#امام_حسن_مدح
ای چارطاق عرش خدا خیمۀ غمت
وی کهکشان ستاره ای از خاک مقدمت
قدوسیان تراوش انفاس قدسی ات
فرمانده گی ارض و سماء رتبۀ کمت
هفت آسمان به گرد مزار تو در طواف
آمد پدید نه فلک از فیض یک دمت
لاهوتیان دریده گریبان روضه ات
آید صدای فاطمه از بزم ماتمت
صدها هزار حاتم طائی نشسته اند
کاسه بدست، سائل دینار و درهمت
جانا حساب چشم تو از دیگران جداست
زمزم کجا و قطره ای از اشک نم غمت
یا سید الکریم سیادت غلام توست
ارثیه ایست هدیه ز جد مکرمت
ای امتداد مرتبت مرتضی حسن!
کرده خدا به شاه شهیدان مقدمت
آتش گرفته ای وسط کوچۀ فدک
شد فاطمیه اول ماه محرمت
صلح تو شد زمینۀ تصویر نینوا
کرببلاست سینه زن پای پرچمت
من بینوای عشق توام سیدالغریب
دردی بریز دردل من جان قاسمت
#مجتبی_روشن_روان #حامد_اهور
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری
نکند آمده ای قصد نبوت داری؟
بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب
به روی شانه ی خود بار امامت داری
دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا
قمر چارمی و نور هدایت داری
عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست
ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟
قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی
صد برابر ز کریمان تو کرامت داری
حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار
سالیانیست به این سروری عادت داری
سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن!
همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری!
سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم
چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری
وجناتت سکناتت حرکاتت علوی
سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری
تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین
در همه فوت و فن رزم مهارت داری
با سرِ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی
سپرِ صبر، و شمشیر شجاعت داری
ترس محشر به دلم راه ندارد آقا
چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری
#داوود_رحیمی
#امام_حسن_مدح
از کرمـخـانهی او رزق حلالم دادند
دور او چرخ زدم تا پر و بالـم دادند
خاکِپایشکهشدم جاه و جلالم دادند
خواستم شعر بگویم که مَجالم دادند
چند بیتی بِشَوَم دست به دامان حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربان حسن))
آنکه جا داشته بر دوش پیمبر حسناست
آنکه درکشبُوَد از عقل فراتر حسناست
ساقیکوثرعلی؛صاحبِکوثرحسن است
پسر اَرشدِ صدّیقهی اَطهر حسن است
جُزحسن کیست برازندهی عنوانِ حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربانِ حسن))
اینکه در قُلّهی افلاک اقامت دارد
از شئونات اِلهیش حکایت دارد
او که از شیر خدا حکم امامت دارد
بر حسین بن علی نیز ولایت دارد
هست شاه شهدا گوش به فرمان حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربان حسن))
او سهدَفعه همهی زندگیاش را بخشید
کرمش نور شد و در همه عالم تابید
روزی خَلق به یُمن حَسَن از عرش رسید
هرکسی از سر این کوچه گذر کرد شنید
مصرعی ناب شده ذکر فقیرانِ حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربان حسن))
غیرازایننیستکهلطفو کرمو بخششو جُود
از دم گرمِ حَسن بود که آمد به وجود
شاعر او سر ذوق آمد و اینگونه سُرود
چشم آن لحظه که بر عالم ایجاد گُشود
پهن شد روی زمین سُفرهی احسان حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربان حسن))
درد مظلوم،بدانید دوا خواهد شد
گِرِهی کور بهکار است که وا خواهد شد
در مدینه حرمی خاص بنا خواهد شد
خشتهایش همه از جنس طلا خواهد شد
ما قرار است بخوانیم در ایوان حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربان حسن))
تا به حال تو تَفـَضُّـل نکند این آقا
میشود لمس کنی لطف خدارا؟ اَبَدا
کسریازثانیههمچون ز خُدا نیست جُدا
میزبانـشبهابوالفـضلقـسمبوده خُدا
هرکهمهمانشدهدر روضهیرضوان حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربان حسن))
حُبّوبُغضاست چُو در دین خداوند،مِلاک
گر نباشد یکی از این دو هلاکیم ، هَلاک
جُز«حَسندوستی»آید مگر از نطفهی پاک؟
پوزهی دشمن مولا شده مالیده به خاک
حَل شدند اهلِجَمَل در دلِ طوفانِ حسن
((تاابد هرچهکریم استبه قربان حسن))
#محمد_قاسمی
#امام_حسن_مدح
باغ دل بتول و علی را ثمر حسن
دُر زینب است و لعل حسین و گهر حسن
شاه جهان علیست چه شاهی که بهر او
شد عرش حق اریکه و شد تاج سر حسن
در مدح مرتضی چه بگویم کزان تبار
دختر شدهست زینب کبرا، پسر حسن!
گردون طواف خانهی زهرا کند که گشت
ماه شبش حسین و به شامش سحر حسن
بر منتجب چه نام نهم غیر مجتبی
آن شاه حسن را چه بخوانم مگر حسن
ورد زبان عالمیان نام احمد است
ورد زبان حضرت خیرالبشر حسن
جانم به اهل بیت نبی! هر چهارده
اهل کرامتاند ولی بیشتر حسن
صحرا به یک اشاره شود حجرهی طلا!
باری کند ز لطف به خاک ار نظر حسن
هر روز کوچه کوچه پی سائلان روان
هر شب به کوچه های فلک رهگذر حسن
اندوهگین ماتم فرق علی حسین
اندوهگین روضهی دیوار و در حسن
آید صدای فاطمه بر گوش قدسیان
ای بی کفن حسین...الا خون جگر حسن!
لعنت به هرکه خوار و ذلیلت شمرده است
کوری چشمشان به توام مفتخر حسن
یا ایهاالعزیز! تو عزت عطا کنی!
هرکس که شد گدای تو شد معتبر حسن
جان مرا خدای کند خشت صحن تو
لطفی! که این دعا بشود "کارگر" حسن
از من سلام سوی خداوندگار حُسن
من کیستم؟؟ سلام خداوند بر حسن
#علیرضا_نورعلی_پور
#امام_حسن_مدح
جز كريمان حاجتت را با كسي ديگر نگو
حاجت خود را به جز با آل پيغمبر نگو
دست خود بگذار تادر دست كريم اهلبيت
نام تو پرسيد اگر چيزي به جز نوكر نگو
چشم و دل سيريم ما از بس كرامت ديده ايم
از كرامت هاي حاتم روي اين منبر نگو
حاجت ما از گدائي بوسه بر دستان اوست
در ركوع اش آمديم اما از انگشتر نگو
چون حسن خيلي به نام مادرش حساس بود
هر چه ميخواهي بگو از روضه ي مادر نگو
روضه سنگين است،سنگين بود دست بي حيا
روضه هاي را كوچه را با گوش هاي كر نگو
خون دل خورد و نگفت اين راز را با هيچ كس
تا ابد راز حسن را محضر خواهر نگو...
#محسن_صرامی
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
به نام امام کرمها؛حسن
نوشته به روی دل ما حسن
چنان عشق را کرده معنا حسن
که مائیم مجنون و لیلا حسن
نداریم معشوقی اِلّا حسن
به وقت سحر،سوختن دیده شد
در آن شعله ها بال من دیده شد
چه ذکر خوشی در دهن دیده شد
در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد
رسیدیم با ربّنا تا حسن
شعف با دل شیعه راه آمده
چه نوری ز عرش اِلٰه آمده
سحرگاهِ شامِ سیاه آمده
شب نیمهی ماه،ماه آمده
به خورشید گویند حالا:حسن
چنین ذاتِ حقگُستری دیده ای
جمالی به این محشری دیده ای؟!
همانند او دلبری دیده ای؟!
پسر اینقَدَر مادری دیده ای!
خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن
سخا اصل رفتار این طایفه است
گداپسزدن عارِ این طایفه است
فقیر محل یار این طایفه است
نمکپروری کار این طایفه است
همه سفرهدارند امّا حسن...!
همان دم که جود از خیالش گذشت
کرامت ز حد کمالش گذشت
تهیدستبودن مجالش گذشت
سه بار از تمامیِّ مالش گذشت
به بازی گرفته کرم را،حسن
قدمهای آغازی اش را ببین
پر و بال پروازی اش را ببین
دلِ از خدا راضی اش را ببین
بیا دست و دلبازی اش را ببین
گدا را نشانده است بالا حسن
دو خط مدح در وصف دریا بگو
کمی از مرامش به دنیا بگو
رفیق جذامی شدن را بگو
غذا دادنش را به سگ ها بگو
به وللهِ آقاست،آقا..،حسن
شبی جنگِ عاشقکُشی در گرفت
دل ما تمایل به دلبر گرفت
گدا دید این خانه را..،پر گرفت
چُنان خصلتش را برادر گرفت؛
علی اکبرش شد سراپا حسن
منم سائل مجتبای علی
فدای همه بچه های علی
نجف؛آرزوی گدای علی
رسیدی به ایوانطلای علی
بگو یا حسین و بگو یا حسن
به تو دِین خود را ادا می کنیم
میان بقیعات چهها می کنیم
شبات را شبِ کربلا می کنیم
ضریحی برایت بنا می کنیم
به زیبایی مشهد ما؛حسن
#بردیا_محمدی
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
به نام امام کرمها؛حسن
نوشته به روی دل ما حسن
چنان عشق را کرده معنا حسن
که مائیم مجنون و لیلا حسن
نداریم معشوقی اِلّا حسن
به وقت سحر،سوختن دیده شد
در آن شعله ها بال من دیده شد
چه ذکر خوشی در دهن دیده شد
در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد
رسیدیم با ربّنا تا حسن
شعف با دل شیعه راه آمده
چه نوری ز عرش اِلٰه آمده
سحرگاهِ شامِ سیاه آمده
شب نیمهی ماه،ماه آمده
به خورشید گویند حالا:حسن
چنین ذاتِ حقگُستری دیده ای
جمالی به این محشری دیده ای؟!
همانند او دلبری دیده ای؟!
پسر اینقَدَر مادری دیده ای!
خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن
سخا اصل رفتار این طایفه است
گداپسزدن عارِ این طایفه است
فقیر محل یار این طایفه است
نمکپروری کار این طایفه است
همه سفرهدارند امّا حسن...!
همان دم که جود از خیالش گذشت
کرامت ز حد کمالش گذشت
تهیدستبودن مجالش گذشت
سه بار از تمامیِّ مالش گذشت
به بازی گرفته کرم را،حسن
قدمهای آغازی اش را ببین
پر و بال پروازی اش را ببین
دلِ از خدا راضی اش را ببین
بیا دست و دلبازی اش را ببین
گدا را نشانده است بالا حسن
دو خط مدح در وصف دریا بگو
کمی از مرامش به دنیا بگو
رفیق جذامی شدن را بگو
غذا دادنش را به سگ ها بگو
به وللهِ آقاست،آقا..،حسن
شبی جنگِ عاشقکُشی در گرفت
دل ما تمایل به دلبر گرفت
گدا دید این خانه را..،پر گرفت
چُنان خصلتش را برادر گرفت؛
علی اکبرش شد سراپا حسن
منم سائل مجتبای علی
فدای همه بچه های علی
نجف؛آرزوی گدای علی
رسیدی به ایوانطلای علی
بگو یا حسین و بگو یا حسن
به تو دِین خود را ادا می کنیم
میان بقیعات چهها می کنیم
شبات را شبِ کربلا می کنیم
ضریحی برایت بنا می کنیم
به زیبایی مشهد ما؛حسن
#بردیا_محمدی
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
ایسفرهدارماهضیافت خوشآمدی
خورشید آسمانکرامتخوشآمدی
ای وارث سریر امامت خوشآمدی
اینورچشم شاهولایت خوشآمدی
وقت طلوع نور تو گفتند مرد و زن
عالم فدای حُسن تو یا ایّها الحَسن
وقتسُرودن از تو تَغزُّلمبارک است
بر اسم اعظم تو توکّل مبارک است
(اَنتُم وَسیلَتی)کهتوسّل مبارک است
این ماه با شما رمضانُ المُبارک است
امشب به لطف اینکه تویی میزبانِ ما
نان هم گرفته طعم عسل در دهانِ ما
زیبایی رُخ تو کجا و قمر کجا
شیرینی لب تو کجا و شِکر کجا
درک بزرگی تو کجا و بشر کجا
هستیم در هوای تو باشیم هرکجا
تنها دوشنبهها نه که ما کلُّ هفته را
سرگرم ذکر خیر تو هستیم مُجتبی
۱.مثل ستارههایدرخشندهمیشویم
درآستانقدستو، تا بنده میشویم
اطرافخانهی تو پراکندهمیشویم
دلمُردهایمو پیشتو سرزنده میشویم
بامِهرتو نتیجهی اعمالمانخوش است
باذکرِیاامامحسن،حالمانخوشاست
پهناستخوانسبزشماصبحو ظهر وشام
چشمشبهدستتوستگداصبحوظهروشام
ازبسکه دیدم از تو عطاصبحو ظهر وشام
فریاد میزنم همه جا صبحو ظهر وشام
من کاسه لیس خوان توام ایّهاالکریم
در زُمرهی سگان توام ایّهاالکریم
توحید جلوه می کند از ربّنای تو
قرآن شنیدنیست ولی با صدای تو
پیداست در جوار خدا ردّ پای تو
دارد شرف به پردهی کعبه؛ عبای تو
مثل خدیجه ای و شبیه پیمبری
تو اوّلین تجّلی زهرا و حیدری
ای سایهی تو بر سر اسلام مُستدام
خیرت رسیدهاست بهعالَم علی الدّوام
آری قعود توست عیارش چُنان قیام
رسوایی معاویه در چشم خاص و عام
تنها به دست (هُدنِهات)* امکانپذیر بود
ای بر تو و کیاست و داناییات دُرود
تصویر تو در آینه تصویر حیدراست
تکبیرِ تو اقامهی تکبیر حیدراست
شمشیرِ تو ادامهی شمشیر حیدراست
رزم تو مثل رزم نفسگیر حیدراست
در نهروان شبیه جمل گشت آشکار
از دست ضربههایِتو لایمکنُ الفرار
مثل اباالحسن شده ای صفشکنحسن
مردان فراریاند ز تیغت چو زن حسن
سر میزدی شبیه علی از بدن حسن
فریاد میزدند ملائک حسن حسن
تا نیزهی تو سینهی کُفّار میدرید
شیر خدا برای تو تکبیر میکشید
ای شیر تا تورا گذر افتاد بین دشت
از برق چشم تو شرر افتاد بین دشت
یک کوه دست و پا و سر افتاد بین دشت
هودج نشینِ فتنهگر افتاد بین دشت
با ضربهات نصیبش عذاب اِله شد
حال آمدم که روز حمیرا سیاه شد
تا شهروند دولت زهرا شدیم ما
آسوده خاطر از غم دنیا شدیم ما
کافر به دین دشمن مولا شدیم ما
شُکر خدا که اهل تبرّی شدیم ما
جلب رضای حیدر کرار کرده است
هرکس به لعن عایشه افطار کرده است
*یکی از معانی هُدنِه:آتشبس نظامی موقت
#محمد_قاسمی
#امام_حسن_مدح
زیبا ترین ترانه ی دنیاست یا حسن
الحَق چِقدر نامِ تو زیباست یاحسن
"أبْنائَنا" که زینَتِ آیاتِ مُصْحَف است
تأویلِ آن به شأنِ تو پیداست یاحسن
حَق میدَهَم به مرده اگر زنده میشود
وقتی که بر زبان مَسیحاست یاحسن
آن خاطری که یادِ تو در آن مکانْ کند
مَشمولِ لطفِ حضرتِ زهراست یاحسن
تو شِبْهِ مُصطفایی و زهراست مادرت
خَلقِ تو شَرحِ امِّ ابیهاست یا حسن
بَعد از علی ،زمامِ امامت به دست تو
عِزَّت گرفته واژه ی عِزَّت به دست تو
تا کِردِگارْ نامِ تو را انتخابْ کرد
جِبریل سویِ احمدِ مُرسَل شِتاب کرد
بر مصطفی سلامِ خدا را رساند و گفت
اکنون خدا دعای تو را مستجاب کرد
او را حَسَن صدا بزن آنسان که خالِقَش
وی را حَسَن گُزید و حَسَن هم خطاب کرد
چون سیدُالشَّبابِ بهشت است این پسر
جَنَّت ز جمعِ دشمنِ او اجتناب کرد
دوزخ به شوق، دشمنِ او را به بَر گرفت
حتی اگر که عُمْر تلف در ثواب کرد
میزانِ حقْ به پیروی از امر مجتبی ست
زیرا کلامِ او همه فرمایشِ خداست
نورِ حَسَن ادامه ی آیات کوثر است
با این حساب منکرِ این نور ابتر است
نسلِ محمد، از علی و فاطمه ست پس
او ابتدای جلوه ی نسلِ پیمبر است
نامَش که بر ضریحِ زبانم مکان گُزید
از آن زمان، فضای دهانم مُعَطّر است
روزِ جزا به منبری از نور جای اوست
نوری که فرشِ مقدمِ فرزندِ حیدر است
دنیا به زیرِ سفره ی او جا نمی شود
این سفره را نیاز به دنیای دیگر است
در حَشر می کُند کَرَمَش محشری به پا
دنیا کجا و سفره ی احسان مجتبی
ای بی نظیر در نَسَب و در حَسَب حسن
تو از تبارِ نوری و عالی نَسَب حسن
از کِشتزارِ باغ شما چیده میشود
علم و حیا و جود و سخا و ادب حسن
ای پرورش دهنده ی فرمانِ کردگار
جاری ست از کلامِ تو آیاتِ رَبّْ حسن
از میزبانیِ تو چه گویم که مانده است
مهمان سرایِ عرشِ خدا در عَجب حسن
واللهِ این مبالغه ی شاعرانه نیست
شیرین تر است نام تو از هر رطب حسن
*نام حسین و نام حسن هر دو دلرباست*
اسماءِ برگزیده ای از جانب خداست
نَغزِ وصال شعرِ مرا باغِ لاله کرد
"از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد"
آخر گشود سفره ی دل نزدِ خواهرش
"خود را تهی ز خون چند ساله کرد"
از داغِ مادرش جگرى پاره پاره داشت
"عمریش روزگار همین در پیاله کرد"
زینب ز دیده خون به غریبیِ او گریست
"کلثوم زد به سینه واز درد ناله کرد"
شرحِ غمش به صفحه ی پایان نمیرسد
"حتی اگر ز غصه هزاران رساله کرد"
ظلمی که بر سرادق افلاکیان گذشت
"آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت"
#رضا_خوبرو
#امام_حسن_مدح
صبا که عطر به نام بهار میبخشد
صفا به آینهی روزگار میبخشد
بهار میرسد و نشئهی هوای خوشی
به جان خستهی باغ خمار میبخشد
به دانهدانهی بیآب، آب میریزد
به شاخهشاخهی بیبار، بار میبخشد
عبای خون به تن دشت لاله پوشانده
قبای سبز به قد چنار میبخشد
طرواتی به لب غنچهها میافشاند
حلاوتی به صدای هَزار میبخشد
به خشکسالی لبها شکوفهی لبخند
به بیقراری دلها قرار میبخشد
اگرچه باد صبا هر بهار را به زمین
هزار صورت و نقش و نگار میبخشد
ولی بهار و صبایش فدای مردی که
تمام زندگیاش را سهبار میبخشد
همان که با ادب و باوقار میبخشد
فقط به خاطر پرودگار میبخشد
کریم فکر حسابوکتاب بخشش نیست
به رسم اهل کرم بیشمار میبخشد
به اسم و رسم توجه نمیکند هرگز
به آشنا و غریب دیار میبخشد
برای اینکه شود حفظ آبروی گدا
بدون منت و بیننگ و عار میبخشد
مقابل بدی و طعنه پاسخش خنده است
سکوت کرده و آیینهوار میبخشد
برای گفتن یکبیت ساده یک ممدوح
کجا به دشمن خود سیهزار می.بخشد؟
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار میبخشد
ازآن که عادتش احسان، سجیّهاش کرم است
عجیب نیست که بیاختیار میبخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردیست
که در مدینه به سائل انار میبخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردیست
که بین معرکهی کارزار میبخشد
که بین معرکهی کارزار از سر لطف
به دشمن سر خود ذوالفقار میبخشد
بجز علی که به هنگام جنگ بخشیدهست
کدام شیر به وقت شکار میبخشد؟
همیشه موقع بخشش که میشود این مرد
به رسم فاطمه اول به "جار" میبخشد
برادرش هم از او ارث برده بخشش را
اگر به راه خدا شیرخوار میبخشد
نمیدهم به دوعالم غلامی او را
گرفتم اینکه به من اختیار میبخشد
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
ایسفرهدارماهضیافت خوشآمدی
خورشید آسمانکرامتخوشآمدی
ای وارث سریر امامت خوشآمدی
اینورچشم شاهولایت خوشآمدی
وقت طلوع نور تو گفتند مرد و زن
عالم فدای حُسن تو یا ایّها الحَسن
وقتسُرودن از تو تَغزُّلمبارک است
بر اسم اعظم تو توکّل مبارک است
(اَنتُم وَسیلَتی)کهتوسّل مبارک است
این ماه با شما رمضانُ المُبارک است
امشب به لطف اینکه تویی میزبانِ ما
نان هم گرفته طعم عسل در دهانِ ما
زیبایی رُخ تو کجا و قمر کجا
شیرینی لب تو کجا و شِکر کجا
درک بزرگی تو کجا و بشر کجا
هستیم در هوای تو باشیم هرکجا
تنها دوشنبهها نه که ما کلُّ هفته را
سرگرم ذکر خیر تو هستیم مُجتبی
۱.مثل ستارههایدرخشندهمیشویم
درآستانقدستو، تا بنده میشویم
اطرافخانهی تو پراکندهمیشویم
دلمُردهایمو پیشتو سرزنده میشویم
بامِهرتو نتیجهی اعمالمانخوش است
باذکرِیاامامحسن،حالمانخوشاست
پهناستخوانسبزشماصبحو ظهر وشام
چشمشبهدستتوستگداصبحوظهروشام
ازبسکه دیدم از تو عطاصبحو ظهر وشام
فریاد میزنم همه جا صبحو ظهر وشام
من کاسه لیس خوان توام ایّهاالکریم
در زُمرهی سگان توام ایّهاالکریم
توحید جلوه می کند از ربّنای تو
قرآن شنیدنیست ولی با صدای تو
پیداست در جوار خدا ردّ پای تو
دارد شرف به پردهی کعبه؛ عبای تو
مثل خدیجه ای و شبیه پیمبری
تو اوّلین تجّلی زهرا و حیدری
ای سایهی تو بر سر اسلام مُستدام
خیرت رسیدهاست بهعالَم علی الدّوام
آری قعود توست عیارش چُنان قیام
رسوایی معاویه در چشم خاص و عام
تنها به دست (هُدنِهات)* امکانپذیر بود
ای بر تو و کیاست و داناییات دُرود
تصویر تو در آینه تصویر حیدراست
تکبیرِ تو اقامهی تکبیر حیدراست
شمشیرِ تو ادامهی شمشیر حیدراست
رزم تو مثل رزم نفسگیر حیدراست
در نهروان شبیه جمل گشت آشکار
از دست ضربههایِتو لایمکنُ الفرار
مثل اباالحسن شده ای صفشکنحسن
مردان فراریاند ز تیغت چو زن حسن
سر میزدی شبیه علی از بدن حسن
فریاد میزدند ملائک حسن حسن
تا نیزهی تو سینهی کُفّار میدرید
شیر خدا برای تو تکبیر میکشید
ای شیر تا تورا گذر افتاد بین دشت
از برق چشم تو شرر افتاد بین دشت
یک کوه دست و پا و سر افتاد بین دشت
هودج نشینِ فتنهگر افتاد بین دشت
با ضربهات نصیبش عذاب اِله شد
حال آمدم که روز حمیرا سیاه شد
تا شهروند دولت زهرا شدیم ما
آسوده خاطر از غم دنیا شدیم ما
کافر به دین دشمن مولا شدیم ما
شُکر خدا که اهل تبرّی شدیم ما
جلب رضای حیدر کرار کرده است
هرکس به لعن عایشه افطار کرده است
*یکی از معانی هُدنِه:آتشبس نظامی موقت
#محمد_قاسمی
.
#مدح_امام_حسن
نشسته ام بنويسم گدا گدا آقا
چقدر محترم است اين گداي با آقا
نشسته ام بنويسم حسن ، كريم ، كرم
مدينه ، سفره ي آقا ، برو بيا ، آقا
نشسته ام بنويسم به جاي العفوم
الهي يا حسن يا كريم يا آقا
تو مهرباني ات از دستگيري ات پيداست
بگير دست مرا هم تو را خدا آقا
دخيل هاي نبسته شده زياد شدند
چرا ضريح نداري ؟ چرا چرا آقا
تويي كريم كرم زاده ، من گدا زاده
مرا خدا به تو داده تو را به من داده
همه فقير تو هستند ما گدا ها هم
گداي لطف تو هستند خضر و موسي هم
سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي
هر آنچه داشته بودي و گيوه ات را هم
قسم به ايل و تبارت - قسم به طايفه ات
غلام قاسم و عبدالله توآم با هم
عجيب نيست بگردد فرشته دور سرت
عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم
من از بهشت به سمت شما سفر كردم
كه من بهشت بدون تو را نمي خواهم
بدون عشق مسلمان شدن نمي ارزد
بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد
نديده اند افاضات آفتابت را
نخوانده است كسي سطري از كتابت را
به دستهاي گدايان فقط دعا دادند
به چشم هاي تو دادند استجابت را
چرا غلام نداري ؟ مگر كه ما مرديم
نشسته ايم ببينيم انتخابت را
تو تكسواري حتي كسي شبيه حسين
عجيب نيست بگيرد اگر ركابت را
نه كه نظر نخوري- نه - مدينه ميميرد
اگر كه دست علي وا كند نقابت را
نقاب خويش بيفكن مرا دچار كني
نقاب خويش بيفكن كه تار و مار كني
نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست
نگات مثل علي و صدات مثل خداست
نشسته ام بنويسم علي است بابايت
نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست
نشسته ام بنويسم هزار اي والله
هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست
سكوت كردي اما حسين شهر شدي
سكوت كردن تو كربلاست - عاشوراست
اگر كه جلوه نكردي همه كم آوردند
نبود دست تو آري خدا چنين ميخواست
قرار بود كه در صلح - كربلا بشوي
سكوت پيش بگيري و لافتي بشوي
نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو
هميشه بيشتر از حد انتظاري تو
به دست با كرمت مي دهي كريمانه
به سائلان حسينت هر آنچه داري تو
تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري
مرا به دست خداوند مي سپاري تو
اگر بناست بسوزم به هيزم فردا
قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو
نخواستم بنويسم ولي نفهميدم
چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو
نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما
نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو .....
.... تلاش ميكني از مادرت جدا نشوي
تلاش ميكني او را حرم بياري تو
ميان كوچه به دنبال توست مادر تو
ميان كوچه به دنبال گوشواری تو
مگر چهدیده ای از زندگی تو سیر شدی
چقدر زود شكسته شدي و پير شدي
#امام_حسن_مدح
#علی_اکبر_لطیفیان ✍
.