eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
25.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
956 ویدیو
595 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📋 گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت دیده اش اشک لایزالی داشت دائماً از خودش سؤالی داشت: دیشب او مژده‌ی وصالی داشت پس چرا راه رفتنم سد شد؟ التماس پریدنم رد شد؟ من که از عاشقان او هستم دست پرورده‌ی عمو هستم حال که غرقِ آرزو هستم تشنه‌ی جنگ با عدو هستم کاش می شد مرا خطاب کند روی جانبازی‌ام حساب کند کُنج بستر که جای ماندن نیست می‌زنم پر که جای ماندن نیست خیمه دیگر که جای ماندن نیست بعد اکبر که جای ماندن نیست گر بمانم ز غصه میمیرم آخر اذن جهاد میگیرم دست خطی اگر که رو بشود از برادر که گفت و گو بشود ذکر مادر که پیش او بشود زیر و رو سینه‌ی عمو بشود آه، انگار پَر در آوردم من هم از عشق سر درآوردم وقت، وقتِ فدا شدن شده است نوبت جنگِ تن به تن شده است وقت رزم یلِ حسن شده است دشمن انگشت بر دهن شده است جای جوشن به تن کفن دارم ارث بسیار از حسن دارم گفته بابا به من که قاسم جان گرچه من نیستم ولی تو بمان پیش پای عمو برو میدان جان خود کن برای او قربان سینه‌ات را سپر برایش کن هرچه را داشتی فدایش کن گفت اگر نیزه خورد پهلویت زیر سم‌ها شکست ابرویت یا اگر خون گرفت گیسویت جان که دیگر نداشت زانویت زیر لب روضه‌ی مدینه بخوان روضه‌ای از شکسته سینه بخوان آه عمو وقت خواهش آمده است تیغ و نیزه به بارش آمده است لحظه‌های نوازش آمده است قامتم را ببین کش آمده است مست "احلی من العسل" هستم تشنهی جرعه‌ای بغل هستم ناله‌اش در هوارها گم شد بین گرد و غبارها گم شد وسط نیزه دارها گم شد زیر سمّ سوارها گم شد مقتلش روضه‌ی مگو شده است قدش اندازه‌ی عمو شده است نیزه‌ها بر تنش مقیم شدند سبب روضه‌ای عظیم شدند همه از سفره‌اش سهیم شدند قاتل زاده‌ی کریم شدند پیکرش دشت را معطر کرد کربلا را بقیع دیگر کرد ✍ ... 📋 اذن میدان گرفتن حضرت قاسم از ابی عبدالله ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ «ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغيرٌ لَم يَبلُغِ الحُلمَ» انقدر کوچیک بود هم قد و قواره‌ش هم سنش «فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام» یه نگاهی ابی عبدالله بهش کرد« اعتَنَقَهُ، وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ» ابی عبدالله بغلش کرد انقدر گریه کرد «فَأَبى عَمُّهُ الحُسَينُ عليه السلام أن يَأذَنَ لَهُ» بهش اجازه نداد گفت:« نه قاسمم نمیشه، تو امانت برادرم حسنی داداشت خیلی سفارش تو رو به من کرده« فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ » افتاد به دست و پای ابی عبدالله انقدر دست و پای ابی عبدالله رو بوسید» وَ هُوَ يَقُولُ: رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا» عموجون قربونت برم، دورت بگردم نمی‌خوای به من اجازه بدی برم . «حتی اذن له» تا این کار و کرد ابی عبدالله بلندش کرد بهش اجازه داد «فخرج ودموعُه تسيل على خَدَّيه، و هو يقول» انقدر قاسم گریه کرد، با چشمان گریان وارد میدان شد. ابی عبدالله هرچی گشت این خیمه به اون خیمه یه زره‌ایقد و قواره‌ی قاسم پیدا بشه نشد، - چی کار کنم خدایا؟! زره نداریم برای قد و قواره‌ش. ابی عبدالله نوشتن عمامه رو از سر برداشت دوتیکه کرد یه تیکه‌ش و برا قاسم کفن کرد... همه چیش و ابی عبدالله بخشید به این و اون، همه چیش و حراج کرد. یه تیکه‌ش و به سر و صورت قاسم بست چون مثل ماه می‌درخشه. عمو جان چشمت میزنند اینجوری بری میدان بد میشه، چشم میخوری... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 ای یادگار مجتبی افتادی بینِ دست و پا (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اومد جلو ضربه‌ای به سر قاسم زد، با صورت زمین خورد. صداش بلند شد عمو جون! یک نیزه‌ای اون نانجیب شبیت بن سعد برداشت به پشتش زد، این نیزه رو که فرو کرد از سینه‌ی قاسم بیرون زد، ناله‌ی قاسم بلند شد... همه‌ی اخل کوفه حمله‌ور شدند. میخواستن عمر و نجات بدن، کسی که ضربه به سر قاسم زده بود ابی عبدالله داشت باهاش میجنگید، اینا خیل‌شون، همه‌شون حمله‌ور شدند. می‌خوان عمرو نجات بدن. این اسبا وقتی حمله‌ور شدن عمرو زیر دست و پاها به هلاکت رسید. دیگه وقتی گرد و خاکا بالا رفت چیزی مشخص نبود «و القاسم ایضا» قاسمم زیر سم مرکبا قرار گرفت... استخونای قاسم زیر سم مرکبها خورد شد... مدینه هم همینجور شد، مدینه هم وقتی اون نامرد اومد پشت در، انقدر با این پا به این در زد؛ در شکست.مادرِ ما پشتِ دره.... قاسم و بغل گرفت به سینه چسبانید. روایت میگه همینجور که این قاسم رو توو بغل گرفته بود. داشت حرکت میکرد، سینه به سینه قاسم و چسبوند همینجور که راه میره، پاهای قاسم رو زمین می‌کشید...
. |⇦•هوای کربلا.... علیه السلام اجرا شده محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── امان از آن ساعتی که، حسین با عجله اومد بالا سر عزیزِ برادرش قاسم، شیخ جعفرشوشتری میگه: حسین خم شد قاسمو بغل گرفت، یادته گفتم پاهاش به رکاب اسب نمی‌رسید..شیخ جعفر میگه حسین بغلش گرفت، سینه به سینه، سر آویزان، خواست بیاد سمت خیمه ها دیدن پاهای قاسم رو زمین کشیده میشه.. شیخ جعفرشوشتری میگه: دو تا دلیل داره که پاهاش رو زمین کشیده میشه. یا اینکه بدن انقدر زیر سم اسب ها بوده، یا اینکه امام حسین با قد خمیده قاسمو برگرداند... ای جانم حسین! با چه حالی ابی عبدالله آورد سمت خیمه، صدای شیوَن زن و مرد بلند شد...* هوای کربلا پُر از عطرِ داداشه شاید کنارِ قاسمش نشسته باشه خبر رسیده به حرم هر جوری هست باید برم شاید اگه دیر برسم سرش جدا شه چجوری قاسم قاسم قاسم زدنت که به هم ریخته این طور وضعِ بدنت چی داری میگی قاسم، آروم به عموت پُرِ سنگه آخه واسه چی شده موت هیچی تو این عالم سخت تر از این نیست بخوای روضه بخونی، بخوای بگی پسر آقاتو چه کردن، بخوای بگی آقاتو مظلوم گیر آوردن....* می‌ذارمت پیش تنِ علیِ اکبر گمون کنم که از علی شدی بلندتر قربون دو تا پسرم صدای نجمه ست تو حرم زبون گرفته و می‌گه، عزیز مادر با چه حالی آوردم آخر بدنو دوباره تشییع کردم انگار حسنو توی اون لحظه که بودی تو بغلم تازه شد داغِ مادر بازم تو دلم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 6 - 1.mp3
27.03M
|⇦•میروم تا که ببینند....... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی
بخش سوم روضه (4).mp3
10.44M
|⇦•یتیمی درد بی درمان...... ابن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید امیر حسینی
بخش ششم روضه (5).mp3
12.41M
|⇦•شیر ی از بیشه...... ابن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید امیر حسینی
بخش هشتم روضه (5).mp3
14.22M
|⇦•یتیمِ کربلا..... ابن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید امیر حسینی
4_5904268907333554173.mp3
37.34M
|⇦•تا عمویش رسید..... ابن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی حسینی
. |⇦•هرکه از عاشقی.. ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── هر که از عاشقی خبر دارد در دلش میل ترک سر دارد آنکه از نسل حیدر و زهراست شوق پرواز بیشتر دارد کربلا جای پر کشیدن هاست قاسم از راز آن خبر دارد رنگ و بوی حسین دارد او همنشینی گُل اثر دارد سیزده ساله است و با این حال جگری مثل شیر نر دارد ذکر أحلی من العسل به لبش پیش او مرگ هم شکر دارد بی زره آمده عدو می گفت چه قَدَر این پسر جگر دارد آمده مثل شیر می غرّد نسل حیدر عجب ثمر دارد یاد صفین زنده شد امروز بس که او جلوه ی پدر دارد زاده یوسف است و یوسف روی جلوه هایی چُنان قمر دارد * ابی عبدالله صورتشو پوشوند. گفت:* نور چشم حسن نظر نخوری چشم این گرگ ها خطر دارد *سیزده ساله امام حسن یجوری جنگ کرده، که لرزه به اندام شامیان انداخته. اَزْرق شامی بهش گفت عمر سعد برو. گفت برا من زشته. من دلاورم تو شام. به جنگ یه پسر بچه برم؟ یکی از بچه هامو میفرستم کارو تموم میکنه. اولین بچشو فرستاد به یه ضربه ی شمشیر قاسم بن الحسن رو زمین افتاد. صدای الله اکبر بلند شد. عمو میگه لا حول و لا قوه الا بالله... عباس میگه: جانم قاسم. فرزند دوم سوم چهارم همه رو به درک فرستاد، خود اَزْرق شامی اومد تو میدون به یه ضربه شمشیر قاسم، اَزْرق هم رو زمین افتاد. صدای سپاه اسلام بلنده. البته دیگه چیزی ازاین سپاه نمونده. سپاهیای ابی عبدالله زینب و نجمه و بچه ها و رباب و ... همه از صبح به شهادت رسیدن اصحاب، اما عباس میگه: جانم قاسم. دیدن هیچ چاره ای براشون نمونده دوره اش کردن. «از هر مسیری بری روضت میره دوباره کوچهٔ بنی هاشم.» این دوره کردن رو نانجیبا ازون جا یاد گرفتن. سنگ بارانش کردن...* گفت نور چشم حسن نظر نخوری چشم این گرگ ها خطر دارد تو برای حسین، یک حسنی با تو انگار بال و پر دارد هم برایت عمو و هم پدر است نشده چشم از تو بردارد مجتبای حسین صبری کن که عمو چشم های تر دارد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•با رُخ غرق خون.. بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی ●━━━━━━─────── بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيم "يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين" "يا رب الحُسين، بحق الحُسين، اِشف صدر الحُسين، بظهور الحُجُّة ، يا رب الحُجُّة، بحق الحُجُّة، اِشف صدر الحُجُّة، بظهور الحُجُّة " *شب ششم ماه محرم، شبِ آقازاده امام حسن، شب سيزده ساله ي كربلا...* اي شهادت تو را شهد شيرين به كام به جلالت درود به جمالت سلام بر مه عارضت بوسه ي چهار امام نسل صبر و سكوت، مرد خون و قيام با رُخ غرقِ خون، ماهِ هر انجم سيدي سيدي، قاسم بن الحسن يوسف فاطمه سبط خير البشر هم برايت عمو، هم برايت پدر او به جاي پدر، تو به جاي پسر تو از او سرفراز، تو به او مفتخر او تو را جانِ پاك، تو بر او عضوِ تن سيدي سيدي، قاسم بن الحسن سيزده ساله اي در دلِ كارزار *ياد همه ي سيزده چهارده ساله هاي جنگ بخير...* سيزده ساله اي در دلِ كارزار زخم ها بي حساب، قاتلان بي شمار * توي فتنه هاي اخير، اين چند تا شهيد كه همه ي شما ميشناسيد، آرمان علي وِردي و روح الله عجميان، بارها همه ي شما فيلم هارو ديديد، چند نفر به يه نفر اين شهدارو ميزدند، هفده نفر در قتل روح الله عجميان دست داشتن، مدينه هم همينجوري بوده، چند نفر به يه نفر زهرارو مي زدن، چند نفر به يه نفر كربلا ابي عبدالله رو توي قتلگاه مي زدند، قاسم رو هم همينجوري زدن، هم با شمشير ميزدن و هم با اسباشون از روي بدنش رد ميشدن، خيلي روضه ي امشب روضه ي سختي است، ابي عبدالله كنار بدن قاسم يه جمله اي گفته، كنار هيچ بدني نگفت، گفت: سخته برا عمو تورو جلوش ببينه دست و پا ميزني...* سيزده ساله اي در دلِ كارزار زخم ها بي حساب، قاتلان بي شمار *قاسم نه كلاه خود داشت، نه زره داشت، نه سپر داشت...* تن چو گُل برگ برگ، دل پُر از نيشِ خار استخوانها شكست، با هزاران سوار خونِ سر آبِ غسل، خاكِ صحرا كفن سيدي سيدي، قاسم بن الحسن *وقتي رفت ميدان، لباس مناسبِ رزم نداشت، رجز خوند، رجزي كه خوند خيلي دشمن رو تحريك كرد، تا اون موقع نميشناختنش، تا گفت:" اَنَا بن الحسن" يهو همه به خودشون اومدن، خيلي ها توي لشكر دشمن عثماني مذهب بودن، از اميرالمؤمنين كينه داشتن، فكر ميكردن اميرالمؤمنين در قتل عثمان دخيل بوده، خيلي هاشون هم از جنگ جمل از مجتبي كينه داشتن، وقتي امام حسن توي جنگ جمل اون نيزه رو زد، اون شتر رو زد زمين، اون كينه توي دلِ اينا موند، تا فهميدن نوه ي اميرالمؤمنينِ، تا فهميدن پسرِ امام حسنِ، اول كاري كه كردن سنگ بارونش كردن...* عضو عضوش همه گشته از هم جدا بارها زيرِ تيغ كرده جان را فدا .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•من از تولد عاشقم... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── من از تولد عاشقم وقتی پدر با عشق بعد از اذانش یا حسینی خوانده درگوشم در چشم هایت ای عمو جان کربلا دیدم وقتی گرفتی لحظه ی اول در آغوشم بگذار من هم در صف دلدادگان باشم نام مرا هم در میان عاشقان بنویس بعد از علی اکبر گُمانم نوبت من شد پیش جوان اسمی هم از این نوجوان بنویس از من عمو جان در گذر فرقی نخواهد کرد حتی اگر از من بگیرد عمّه شمشیرم بی تو نمیمانم، خودت هم خوب می‌دانی فردا ببینم نیستی از غصّه می‌میرم *وقتی همه ی اصحاب تو خیمه نشسته بودن، بُرِیر، زُهِیر، حبیب، عابِس، علیِ اکبر، آقا قمر بنی هاشم و.. حضرت فرمود: فردا همه شهید می‌شیم. یه مرتبه دیدن آقازاده ی امام مجتبی صدا زد. عمو جان آیا فردا منم شهید می‌شم یا نه؟ یه نگاه عمیقی ابی عبدالله به صورت قاسم کرد. یتیم برادرشه، یادگار حسنه، میخواد اینجا تا امروز بگه کلاس این خانواده چیه، چقد بالاست، از چه افقی به این عالم نگاه می‌کنه... صدا زد.. قاسمم یک سوال ازت می‌کنم، مرگ در نزد تو چگونه است؟ یه مرتبه بلند شد عرض کرد: عمو جان! اَحْلَی مِنَ العَسل، من از مرگ باکی ندارم از شمشیر نمی‌ترسم، حقّا که پسرِ شیر جملی.. می‌دانم اکنون در دل پاکت چه غوغایی ست قربانی ات وقتی که میراث حسن باشد می‌دانم اذنم می‌دهی اشکت که پایان یافت خط حسن وقتی که در دستانِ من باشد *وقتی همه رفتن دلش گرفت، مادرش یه نگاه کرد صدا زد.. پسرم برا چی گریه می‌کنی؟ گفت :عمو اجازه نداده به میدان برم، گفت این دست خط رو ببر به عمو جانت نشون بده محاله ردت کنه، حتما اذن بهت میده. انقدر خوشحال شد نامه رو گرفت آورد خدمت عمو جان. عمو جان! این دست خط رو میشه بخونید؟ همچین که ابی عبدالله، نامه رو باز کرد چشمش افتاد به دست خط داداش حسنش، دست خط داداشو میبوسید، حسن جان! دلم برات تنگ شده داداش، کجایی ببینی حسینتو با زن و بچه غریب گیر آوردن..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. 📋مقتل (ع) (ع) (س) (ع) ............................................ .( امام صادق فرمود شب جمعه میایم بالا سرتون ، کربلا همه آرزوشون این بود اباعبدالله بیاد بالا سرشون هر شهیدی رو زمین می‌افتاد صدا می‌زد یا اباعبدالله. با یه صدای بریده بریده‌ای دا می‌زد عمو بیا عمو بیا عمو بیا! شیخ جعفر میگه : هر بار مرکبی از قاسم رد شد عمو رو صدا زد قاسم روضه خون اباعبدالله است یه نمونش وقتی فرمود «إن تُنكِروني فَأَنَا فَرعُ الحَسَنْ» روضه خوند برا اباعبدالله راوی میگه : اشکاش جاری بود « هذا حسینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَنْ» این آقایی که امروز دورش گرفتید پسر مصطفی است وارد میدان شد فرمود قاسمم «اَنت من اَخی عَلی مِن » تو بوی حسنمو می دی ، چطور راضی شم میدون بری ! امام حسن اون لحظه‌های آخر گریه می‌کرد می‌فرمود «لا یَوم کَیومِکَ یااَبا عَبدِالله» دارم می‌بینم حسین ۳۰ هزار نفر دورت می‌کنن اول سرتو از تنت جدا می‌کنن ، این زن و بچه نشستن ، زینب نشسته ، قاسم نشسته ، اول سر از تنت جدا می‌کنن ، بعد زن و بچت رو اسیری می‌برند! حسین جان یه خواسته ازت دارم داداش «کلَ اولادی حافِظاً و ولدا» یعنی مراقب بچه‌های من باش براشون پدری کن ، حالا اومده داره میگه اجازه بده برم میدان ، قربونت برم زره اندازت پیدا نشد! قاسم این شمشیری هم که بستی رو زمین کشیده میشه علی اکبر که جوشن داشت آن شد تو که جوشن نداری وای بر من وارد معرکه که شد صدا زد آن حرامی رو یابن سعد چرا آخرتت رو به دنیا فروختی؟ همینطور داره نگاه می‌کنه نوجوان ۱۳ ساله این کیه بهش عمامه بستن کلاهخود بهش اندازه نیست؟! یابن سعد آیا به مرکبت آب دادی یا نه؟ صدا زد این چه سوالیه می‌پرسی آره.آقا فرمود : ادعای اسلام داری حسین لبش تشنه است. اشکاش جاری بود هی صدا می‌زد بابا حسن جات خالیه الان ، یادتونه تو فتنه روح الله عجمیان ۱۷ نفر می‌زدن یادتونه چیکار کردن با بدنش مدینه‌ام همینطور بود ، همه ریختن سر مادر سادات هرکی با هرچی دستش بود فاطمه رو می‌زد اینم نوه بی بی مادر زیر دست و پا افتاده بود. مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمی زند تا فهمیدن پسره حسنه شروع کردن زدن ، گفت من می‌دونم باید چه کار کنیم! شروع کردن سنگ بارانش کردن اینقدر بهش سنگ زدن دیگه رمق نداشت ، مقتل نوشته دو نفر از بالای مرکب رو زمین انداختن آنچنان با نیزه به پهلوش زدن گل حسن رو زمین افتاد. یه آقایی هم با نیزه از بالای مرکب رو زمین انداختند اباعبدالله یه لحظه‌ای رسید دید قاسمش پاهاشو داره رو زمین می‌کشه فرمود قاسمم واسم سخته تو پاهاتو رو زمین می‌کشی ! از عمه کاری بر نمی‌آید سر قاسم و به دامن گرفت یک ساعت نگذشت کی بخواد سر اربابه ما رو به دامن بگیره « یَفصَح بِرِجلِه» یعنی حسین پاشو به زمین می‌کشید یه وقت چشاشو باز کرد سینه سنگینی می‌کنه یه وقت نگاه کرد قاتل رو سینه نشسته. همه منتظرن ، مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه، به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برسه ................................................ مسعود پیرایش 👇