزه ها جا شد
به خون نشست از این غم در آسمان ، خورشید
خجل ز خشکیِ لبهات ، آب دریا شد
سرت به نیزه طلوع کرد در غروب دهم
شکوه وجلوه نورت به شب هویدا شد
میان همهمه بردند رأس پاکت را
تنور ، بسترِ رأسِ عزیز زهرا شد
رسید وقت اسارت زمان سخت وداع
وداع با تن بی سر ، که اِرباً اِربا شد
چه خوب ! زینب خود را ندید عباسم
میانِ این همه نامحرمان که تنها شد
اگر چه با غُل و زنجیر، بُردَنَم بازار
اگرچه وَهن و جسارت به ساحت ما شد
تمام کوفه به ماتم نشست وقتی که
زبان حیدریِ زینبت شکوفا شد
شکست ابن زیاد از شکوه خواهر تو
به خطبه های دلیرانه خوار و رسوا شد
اسیر بوده ام ، اما ذلیلشان نشدم
شعار نهضت خونین چه خوب معنا شد
******************
رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۶/۸
🔳
السلام علیک یا سیدنی زینب
عاشقان را رهبر و الگوی والا زینب است
زینتِ حیدر یقین مصداق زهرا زینب است
▫️
هم عقیله ،عالمه،علامه ی دهر است او
ماورای فکر ما ، عالیّ اعلا زینب است
ذوالفقار زینبی یعنی کلامِ نافذش
ناطق آن (ما رایت الّا جمیلا) زینب است
▫️
شیر بانوی زمین با صوت حیدر خطبه خواند
الگوی حجب و حیا بر کل زنها زینب است
فهم زینب را فقط داند خداوند علیم
ما نَمی هستیم و بی شک فوق دریا زینب است
▫️
عمه ی سادات عالم ، دخترِ خیر النسا
آنکه باشد درک او بر ما معما زینب است
فتح شام و کوفه را کمتر ز خیبرها ندان
جانشین شخص حیدر،مثل مولا زینب است
▫️
شرط او بر ازدواجش دیدن روی حسین
عاشقی را معدن و ماوا و معنا زینب است
تک علمدار حسینی بعد غوغا زینب است
▫️
سرشکست و عینُ شینُ قاف را با خون نوشت
مرجع عُشّاق در بین تکایا زینب است
عقل اگر دور از حسینت میکند دیوانه ای
این جنون و عشق را استاد دانا زینب است
▫️
ظهر عاشورا فقط زینب صبوری میکند
یکه و تنها میان دشت و صحرا زینب است
خون بگرید بر اسارت منتقم هر صبح و شام
حضرت امُ المصائب بینِ اعدا زینب است
4_5810032132243852446.m4a
1.17M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شور حضرت زینب و امام حسین علیهمالسلام -سبک من دوستت دارم....
یا زینب یا .....
کعبةُالرزایا نائبةالزهرا
ملیکةالنساء (۲)
یا زینب یا ....
جبلُالصّبرُ یا.... عقیلة الهدی
بانوی کربلا(۲)
رویِ شونهیِ تو پرچمِ مکتبه
تب و تابِ تو حسین و این مذهبه
هرکسی که عاشقِ حسینه فقط...
تحت عنایتُ و رایتِ زینبه
یا مولاتی عقیلةالعرب(۴)
حیَّ علیٰ...
گریه برایِ حسین
ندبه برایِ حسین
کربوبلایِ حسین ۲
حیَّ علی...
به عشقِ خونِ خدا
همراهِ سینه زنا
کربوبلای حسین ۲
مگه کسی رو بهجز تو دارم حسین
صورتمو رو ضریح میزارم حسین
منی که از اوّلش غلامت شدم
تا آخرش از غمت میبارم حسین
یا ثارالله سیدالشّهدا ۴
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_چهارم_محرم
#بحرطویل
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
#حسن_لطفی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله
مرثیه شب #عاشورا
امشب برای گریه زمان کم میاوریم
در مقتل تو کاش که جان کم نیاوریم
امشب مسیر روضه به مقتل رسیده است
اشک خدا به صفحه ی مقتل چکیده است
کار غریب روضه به گودال می کشد
ما را برای روضه به دنبال می کشد
امشب چقدر غم زده در راهی ای حسین
از خوار پشت خیمه چه میخواهی ای حسین
با زینبت ز مجلس نامحرمان نگو
از شمرها و حرمله ها و سنان نگو
فردا بگو که از سر تو خون نمی چکد
از بند بند پیکر تو خون نمی چکد
پای سنان بگو به حرم وا نمی شود
هرگز سرت به نیزه هویدا نمی شود
فردا سرت بگو که ز جسم تو دور نیست
با من بگو که جای سرت در تنور نیست
امشب که با تو حال دلم خوب می شود
فردا غروب بی تو در آشوب می شود
فردا کسی به نیزه زمین می زند تو را
مانند روز کوچه کمین می زند تو را