eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
809 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•بی زره آمدم.. حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── بی زره آمدم و پیروهنم شد کفنم قاسم بن الحسنم، قاسم بن الحسنم مثل عباس عمویم بخدا صف شکنم قاسم بن الحسنم، قاسم بن الحسنم حسن! شده فتح الفتوحم حسن! رجز پر شکوهم حسن! نامت آرامش روحم حسن! علمت روی دوشم حسن! کفنم را بپوشم حسن! مانند تو میخروشم «حسن جانم، ای جانم ای جانم» در حرم ولوله افتاد که بر روی جبین قاسم افتاده زمین، قاسم افتاده زمین ای عمو برگ گُلت را بر روی خاک ببین قاسم افتاده زمین، قاسم افتاده زمین عمو! برسی اینجا به دادم عمو! به زمین سر نهادم عمو! زیر دست و پا فتادم عمو! بنگر که ز کینه عمو! چه شده زخم سینه عمو! دشت کربلا مدینه «عمو جانم، ای جانم، ای جانم» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•پا بر زمین نکوب.. حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── پا بر زمین نکوب عمو در کنار توست این سرو قد خمیده که دار و ندار توست ای ماه سیزده شبه ی دشت کربلا ماه شب چهاردهم بی قرار توست دل بردن از امام و سراپا عسل شدن این کار، کار بی هنران نیست کار توست ای جان فدای نغمه ی اِن تَنکُرونی ات هر کس شهید عشق شود از تبار توست حتی به بند کفش تو باید دخیل بست این بندِ بازمانده گره یادگار توست دارد زره به قامت تو گریه می‌کند حتی کلاهخودِ تو هم داغدار توست قاسم شدی که روی زمین قِسمَتَت کنند این تکّه های تن، سند افتخار توست .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•با رُخ غرق خون.. بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی ●━━━━━━─────── بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيم "يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين" "يا رب الحُسين، بحق الحُسين، اِشف صدر الحُسين، بظهور الحُجُّة ، يا رب الحُجُّة، بحق الحُجُّة، اِشف صدر الحُجُّة، بظهور الحُجُّة " *شب ششم ماه محرم، شبِ آقازاده امام حسن، شب سيزده ساله ي كربلا...* اي شهادت تو را شهد شيرين به كام به جلالت درود به جمالت سلام بر مه عارضت بوسه ي چهار امام نسل صبر و سكوت، مرد خون و قيام با رُخ غرقِ خون، ماهِ هر انجم سيدي سيدي، قاسم بن الحسن يوسف فاطمه سبط خير البشر هم برايت عمو، هم برايت پدر او به جاي پدر، تو به جاي پسر تو از او سرفراز، تو به او مفتخر او تو را جانِ پاك، تو بر او عضوِ تن سيدي سيدي، قاسم بن الحسن سيزده ساله اي در دلِ كارزار *ياد همه ي سيزده چهارده ساله هاي جنگ بخير...* سيزده ساله اي در دلِ كارزار زخم ها بي حساب، قاتلان بي شمار * توي فتنه هاي اخير، اين چند تا شهيد كه همه ي شما ميشناسيد، آرمان علي وِردي و روح الله عجميان، بارها همه ي شما فيلم هارو ديديد، چند نفر به يه نفر اين شهدارو ميزدند، هفده نفر در قتل روح الله عجميان دست داشتن، مدينه هم همينجوري بوده، چند نفر به يه نفر زهرارو مي زدن، چند نفر به يه نفر كربلا ابي عبدالله رو توي قتلگاه مي زدند، قاسم رو هم همينجوري زدن، هم با شمشير ميزدن و هم با اسباشون از روي بدنش رد ميشدن، خيلي روضه ي امشب روضه ي سختي است، ابي عبدالله كنار بدن قاسم يه جمله اي گفته، كنار هيچ بدني نگفت، گفت: سخته برا عمو تورو جلوش ببينه دست و پا ميزني...* سيزده ساله اي در دلِ كارزار زخم ها بي حساب، قاتلان بي شمار *قاسم نه كلاه خود داشت، نه زره داشت، نه سپر داشت...* تن چو گُل برگ برگ، دل پُر از نيشِ خار استخوانها شكست، با هزاران سوار خونِ سر آبِ غسل، خاكِ صحرا كفن سيدي سيدي، قاسم بن الحسن *وقتي رفت ميدان، لباس مناسبِ رزم نداشت، رجز خوند، رجزي كه خوند خيلي دشمن رو تحريك كرد، تا اون موقع نميشناختنش، تا گفت:" اَنَا بن الحسن" يهو همه به خودشون اومدن، خيلي ها توي لشكر دشمن عثماني مذهب بودن، از اميرالمؤمنين كينه داشتن، فكر ميكردن اميرالمؤمنين در قتل عثمان دخيل بوده، خيلي هاشون هم از جنگ جمل از مجتبي كينه داشتن، وقتي امام حسن توي جنگ جمل اون نيزه رو زد، اون شتر رو زد زمين، اون كينه توي دلِ اينا موند، تا فهميدن نوه ي اميرالمؤمنينِ، تا فهميدن پسرِ امام حسنِ، اول كاري كه كردن سنگ بارونش كردن...* عضو عضوش همه گشته از هم جدا بارها زيرِ تيغ كرده جان را فدا .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── *قاسم بعد از علي اكبر رفت ميدان، يعني ابي عبدالله يه داغِ سنگيني رو ديده، علي اكبري رو از دست داده كه شيخ جعفر شوشتري ميگه: نگيد روضه ي علي اكبر، بگيد روضه ي جون دادنِ حسين... ابي عبدالله يه بار داغ ديده، نميخواد يه داغ ديگه ببينه، لذا تا از وسط ميدان يه ناله ي ضعيف بلند شد: "یَا عَمَّاهْ!" عمو! به دادم برس... نوشتن: ابي عبدالله مثل بازِ شكاري، يعني خيلي سريع رفت ميدان، لا إله إلّا اللّه، اما اين ميدان رفتن با ميداني كه برا علي اكبر رفت خيلي فرق داشت، وقتي رسيد بالا سَرِ علي اكبر، از بالاي ذوالجناح بدن قطعه قطعه رو ديد، ميدان رو ديد، از بالاي اسب افتاد، اما بالاي سر قاسم ديد صداش مياد اما خودش رو پيدا نكرد، ديد يكي بين غبار اسب ها هي ميگه: عمو! استخونام شكست... عمو به دادم برس... اي حسين!...* ميپيچه تو گوشم صدايي نمي دونم اما كجايي صدات غرقِ درده، خدايي نكرده ببينم زيرِ دست و پايي برام سخته دردِ جدايي بلند شو دلم رو نسوزون دوباره صدام كن عمو جون   *آخه رسيد بالا سَرِ علي اكبر، دلش ميخواست يه بار ديگه علي اكبر بگه: بابا! اما هرچي منتظر شد يه بار ديگه نگفت، اما قاسم تلافي كرد، هي مي گفت: عمو جان! عموجان!... چيكار كرد ابي عبدالله؟ يه نگاه كرد، تا گرد و خاك خوابيد، ديد قاسم رو زمينه، " وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْه " ديد اين بچه داره پاهش رو از درد به زمين ميكِشه، هي از درد به خودش ميپيچه... من اينجوري روضه بخونم امشب، اين شهادت همه ي روضه هارو برا ابي عبدالله تكرار كرد، شباهت روضه اش اينجوريه، هم به جدش پيغمبر، همه به جدش اميرالمؤمنين، همه به مادرش فاطمه، همه به باباش امام حسن، همه به ابي عبدالله، بگم برات با هم ضجه بزنيم، شباهتش به پيغمبر، هر دو رو سنگ باران كردن، هر دو بر اثر سنگ باران زخمي شدن، پيشاني شكست، پيغمبر هم توي اُحد زخمي شد هم توي طائف، تاريخ ميگه: قاسم رو هم سنگ باران كردن...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── شباهتش با مادرش زهرا، فقط همين رو بگم: وقتي ابي عبدالله سينه ي قاسم رو چسبوند به سينه اش، گودال بوي مدينه گرفت، همون كاري كه نعل اسب ها با سينه ي قاسم كرد، اون لگد و مسمار بين در و ديوار با سينه ي زهرا كرد، سينه شكست، الان بگو: يازهرا!... قاسم با باباش امام حسن هم شباهت داشت، هر دو رو تيربارون كردن، جنازه ي باباش رو تيربارون كردن، اما قاسم زنده بود، هنوز جون داشت تيربارون شد... اما شباهت آخر، يا اباعبدالله، اجازه ميديد من روضه بخونم؟ اونم شبِ شيشم، شباهت اول اين بود، قاسم رو از روي اسب رو زمين انداختن، بعضي ها نوشتن نيزه زدن به پهلوش، ابي عبدالله هم خودش نيوفتاد، مرحومِ شيخ مفيد ميگه: تيربه پيشانيِ ابي عبدالله زدن، وقتي پيراهنش رو بالا زد تا خون صورت رو پاك كنه تير به قلبش زدن، نتونست خودش رو نگه داره، نيزه به پهلوش زدن، از بالاي ذوالجناح رو زمين افتاد، ببرمت جلوتر، معلوم نيست ما عاشورا باشيم، فقط يه جمله بگم، اين حرف مالِ ظهر عاشوراست، اين شباهت آخر يه اما داره، تنها بدني كه زنده بود زيرِ سُم اسب ها رفت بدن قاسم بود، اين بلاي عظيمش بود، آخه ابي عبدالله شب عاشورا بهش گفت به بلاي عظيمي دچار ميشي، اما توي زيارت ناحيه امام زمان ميگه:" فَهَوَيْتَ إِلَى الْأَرْضِ جَريحاً" اون ساعتي كه حسين از اسب مجروح روي زمين افتاد" وأثْخَنُوكَ بِالجِّرَاح، فَأحْدَقُوا بِكَ مِنْ كِلِّ الجِّهَاتِ،تَطَأُكَ الخُيولُ بِحَوَافِرِهَا" حسين وقتي زمين افتاد، زنده بود مثل قاسم، لشكر با اسب ها از روش رد شدن، حسين مجروح بود، اي حسين... اما تفاوت شهادت ابي عبدالله و قاسم، برا قاسم حسين تونست بدن رو برگردونه، تونست بدن رو برداره، اما وقتي خودش افتاد كسي نبود بدن حسين رو برداره، كسي نبود بدن حسين رو برگردونه، شمر اومد، سنان اومد، خولي اومد، لشكر اومد، همه حسين رو غارت كردن، بلند همه بگن: حسين!... اللهم عجل لوليك الفرج... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•من از تولد عاشقم... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── من از تولد عاشقم وقتی پدر با عشق بعد از اذانش یا حسینی خوانده درگوشم در چشم هایت ای عمو جان کربلا دیدم وقتی گرفتی لحظه ی اول در آغوشم بگذار من هم در صف دلدادگان باشم نام مرا هم در میان عاشقان بنویس بعد از علی اکبر گُمانم نوبت من شد پیش جوان اسمی هم از این نوجوان بنویس از من عمو جان در گذر فرقی نخواهد کرد حتی اگر از من بگیرد عمّه شمشیرم بی تو نمیمانم، خودت هم خوب می‌دانی فردا ببینم نیستی از غصّه می‌میرم *وقتی همه ی اصحاب تو خیمه نشسته بودن، بُرِیر، زُهِیر، حبیب، عابِس، علیِ اکبر، آقا قمر بنی هاشم و.. حضرت فرمود: فردا همه شهید می‌شیم. یه مرتبه دیدن آقازاده ی امام مجتبی صدا زد. عمو جان آیا فردا منم شهید می‌شم یا نه؟ یه نگاه عمیقی ابی عبدالله به صورت قاسم کرد. یتیم برادرشه، یادگار حسنه، میخواد اینجا تا امروز بگه کلاس این خانواده چیه، چقد بالاست، از چه افقی به این عالم نگاه می‌کنه... صدا زد.. قاسمم یک سوال ازت می‌کنم، مرگ در نزد تو چگونه است؟ یه مرتبه بلند شد عرض کرد: عمو جان! اَحْلَی مِنَ العَسل، من از مرگ باکی ندارم از شمشیر نمی‌ترسم، حقّا که پسرِ شیر جملی.. می‌دانم اکنون در دل پاکت چه غوغایی ست قربانی ات وقتی که میراث حسن باشد می‌دانم اذنم می‌دهی اشکت که پایان یافت خط حسن وقتی که در دستانِ من باشد *وقتی همه رفتن دلش گرفت، مادرش یه نگاه کرد صدا زد.. پسرم برا چی گریه می‌کنی؟ گفت :عمو اجازه نداده به میدان برم، گفت این دست خط رو ببر به عمو جانت نشون بده محاله ردت کنه، حتما اذن بهت میده. انقدر خوشحال شد نامه رو گرفت آورد خدمت عمو جان. عمو جان! این دست خط رو میشه بخونید؟ همچین که ابی عبدالله، نامه رو باز کرد چشمش افتاد به دست خط داداش حسنش، دست خط داداشو میبوسید، حسن جان! دلم برات تنگ شده داداش، کجایی ببینی حسینتو با زن و بچه غریب گیر آوردن..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── همچین که خوند دید نوشته بسم الله الرحمن الرحیم، قریبِ به این مضمون، حسین جان من کربلا نیستم یاریت کنم، اما پسرم قاسم عوض من شمشیر بزنه، انقده قاسم خوشحال شد، خواستن لباس رزم تنش کنن، لباسی به تنش نشد، کفن تنش کردن. شیخ جعفر شوشتری رحمه الله علیه میگه، همچین که خواست وداع کنه امام حسین پشت خیمه بغلش گرفت، انقده گریه کردن تا دوتایی از حال رفتن، حالا قاسم می‌خواد بره، عمه براش قرآن گرفته، همه دورشو گرفتن، سوارِ بر اسب شد پ لباس رزم به تنش نشد، کفن تنش کردن، پاهاش به رکاب اسب نمی‌رسید، از کجا بگم؟ هم جوشن هم نام تو را بردم زدم از خیمه ها بیرون از شوق حتی بند این نعلین وا مانده بنگر گریبان مرا، وا کن که این میدان این بار، مست سینه چاکت را فراخوانده هم جوشنم شد هم توانم داد با عَطرش شالی که روی شانه ام انداختی با عشق شمشیر در دستم چه شد حیدر وار می‌چرخد از من چه مرد بی‌نظیری ساختی با عشق فرزند زهرا تا نظر بر دشمنت کردم خون علی انگار در قلبم به جوش آمد عباس با هر ضربه ام تکبیر سر میداد روح الامین هم لافتی گو در خروش آمد باید بترسد لشکری وقتی دل حیدر در سینه ی فرزند سردار جمل باشد باید بلرزد بر خودش از شمشیرِ آن شیری که پیشش مرگ شیرین چون عسل باشد آخر به رسم خویش جنگیدند تا دیدند دیگر نمانده آن طرف با من هماوردی پیکار این مردم عمو جان با جوانمردان در رسم شان راهی ندارد غیر نامردی *مگه چه کردن عزیزم....؟* هر چند سنگ از هر طرف سوی تنم بارید جان و تن قاسم بلا گردان تو سنگ است و پیشانی، لب و دندانِ پیغمبر این یک بلا سخت است دور از جانت آقا امان از آن ساعت زیر سمِ این اسب ها کردم صبوری تا یک وقت ناراحت نگردد قلبِ محبوبم پاهای شان خیلی نخورده بر تنم محکم یک دردِ معمولی ست باور کن عمو خوبم خوبم عمو اما امان از سینه ی مجروح این درد، کامل مرد را از پا می اندازد مخصوصا آن نعلی که آمد روی پهلویم هی با لبانم ذکر یا زهرا می اندازم امان از آن ساعتی که ناله ی این بچه بلند شد، همچین که رو زمین افتاد، زیر دست و پا صدا زد عمو... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
‍ زبانحال عروس حضرت قاسم (ع) چو روی ماه تو از چشم من کناره گرفت چو شمع رشته جانم زغم شراره گرفت بکن نظر به عروست که چشم زیبایت دو صد هزار دلی را به یک نظاره گرفت به نو عروس دهند هدیه لیک دست قضا ز گوش تازه عروس تو گوشواره گرفت (تازه عروسلره هدیه ویرلر عمواوغلی اما منیم باشیما قمچی ورالار گوشواره لریمی الیمدن آلدیلار) من از ستاره بختم گلایه ها دارم که ماه وصل تو را از من ستاره گرفت کتاب صبر من اوراق پاره شد زغمت ز دل قرار من این نعش پاره پاره گرفت چو جای ناخن اسبان به سینه ات دیدم سرشک دیده ام از خون دل عصاره گرفت شهادت تو سرآغاز عمر جاوید است شهید عشق حسین زندگی دوباره گرفت هجرونده بش اون گوندی گرفتارم عم اوغلی فکر ایلرم ائلردی که بیمارم عمو اوغلی دشمنلریمز سیلمدی قلبینده کی زنگی بازاره چکوللر بیزی چون رومی و زنگی روحیم قوشنا دل ویروب از بس دوه زنگی بیر دور گئجه گوندوز منه بیدارم عمواوغلی سن وارسان اگر ایستمورم مقصده چاتماق عشق اهلینه بیر فنیدی چون وقتی یوباتماق بیمار یانندا مگر انصافیدی یاتماق من نرگس بیماره پرستارم عمواوغلی آخشام گورورم رد نقاب ایلدی زلفون بیلم که اذان وقتی ثواب ایلدی زلفون بیردن گوروسن قلبی کباب ایلدی زلفون حاجب که حسود اولدی ندور چارم عمواوغلی (عمواوغلی اله کی اذان وقتلری اولور گورورم گوزلرین ایستور منه گوره بیر ثواب الیه اورگیمی اله گتیره ایستیرم گوزلریوی گورم گوزومون یاشی آخور مانع اولور گوره بیلمیرم ایستیرم گوزومی سیلم دوباره دن باخام گوزلریوه یل اسیر قانلی تلرون چکیلیر گوزون اوستونه باخا بولمورم) سوز یوخ که جداده اوجا یرده دولانورسان باخ بیر ایاقون آلتنا هردم سنه قربان موره نظر ایلردی او حشمتده سلیمان نه سن متکبر نه من اغیارم عمواوغلی بیر طوی که نه آدینده نه قندینده داد اولدی داماد ئوز عروسیله وداع ایتدی یاد اولدی آخر بو گلینلیک منیم اوستومده آد اولدی هاردا سوز آچلسا گینه من خوارام عمواوغلی طویدان صورا لازمدی گلینلر گیده دیده هدیه آپارا بالاخص اقوام جدیده گلدیم اودی بو کوفه ده بازاره خریده افسوس الی بوش وارد بازارم عمواوغلی
👌باتایپ عبارت مورد نظر در جستجو یا کلیک بر عبارات پایین علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه برآن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار میگیرد: یا: 👌واعظ و مداح 👌مناسبت ها: 👌جشن ها: ‼️ از استفاده از مطالب تا کسب تسلطِ کافی خودداری شود.
👌باتایپ عبارت مورد نظر در جستجو یا کلیک بر عبارات پایین علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه برآن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار میگیرد: یا: 👌واعظ و مداح 👌مناسبت ها: 👌جشن ها: ‼️ از استفاده از مطالب تا کسب تسلطِ کافی خودداری شود.
|⇦•باز یل آمده است... اول و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• باز یل آمده است معنی حل علی خیر العمل آمده است او غزال حرم است تا قصیده بشود مثل غزل آمده است نوجوان است ولی ادبش گفت که از روز ازل آمده است شتر سرخ کجاست پسر صف شکن جنگ جمل آمده است هدفش اَزرق بود *ازرق برا جوون ترا، اونا که پا روضه ها بزرگ شدن می‌دونن، جوونا رو میگم. از محکم ترین و قوی ترین و دلاور های شام این نانجیب بود که اومده بود. اولم قاسم ازرق رو طلبید. خیلی براش افت داشت. یه بچه سیزده ساله اومده، یه نگاه به بچش کرد، برو کارو تموم کن. چهار تا بچه هاشو با یه شمشیر امام حسنی همه رو به درک واصل کرد. گفت حالا خودت بیا. عباس داره نگاه میکنه. جانم قاسم. جانم قاسم. خود قمر بنی هاشم هم او همین سن و سال بود تو صفین. وقتی که به مولا گفت: اجازه بده من برم میدان، مالک اشتر میگه ازش سوال میکنم یه جا شده تو بترسی تو جنگ هایی که با امیرالمومنین؟ گفت یه جا. وقتی که اباالفضل رو داشت روانه میدان میکرد اومدم گفتم: آقاجان این نوجوانه. هنو برا این جنگ زوده. میگه عباس یه نگاه به من کرد چهار ستون بدنم لرزید. یه جا من ترسیدم. حالا تو دامن عباس بزرگ شده. رزم آوری رو از عباس یاد گرفته. گفت ازرق بیا...* هدفش اَزرق بود در پی کشتن این حداقل آمده است به خدا با رزمش طرز جنگیدن سقا به مَثل آمده است یک نفر جنگیده نعره حیدری از چند محل آمده است لشکر از خواب پرید بی محابا همه گفتند اجل آمده است همه در حیرت او عمه زینب چه نقابی زده بر صورت او *رفتنش یه جور روضه ست. جنگیدنش یه جور روضه ست.رو زمین افتادنش یه جور روضه ست. اما از هر طرف نگاه کنی روضه هاش به روضه مادرش زهرا شبیه... الله اکبر! خیلی سخته. مرحوم شوشتری می فرماید:"قرین الغُصَّه و المِحَن" اومده بود سرشو رو زانوش گذاشته بود. حضرت نجمه وارد خیمه شد عزیز دلم! چرا اینطوری داری میگی؟ چقد ناراحتی؟ چرا گریه می‌کنی ؟ اشکاتو آروم آروم پاک می‌کنی من نبینم. گفت مادر هر کاری کردم عموم اجازه نداد برم میدون. به دست و پاش افتادم اجازه نداد. هی میگه تو امانت داداشمی. مگه یه عمر به من نمی گفت من مثه علی اکبرم. چرا تا اکبر گفت: من برم میدان گفت: برو. هر کاریش میکنم نمیذاره. لذا این روحیه شهادت طلبی قاسم سلام الله علیه، شب عاشورا حضرت داره برا اصحاب جایگاه ها را رو میگه. هی میگه تو شهید میشی زهیر. تو چی میشی مسلم بن عوسجه. پا میشه، عموجان منم شهید میشم؟ ابی عبدالله هی می فرماید: که قربونت برم بشین‌. حتی ابی عبدالله صحبتش رو هم نمی‌خواد. مسیر رو که میدونه امام حسین، هی حرفو عوض می‌کنه. دوباره میگه عمو جان! فردا منم شهید میشم؟ الله اکبر! حضرت فرمود: عزیزم، تو شهید میشی، شیرخواره رو هم شهید میکنن. قاسم چکیده غیرت امام حسنه که اون روز تو کوچه با مادر می‌رفت. یه مرتبه گفت: "هل یصلون الی النساء" یعنی اینا میان پاشون تو خیمه ها باز میشه ؟ چون می‌دونه شیرخواره جاش تو دامن مادره دیگه. باز ابی عبدالله بحثو عوض کرد. گفت قاسم مرگ برا تو چجوریه؟ گفت: "أحلی من العسل" آقا کم داریما. یه جا برا ابالفضل امام حسین فرموده:" بنفسی انت." اینجا هم میگه "فداک عَمُّک". امام میگه. امام برا قاسم! چه جایگاهی باید داشته باشه قاسم؟ امام میگه "فداک عَمُّک" عموت فدات بشه. حالا این عشق و علاقه رو نگاه کن. هرکاری کرد اجازه نداد، مادرش گفت غصه نخور، من یه چیزی دارم اگر ببری به عمو نشون بدی، محاله دیگه بهت اجازه نده. این ساروق بسته رو باز کرد، یه نامه درآورد، گفت، این نامه باباته. بابات نوشته حسین جان! من نیستم کربلا یاریت کنم. عوض من دو تا بچه هام هستن. بچه هام باید فدایی راه تو بشن. دیدن قاسم داره میدوئه تو میدون. نامه تو دستشه. عمو حسین! چیه عزیز دلم؟ گفت عمو بازم اجازه نمیدی؟ بگیر خودت بخون‌...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• ابی عبدالله این نامه رو خوند. میگن حسین هی گریه کرد هی اشکاشو پاک کرد. هی نامه رو روی چشمش.. روایت میکه پشت خیمه ها دست گردن قاسم انداخت، قاسم دست گردن عمو انداخت. اینجا وقتی میخواد دست گردن عمو بندازه هی رو پاش بلند میشه. قد یه سیزده ساله مگه چقدره؟ میگه اینقدر گریه کردن "حتی غُشیَّ علیهما..." هر دو رو زمین افتادن. یه موقع هوایی از روضه جلوتر میری عیبی نداره. اینجا رو پاش وایساد، دست گردن عمو بندازه. وقتی داشتش بدنو ابی عبدالله می آورد، پاهای قاسم رو خاک کشیده میشد...* سپرش را برداشت آمد عمامه ی سبز پدرش را برداشت حرز یا فاطمه داشت یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت از عمو بوسه گرفت خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت گریه می کرد ولی دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت از همه دل می کَند تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت چون نهال است تنش از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت *نمیدونم با چی زدن این نانجیبا. دوره اش کردن اول. گفتن کسی دیگه نمیتونه مقابلش وایسه. ازرق رو از پا انداخته. دوره اش کردن. سنگ میزدن. مثه مادرش زهرا دوره اش کردن. تو کوچه هر کسی میومد، یکی با تازیانه میزد یکی با غلاف شمشیر...* وای از این رفتن او زرهی نیست که اندازه شود بر تن او خیمه غوغا شده است نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است ای عمو زود بیا نوجوانی وسط معرکه تنها شده است نجمه چشمش روشن *چرا چشمش روشن...؟* چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است چه حنابندانی ست صورت غرق به خون تو چه زیبا شده است زیر و رو شد بدنت چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است تو که قاسم بودی از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است *جان حضرت زهرا امشب اگه این چند بیت رو داری می فهمی حقشو ادا کن. خجالت زده امام حسن نشی...* بد کشیدن تو را قدت انگار که اندازه سقا شده است چکمه ها جای خودش نعل ها نیز برای تو مهیا شده است *وای وای وای دوباره داره صدا هلهله میاد...* وای از این هلهله ها سر عمامه ات انگار که دعوا شده است *این دو تا رو میخونم، دلت کجا میره...؟* نوه ی فاطمه ای چند تا کوچه برای زدنت وا شده است چه گریزی زده ای سینه ات مقتلی از روضه ی زهرا شده است میخ در نیست ولی تیر هر قدر که می شد به تنت جا شده است *صدا زد عمو حلالم کن. ابی عبدالله با عجله خودشو رسونده. حسین امانت دار بوده یه عمری. بابا روایت میگه وقتی علی اصغرو رو دست ابی عبدالله زدن، فرمود: "هَیِّْن عَلَیَّ" بر من آسانه. اما وقتی اومد کنار بدن قاسم، به موقعی ابی عبدالله رسید دید نانجیب کاکل قاسم رو در دست گرفته. آماده! خنجر دستشه. میخواد سر از بدن جدا کنه. مثل باز شکاری ابی عبدالله رسید دست این نانجیب رو قطع کرد، صدای نحسش بلند شد، قومش میخواستن به دادش برسن، همچین که اومدن یه وقت دیدن زیر نعل اسب ها صدا قاسم داره میاد، عمو...* گلم، اما گلابم را ز سُمّ اسب ها بو کن جدا کن ای عمو از خاک صحرا استخوانم را ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅