eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
810 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•دو‌خورشید جهان آرا... و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• دو خورشید جهان‌آرا، دو قرص ماه، دو اختر دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم‌سنگر دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر *الله اکبر در عظمت این بچه ها! در زیارت ناحیه حضرت می فرماید: وقتی سلام میده به برادر بزرگتر میگه "تالی القرآن" و به برادر کوچک تر میگه "و تالی الاخی." اون هم همانند قرآن. چرا که نه؟ در دامن مفسر قرآن بزرگ شدن اینا. از اول عجین شدن با توحید...* به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری که قربانی کند در مقدم ثارالله اکبر بگفت ای جانِ جان، جان دو فرزندم به قربانت تو, ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور! دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه! دو قربانی قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر * بیاین امشب بجای اون مادری که تو خیمه ها نشست. نکنه ابی عبدالله چشمش بهش بیفته بخواد از زینب خجالت بکشه. امشب نیابت داشته باش و اشک بریز. گفت: حسین! هر کاری کرد ابی عبدالله قبول نمیکنه. قربونت برم، اینا امانتی های عبدالله اند. نمیشه زینبم. گفت...* سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر *هرکجا کار سخت میشد، نام مادر وسط میومد. هرکاری کرد ابی عبدالله اجازه نداد. زینبه، میدونه اگه نام مادرو بیاره دیگه ابی عبدالله حرفی نمیزنه. صدا زد داداش! بحق مادرم زهرا... عزیز دلم...* به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری درخشیدند در میدان چو خورشید فلک‌گستر *چه رجزی میخونن، رجزشون هم با همه فرق داره. وارد میدان شدن، یه وقت یکصدا گفتن "امیری حسین و نعم الأمیری..."* فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر یکی می‌گفت دو خورشید از گردون شده نازل یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه دو حیدر حمله‌ور گشتند بر دریایی از لشکر تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهان‌آرا و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر *جنگ نمایانی کردن آقازاده های زینب. ابی عبدالله داره نگاه میکنه. از یه طرف حسین میگه "لا حول و لا قوه الا بالله" از یه طرف عباس میگه "ماشاءالله" شاگردای رزم عباسن. چقدر قشنگ دارن می جنگن. هر کدوم می جنگیدن زینب کبری هم رو بلندی نگاه میکرد، اما برا این دو بچه تو خیمه فقط مونده داره ذکر میگه. هی میگه خدا بلا رو از سر حسینم کم کن. بچه هام بلا گردون داداشم. یه وقت نانجیب ها دوره اشون کردن. مثل مادرشون زهرا تو کوچه. روایت میگه وقتی از اسب انداختن شون، یه عده نانجیب با لگد به پهلوشون زدن* به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر *شب اصحابه، گفت: حسین جان اگه اینا برن حداقل دوتا نیزه به تو کمتر میزنن. میدونم اینا رهات نمیکنن اما بچه ها رو فرستاد گفت: حسین جان اگه اذن بدی خودمم وارد میدان میشم. گفت بجای تو سر از بدن من جدا کنن. چون شب اصحابم هست من میخوام این چند جمله رو هم از قول حضرت زینب سلام الله علیها بگم، یه لحظه ای شد. ابی عبدالله تو گودال افتاده بود. به یه نیزه شکسته تکیه داده بود. هی میگفت یا مسلم! یا حبیب! یا مسلم بن عوسجه! یا زهیر! زینب داره میگه...* پسر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب خون جگر حضرت زهراست کجایید اصحاب عهد بستید که تنها نگذارید او را اوج مظلومیت آقاست کجایید اصحاب ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *آقاجان! یا حبیب ابن مظاهر! آقاجان دعا کن ما هم مثه تو عاقبت بخیر بشیم. درِ خونه ارباب بمونیم، جا نزنیم. حبیب رو خواب دیدن گفتن بابا هرکی میاد زیارت حسین اول تو رو زیارت میکنه دوباره برمیگرده تو رو زیارت میکنه، دو بارم نوشته تاریخ در راه ابی عبدالله کشته شد. یه بار بچه بود بالای بام ایستاده بود ببینه حسین کی میاد از بالا بام افتاد. پدر زود جمع و جور کرد بدنو که ابی عبدالله میاد، ابی عبدالله هم دلبسته دوستانش هست. ابی عبدالله میاد اذیت نشه. با امیرالمومنین اومدن. هی حسین گفت حبیب کجاست؟ باباش هی حرفو عوض میکرد. حبیب من کجاست؟ آخر سر مجبور شد بگه، آقاجان! منتظر شما بود از بالای بام افتاد گفت منو ببر بالا سرش. اومد فرمود: "قُمْ یا حبیب" الان وقتش نیست. کربلا باید دور زینب بگردی. الان وقتش نیست. "قُمْ یا حبیب" به اذن خدا بدستور حسین روح دوباره به بدن حبیب اومد...گفتن آقا! دو بارم در راه ابی عبدالله کشته شدی، تو حاجت دیگه ای هم داری؟ گفت یه حاجت. فقط یه حاجت! برگردم دنیا، بابا دنیا! تو بغل امام حسینی، دنیا برا چی بیای؟ گفت میخوام بیام تو روضه حسین بشینم گریه کنم. نمیدونید اینجا مادرش زهرا برا گریه کنا چیکار میکنه. من الحبیب الی الغریب... حالا برا تو دارم میگم...* با لب تشنه زند ناله که هل من ناصر پاسخش نیزه اعداست کجایید اصحاب میگرفت آنکه به دامن سرتان را حالا بر روی دامن صحراست کجایید اصحاب سر پیراهن و عمامه و انگشتر او وسط معرکه دعواست کجایید اصحاب یک نفر نیست به دادش برسد در گودال زینب از شمر کمک خواست کجایید اصحاب هرچه آقای شما داشت که غارت کردند نوبت خیمهٔ زن هاست کجایید اصحاب *جان حضرت زهرا برا این یه بیت هرچی میخوای ناله بزن، گفت...* پسر فاطمه همراه عزیزانش رفت دختر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب *دورمو نامحرما گرفتن. ای حسین. صداها آزاد بشه...حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•چشم‌ ما منتظران... و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• چشم ما منتظران از غم تو بارانی ست تا نیایی به خدا خیر در این دنیا نیست حسرت دیدن تو قلب مرا سوزانده آتشی جز غم تو در دل من برپا نیست انتظار فرجت افضل الأعمال من است که به جز دیدن تو بر لبم استدعا نیست *هرکی آوارشه بگه..* ما از این روضه به آن روضه بدنبال توأیم کار ما تا تو نیایی همه سرگردانی تا نیایی به خدا بی کس و کاریم همه *اگه اینو درک کنیم، بفهمیم تا موقعی که آقامون نیست کس و کاری نداریم، حال و روز خودمونم بهتر میشه...* بی تو ای زندگی ام، زندگی ام زیبا نیست همه جا هستی و روی سر ما سایه توست همه جا هستی و روی تو به ما پیدا نیست شب پنجم سفری سوی مدینه برویم بُعْدِ منزل نَبُوَد این سفر روحانی ست نه ضریحی و رواقی و نه گنبد، صد حیف سایه بانی به روی قبر بنی الزهرا نیست *هرچقد دلت شوق زیارت ابی عبدالله رو داره، امشب از امام حسن بگیر. بگو...* ای حسن جان دل ما شوق زیارت دارد بین آن صحن و سرایی که محرّم جا نیست *امام حسن باید اجازه بده امشب و فردا شب بتونیم برا آقازاده اش، اشک بریزم...* نظری کن که برای پسرت گریه کنیم پسری که پر از عشق است و دلش طوفانی ست از حرم آمده و خیره شد و با قاتل گفت :نانجیب عرش خدا معرکه دعوا نیست ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•اشکمو ببین... و توسل ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• اشکمو ببین *عمه جان! رحم به حال من کن...* بیا عمه رومو نزن زمین نگو اینقد تو خیمه ها بشین وای وای وای سایه سرم برام مثل زندون شده حرم عموم تنها مونده بذار برم وای وای وای *جزو تنها کسایی بود که داره می بینه عمو رو. یه مرتبه نگاه کرد...* نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید *یه مرتبه دستشو از دست عمه رها کرد. صدا زد "والله لا اُفارق عَمّی" والله قسم نمیتونم از عموم جدا بمونم....* نمیخوام بازم یتیم شم پشیمون از زندگیم شم مثه اصغر مثل قاسم میخوام که ذبح عظیم شم دوس دارم بشم بلا گردونش خودم بشم قربونش عمو غریبه دوس دارم برم توی آغوشش بابا بگم تو گوشِش عمو غریبه *عبدالله داره میدوه. دو تا نَقْله. بعضیا میگن عمه سادات دنبالش می دوید. گاهی چادر عربی زیر پای زینب... هی جلو دشمن میخورد زمین. هی صدا میزد عزیز دلم صبر کن. تو امانت برادرمی. من جواب حسینو چی بگم؟ ای وای... یه نقل هم اینه، میگن تا عبدالله دوید، همه بچه ها اومدن بدون به سمت مقتل، حضرت زینب دیگه دست از عبدالله کشید. بچه های دیگه رو حفظ کرد. چون قصد دشمن این بود، که یکجا ابی عبدالله رو با اهل خیام به شهادت برسونه. این نانجیب ها اگر که دنبال فرصت بودن، فرصت گیرشون میومد این کارو میکردن. اون روز هم پشت در، گفتن چیکار میکنی؟ فاطمه و بچه های فاطمه، گفت: فاطمه رو با اهل خونه با هم آتیش میزنم. لذا امیرالمومنین مدیریت کرد، که امامین بعد از امیرالمومنین جونشون به خطر نیفته. خودشو رسوند. یه موقعی رسید که دید نانجیب بالاسر عمو، بحر ابن کعب ملعون، بعضیا هم حرمله نانجیب رو نوشتن. شمشیر آخته، آماده رو میخواد بزنه، یه مرتبه گفت "ویلک یابن الخبیثه... اتقتل عمی؟ "میخوای جلو چشم من عمومو بکشی؟ ای فرزند زن ناپاک، مگر عبدالله مرده باشه. نانجیب شمشیر رو آورد پایین، تا حالا میگفت" یا عَمّی"، عمو رو صدا میزد. همچین که شمشیر رو آورد پایین، خورد، شمشیر استخون دستو شکست، انگار عبدالله یه جایی دیگه رو دید. یهو گفت "وا اُمّاه..." تا حالا این روضه رو فقط شنیده بود از باباش. هی میگفت: عبدالله نبودی، جلو چشمم، نانجیب با غلاف شمشیر به بازوی مادرم میزد...حالا داره با عمو حرف میزنه...* ای غریب من روی خاکی خد التریب من بلند شو ای شیب الخضیب من یا مظلوم *آه! یا صاحب الزمان معذرت میخوام...* ای عموی من نزن دست و پا روبروی من سپر میخوای اینم گلوی من یا مظلوم چرا جسمت نیزه زاره یه جای سالم نداره *عمو! چه کردن با این بدن. عمو خیالت راحت...* نمیذارم تا که زنده ام رو سینه ات شمر پا بذاره سربسته میگم که روضه بازه آخه اسبا با نعل تازه میان تو گودال ای خسته با نیزه دوره ات کردن برای غارت کردن میان تو گودال ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
|⇦•یازده برگ گل یاس... و توسل ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• روح والای عبادت به ظهور آمده بود یا که عبدالله در جبهه نور آمده بود کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر یازده لیله قدرش به حضور آمده بود یازده برگ گل یاس حسن بیش نداشت که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود یوسف دیگری از آل علی کز رخ او چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود باغبان در ورق چهرهٔ گرما زده اش گلشن حُسن حسن راه به مرور آمده بود صورتش صفحه برجسته قرآن کریم صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود بی کلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت بس که از تاب تجلی به سرور آمده بود قتلگه طور و حسین ابن علی چون موسی به تماشای کلیم الله و طور آمده بود به طواف حرم عشق ز آغوش حرم دل ز جان شسته به شیدایی و شور آمده بود عجب از این همه مستی چو برادر را دید که چه ها بر سرش از سم ستور آمده بود *هی میگفت عمه دستمو رها کن. مگه قاسم نرفت جونشو فدای عمو کرد. چرا عبدالله باید تو خیام بمونه...؟* طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود : سید رضا مؤید *من اعتقادم اینه، حتما امام حسن کنار گودال، درِ گوش عبدالله میگفت، پسرم خوش بحالت! تونستی دفع خطر کنی از امامت. اما من تو کوچه هرکاری کردم، هی رو پنجه پا بلند شدم..* دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد... *نتونستم کاری برا مادر بکنم. اگه عمه سادات اومده باشه بالا تن زینبیه، روایات اینو میگن. چون نوشتن ابی عبدالله اون لحظه های آخر دیگه جانی هم در صداش نیست، نایی نداره. اما با اشاره میگفت: زینب برگرد. برگرد خواهرم! چرا بین نامحرما اومدی؟ عبدالله رو سینه عمو افتاد. عمو آروم تو گوشش میگه *اِصْبر علی ما نزل بک.* از اینکه سرت اومده اینطوری صبر کن عزیز دلم. بابام اومده تو گودال. مادرم زهرا اومده. بابات امام حسن اومده. الان مهمان بابات میشی. من همیشه میگم سخت ترین روضه برا ابی عبدالله این بود، والله قسم حتی روضه علی اصغر سخت تر. علی پسر خودش بود اما این امانت داداششه. همچین که رو بدن عمو افتاده بود یه وقت حرمله نانجیب، دوباره یه تیر یه شعبه در کمان گذاشت. روایت نوشته گلوی عبدالله به سینه عمو دوخته شد. من سوالم از شما اینه. کسی تو این شلوغی توست عبدالله از بدن عمو جدا کنه؟ کسی که نتونست این بدنو جدا کنه. حتما وقتی اون نانجیب ها اسبا رو نعل تازه زدن، این بچه رو سینه عمو زیر نعل های اسب ها...ای حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•باز یل آمده است... اول و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• باز یل آمده است معنی حل علی خیر العمل آمده است او غزال حرم است تا قصیده بشود مثل غزل آمده است نوجوان است ولی ادبش گفت که از روز ازل آمده است شتر سرخ کجاست پسر صف شکن جنگ جمل آمده است هدفش اَزرق بود *ازرق برا جوون ترا، اونا که پا روضه ها بزرگ شدن می‌دونن، جوونا رو میگم. از محکم ترین و قوی ترین و دلاور های شام این نانجیب بود که اومده بود. اولم قاسم ازرق رو طلبید. خیلی براش افت داشت. یه بچه سیزده ساله اومده، یه نگاه به بچش کرد، برو کارو تموم کن. چهار تا بچه هاشو با یه شمشیر امام حسنی همه رو به درک واصل کرد. گفت حالا خودت بیا. عباس داره نگاه میکنه. جانم قاسم. جانم قاسم. خود قمر بنی هاشم هم او همین سن و سال بود تو صفین. وقتی که به مولا گفت: اجازه بده من برم میدان، مالک اشتر میگه ازش سوال میکنم یه جا شده تو بترسی تو جنگ هایی که با امیرالمومنین؟ گفت یه جا. وقتی که اباالفضل رو داشت روانه میدان میکرد اومدم گفتم: آقاجان این نوجوانه. هنو برا این جنگ زوده. میگه عباس یه نگاه به من کرد چهار ستون بدنم لرزید. یه جا من ترسیدم. حالا تو دامن عباس بزرگ شده. رزم آوری رو از عباس یاد گرفته. گفت ازرق بیا...* هدفش اَزرق بود در پی کشتن این حداقل آمده است به خدا با رزمش طرز جنگیدن سقا به مَثل آمده است یک نفر جنگیده نعره حیدری از چند محل آمده است لشکر از خواب پرید بی محابا همه گفتند اجل آمده است همه در حیرت او عمه زینب چه نقابی زده بر صورت او *رفتنش یه جور روضه ست. جنگیدنش یه جور روضه ست.رو زمین افتادنش یه جور روضه ست. اما از هر طرف نگاه کنی روضه هاش به روضه مادرش زهرا شبیه... الله اکبر! خیلی سخته. مرحوم شوشتری می فرماید:"قرین الغُصَّه و المِحَن" اومده بود سرشو رو زانوش گذاشته بود. حضرت نجمه وارد خیمه شد عزیز دلم! چرا اینطوری داری میگی؟ چقد ناراحتی؟ چرا گریه می‌کنی ؟ اشکاتو آروم آروم پاک می‌کنی من نبینم. گفت مادر هر کاری کردم عموم اجازه نداد برم میدون. به دست و پاش افتادم اجازه نداد. هی میگه تو امانت داداشمی. مگه یه عمر به من نمی گفت من مثه علی اکبرم. چرا تا اکبر گفت: من برم میدان گفت: برو. هر کاریش میکنم نمیذاره. لذا این روحیه شهادت طلبی قاسم سلام الله علیه، شب عاشورا حضرت داره برا اصحاب جایگاه ها را رو میگه. هی میگه تو شهید میشی زهیر. تو چی میشی مسلم بن عوسجه. پا میشه، عموجان منم شهید میشم؟ ابی عبدالله هی می فرماید: که قربونت برم بشین‌. حتی ابی عبدالله صحبتش رو هم نمی‌خواد. مسیر رو که میدونه امام حسین، هی حرفو عوض می‌کنه. دوباره میگه عمو جان! فردا منم شهید میشم؟ الله اکبر! حضرت فرمود: عزیزم، تو شهید میشی، شیرخواره رو هم شهید میکنن. قاسم چکیده غیرت امام حسنه که اون روز تو کوچه با مادر می‌رفت. یه مرتبه گفت: "هل یصلون الی النساء" یعنی اینا میان پاشون تو خیمه ها باز میشه ؟ چون می‌دونه شیرخواره جاش تو دامن مادره دیگه. باز ابی عبدالله بحثو عوض کرد. گفت قاسم مرگ برا تو چجوریه؟ گفت: "أحلی من العسل" آقا کم داریما. یه جا برا ابالفضل امام حسین فرموده:" بنفسی انت." اینجا هم میگه "فداک عَمُّک". امام میگه. امام برا قاسم! چه جایگاهی باید داشته باشه قاسم؟ امام میگه "فداک عَمُّک" عموت فدات بشه. حالا این عشق و علاقه رو نگاه کن. هرکاری کرد اجازه نداد، مادرش گفت غصه نخور، من یه چیزی دارم اگر ببری به عمو نشون بدی، محاله دیگه بهت اجازه نده. این ساروق بسته رو باز کرد، یه نامه درآورد، گفت، این نامه باباته. بابات نوشته حسین جان! من نیستم کربلا یاریت کنم. عوض من دو تا بچه هام هستن. بچه هام باید فدایی راه تو بشن. دیدن قاسم داره میدوئه تو میدون. نامه تو دستشه. عمو حسین! چیه عزیز دلم؟ گفت عمو بازم اجازه نمیدی؟ بگیر خودت بخون‌...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• ابی عبدالله این نامه رو خوند. میگن حسین هی گریه کرد هی اشکاشو پاک کرد. هی نامه رو روی چشمش.. روایت میکه پشت خیمه ها دست گردن قاسم انداخت، قاسم دست گردن عمو انداخت. اینجا وقتی میخواد دست گردن عمو بندازه هی رو پاش بلند میشه. قد یه سیزده ساله مگه چقدره؟ میگه اینقدر گریه کردن "حتی غُشیَّ علیهما..." هر دو رو زمین افتادن. یه موقع هوایی از روضه جلوتر میری عیبی نداره. اینجا رو پاش وایساد، دست گردن عمو بندازه. وقتی داشتش بدنو ابی عبدالله می آورد، پاهای قاسم رو خاک کشیده میشد...* سپرش را برداشت آمد عمامه ی سبز پدرش را برداشت حرز یا فاطمه داشت یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت از عمو بوسه گرفت خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت گریه می کرد ولی دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت از همه دل می کَند تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت چون نهال است تنش از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت *نمیدونم با چی زدن این نانجیبا. دوره اش کردن اول. گفتن کسی دیگه نمیتونه مقابلش وایسه. ازرق رو از پا انداخته. دوره اش کردن. سنگ میزدن. مثه مادرش زهرا دوره اش کردن. تو کوچه هر کسی میومد، یکی با تازیانه میزد یکی با غلاف شمشیر...* وای از این رفتن او زرهی نیست که اندازه شود بر تن او خیمه غوغا شده است نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است ای عمو زود بیا نوجوانی وسط معرکه تنها شده است نجمه چشمش روشن *چرا چشمش روشن...؟* چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است چه حنابندانی ست صورت غرق به خون تو چه زیبا شده است زیر و رو شد بدنت چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است تو که قاسم بودی از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است *جان حضرت زهرا امشب اگه این چند بیت رو داری می فهمی حقشو ادا کن. خجالت زده امام حسن نشی...* بد کشیدن تو را قدت انگار که اندازه سقا شده است چکمه ها جای خودش نعل ها نیز برای تو مهیا شده است *وای وای وای دوباره داره صدا هلهله میاد...* وای از این هلهله ها سر عمامه ات انگار که دعوا شده است *این دو تا رو میخونم، دلت کجا میره...؟* نوه ی فاطمه ای چند تا کوچه برای زدنت وا شده است چه گریزی زده ای سینه ات مقتلی از روضه ی زهرا شده است میخ در نیست ولی تیر هر قدر که می شد به تنت جا شده است *صدا زد عمو حلالم کن. ابی عبدالله با عجله خودشو رسونده. حسین امانت دار بوده یه عمری. بابا روایت میگه وقتی علی اصغرو رو دست ابی عبدالله زدن، فرمود: "هَیِّْن عَلَیَّ" بر من آسانه. اما وقتی اومد کنار بدن قاسم، به موقعی ابی عبدالله رسید دید نانجیب کاکل قاسم رو در دست گرفته. آماده! خنجر دستشه. میخواد سر از بدن جدا کنه. مثل باز شکاری ابی عبدالله رسید دست این نانجیب رو قطع کرد، صدای نحسش بلند شد، قومش میخواستن به دادش برسن، همچین که اومدن یه وقت دیدن زیر نعل اسب ها صدا قاسم داره میاد، عمو...* گلم، اما گلابم را ز سُمّ اسب ها بو کن جدا کن ای عمو از خاک صحرا استخوانم را ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•بازم اومدم... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• بازم اومدم میدونم تو خوبی و من بدم درو وا کردی تا که در زدم ای آقا هستمو بگیر ولی مثل حُر دستمو بگیر سراغ قلب خستمو بگیر ای آقا دوست دارم بی اراده تو دورت عاشق زیاده یه بارم ما رو بغل کن شبیه جُوْن و جُناده *با آقات حرف بزن امشب...* دوس دارم غلام سیاهت باشم حُرِّ نگاهت باشم منم قبول کن دوس دارم مثل سعیدت باشم منم شهیدت باشم منم قبول کن ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•بودند دیو و دد... و توسل به جناب حر سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *هی داره با خودش کلنجار میره. هی میگه حُر، تو وقتی اومدی راهو به رو پسر فاطمه گرفتی، این آقا حتی اسبای تو رو هم سیراب کرد. اسبای سپاهتم سیراب کرد. این چه وضعشه. اسبا سیرابن، حیوانات دارن از این آب میخورن...* بودند دیو و دَد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا *آدم با خودش بجنگه. مسیر رو یه بار پیدا کنه. یه بار مردونه بره دیگه. اینکه برگردی دوباره شروع دوباره برگردی دوباره شروع کنی این بی معرفتیه. همه ما ممکن الخطاییم. اصن حرفی نیست. اما اینکه به اراده ای هم داشته باشیم به جهت اینکه امسالم حضرت زهرا سلام الله علیها دست منو گرفت آورد، منم یخورده برای شادی دل حضرت زهرا مواظبت کنم. حداقل گناهایی که عادتم شده بذارم کنار. یه گناهایی یهو آدم مرتکب میشه، بعدم که میاد تو خیمه امام حسین، امام حسین بغلت می‌کنه. شک نکن. شک نکن اصلا. فرمود: در هر حالی هم بیای ابی عبدالله نگاهت میکنه. واقعیتش هم اینه، تو بله با خودت خلوت میکنی. آقا! من که مثه حر نبودم که بیام راهو به رو زینب ببندم. اما تو اون جایگاه هم نیستیم ببینیم کجا قرار میگیریم. یه موقع هایی من عرض میکنم شب عاشورا میگم داداش با خودت خلوت کن الان ببین تو کدوم خیمه میری؟ میری واقعا جونتو برا اربابت فدا کنی؟ خیمه امام حسین میری تا، ته وایمیسی یا توأم مثل خیلیا دور امام حسین رو خالی میکنی؟ میری اون وری ؟ یا حداقلش اینه اگه اون ور هم نری بری بی تفاوت بشی مثل خیلیا. این مسیره رو پیدا کنیم. لذا هی با خودش کلنجار رفت. گفت حر چیکار داری میکنی ؟ الله اکبر! اگر ادب در دستگاه اهل بیت رو رعایت کنی یه جا دستتو میگیره...* * وقتی ابی عبدالله اونجا فرمود: مادرت به عزات بشینه، حر کسی می‌تونه باهاش اینطوری حرف بزنه؟ اصن یزید ملعون وقتی که مشاوره گرفت از سَرْجون گفت: کیو بفرستم جلو حسینو بگیره ؟ گفت: فقط حر. یل فقط حر. اون میتونه. کسی تو عرب میتونه ؟ گفت مادرت به عزات بشینه. سرشو انداخت پایین گفت، مادرت فاطمه ست. من چیزی نمیتونم بگم. اما حالا که داره میاد، ابی عبدالله نگاه کرد دید حر چکمه ها رو دور گردنش انداخته، روشم نمیشه بیاد، دستشو داده دست پسرش. میگه تو منو ببر در خونه حسین. کنارش قمر بنی هاشم ایستاده. گفت: عباس جان! زود تو برو دستشو بگیر، این خجالت زده ست. اومد مقابل آقا ایستاد. سر پایینه، آقا فرمودند: "ارفع رأسک." سرتو بالا بگیر. حالا که اومدی دیگه سرتو بالا بگیر. گفت آقا! یادته گفتی مادرت به عزات بشینه؟ اومدم که مادرم به عزام بشینه اما اومدم تو راه تو کشته بشم. آقا فرمود: خوش اومدی! گفت آقا اجازه میدی اول من برم؟ این بار خجالت داره منو میکشه. گفت برو حر. گفت: آقا فقط یه خواهش دیگه هم دارم. آقا فرمود: بگو. گفت به من بگو خیمه زینب کدومه ؟ اومد پشت خیمه خانم گفت بی بی جان! اومدم ازت حلالیت بطلبم. بی بی فرمود: حر خوش اومدی. داداشم خیلی غریبه. به خدا اگه گوش دلتو باز کنی ها، این شبا حضرت زینب و حضرت زهرا به شمام میگن خوش اومدید. تو روضه جد غریب امام زمان اومدی نشستی امام زمانم بهت میگه خوش اومدی...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•تو بیا تا خبر رجعتت... و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• تو بیا تا خبر رجعتت اعلام شود تا که آشوب جهان با دمت آرام شود اثر ظلم به هر جای زمین معلوم است آه در بغض زمان آه دل مظلوم است در سکوتند همه شرط مسلمانی نیست جرم آن کودک مظلوم فلسطینی چیست؟ هرکه از حق شده محروم تو را می خوانَد مادر کودک مظلوم تو را می خوانَد وای بر طایفه ای که همه در خواب خوشند لعن الله بر آن قوم که نوزاد کشند طفل مذبوح که دیدیم همه جان دادیم به خدا یاد غم طفل رباب افتادیم آه! که پای همین روضه شدم بیچاره با دو انگشت هم این حنجره می شد پاره *آخه نانجیب این بچه که تیر سه شعبه نمیخواد. میگن تیر سه شعبه رو برا حیوانات شکاری تو شکار استفاده میکردن. تو جنگ اسبو باهاش میزدن. تازه نوشتن "حرارة السم" یعنی نوک پیکان رو نانجیب حرمله حرارت میداد که هرجا اگر تیرو میزنه بسوزونه. وقتی نانجیب گفت پدرو نشونه بگیرم یا پسرو؟ گفت این تیری که تو میزنی، وقتی که پسرو بزنی، بابا خودش از پا میفته. تیر معمولی یه جا رو فقط سوراخ میکنه. اما تیر سه شعبه همین طور که میگرده، مثل چاقو عمل میکنه. لذا یه لحظه ابی عبدالله نگاه کرد" فذبحت الطفل من الاذن الی الاذن..."* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ا‌وج غربته... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• اوج غربته اونی که اسباب شفاعته الان زیر بار خجالته ای آقا حرفشم بده به دشمن واسه بچه رو زده واسه خیمه رفتن مردده ای آقا چقد تیر و بی هوا زد چقد زینب رو صدا زد *تا تیر خورد به بچه، بچه رو از زینب گرفته، خواهرم...* پدر دست و پاشو گم کرد پسر از بس دست و پا زد *حال و روز ارباب تونو دارم میگم...* پر درده هی میره برمیگرده خجالت آبش کرده براش بمیرم تو میدون میخواد با دست لرزون تیرو بیاره بیرون براش بمیرم «لالایی علی علی لالایی علی علی» *آه! بالاترین روضه اینجاست.. مختار وقتی بیرون کشید سنگ دل ترین دشمنو، گفت جایی شد توأم دلت به حال حسین بسوزه؟ گفت امیر! جزء همه اونایی بودم که هر جا کار برا ابی عبدالله مشکل میشد هلهله میکردن، کف میزدن، اما منم یه جا دلم به حال حسین سوخت. گفت کجا دلت سوخت نانجیب؟ گفت دیدم بچه رو زیر عبا گرفته، هی میاد سمت خیمه ها برمیگرده. نگاه کردم جلوتر دم خیمه دیدم یه خانمی مضطرب، دستاشو پشتش گرفته، هی داره قدم میزنه. فهمیدم مادر این شیرخواره ست. حسین روش نمیشه به سمت خیمه ها بیاد. گفت: چیکار کرد ابی عبدالله ؟ گفت: دیدم مسیرشو عوض کرد، اومد پشت خیمه ها نشست روی خاک ها. با غلاف شمشیر داره یه قبر کوچیک میکَنه...* پشت خیمه ها داره میره بابای کربلا علی رو پنهون کرده با عبا ای آقا وقت مُردنه چرا نبضش آهسته میزنه آخه داره قبر بچه اش رو میکَنه ای آقا *خدا برا هیچ بابایی نیاره...* علیشو تو خاک میذاره ولی میدونه قراره که نیزه دارا تنش رو بیارن بیرون دوباره شیرخواره، حالا جای گهواره رو نیزه سر میذاره براش بمیرم بیچاره، مادری که شیر داره رفته ولی شیرخواره براش بمیرم *همه روضه ها رو خوندم، اما امشب میخوام روضه خونی علی اصغرو با خوندن ابی عبدالله تکمیل کنم. این روضه رو برا دخترش خونده نسل به نسل به شماها برسه...* شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی اَو سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی * به همه دوستانم بگو...* من حسین سر جدایم سر بریده از قفایم *همه رو خوندم برا اینجا... * *"لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی" ای کاش همتون بودید روز عاشورا می دیدید منو... "کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی" حسین... ابی عبدالله برات روضه خونده. میخوای بگی آقا روضه ات رو شنیدم، پا به پا روضه ات دارم ناله میزنم برات. حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•نوبت رزم شیرِ مردان... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• نوبت رزم شیر مردان شد از سرِ خیمه ها پناهی رفت رو به میدان جنگ با هیبت پسر شاه مثل شاهی رفت باد، تابی به زلف او انداخت دست در گردن عمو انداخت بغض غم پنجه در گلو انداخت پیش چشمان ماه، ماهی رفت ای به قربان روی زیبایت *تا گفت بابا برم میدان؟ ابی عبدالله یه لحظه هم صبر نکرد. فرمود: برو. اما اونجایی عمه سادات، یا حضرت سکینه، هر دو نقل کردن که دیدیم که جان داره از بدن ابی عبدالله میره. گفت: برو. اول قدری جلو من راه برو. راه رفتنت منو یاد پیغمبر میندازه...* اندکی صبر کن که بابایت خیره مانده به قد و بالایت پدرش تا کشید آهی، رفت أشبه الناس به پیمبر گفت رو به ده ها هزار لشکر گفت نعره ای زد أنا ابن حیدر گفت رنگ از صورت سپاهی رفت *تا وارد میدان شد، پیرمردای سپاه ابن سعد که پیغمبر رو دیده بودن، گفتن رسول الله وارد شده. ما با پیغمبر جنگ نداریم. یه مرتبه شروع کرد. گفت: اگر نمی شناسید، معرفی میکنم...* دست پرورده یلی هستم خسته و تشنه ام ولی هستم من علی، وارث علی هستم هرکس از ترس سمت راهی رفت *علی اکبره. یکجا همرو حضرت آورده تو میدان. به عرصه تماشا گذاشته. هم پیغمبر، جنگاوری پیغمبر، جنگاوری حیدر، جنگاوری امام حسن، قمر بنی هاشم، خودِ ابی عبدالله...* رقص شمشیر او تماشایی ساخت از خون کشته دریایی *بعضی روایات نوشتن، تا قبل از اینی که برگرده پهلو ابی عبدالله بگه بابا تشنگی منو داره از پا میندازه، تا اون لحظه صد و بیست نفر و به خاک انداخت. یه تنه...* میرود مثل باد هرجایی که یمین و یسار گاهی رفت *حالا از این جا، اگر میخوای برای علی اکبر امشب گریه کنی، این گریه هاتو هدیه کن به مادرش ام لیلا. چرا که خیلی از روایات نوشتن این مادر نبود کربلا. نمیدونم بگم؟! خوش بحالش نبود. آخه نجمه دید بدن قاسمو. نمیدونم این مادر اگر بود کنار بدن قطعه قطعه علی... جوونا! شما اومدید بگید آقاجان ما نمردیم، شنیدیم بی معرفتا کنار بدن پسرت همه کف میزدن. همه بهت می خندیدن. امشب اومدیم کنار بدن علی، وقتی داری ناله میزنی ما بگیم حسین. صدا ناله ات رو برسون. امشب صدات برسه کربلا...* با هر آنچه که می رسید زدند *چون تو میدان اومد صدا زد أنا علی ابن حسین ابن علی، تا گفتن اسمش علیه، نانجیبا دوره اش کردن...* چون علی بود پس ندید زدند بر سرش ضربه ای شدید زدند چشم های علی سیاهی رفت *دست گردن اسب انداخت. خون فرق مبارک علی اکبر رو چشم های عقاب، اسب علی اکبر رو گرفت...* آه از آنچه ضربه با، وی کرد اسب را سمت خیمه ها، هی کرد اما قسمتی از مسیر را طی کرد اسب در راه اشتباهی رفت *رفت وسط میدان، اینجا بود "فقطّعوه" هرچی کینه از امیرالمومنین داشتن، "فقطعوه بسیوف ارباً اربا..."* نیزه داران چه زود می آیند عده ای با عمود می آیند تیغ ها هی فرود می آیند نوبت سنگ و چوب ها هست وای من ولوله ست دور و برش جنگ با هروله ست دور و برش چه قَدَر حرمله ست دور و برش ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═