4_5776283687981158723.mp3
9.74M
🎙علی باشی و در میدان نجنگی داغ از این بدتر؟🎙
🔰 کربلایی علی کرمی
🗓 روضه حضرت سجّاد (سلام اللّه علیه)
#صوت
#روضه
#علی_کرمی
@Arshiv_Gholam
4_5776283687981158722.mp3
14.1M
🎙یک تار موی عمّهی ما را کسی ندید🎙
🔰 کربلایی علی کرمی
🗓 روضه اسارت
#صوت
#روضه
#علی_کرمی
@Arshiv_Gholam
أسماء بریز آب که قلبم مذاب شد
این مرد از خجالت این چهره آب شد
أسماء بریز آب که آتش گرفته ام
دیدی چگونه خانه من هم خراب شد؟
من چند بار شسته ام و هم نیامده
خونت هنوز میچکد از زخم تازه ات
این سنگ غسل شاهد پهلوی سرخ توست
ای خاک بر سرم چه کنم با جنازه ات
دریاب حال کودکانِ خودت را ببینشان
با گریه آستین سر دندان گرفته اند
حالا که وقت بردن تابوت مادر است
از من نشان خانه ی سلمان گرفته اند
حالا عزای کندن قبرت گرفته ام
حالا برای بردن تابوت مانده ام
این جای تیغ کیست که بر بازوی توست
این نقش دست کیست که مبهوت مانده ام
آه ای غرور من پس از این وقت تسلیت
لبخندها به دیدن یار و تو می رسند
برخیز ذوالفقار نبرد مرا ببند
فردا برای نبش مزار تو می رسند
باید که چند قبر برایت درست کرد
باید مرا به جای تو در قبر جا دهند
دست پدر رسید تو را گیرد از علی
شاید که زخم آتش در را شفا دهند
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
nariman 1.mp3
1.26M
🎙بر در خیمهی تو قبله زانو میزنه🎙
🔰 کربلایی نریمان پناهی
🗓 صوت های قدیمی
#صوت
#سینه_زنی
#نریمان_پناهی
@Arshiv_Gholam
4_6035089195943332872.mp3
3.58M
🎙نه اینکه حرف تو باشد نه اینکه حرف من است🎙
🔰 کربلایی علی کرمی
#صوت
#سینه_زنی
#علی_کرمی
@Arshiv_Gholam
دارد این ضربالمثل را کُلِّ دنیا می زند
قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند
گرچه کم وزن است أمّا جان ندارد دست من
پرده ی روی طبق را عمّه بالا می زند
چهرهی برگشته را تشخیص دادن مشکل است
این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند
ارث خود را زود از مادربزرگم بُرده ام
این چنین خَمراهرفتنها به زهرا می زند
حسرت یک استراحت در دل من مانده است
می روم قدری بخوابم، شمر با پا می زند
بانی سرگرمی هر روزهی زجرم، پدر
بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند
این اواخر دخترت دارد طبابت می کند
بازوی دررفتهی خود را خودش جا می زند
شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین
می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند
هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش
روسری دخترت را یک نفر تا می زند
گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت
دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند
بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام
هر زمان هرکس که حرفی از معمّا می زند
آنقَدَر شکل کبودی تنم رعبآور است
آن زن غسّاله وقت غسل من جا می زند
«بردیا محمدی»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
داره دل جوون تو یه دنیا آرزو
درد و دلاتو این دم آخر به من بگو
حتّی رمق نداری که از من بگیری رو
از این شکستنت جونم بدم کمه
زخم تو مرهمی نداشت ای مرهم همه
ای زخمی غلاف کارم کشید به آه
بده بگن که زهرا رو زد یه غلام سیاه
بازوی یک حوریّه مگه چقدر تاب داره؟
یکی نگفت به قنفذ زدن هم آداب داره
یازهرا (۳)
شرمنده چشات شده این صورت کبود
اگه تو بستر افتادم تقصیر من نبود
شرمنده ام دل میکَنم از خونهی تو زود
گریه نکن علی دیگه بیا بخند
من سر به زیر شدم که تو سرت بشه بلند
اشکای چشم تو شبیه آتیشه
بالاسر غسل تنم موهات سفید میشه
میگم به پیغمبر که تو کوچه تنها بودی
با دستای بستت هم پناه زهرا بودی
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه
ز لاله ساخته ام باغ جنّتی تازه
به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است
کشیدم از علی امشب خجالتی تازه
زنی به نیّت خنده عیادتم آمد
خدا کند که نباشد عیادتی تازه
مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟!
رسیده باز به حیدر شکایتی تازه
علی به حجره ی من هر زمان که سر بزند
به غیر گریه نداریم صحبتی تازه
نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست
مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه
دو ماه پیش چنان سیلی بدی خوردم
که هست بر رخم انگار ضربتی تازه
لباس های قدیمی بزرگ شد به تنم
بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه
سه چهار مرتبه مُردم ولی به عشق علی
خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه!
«سید پوریا هاشمی»
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو
شعله ی در را بگو احوال مادر را نگو
بی ادب ها پشت در فریاد مستی میزدند
حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو
گرمی آتش اذیّت میکند حوریّه را
این وسط آن شعلهی خورده به معجر را نگو
پای نامحرم اگر بر چادر ناموس خورد
گریه کن بر حالش أمّا حال شوهر را نگو
میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو پاره شد
لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو
آبرو داری اگر افتاد زیر دست و پا
شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو
راز دست بسته مولا قلاف قنفذ است
دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو
کوچه زهرا در آخر کربلای زینب است
پیش مادر روضهی جانسوز دختر را نگو
روضه گودال و خنجر را بگو سر را بگو
روضه اوضاع زینب بین لشگر را نگو
«سید پوریا هاشمی»
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
khayrelamal.MP3
5.64M
🎙حیّ علی خیر العمل🎙
🔰 کربلایی نریمان پناهی
🗓 صوت های قدیمی
#صوت
#سینه_زنی
#نریمان_پناهی
@Arshiv_Gholam
abad vallah.MP3
6.33M
🎙أبد واللّه ما ننسی حسینا🎙
🔰 کربلایی نریمان پناهی
🗓 صوت های قدیمی
#صوت
#سینه_زنی
#نریمان_پناهی
@Arshiv_Gholam
این رنگ و رو یعنی که درد انگار داری
با خنده اما سعی بر انکار داری
با اینکه از همسایه ها خیری ندیدی
روی لبت «الجار ثمّ الدّار» داری
روی خوشت را بانوان شهر دیدند
أمّا کبودی را به این رخسار داری
مشغول کارِ خانه ای، خاموش و ساکت
با من چرا اینقدر کم گفتار داری؟
من که نمردم خانمم، هر روز از چه
عجًل وفاتی را به لب تکرار داری؟
گفتی «علی جان دست و پا گیرت شدم من
دیگر چرا به ماندنم اصرار داری؟
میخواستم زحمت نباشم که شدم حیف
مولای این عالم چه به بیمار داری؟»
با حرفهایت سوختم زهرا، که بودی
دلخوش به این که حیدر کرّار داری
هنگام دقّ الباب، دق کردم از این غم
این غم که تو یک پا به ماهی، بارداری
خیلی شکایت از در و مسمار دارم
خیلی شکایت از در و دیوار داری
مشغول دردت نیستی و فکر مایی
گفتی به زینب بعدِ مادر کار داری
در پیش رویت غم کند ناسازگاری
در پیش رویت راه ناهموار داری
وقتی به میدان میرود او را ببوسش
آن فرصت دیدار را یکبار داری
فورا بگو که دست از آن جسم بردار
ای ابن سعدی که سگان هار داری
خو میکنی با جامه ای خونین در آخر
وقتی از آن پیکر همین مقدار داری
«حسن معارف وند»
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
@HassanMaarefvand
NAR-VA-03-10-007_(2).MP3
1.71M
🎙کاروان وارد شد از کعبه سوی کربلا🎙
🔰 کربلایی نریمان پناهی
🗓 صوت های قدیمی
#صوت
#سینه_زنی
#نریمان_پناهی
@Arshiv_Gholam
دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید بر گرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ أمّا بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبّت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد، سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوّت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
«حسن لطفی»
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
ساکن روزهای بی نورم
گم شده آیههای مستورم
زرد بودم سیاه و سرخ شدم
رنگ رنگم شبیه منشورم
صورتم را گرفتهام با دست
چون که روبنده نیست مجبورم
جور شد دیدنِ تو أمّا حیف
شرمسارم ز وضع ناجورم
ردّ شلّاقها کنار هم است
گاهی از دور مثل هاشورم
سنّ و سالی ندارم أمّا من
بین زنها به پیر مشهورم
بس که لاغر شدم مشخّص نیست
شبحم، آدمم و یا حورم
با تمسخر نگاه میکردند
خسته از دختران مغرورم
در بساطم که نیست نقل و نبات
نوش جان کن ز گریهی شورم
میشود روی سینهام باشی؟!
کمکم کن نمیرسد زورم
گفتی از حرف آن سفیر بگو
ولی از من مخواه معذورم
«سید پوریا هاشمی»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
np50t1 (2) (1).mp3
6.05M
🎙ای امیر همهی لشگر من🎙
🔰 کربلایی نریمان پناهی
🗓 صوت های قدیمی
#صوت
#سینه_زنی
#نریمان_پناهی
@Arshiv_Gholam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حوزههای علمیّه قبل و بعد انقلاب🎥
🔰 عطاء اللّه مهاجرانی
#فیلم
#سخنرانی
#حوزه_علمیه
#عطاء_الله_مهاجرانی
@Arshiv_Gholam
دختری که بی پدر طی مسافت میکند
پای تاول خوردهاش را خار اذیت میکند
ردّ این شلّاقها مثل ضریحم کرده است
زائرم من را به کعب نی زیارت میکند
دونفر به یک نفر آن یک نفر هم بی پناه
زجر زجرم میدهد خولی حمایت میکند
کار دنیا را ببین من ساکتم زیر کتک
نیزهدار از این حیای من شکایت میکند
عمّه را خیلی خجالت میدهد این پیرزن
بین ما با خنده نان خشک قسمت میکند
کاش این سرباز رومی را خودت لالش کنی
پیش ما با آبروها زشت صحبت میکند
از سر نیزه بگو بابا که بابای منی
دختر شامی مرا خیلی شماتت میکند
گرچه صدجایم شکسته اشک را دارم هنوز
گریه ام در شام ویرانه قیامت میکند
«سید پوریا هاشمی»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
چشم خشک از چشم های تر خجالت میکشد
چشمه وقتی خشک شد، دیگر خجالت میکشد
سوختن در شعلهی دل، کمتر از پرواز نیست
هر که این جا نیست خاکستر، خجالت میکشد
بستن در بهر شرمنده شدن بی فایده ست
این گدا وقت کرم بهتر خجالت میکشد
لطف این خانه زیاد و خواهش ما نیز کم
دستهای سائل از این در خجالت میکشد
طفل بازیگوش را شرمی نباشد از کسی
بیشتر با دیدن مادر خجالت میکشد
تا عروج فاطمه، جبریل را هم راه نیست
در مسیر عرش، بال و پر، خجالت میکشد
حتم دارم که قیامت هم از او شرمنده است
با ورود فاطمه، محشر خجالت میکشد
نامهی اعمال نوکرها به دست فاطمه ست
آن قدر میبخشد و نوکر خجالت میکشد
آن چه مادر میکشد، دردش به دختر میرسد
گر بیفتد مادری، دختر خجالت میکشد
دست این از دست آن و دست آن از دست این
آه دارد همسر از همسر خجالت میکشد
هر کجا حرف “در” و “دیوار” و از این چیزهاست
چشم خشک از چشم های تر خجالت میکشد
«علی اکبر لطیفیان»
#شعر
#مناجات_و_روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam