|⇦•سلام صبح امیدم...
#مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
گلوی هجر فشردم که داده آزارم
فراق یار چه کرده ست با دل زارم
سلام صبح امیدم سلام مطلع فجر
هنوز منتظر صبح روز دیدارم
برای من که گدایم جهان نمی ارزد
اگر ز دامن لطف تو دست بردارم
*اونایی که مثل من هستن بگن...*
به اینکه آبرویم ریخته نگاه نکن
نگاه کن چه قَدَر بی پناه و ناچارم
*یابن الحسن! آقاجانم آقاجانم. خیلی ها امشب اینطوری میان. بعضیا اصن تو کل دهه، شب تاسوعا روز تاسوعا براشون یه موضوعیت دیگه ای داره. میان گره هاشون باز بشه. عیبی ام نداره. درسته که میای اینجا میشینی، باید برای گره هایی که به کار اربابت افتاده گریه کنی. اما برا گره های خودتم التماس حضرت بکنی هیچ ایرادی نداره. اصن دستور اینه. بگو آقا...*
گره به کار من افتاده است بازش کن
مرا ز خانهٔ خود رد نکن گرفتارم
*آخه من کجا مجلس عباس کجا! یه موقع هایی خدا یجوری بهت قدر و قیمت عنایت میکنه ها، اصن بخوای فکرشو بکنی، چون اولین گریه کن روضه عباس خود ابی عبداللهه. خدا تو رو هم میاره کنار ناله های حسین، که بخوای برا عباس گریه بکنی، این یعنی قدر و قیمت...بگو*
کسی نبودم و قدر و بها به من دادی
کسی نبوده بجز فاطمه خریدارم
تمام نوکری ام را به روضه مدیونم
تمام زندگی ام را به تو بدهکارم
دوباره آمده ام مجلس عموجانت
دوباره سینه زن روضه ی علمدارم
چه لطف ها به گدای عموی خود داری
ز عشق تو به اباالفضل من خبر دارم
*بذا دو بیتش هم ببرمت سر سفره روضه. بعد یخورده مدح آقا رو بخونم...*
رسید در برِ عباس و گفت حسین
*همه منتظرن، همه... اونا که دور تا دور عباسو گرفتن. حالام ابی عبدالله اومده، از ترس عقب تر رفتن. اما میخوان ببینن حسین چی میخواد بگه کنار این بدن...*
ببین کنار تو من دست بر کمر دارم
*تا صدا زد "الان انکسر ظهری..." یه مرتبه همه شروع کردن هلهله کردن. یه عده دارن کف میزنن. یه عده دارن به حسین می خندن. دید کار خیلی مشکله. هر دو رو ارباً اربا گفتن. هم روضه دیشب هم روضه امشب. اما اون روضه رو حداقل ابی عبدالله عبایی رو پهن کرد. دستور داد گفت: این بدنو بیارید به سمت خیمه. اما هرچی نگاه به بدن عباس کرد، این بدن علمدار منه. چقد بدنت کوچیک شده عباس...!*
بگو که زخم تنت را چگونه بشمارم
بگو چگونه ز چشم تو تیر بردارم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•مشک پاره اتو...
#قسمت_اول #زمزمه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
مشک پاره اتو
دو تا چشمای پر ستاره ات رو
گل زخمای بی شماره اتو
می بوسم
خون دیده اتو
میون ابروی کشیده اتو
عزیزم دستای بریده اتو
می بوسم
*جان امیرالمومنین! آقایی که امشب صاحب روضه ست، امشب حقو باید ادا کنی شب تاسوعا. معلوم نیس دیگه زنده باشیم. حتی به امید فردا هم نباش معلوم نیس اصلا لیاقت داشته باشیم بخوایم بیایم...*
تو رو می بوسم که پاشی
نباید از من جدا شی
*دلیل داره داداش. التماس هام دلیل داره...*
نمیره دشمن به خیمه
تا وقتی که زنده باشی
*بابا هنوز حسین هست. عظمت عباس رو اگه میخوای نگاه کنی. هنوز ابی عبدالله هست، میگن کنار بدن یه نانجیبی از یه گوشه داد میزد، یکی به زخم زبون اول میگفت، آی سید هاشمی به علمدارت می نازیدی، ببین نه تنها دستاشو، پاهاشم قطع کردیم. یکی داد میزد هرکی میخواد بره سمت خیمه ها بره. علمدار رو زمین افتاد. پاسبان خیمه ها افتاد...*
تو رو می بوسم که پاشی
*حالا اگه فهمیدی توأم با ابی عبدالله التماس کن...*
نباید از من جدا شی
نمیره دشمن به خیمه
تا وقتی که زنده باشی
علمدار! بازم علم رو بردار
حسینو تنها نگذار
پاشو اباالفضل
علمدار! به اشکِ چشمای من
داره می خنده دشمن
پاشو اباالفضل
«علمدار! یا ساقی العَطاشا آقام اباالفضل»
تا سرت شکست
تا بازوی آب آورت شکست
تو خیمه قلب خواهرت شکست
اباالفضل
*وقتی داشتم میومدم یه صحنه ای رو دیدم جیگرم آتیش گرفته. زینب من یک به یک به اهل حرم گفت وای اباالفضل رفت معجر من رفت...*
بی کَسِ حرم
بدون تو دلواپس حرم
نباشی پاشون میرسه حرم
اباالفضل
*اینجاشو باید غیرتی داد بزنی...*
غم زینب کشته ما رو
که جمع کرده دخترا رو
داره محکم تر می بنده
گره های معجرا رو
بعد از تو امون نداره خیمه
تمومه کار خیمه
پاشو اباالفضل
*آی غیرت الله...*
بعد از تو تنم به غارت میره
زینب اسارت میره
پاشو اباالفضل
* اگه صدا هلهله می شنوی صداتو به اربابت برسون. بگو حسین جان! من هنوز زنده ام. برات داد میزنم. حسین...حسین جانم! تا بوی داداششو شنید؛ یه عمری با بوی حسین زنده ست. اگه چشمش نمی بینه، یه چشمش هم تیر خورده. اما همه جانش از بوی عطر برادر پره. گفت: داداش اومدی. خوش اومدی حسینم. نبودی چند لحظه پیش مادرت زهرا اینجا بود. گفت داداش! هرچی بهم گفته بودی از کوچه امروز دیدم. هنوز صورت مادرت کبوده. هنوز دست به پهلو میگیره راه میره...*
گرفته مادرت زهرا سرم را روی دامانش
تماشا میکنم با چشم خود روی کبودش را
حسین جانم...
*از این جا عباس داره روضه میخونه. یخورده اون طرف تر تو خیمه، یه مادری هی میاد کنار گهواره. میگه الان عمو میاد...*
چرا مادر نمی خوابی چرا اینگونه بی تابی
گمانم تشنه آبی علی اصغر لالا لالا
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
*گفت: داداش اومدی دورت بگردم. این لحظه های آخری دو تا خواهش بیشتر ندارم. اول اینکه تا زنده ام، بدن منو تکون نده. مثه علی اکبر منو نبری ها! با هر زحمتی. من روم نمیشه چشمم به چشم دخترت بیفته. اونا منتظر آب بودن.میگفتن قول عمو ردخور نداره. گفت: عزیزم! اینکه میگه بدنمو نبری ها، این خواهش رو که از ابی عبدالله کرد، یه مرتبه حسین گفت، توی عمرت از من هیچ یه خواهش نداشتی. تو میگی! باشه چشم. گفت: داداش! یه خواهش دیگه هم ازت بکنم؟ این خونو از روی چشمم پاک کن. یه بار دیگه من تو رو ببینم حسین جان. این خواهش دومی، باعث دردسر اباالفضل شد. خون ها رو که پاک کرد، غیرت الله نگاه کرد دید، حسین بالاسرش نشسته زار زار داره گریه میکنه. از گریه بالاتر! "فصرخ الحسین" داره داد میزنه."و بکا بکاء عالیا..." نگاه کرد دید دور تا دورش دشمن ایستاده. گفت حسین جان چیکار داری میکنی ؟ چرا اینطوری داری گریه میکنی؟ نمی بینی همه ایستادن دارن هلهله میکنن...؟!گفت چرا گریه نکنم علمدارم رو دارم از دست میدم. پناه خواهرمو دارم از دست میدم. همه لشکرمو دارم از دست میدم. یه مرتبه دید از گوشه چشم ابالفضل، خونابه. اشک با خون قاطی شده. خونابه داره میاد، داره گریه میکنه. گفت: تو چرا داری گریه میکنی؟ تو که مادرم زهرا برات اومده، بابام علی اومده، جدم اومده سیراب کنه. گفت داداش! گریه من بیشتر علت داره. می بینم لحظه آخر اومدی. سر منو از رو خاک برداری. به من بگو ببینم، کی میخواد بیاد ساعت دیگه سرتو از رو خاک برداره. عباس تو نبودی ببینی، اما زینب اومد. از بالا تل زینبیه نه کسی نبود سرو برداره. یه وقت نگاه کرد "والشمر جالس علی صدره..." حالا بگو حسین...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•به قصد رزم تا می تاخت...
#روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
اگر می شد دمی با رزم جامه روی زین پیدا
هماوردی نمی شد در تمام سرزمین پیدا
"سقاهم ربهم" را گر نمیخواندند در گوشش
برای امر سقایی نمیشد جانشین پیدا
به قصد رزم تا میتاخت در هر معرکه میشد
سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا
زمین از زخمهای تازه پر میشد اگر هربار
نمیشد زیر تیغش شهپر روحالامین پیدا
بهغیر از لحظهای که اخم او را دیده در صفین
ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا
"اشداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال
نمیشد در دلش از دوستان یکذره کین پیدا
خجالت میکشید از زینب کبری
*قربون اونایی که بعضی حرفا رو جلو جلو میرن. براچی خجالت میکشید...؟*
خجالت میکشید از زینب کبری از آن وقتی
که با ننگ اماننامه شده شمر لعین پیدا
*مثل فردایی نانجیب اومد جلو درِ خیمه عباس. صدا زد عباس! تو قوم و خویش مایی. این نانجیب هم جزو همون قبیله ای بود که حضرت ام البنین تو همون قبیله برا امیرالمؤمنین خواستگاری شد از او، حالا اومده سوءاستفاده بکنه از این موقعیت، از این جایگاه. برا تو امان نامه آوردن. برا داداش هات امان نامه آوردن. میگن تو خیمه، کنار ابی عبدالله بود صدای این نانجیب بلند شد. یه مرتبه سرشو از خجالت انداخت پایین. بچه ها این درسه ها! ابی عبدالله فرمود: داداش! شمر هم که باشه در خونه تو اومده. باید بری جوابشو بدی برگردی. یعنی هر جوری هم که باشیم، ما از شمر بدتر نیستیم که! عباس نگاه مون نکنه؟ جواب مونو نده؟ گفت برو! از درِ خونه تو دست خالی نباید برگرده. اومد گفت نانجیب! برا من و داداشام امان نامه آوردی، پسر فاطمه تو این دشت امان نداشته باشه. تا اومد یه کلمه دیگه حرف بزنه، میگن چنان عباس شمشیر کشید، از کنار شمشیرش شمر فرار کرد و رفت. اگر ابی عبدالله اجازه میداد، همین جا کار جنگ رو شروع میکرد...*
زد آتش بر دلش...
*اینجا یه بار آتیش گرفت دلش. حالا ازاین جا دیگه حواست جمع باشه...*
زد آتش بر دلش آوای "أین عمّی العباس؟"
از آن ساعت که شد در خیمه این صوت حزین پیدا
عمود خیمه را بابا کشید آنجا که دیگر شد
حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا
تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد
به هر سو قطعهای از عین و با و آ و سین پیدا
*یعنی بدن عباسو قطعه قطعه کردن. گفت زمان مرحوم آیت الله علامه بحرالعلوم بود. گفتن آقا! قبر عموجانت در خطره. داره خراب میشه. باید یه معماری رو شما که میدونید، معمار متدینی ست، صالح باشه. بتونه بیاد این قبرو درست کنه. گشت یه نفرو پیدا کرد از پله های سرداب داشت میومد پایین. علامه بحرالعلوم جلوتر حرکت میکرد این معمار هم پشت سرش بود. خب یه قبر بیشتر نبود دیگه. می دونست قبر عباس. یه چند تا پله رو؟ اومد پایین، هی نگاه کرد. گفت آقا اشتباه منو آوردی. گفت همینه! گفت مگه خود شماها نگفتین، عموتون قد رشیدی داشت. سوار بر اسب میشد زانوهاش کنار گوش های اسب بود. این انگار قبر علی اصغره. چرا اینقدر این قبر کوچیکه؟ یه مرتبه میگن علامه بحرالعلوم عمامه از سر برداشت، سرشو گذاشت رو دیوار، های های شروع کرد گریه کردن. گفت آقا! مگه حرف بدی زدم؟ بی ادبی کردم؟ فرمود: نه! تو تداعی کردی برام. روضه عموجانم رو. "والله تقطعوه بسیوف اربا اربا..."*
حسین از خاک دستش را چنان با بوسه برمیداشت
که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا
تمام پیکرش بر خاک میلرزید آن دم که
شد از گودی صدای نالهی "هل من معین؟"
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•أین بقیة الله...
#مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده #روز_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
گمگشته ام در این راه أین بقیة الله
از سینه میکشم آه أین بقیة الله
رفتیم تا که از دست، خوردیم تا به بن بست
گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیة الله
در روضه های ارباب، ما غصه دار و بی تاب
گفتیم ناخودآگاه، أین بقیة الله
ما اشتباه کردیم، از بس گناه کردیم
افتاده ایم در چاه، أین بقیة الله
هستیم ما یتیمش از دامن کریمش
دستان ماست کوتاه، أین بقیة الله
در روضه های سقا شد ذکر نوحهٔ ما
وقت مصیبت ما، أین بقیة الله
*آقا رو صدا بزن. أین بقیة الله...*
امروز بی قرارست، بی تاب و غصه دارست
در این فغان جانکاه، أین بقیة الله
بی دست شد اباالفضل، تا دست ما بگیرد
هر روز و شب در این ماه، أین بقیة الله
ای نوکران عباس، گریه کنان عباس
گویید غرق در آه، أین بقیة الله
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•باب الحوائج است...
#روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #روز_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
باب الحوائج است و مشکلگشا اباالفضل
شد دستگیر ما با، دست جدا اباالفضل
در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را
خیرات میکند چون بی سرصدا اباالفضل
*گرفتارا! اونایی که میگن مریض مون رو دکتر ها جواب کردن. دیگه امیدی بهشون نیست...*
گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده
دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل
بردار حاجتت را با خود حرم بیاور
عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل
*همه اموات، شهدا رو، مد نظر بیار تو این یه بیت...*
دارم به لب دوباره یاد تمام اموات
درد آشنا اباالفضل، ای باوفا اباالفضل
از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم
رزمش بجا اباالفضل، شرمش بجا اباالفضل
خالی شدهست اما، در روضه میتواند
صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل
یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه
دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل
داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم
آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل
به صورتی که از آن غم می زدود غم داد
*همیشه میخونی "یا کاشف الکرب عن وجه الحسین." ای آقایی که وقتی ابی عبدالله به صورتت نگاه میکرد، غم و غصه از ارباب ما دور میشد. اما امروز تو علقمه وقتی این بدنو دید نوشتن حسین کنار بدن پیر شد. بان الإنکسار فی وجه الحسین...*
با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل
کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش
با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل
هم دست داده از دست هم پا شده بریده
در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟
باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود
میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل
*یه دست زیر آب آورد برای اینکه آب بنوشه، اینا همش حرفه. معرفت عباس علیه السلام اصن این نیست. گفت...*
این دست ز تن بریده بادا
از حدقه برون دو دیده بادا
هرچند که آب را نخوردم
اما کف، در خنکای آب بردم
کفّاره ی لمس آب این ست
خوش باش که عاشقی همین است
*اگر که دست زیر آب برد برا اینکه لحظه آخرم تداعی روضه بشه. "فذکر عطش الحسین." خواست برا تشنگی لب های ابی عبدالله گریه کنه و اِلّا...*
چون بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب
از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل
در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه
بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل
#گروه_شعر_یا_مظلوم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•چهار تا یل ام البنین...
#روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #روز_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾
نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟
نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟
به فرض اینکه مرا سمت خیمه ها بردی
اگر سکینه به من گفت آب کو، چه کنم؟
بدون دست شدم من که پای میکوبند
عزیز فاطمه! درمانده ام بگو چه کنم؟
ببخش دیدن دست بریده باعث شد
برات زنده غم ماجرای کوچه کنم؟
*کنار بدن من گریه نکن داداش...*
چهار تا یل ام البنین فدات شوند
تو را چو دوره کنند از چهارسو چه کنم؟
برای حنجر تو سینه ام به تنگ آمد
اگر که نیزه نشیند بر این گلو چه کنم؟
*گفت چرا داری گریه میکنی؟ گفت گریه ام برا اینه داداش...*
ببینم از سر نیزه سه ساله را، که کسی
به قصد کشت دویده به سمت او چه کنم؟
*یدونه دیگشو برات بگم حسین...*
و یا که از سر نیزه ببینم افتادهست
سرت به زیر سم و چکمهی عدو چه کنم؟
*برای این داد بزن! حسین...*
بگو ببینم اگر خواهرت شود جایی
کنار رأس تو با شمر روبه رو چه کنم؟
#گروه_شعر_یا_مظلوم
*حسین من! عزیز دلم! آقا زین العابدین علیه السلام فرمود: هفت مرتبه بابای من بلند بلند گریه کرد. از این هفت مرتبه، سه جاشو برا اباالفضل نقل کردم. یه جا موقعی که میخواست بره. گفت سینه ام داره سنگینی میکنه، ابی عبدالله مشک آبو آورد دستش داد. برو قدری برا این بچه ها آب بیار. خودِ ابی عبدالله رکاب شد برا عباس. "إرکب بنفسی أنت"... سوار شو دورت بگردم. زین العابدین فرمود: اینجا بابام دست گردن عموم انداخته اینقدر گریه کرده بود، که وقتی عموم اومد با من خداحافظی کنه همه پیراهنش از اشک بابام تر شده بود. تو این گریه، اگه حسین گریه میکرد زینب کنارش بود آرومش میکرد. اما یه گریه ای کنار بدن داشت،" و بَکا بُکاء عالیا... "هرچی صدای گریه حسین بیشتر میشد، صدا هلهله ها بیشتر میشد. میشنوی صدا هلهله ها رو؟ به اندازه ای که میشنوی امروز باید داد بزنی. اما گریه آخریش، از همه مظلومانه تر بود. اهل خیام دارن نگاه میکنن. ابی عبدالله یه دست به کمر گرفته، یه دست به عنان ذوالجناح. برا اینکه بچه ها نبینن دیدن حسین داره با آستینش اشک هاشو پاک میکنه. آه... آه... از طرز اومدن ابی عبدالله و گریه هاش، سریع عمه سادات دوید تو خیمه، رباب دیگه آروم باش. حرف از آب نزنی یه وقت. بچه ها رو یه گوشه ای جمع کرد. می بینه حال برادرو. حسین نزدیک خیمه ها نشست رو خاکا. آه... دیگه پاها جون نداره. یه وقت دید یه نازدانه ای دوان دوان اومد. نشست رو زانوی بابا. اشکای بابا رو پاک میکنه. صدا زد "أبتا... أین عَمّی العباس؟" چرا بدون عموم برگشتی باباجان؟ رسم در عرب اینه، اگه کسی از دنیا میره، عمود خیمه اشو میکشن. خیمه که رو زمین میفته یعنی دیگه این خیمه صاحب نداره. برا اینکه همه حرفا رو یه جا جواب بده ابی عبدالله ، دیدن پاشد عمود خیمهٔ عباسو کشید. رو کرد به عمه سادات، صدا زد زینب جان زیاد وقت نداریم، اینا دارن میان سمت خیمه ها. برو گوشواره ها رو دربیار. برو گره معجرا رو محکم کن...*
«ای حسین. دستا بیاد بالا. هرکجا هستی صدا ناله ات رو برسون علقمه. میخوای عباس امروز دعات کنه. از پرده جگر بگو یا حسین...»
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱
|⇦•گر چه کم هستند...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است
هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است
*چند بار حضرت فرمود: هرکی میخواد بره، بره. مثل امشبی رو هم نوشتن، که حضرت فرمود: چراغ ها رو خاموش کنید، مشعل ها رو خاموش کنید. اونایی که میخوان برن راحت بتونن برن، خجالت نکشن. دیگه کار جدی شده. فهمیدن هیچ خبری نیست. یه عده به احساس های دیگه اومده بودن دور ابی عبدالله. کم کم همه رفتن. صدای پاها میومد. زینب کبری میگفت آخ حسین. دارن تنهات میذارن داداشم...*
بین طومارش زهیر و عابس و جُوْن و حبیب
حُر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟
*همون روزی که جلو سپاه ابی عبدالله رو گرفت، سیدالشهدا میگفت: لا حول و لا قوه الا بالله. هرچی نگاه میکنم تو سپاه مایی، الان مقابل ما ایستادی؟! خیلی از ما همینطوری هستیما. خیلی. حضرت وقتی نگاه میکنه میگه من که نگاه میکنم تو که جزو گریه کنای جدّ منی، الان تو مجلس گناه چیکار میکنی؟ چرا مشغول گناهی؟ تو مگه گریه کن حسین من نیستی...؟*
خیمه را تاریک کرد و خواست راحتتر رود
هر غریبه که میان آشناها مانده است
تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشم هاش
چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است
*هرکدومشون یجور رجز خوندن امشب. بعضی هاشون رجز هاشون ممتازه مثل زهیر. خوشا به سعادت زهیر. چجوری ارباب مون بغلش کرد و خریدش. حسین جان! یه بارم ما رو اون طوری بخر آقا! ما با همه آلودگی هامون هیچ موقع نشده اگه یه خیمه امام حسینو دیدیم، دلمون باز شده. خیمه روضه امام حسین. بابا زهیر میگفت: خیمه منو یه جایی بزنید من چشمم به چشم پسر فاطمه نیفته. وقتی فرستاد دنبالش ابی عبدالله، نمی خواست بره. همسرش... یه موقع همسرت تو رو درِ خونه ابی عبدالله نگه میداره. اگه یه همچین همسری داری قدر بدون. از این همسر بچه هایی به وجود میان، این بچه هام میان در مسیر امام حسین میشینن نوکری میکنن. گفت خجالت بکش زهیر. پسر فاطمه دنبالت فرستاده. نمیخوای بری؟ لقمه رو نزدیک دهان آورده بود، گذاشت زمین با عصبانیت با غیظ، بلند شد. بریم ببینیم چی میگه. رفت، اینجا رو دیگه تاریخ هیچی ننوشته. کسی نبوده تو خیمه که بخواد ببینه ارباب چی بهش گفت. شاید حسین گفته زهیر! میای کمک مون بکنی؟ میای کمک مادرم بکنی؟ شاید اصن ارباب یه نگاه بهش کرد! نمیدونم. برگشت به همسرش گفت برو طلاقت دادم. برو خونه خودت. برو زندگیتو داشته باش. مال و اموال همه چی مال تو. من دیگه دنبال حسین دارم میرم، کربلایی شدم. حالا این زهیر، امشب چنان رجزی... حسین جان! بریم؟ اگه میخواستیم بریم که تو دنبال مون فرستادی. اگه هزار بار منو بکشن، بدنمو آتیش بزنن، خاکسترمو به باد بدن، بازم میام دورت میگردم. خیالش که از همه راحت شد، فرمود: بیاید حالا جایگاه تون رو فردا ببینید، مابین انگشتشو باز کرد. هی یکی به یک اومدن، خونه های بهشتی شون رو، قصرهای بهشتی شون رو، نعمت هایی که خدا براشون، کنار خونه ابی عبدالله... رسید به حبیب. تا رسید به حبیب، حبیب اومد دستای آقا رو بوسه زد. انگشتشو بست. گفت: حسین جان بهشت من تویی. تو هرجا باشی بهشت منه. از کارهای امشب ارباب تونه...*
خار میچیند چرا هی از زمین این وقت شب
در پریشانی بُرِیْر از کار آقا مانده است
*گفت آقا داری چیکار میکنی؟ این وقت شب. فرمود: میان فردا این خیمه ها رو آتیش میزنن. بچه های من از این مسیر میدوئن. میخوام این خارها کمتر تو پای رقیه ام بره...*
امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد
شرمگین از شرم او عمریست دریا مانده است
با وجود وعده دادن های شمر بی وجود
مثل کوهی پشت مشک خیمه سقا مانده است
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
*عباس مثل کوه ایستاده، اما دل تو دلش نیست از امروزی که این نانجیب اومد جلو خیمه. پاسبان خیامِ امشب. هی با خودش میگه یه امشبو بچه های حسین میتونن راحت بخوابن. یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه. صدا زد، کیه داره به خیمه های حسین من نزدیک میشه؟ امشب پاسبان خیام عباسه. یه وقت دید صدا، صدای آشناست. صدا زد داداش من زینبم. دوید خودشو رو پاهای خانم انداخت. سیدتی و مولاتی... چرا از خیمه بیرون اومدید؟ صدا زد عباسم دلم شور میزنه داداش. چرا دورت بگردم؟ عباس اومدم یه چیزیو بهت بگم. قمر بنی هاشم هم میدونه خواهر چی میخواد بگه. چیه عزیز دلم؟ داداش یادته شب بیست و یکم ماه رمضون، وقتی بابام گفت بجز بچه های فاطمه همه از حجره بیرون برن، سرتو پایین انداختی توأم بری. فرمود: عباسم تو بایست با تو کار دارم...داداش یادته دستتو تو دست حسینم. قمر بنی هاشم داره اشک میریزه. یادمه براچی این حرفا رو میزنی؟ گفت داداش میشناسمت! اما دل من شور میزنه. شنیدم امروز برات امان نامه آوردن. اصلا شمر برا همین اومد نانجیب. اومد عباسو خجالت بده بره. گفت: دلت قرص باشه خواهر. فردا به اینا جنگو یاد میدم دورت بگردم. من، داداشام، هرکی تو این خیمه دور ابی عبدالله جمع شدن، تا آخرین نفس مون دور حسین میگردیم. تو خیالت راحت باشه...*
خواهرش با گریه سمت خیمهاش راهی شده
*با دل قرص اومد خیمه ابی عبدالله...*
آخرین توصیهی اُمابیها مانده است
بین خیمه زیر لب «یا دهر..» میخواند حسین
گوئیا دیدهست عریان بین صحرا مانده است
دست پشت دست می کوبد برای لحظهای
که عقیله دستِتنها عصرِ فردا مانده است
دور او جمعند امشب جان نثارانش ولی
آه از آن ساعت که در گودال تنها مانده است
#گروه_شعر_یا_مظلوم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•با همه خدا حافظی...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
*با همه خداحافظی کرد. نگاه کرد دید اسب حرکت نمیکنه. ابی عبدالله یه نگاه کرد. دید سکینه خانم دستای اسبو گرفته. عزیزم! رها کن بذا بابا بره. گفت نه قربونت برم. اول باید از اسب پیاده شی. ابی عبدالله اومد پایین. گفت: بابا من که میدونم این رفتن دیگه برگشت نداره. بابا کاری که با دختر مسلم کردی، با منم بکن برو. یه دست یتیمی ام رو سر من بکش. ما روضه خونا، روضه خوندن مون رو از حضرت سکینه سلام الله علیها ارث بردیم ها. چنان روضه خوند، ابی عبدالله پا به پاش گریه کرد. فقط هی نگاش کرد حسین گفت" لا تُحْرقی قلبی..." دلمو آتیش نزن. بذار بابا بره. با هرکسی ابی عبدالله یه طور وداع کرده. حالا میخواد بره، چند قدم ذوالجناح برداشت، یه وقت دید یه صدای ناله دیگه داره میاد. مهلاً مهلا یابن الزهرا... حسین... ابی عبدالله سریع عنان ذوالجناح رو کشید. صدا زینبه. نمیتونه حسین بره، برگشت. عزیز دلم! مگه نگفتم تو خیمه ها بمون. چیه قربونت برم؟ خانم عرضه داشت داداش، این لحظه رو دیگه دست من نیست. مادرم وصیت کرده. شب آخر منو در آغوش گرفت. صدا زد ظهر عاشورا کربلا من که نیستم. عوض مادر یه کاری رو انجام میدی ؟ مادرم گفت وقتی پیراهنو ازم گرفتی یاد وصیتش افتادم. حسین جان معذرت میخوام نگهت داشتم. باید وصیت مادر و انجام بدم. پیاده شو از اسب. یه وقت دیدن زیر گلوی حسینو بوسه زد. این وصیت رو انجام داد زینب. اما هنو نمیدونه علت چیه؟ چرا مادر نگفت پیشانیش رو ببوس. چرا نگفت دست حسینو ببوس. تا اون لحظه ای که اومد بالا تل زینبیه. نگاه کرد" و الشمر جالس علی صدره..." خنجرو رو حنجر برادر گذاشته. ای حسین... صدات عاشورایی باشه. صدا ناله ات برسه کربلا. حسین. صلی الله علیک یا سیدنا العطشان. یا حسین...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•مردی غریب ...
#مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده #شام_غریبان محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
امشب تمام کُوْن و مکان گریه می کند
گریه کنید امام زمان گریه می کند
زانو بغل گرفته ز غم های کربلا
مردی غریب مثل زنان گریه می کند
بی جوهر است ناله او از غم حسین
آقای ما گرفته زبان گریه می کند
گاهی به یاد ماتم یک شیرخواره است
گاهی به یاد داغ جوان گریه می کند
دست بریدهٔ قمر خانواده را
بر سینه اش گرفته بر آن گریه می کند
*میخوای بدونی آقات کجاست...؟*
امشب کنار پیکر بی سر نشسته است
در قتلگاه وقت اذان گریه می کند
دارد سلام میدهد از روی ناحیه
با اشک او زمین و زمان گریه می کند
*خوب گوش بدی صدای سلام آقات داره میاد. "السلام علی الخد التریب... السلام علیک شیب الخضیب..." حسین...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شام_غریبان
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•غروب بود و تنی...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شام_غریبان۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب بود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان،خونِ پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضهی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب، برگردیم
نوشتهاند مقاتل، دروغ باشد کاش
بُرید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش
*بچه ها هممون بیاییم اینطوری فک کنیم...*
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیروهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
*این از همه مهم تره...*
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز مَحرم هست
چقدر روضهی جانکاه، کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز، نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد!
برای روضهی زینب بمیر، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضهخوان بودند
مَحارم حرمش بین ناکسان بودند
امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمهها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذَّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
* این روضه دیگه برا فرداس...*
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزهی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
*میخوای ببینی چجوری زینب سوار شد...*
برای خواهرِ ارباب، ناقه زانو زد
گذشت کرب و بلا، روضهها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت، امان امان از شام
#شاعر: محسن ناصحی
ای خستهی لب تشنهی از حال رفته
رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته
رفتی ندیدی خواهر پردهنشینت
مانند حیدر در دلِ جنجال رفته
طوری شکستم در همین یک ساعت انگار
از عمر بی تو بودنم صد سال رفته
یک ماهه، ششماهه به پشت خیمه دفن است
برخیز که دشمن به استهلال رفته
رفتند طفلان پا برهنه بین صحرا
خار مغیلان هم به استقبال رفته
گفت: حسین جان!
از رنگ و روها میتوان فهمید این را
در این هیاهو چه کسی گودال رفته
وقتی عروسک هست دست شمر یعنی
در غارت خیمه همه اموال رفته
*آزاد شد آب و... حسین جان! بذا یه خبر خوبم بهت بدم...*
آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند
آزاد شد آب و رباب از حال رفته
* همه رو آروم کرد. زیر یه خیمه نیم سوخته همه رو جمع کرد. به سختی بچه ها رو بی بی امشب داره مدیریت میکنه. یه وقت دید پشت خیمه ها یه صدا ناله داره میاد. هی داره این خاکا رو زیر و رو میکنه. میگه خانم همین جا دفن کرد این بچه رو. هرچی می گردم پسرم نیست. چنان داره ناله میزنه، حضرت زینب گفت، عروس مادرم! رباب جان! من اینا رو به سختی آروم کردم. چرا اینطوری داری داد میزنی؟ گفت خانم دست خودم نیست. تا حالا که آبو بسته بودن، علی که تو بغلم بود شیر نداشتم بهش بدم. حالا که یه جرعه آب بهم دادن، الان که شیر دارم دیگه شیرخواره ندارم...*
آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست
دنبال لب های تو تا گودال رفته
#گروه_شعر_یا_مظلوم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅