#قرآن
#ترجمه : «إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ »
#اسمیة_الجملة
#نقد_ترجمه_های_مشهور
#ترجمۀ_بلاغی
بررسی تطبیقی ترجمه های مشهور از عبارت «إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ » در آیه 58 سوره نساء:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً .
#الهی_قمشه ای: «همانا خدا شما را پند نيكو مىدهد»
نقد ترجمۀ فوق:
1. ضمیر «به» ترجمه نشده، 2. معلوم نیست «ما» به چه معناست. 3. «نعم» حالت وصفی دارد نه معنای انشای مدح
#آیتی: «. خدا شما را چه نيكو پند مىدهد.»
1.ضمیر «به» ترجمه نشده است. 2- «ما» ترجمه نشده است.
#مکارم: «خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مىدهد! »
همان اشکالات ترجمۀ الهی قمشه ای
#مشکینی: « حقّا كه خداوند شما را به نيكو اندرزى موعظه مىكند»
اگر چه «به» ترجمه شده ولی ترجمۀ «ما» از قلم افتاده است. شاید به خاطر اینکه مرجع «به» همان «ما» است و خواسته سلیس ترجمه کند.
#فولادوند و #رضایی: «در حقيقت، نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى دهد.»
«إنّ» را به معنای «فی الحقیقة» ترجمه نموده است.
#اشکال_همۀ_ترجمه_های_فوق:
هیچ کدام به #اسمیة_الجملة بودن آیه توجه نکرده اند.
توضیح:
آیه می توانست چنین باشد: «نعما یعظکم الله به» ولی «الله» مقدم شد و فاعل «یعظکم» ضمیر مستتری است که به الله بر می گردد. این جابجایی سبب پیدایش یک جملۀ کبری شد که اصطلاحا مصداق «#اسمیة_الجملة» است.
حال غرض تقدیم الله بر «نعما یعظکم به» و سپس تأکید آن با إنّ چیست؟
اگر چه مترجمین سعی کرده اند که إنّ را ترجمه کنند ولی هیچ کدام سعی در ترجمۀ #تقدیم الله نداشته اند.
البته حق دارند
چون #ترجمۀ_بلاغی قرآن کاری بس دشوار است.
@DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#نقش_صرف در #ترجمۀ_قرآن
#اسم_فاعل
#اسم_مفعول (#خلط اسم فاعل و اسم مفعول در #ترجمه)
#نقد_ترجمه_های_مشهور
الف. سوره #آل_عمران آیه 125: «يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ»
به ترجمۀ واژۀ #مُسَوِّمِینَ (به کسر واو؛ اسم فاعل) دقت کنید:
#فولادوند و #مشکینی و #انصاریان : پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته #نشاندار يارى خواهد كرد. (ترجمۀ #مسوَّمین ؛ اسم مفعول = نشاندار)
#آدینه_وند : پروردگارتان شما را به پنجهزار نفر از فرشتگان #نشاندار يارى ( همانند ترجمۀ قبل)
#مکارم : خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه #نشانه_هايى_با_خود_دارند، مدد خواهد داد! (معهم سُوَّمٌ = خروج از مفرد و ترجمۀ یک جمله که این واژه هیچ دلالتی بر آن ندارد.)
#آیتی : خدا با پنج هزار از فرشتگان #صاحب_علامت شما را يارى كند. (خروج از معنای اسم فاعل و استعمال در صفت مشبهه)
#الهی_قمشه : خدا پنجهزار فرشته را با پرچمى كه نشان مخصوص سپاه اسلام است به مدد شما مى فرستد. (#باء در بخمسة آلاف را ترجمه نکرده یا بر سر مسومین در آورده است ؛ #مسومین را به صورت اسمی و به معنای #پرچمِ نشان دانسته است.)
#رضایی : پروردگارتان شما را با پنج هزار (نفر) از فرشتگان، #نشانه_گذار، مدد خواهد كرد (ترجمه صحیح: مسوِّم: نشانه گذار)
کاربرد #مُسَوَّم (#اسم_مفعول ) در #قرآن :
«مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ» آل عمران: 14. به معنای: اسبان داغ نهاده و نشاندار.
#نکته :
اشکال فوق بر مبنای قرائت #عاصم و #ابن_كثير و #ابو_عمرو است که #مُسَوِّمِينَ را به صيغه فاعل خوانده اند و مترجمان فوق بر طبق همین قرائت ترجمه نموده اند و ذیل همین قرائت، ترجمۀ خویش را چاپ نموده اند،
در حالی که سایر قاریان سبعه، این واژه را به صيغه مفعول خوانده اند.
@DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#نقش_صرف در #ترجمۀ_قرآن
#نقش_بلاغت #باب_قصر #قصر_به_أل
#اسم_مفعول (#خلط اسم فاعل و اسم مفعول در ترجمه #المستعان )
#نقد_ترجمه_های_مشهور
ب. سوره #یوسف، آیه 18:
وَ جاؤُ عَلى قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ
#نقد_ترجمۀ «اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ »
#مقدمه:
1- واژۀ #مستعان اسم مفعول است و اسم فاعلش #مستعِین می باشد.
2- این واژه با #علی و #من و #لام متعدی می شود و در اصطلاح بین #مستعان_منه و #مستعان_علیه و #مستعان_له فرق است.
3- خداوند #مستعان_منه است یعنی کسی که از او درخواست یاری شده است.
#فولادوند : «و بر آنچه توصيف مى كنيد، خدا يارى ده است» (ترجمۀ #اسم فاعل در حالی که #مستعان اسم مفعول است.)
#الهی_قمشه : « بر رفع اين بليّه كه شما اظهار مىداريد بس خداست كه مرا يارى تواند كرد.» (#مستعان به عنوان اسم فاعل ترجمه شده است ضمن اینکه عبارت (رفع این بلیه) ترجمۀ #ما موصوله دانسته شده و درست نیست.)
#مکارم : « و در برابر آنچه مى گوييد، از خداوند يارى مى طلبم!» (یاری می طلبم ترجمۀ #أستَعِینُ (مضارع متکلم وحده) است!)
#مشکینی : «و خداست كه بايد بر آنچه توصيف مىكنيد از او يارى جست.» (#المستعان را فعل امر به لام و مجهول ترجمه نموده است : #لِیُستَعَن مِن اللهِ . ضمنا جمله موجود در آیه یک #جملۀ_خبری است.)
#آیتی : « و خداست كه در اين باره از او يارى بايد خواست.» (همانند مشکینی)
#رضایی : « و در برابر آنچه وصف مى كنيد، تنها خداست كه (از او) يارى خواسته مى شود.» (#ترجمۀ_صحیح_تر)
#بلاغت:
برخی همانند آقای رضایی آیه را به گونۀ #حصر معنا نموده اند (تنها خدا - فقط خدا)،
#دلیل این ترجمه:
#ال در #المستعان برای دلالت بر #کمال یا استغراق است و لذا دلالت می کند بر حصر خبر در مبتدا (یعنی: حصر یاری خواستن در اینکه فقط از خدا باشد.)
@DUROUS_ALSHABAB
معنا و استعمالات #عهد در #قرآن
#لغت
واژۀ #عهد
واژۀ عهد دو کاربرد دارد:
کاربرد نخست: #مصدر به معنای نگهدارى کردن و مراعات کردن پى در پى یک چیز. در اقرب الموارد گويد: «عَهِدَ فُلَانٌ الشَّيْءَ» يعنى آنرا پى در پى نگهدارى و مراعات كرد.
کاردبرد دوم: #اسم_مصدر به معنای پیمان
نکته:
وجه تسمیۀ #پیمان:
پيمان را از آن جهت عهد می نامند كه مراعات آن لازم است (مفردات راغب). وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ اسراء: 34.
#تعدیۀ عهد با واژۀ #إلی:
اگر #عهد به معنى امر و توصيه ای که حفظ و مراعاتش لازم است به کار رود با #إلی می آید. مانند:
وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ ... (بقره: 125). عَهِدْنا بمعنى دستور داديم و امر كرديم است ولى چون دستور اكيد و لازم المراعاة است لذا با عَهِدْنا تعبير آورده شده
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ (يس: 60)
#معاهده:
از باب مفاعله؛ و در اصل، نوعی رابطۀ دو طرفه است. (عَاهَدَ یُعَاهِدُ مُعَاهَدَةً)
بنابر این #معاهده یعنی: با همديگر پيمان بستن پيماني كه لازم الاجرا است و باید مراعات شود. مانند: إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ (توبه: 7)
#معاهدة و #مبالغه
البته گاهی واژۀ #معاهده برای #مبالغه به کار می رود، زیرا پیمان و قراری یک طرفه است. مثل: وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَ (توبه: 75). پيداست كه عاهَدَ در آيه پيمان شديد را ميرساند زيرا عهد يكطرفى و فقط از جانب بنده است.
#نقد_ترجمه_های_مشهور
اکنون نادرستی برخی از ترجمه ها از آیۀ «قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا» (آل عمران : 183) را ببینید.
دوستان نقد خود بر ترجمه های موجود از این آیه بنویسید و برایم ارسال کنید.
@DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#نقد_ترجمه_های_مشهور
#نقش_جار_و_مجرور در معنای فعل
برخی از ترجمه ها از آیۀ «قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا» (آل عمران : 183)
#آدینه_وند و #مکارم : گفتند: «خداوند از ما پيمان گرفته» (نقد: #إلی به معنای #مِن، در حالی که #عهد_إلی به معنای أوصَی (العین، خلیل - اساس البلاغة، زمخشری) یا أمَرَ (مجمع البحرین، طریحی) است.
#الهی_قمشه_ای : « گفتند: خدا از ما پيمان گرفته» (#نقد: همانند ترجمۀ قبل)
#فولادوند : « گفتند: «خدا با ما پيمان بسته» (#نقد: مثل قبلی. با این تفاوت که #إلی را به معنای #مع دانسته است.)
#مشکینی : « گفتند: همانا خداوند (در كتابهاى آسمانى) به ما سفارش كرده» (#نقد: ترجمه اش #صحیح است جز اینکه مطلب داخل () اضافه است و نیازی به آن نیست.)
#انصاریان : «گفتند: خدا به ما سفارش كرده است» (#ترجمۀ_صحیح )
@DUROUS_ALSHABAB
#لغت
#قرآن
#أُمّ و #أمّة
#معانی_أمّ (معانی سه گانۀ آن در قرآن)
#معانی_أمّة (معانی سه گانۀ آن در قرآن)
#أمّ
أمّ: مادر، اصل و پايه هر چيزي كه چيزهاى ديگر بآن ضمیمه می شود، معظم چيزها، امّ النجوم يعنى كهكشان (قاموس، مفردات)
در حديث آمده: از خمر بپرهيزيد كه آن أُمُ الخبائث است (نهايه).
#مشترک معنوی:
«امّ» مشترك معنوى است و معنى جامع آن همان اصل و پايه است.
النهايه: استعمال آن در #مادر حقيقى، به قدرى شهرت دارد كه احتمال داده مي شود، در «مادر» حقيقت و در معانى ديگر مجاز باشد
استعمالات قرآنی:
1- مادر حقيقى «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ» قصص 7
2- اصل و پايه. مثل امّ الكتاب در آيه «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَ أُمُ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» آل عمران: 7
در تفسير الميزان از عيون اخبار صدوق از امام رضا عليه السّلام نقل است كه فرمود: هر كه متشابه قرآن را به محكم آن برگرداند بصراط مستقيم هدايت يافته است
سپس حضرت فرمود: در اخبار ما نيز مانند قرآن متشابه هست متشابه آنرا به محكمش برگردانيد، از متشابه آن پيروى نكنيد مبادا گمراه شويد.
#وجه تسمیه #أم_الکتاب:
آيات محكم و واضح الدلاله از آن جهت امّ الكتاب ناميده شدهاند كه ريشه و پايهى كتابند و آيات متشابه با برگرداندن به آنها، روشن مي شوند.
مثلا در يك جا مي خوانيم «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» قيامت:23
از اين آيه بنظر مي ايد كه خداوند جسم است و روز جزا بعضىها باو نگاه مي كنند،
و در آيهى ديگر مي خوانيم «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» انعام: 103
پس پى مي بريم كه مراد از آيه فوق، معنى ديگرى است زيرا كه اين آيه محكم و صريح است در اينكه چشمها، خدا را درك نميكند.
3- معناى سوم #امّ معظم شيئ و مركز آن است. مثل امّ القرى كه به مكّه معظّمه گفته شده «لِتُنْذِرَ أُمَ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها» انعام: 92 «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها» شورى: 7 مكّه معظّمه را از آنجهت امّ القرى گويند كه مركز آبادي هاى حجاز بود مثل مراكز استان ها.
راغب و ديگران گفتهاند: امّ القرى بودن مكّه به جهت آنست كه زمين از زير آن گسترده شده.
#أُمَّةٌ:
جماعتي كه وجه مشترك دارند،
أمّ در لغت بمعنى «قصد» است گويند: «أَمَّهُ: اى قَصَدَهُ».
«آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ» مائده: 2 يعنى قاصدان خانه خدا.
بنا بر اين، امّت به كسانى گفته مي شود كه قصد مشترك و نظر مشترك دارند.
راغب گويد: امّت هر جماعتى است كه يك چيز مثل دين يا زبان و يا مكان آنها را جمع كند.
مثلا در آيهى «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» اعراف: 38 منظور از امت جماعتی است که در كفر و شرك مشترک اند.
استعمال #أمّة برای #یک_نفر
در آيه «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ» نحل: 120، ابراهيم بتنهائى يك أُمَّت شمرده شده،
در ترجمۀ آیۀ فوق و علت کاربرد این واژۀ برای آن حضرت علیه السلام اختلاف شده است:
برخی گفتهاند: او امّتى بود كه فقط يك فرد داشت زيرا كه آن روز فقط او موحّد بود.
راغب گويد: يعنى او در عبادت خدا در مقام يك جماعت بود گويند: فلانى به تنهائى يك قبيله است.
ابن اثير در نهايه نقل مي كند: در بارهى قسّ بن ساعده آمده: «يَبْعَثُ يَوْمَ الْقِيمَةِ أُمَّةً وَاحِدَةً».
#أمّة به معنای #مدّت :
در آيهى «وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» يوسف: 45، امّت را مدّت معنى كردهاند يعنى آنكه از دو نفر زندانى نجات يافته بود و بعد از مدّتى يوسف را ياد آورد ... .
راغب گويد: «وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» يعنى بعد از گذشتن اهل يك زمان يا اهل يك دين، يوسف را ياد آورد.
@DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#نقد_ترجمه_های_مشهور
#نقش_لام_قسم
#حرکت_انواع_لام قسم و جرّ و امر
برخی از ترجمه ها از آیۀ «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ » (عنکبوت: 3)
#مقدمه :
#لام در #لیعلمن در هر دو مرد، #مفتوح و #لام_جواب قسم است نه #لام_تعلیل
#فولادوند : «و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم، تا خدا آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.» ( #نقد : ذکر کلمۀ (تا) در ترجمه می فهماند ایشان لام قسم را با لام تعلیل که مکسور است اشتباه گرفته اند.)
#مشکینی : « بى ترديد كسانى را كه پيش از آنها بودند (طبق سنّت جاريه خود به توجيه تكليف) آزموديم پس بى ترديد علم ازلى خداوند درباره كسانى كه راست گفتند تحقق مى يابد و درباره دروغگويان (نيز) تحقق مى يابد، و صدق راستگويان و كذب دروغگويان ظاهر مى گردد.» ( #نقد : اگر چه لام مفتوح را #صحیح ترجمه نموده است، ولی دارای اضافاتی است که دلیلی بر آنها نداریم مثل آنچه در متن پر رنگ شده است. نیز ترجمۀ #یعلم صحیح #نیست.)
#انصاریان :در حالى كه يقيناً كسانى را كه پيش از آنان بودند، آزمايش كرده ايم [پس اينان هم بى ترديد آزمايش مى شوند]، و بى ترديد خدا كسانى را كه [در ادعاى ايمان] راست گفته اند مى شناسد، و قطعاً دروغگويان را نيز مى شناسد. (#نقد : ظاهرا اشکالی در ترجمه #نیست جز اینکه ترجمۀ داخل() ضروری نمی باشد.)
#مکارم : ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مى كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند تحقق يابد! ( #نقد : لیعلمن را #فعل_امر ترجمه نموده است. در حالی که #لام_امر باید #مکسور باشد، و در زمان اتصال به #فاء و #واو نیز #ساکن می شود. دارای ()غیر ضروری نیز می باشد. نیز وجه #تکرا_فعل_لیعلمن مورد #غفلت قرار گرفته و در ترجمه حذف شده است.)
#اشکال_مشترک : ممکن است #یعلم یه معنای #جدا_کردن و #متمایز_ساختن باشد. (شرحش را در پیام بعدی ببین. ...)
#رضایی : و بيقين كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم، و حتماً خدا كسانى را كه راست گفته اند معلوم مى دارد (و شناخته مى شوند،) و البتّه دروغگويان را (نيز) معلوم مى دارد. ( #نقد : ترجمه #صحیح است.)
@DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#لغت
#لیعلم_الله
#لیعلمن_الله
#معنای_وضعی علم: دانستن. دانش.
قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ (بقره: 60) هر گروه محل آب خوردن خود را دانستند قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا (بقره: 32)
#معنای_مجازی_علم : اظهار و روشن كردن
ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً (كهف:12)
دلیل:
بدیهی است كه خدا پيش از بر انگيختن اصحاب كهف مي دانست كدام گروه از آنها مدّت توقّف خود را بهتر مي دانند و بعثت آنها براى اظهار و روشن كردن آن بود.
#طبرسى
ذيل آيه 140 از آل عمران وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا ... فرموده:
خدا قبل از اظهار مي داند كه آنها از حيث ايمان متمايز مي شوند و پس از اظهار مي داند كه متمايزاند پس تغيير در معلوم است نه در علم. و به قولى معنى آنست: تا خدا معلوم را ظاهر سازد.
#علامه_طباطبایی در الميزان
ذيل لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ فرموده: مراد علم فعلى است و آن ظهور شىء و حضورش به وجود خاصّ نزد خداست، علم بدين معنى در قرآن زياد است
مثل وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ حديد: 25. لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ جنّ: 28.
نتیجه:
همه آياتی كه در اين سياقاند مراد از #علم در آنها #اظهار و #متمایز_ساختن است.
@DUROUS_ALSHABAB
#أنا
#تلفظ_أنا
#ضمیر_متکلم
#قرآن
سؤال: چرا ضمیر «أنا» را با الف می نویسند؟
پاسخ: چون در زمان وقف با الف خوانده می شود هر چند در زمان وصل، الف حذف می شود.
نکته: #اثبات_الف (أنا) در وصل :
در کتاب شرح الشاطبية ص 164 می گوید:
از میان قاریان سبعه، نافع الف «أنا» را در 12 مورد در زمان وصل به واژۀ بعدش، تلفظ کرده است.
در دو آیه، حرف بعدش #همزۀ_مضموم است:
1- سوره بقره: «أنا أحيي وأميت»
2- سوره يوسف: «أنا أنبئكم بتأويل»
در ده آیه حرف بعدش #همزۀ_مفتوح است:
1- سوره انعام: «وأنا أول المسلمين»
2- سوره أعراف: «أنا أول المؤمنين»
3- سوره یوسف: «أنا أخوك»
4 و5 سوره کهف: «أنا أكثر منك مالاً وولدا» و «أنا أقل»
6 و 7- سوره نمل: «أنا آتيك به قبل أن تقوم من مقامك»، و «أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك»
8- سوره غافر: «وأنا أدعوكم»
8- سوره زخرف: «فأنا أول العابدين»
10- سوره ممتحنة: «وأنا أعلم»
قالون نیز در سسه مورد که بعد از «أنا» حرف #همزۀ_مکسور است، الف أنا را تلفظ نموده است:
1- سوره أعراف: «إن أنا نذير وبشير لقوم يؤمنون»
2- سوره شعراء: «إن أنا إلا نذير مبين»
3- سوره أحقاف: «وما أنا إلا نذير مبين» بالأحقاف
منبع:
النشر 2: 231، الإتحاف: 161.
ابوحیان در البحر المحیط ج 2:ص 288:
«وإثبات الألف وصلا ووقفا لغة تميم، ولغة غيرهم حذفها في الوصل: ولا تثبت إلا في الشعر»
@DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#ترجمه آیه 138 سورۀ #البقرة
#مصدر_منصوب
#صِبغَة (1)
#نقد_ترجمه_های_مشهور
سورۀ بقره آیۀ 138: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون»
#فولادوند : «اين است نگارگرى الهى؛ و كيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم.»
#نقد:
اضافه کرده عبارت (این است) در ابتدای آیه بدین معناست که ایشان «صبغة الله» را خبر برای مبتدای مقدر پنداشته اند. در حالی که #صبغةَ اللهِ منصوب است نه مرفوع.
#مشکینی : « (آرى ايمان دلهاى ما) رنگ آميزى خدايى است و كيست كه رنگ آميزيش بهتر از خدا باشد؟ و ما پرستندگان اوييم.»
#نقد:
ذکر واژۀ (آری) هیچ دلیلی ندارد. تقدیر (ایمان دلهای ما) نیز بی دلیل است. ضمن اینکه قرینه ای بر حذف آن نداریم.
ظاهر عبارت ایشان -(ایمان دلهای ما رنگ آمیزی خدایی است)- نیز این است که صبغة الله خبر برای مبتدای مقدر است. در حالی که صبغة منصوب است.
#مکارم : «رنگ خدايى (بپذيريد! رنگ ايمان و توحيد و اسلام؛) و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت مىكنيم.»
#نقد:
ترجمه (رنگ خدایی بپذیرید) مقبول است. زیرا گاهی مفعول مطلق نائب فعل امر است (قبلا دربارۀ #مفعول_مطلق_نائب_فعل امر نوشته ام.)
(من أحسن) برای سؤال از شخص است نه سؤال از رنگ، بنابر این ترجمۀ ( چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟!) صحیح نمی باشد.
عابدون اسم فاعل است ولی به صورت فعل مضارع ترجمه شده است.
ترجمه های زیر نزدیکتر به صحت است:
#انصاریان : « [به يهود و نصارى بگوييد:] رنگ خدا را [كه اسلام است، انتخاب كنيد] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم.»
#رضایی : «رنگ خدايى (بپذيريد.) و خوش رنگتر از خدا كيست؟ و ما تنها پرستشكنندگان اوييم.»
البته اضافه کردن عبارت (به يهود و نصارى بگوييد) در ترجمۀ آقای انصاریان بی دلیل است.
هر دو ترجمه صبغة الله را به معنای امر گرفته اند که صحیح است.
توضیح واژۀ #صبغة .....
@DUROUS_ALSHABAB
#لغت
#قرآن
#صِبغَة (2)
سورۀ بقره آیۀ 138: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون»
صَبغ: به فتح صاد، مصدر و به معنای (رنگ كردن) است.
أما دربارۀ #صِبغ: به كسر صاد، دو نظر است: 1- مصدر همانند صَبغ. 2- صفت مشبهه به معنای اسم مفعول (رنگ شده).
مؤیّد نظریۀ دوم آن است که به (غذای مایع مانند خورشت قیمه و قورمه و نیز سوپ و آبگوشت و حتی سرکه و روغن) #صِبغ می گویند، و وجه تسمیه اش این است كه چون نان را در خورشت فرو برند، به حدی با آن آغشته می شود که به رنگ و طعم آن خورشت در می آید. (اقرب الموارد).
استعمال #صِبغ به معنای خورشت در #قرآن:
آیۀ 20 از سورۀ مؤمنون: «وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ»
و اما #صِبْغَةَ :
بر پایۀ آنچه دربارۀ #صِبغ به کسر صاد، گفته شد در #صِبغَة نیز دو احتمال است:
1- مصدر نوع باشد، در این صورت #تاء برای دلالت بر نوع است و #هدف از اضافه کردن این واژه نیز بیان نوع آن است. پس #صِبغةَ اللهِ (رنگ کردن خدا) {از باب اضافۀ مصدر به فاعل}.
2- اسم به معنای (رنگ) در این صورت اضافۀ آن برای بیان نسبت و صاحب این رنگ است. و #تاء نیز برای دلالت بر نقل از مصدر به اسم است، همانند تاء در معجزة.
و اما
توضیح آیۀ «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» بقره: 138 و ربط آن به آیات قبل
.....
@DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#لغت
#فروق_اللغة
فرق #ضَرّ (به فتح ضاد) و #ضُرّ (به ضم ضاد)
ابوالبقاء در کتاب کلیات و نیز زمخشری در کشاف گفته اند:
ضَرّ (به فتح): به معنای مطلق ضرر است. (بر هر ضرری اطلاق می شود)
اما
ضُرّ (به ضم): فقط بر ضررهای جسم و نفس، مثل لاغری و مریضی و بدحالی؛ اطلاق می شود.
در قرآن:
ضَرّ به فتح
پيوسته در مقابل نفع آمده است، مثل «لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» (مائده: 76) و «يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ» (حج: 13)
اما ضرّ به ضم
هيچ وقت در مقابل نفع به کار نرفته است.
گاهی به معنای بدحالی و مریضی «يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ ...» (يوسف: 88) و «وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ» (انبيا: 83 و 84)
و گاهی در مقابل رحمت: «وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ» (روم: 33)
و گاهی در مقابل خير به کار رفته است مثل: «وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (انعام: 17)
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#لغت
#ترجمه
آیا همۀ انسانها ناشکیبا و بخل اند یا استثنا هم دارد؟
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (سوره معارج؛ آیه19)
هلوع از ریشۀ «هَلَع» به معنای نالیدن ازروی حرص است.
طبرسی در مجمع البیان می نویسد:
«الْهَلُوعُ الشّديد الحرص الشّديد الجزع»
فیروز آبادی در قاموس اللغة گفته: الهَلوعُ: من يَجْزَعُ و يَفْزَعُ من الشَّرِّ، و يَحْرِصُ و يَشِحُّ على المالِ، أو الضَّحورُ لا يَصْبِرُ على المَصائِبِ.
هلوع كسى است كه از شرّ و ضرر مينالد (ناشکیبایی می ورزد) در حالی که بر مال حريص و بخيل (آزمند) است.
معنای آیۀ فوق: همانا انسان آفریده شده است در حالی که بسیار ناشکیبا و بخیل است. به گونه ای که: إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) یعنی:
آنگاه كه ضرر بيند می نالد و آنگاه كه مال يابد بخل می ورزد
#استثناء از آیۀ فوق:
إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (22) الَّذينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23)
وَ الَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24)لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25)
وَ الَّذينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26) وَ الَّذينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27)
کسانی که ویژگی های زیر را دارند، از نالیدن در ناملایمات و بخل و آزمندی در زمان دارایی و توانگری به دور اند:
1. نمازگزاران مداوِم بر نماز
2. کسانی که در اموالشان، بهره ای مشخص، برای گدایان و محرومان است.
3. قیامت باورانِ ترسان از عذاب الهی
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#لغت
#قلب
ابن فارس در کتاب معجم مقاییس اللغة دو معنای وضعی برای واژۀ #قلب ذکر می کند:
1. خالص ترین و برترین جزء هر چیزی را «قلب» می گویند. (قَلْبُ الإنسان و غيره، سمّى لأنّه أخلص شيء فيه و أرفعه، و خالص كلّ شيء و أشرفه قلبه.)
2. برگرداندن و وارونه کردن (قَلَبْتُ الثوبَ قلبا).
«وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ»(عنكبوت:21) يعنى: به سوى او برگردانده می شويد؛ مثل «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (بقره: 28)
چون به باب تفعیل برود، (تقليب: بر گرداندن) براى كثرت و مبالغه است. «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ» (توبه: 48). یعنی: از پيش فتنه جوئى كرده و كارها را بر تو آشفته نمودند.
در باب انفعال نیز معنای مطاوعه دارد (انقلاب: انصراف و برگشتن)
«وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ» (مطففين: 31) یعنی: و چون نزد اهلشان بر گشتند شادمان برگشتند.
در باب تفعّل نیز معنای لازم دارد.
در معنای «الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ. وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ» (شعراء: 218 و 219) و اینکه مراد از «#تقلّب» چیست، اختلاف به حدی است که می توان درباره اش مقاله نوشت.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#قلب
قلب:
در عرف ما #قلب همان عضو معروف در بدن و تنظيم كننده و جريان دهنده خون است كه در سمت چپ سينه قرار گرفته است.
اما
قرآن مجيد چيزهائى به قلب نسبت مي دهد كه دانشمندان امروزی بيشتر و يا همه آنها را به مغز نسبت مي دهند، برخی از آنها از این قرار است:
1- قلب غليظ مي شود و سختر از سنگ مي گردد «غَلِيظَ الْقَلْبِ» (آل عمران:159). «قَسَتْ قُلُوبُكُمْ » (بقرة: 74)
2- قلب مريض مي شود (نه فقط از لحاظ طبيعى) بلكه از لحاظ عدم استقرار ايمان و بودن هواهاى شيطانى در آن «فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» (احزاب: 32)
3- قلب در اثر اعمال ناشایست، زنگ زده و تيره مي شود «رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» (مطففين:14)
4- قلب مهر زده مي شود و چيزى نمى فهمد. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» (بقره:7). «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ» (اعراف: 101)
5- قلب محل ترس و خوف است «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» (آل عمران: 151) «قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ» (نازعات: 8)
6- قلب گناهكار مي شود «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (بقره: 283). «فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما» (تحريم: 4). «وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ» (بقره: 225)
7- قلب مي فهمد و نمي فهمد، و محل عقيده و انبار علوم و ظرف نیت و ایمان و کفر است (اعراف: 179). (آل عمران:154). (انفال:70). (احزاب: 5). (احزاب: 51). (حجرات: 14). (مجادله: 22)
8- قلب مخزن رأفت و رحمت و اطمينان و سكينه است (حديد: 27). (شعراء: 89). (بقره: 260). (رعد: 28). (فتح: 4).
سؤال:
منظور #قرآن از #قلب چيست؟
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#لغت
#قرآن
#أحد
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (توحيد: 1)
واژۀ أحد از ریشۀ (وحد) دو استعمال دارد:
1- #اسم، به معنای يكى و يك نفر؛
«إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (بقره: 180) یعنی: آن گاه كه مرگ يكى از شما رسيد.
اگر این #أحد در سياق نفى و شبه نفی واقع شود، افاده عموم می كند، «وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره: 102) آنان (ساحران) به هيچ كس به و سیلۀ سحر ضرر نمی زدند جز به اذن خدا.
#مؤنّث أحد، إحْدَى است: «هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» (توبه: 52)
2- #وصف (صفت مشبهه) به معنى يكتا و بىهمتا
این واژۀ در اين استعمال فقط بر خدای تعالى اطلاق می شود.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#لغت
#قرآن
#صرف
واژۀ «هَود» به فتح هاء به دو معناست:
1- رجوع و توبه: «إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ» (اعراف؛ 156) يعنى: ما به سوى تو باز گشتيم.
2- داخل شدن در دين يهوديّت (هَادَ؛ تَهَوَّدَ) يعنى: به دين يهوديّت داخل شد. «وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ» (انعام؛146) یعنی: بر آنان كه يهودى شدند هر ناخن دارى را حرام كرديم.
واژۀ «هُود» به ضمّ هاء:
اسم به معنای (يهود) است: «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى» (بقرة؛ 111) یعنی: گفتند هرگز داخل بهشت نشود مگر كسی كه يهودى يا نصرانى باشد.
#صرف:
دربارۀ واژۀ #هُود به ضمّ هاء، سه قول است:
1-جمع مکسّر #هائِد (اسم فاعل به معنای: «تائب») است مثل عائذ و عُوذ؛ و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است.
2-مصدر است و اطلاقش بر مفرد و مثنّی و جمع است.
3-مخفّف #یهود است که یائش حذف شده است.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
مرء 3
#إمرء (مرد)
#لغت
#تحلیل_لغوی
#قرآن
#مرء در قرآن:
گاه به معنای انسان به کار می رود؛ مانند:
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ. وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ» (عبس: 34- 36). معلوم است که قرينه «صاحِبَتِهِ» می فهماند منظور از مرء انسان است.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال: 24)
گاه به معنای مرد است:
«ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» (بقره: 102).
و «يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» (مريم: 28)
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
مرء 4
#إمرأة (زن)
#قرآن
گفتیم این واژه فقط بر جنسیت (مؤنث) دلالت نمی کند بلکه به صفات و ویژگی های پسندیده نیز توجه دارد.
واژۀ #إمرأة 9 بار در قرآن به کار رفته است که شرح علت ذکر آن حوصله می خواهد:
1- امرأة عمران:
إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي- 3/ 35.
منظور مریم مقدس است.
2- امرأة العزيز:
قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُ- 12/ 51.
منظور همسر عزیز مصر است
3- ملكة سبأ:
وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ- 27/ 23.
منظور بلقیس است
4- امرأة فرعون:
وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ- 28/ 10.
منظور آسیه است که موسی را از اب گرفت و بزرگش کرد.
5- امرأة نوح:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ- 66/ 10.
6- امرأة لوط:
لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ- 29/ 32.
7- امرأة ابراهيم:
وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ- 11/ 71.
منظور سارا است.
8- امرأة أبى لَهَب:
وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ- 111/ 4.
9- امرأة زكريّا:
وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ- 3/ 41.
ناگفته نماند که واژۀ «مرأة» در قرآن به کار نرفته است.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#ترجمه آیه 58 سورۀ #البقرة
#خبر (حذف مبتدا)
#حِطَّةٌ
#نقد_ترجمه_های_مشهور
«وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ» (سوره بقره؛ آیه 58)
#ترجمه_فولادوند : « و سجدهكنان از در [بزرگ] درآييد، و بگوييد: [خداوندا،] گناهان ما را بريز. »
نقد:
حطة را چنین ترجمه کرده است: (گناهان ما را بریز) در حالی که حطةٌ فعل امر نیست، مصدر منصوب نائب فعل امر هم نیست بلکه مرفوع است.
#ترجمه_شعرانی : «و داخل شويد از در سجدهكنان و بگوئيد فرو نه از ما بار گناهان ما را »
نقد: همان نقد سابق
#مشکینی : « و از اين در (در شهر يا در مسجد الاقصى) خاضعانه و سجده كنان داخل شويد، و بگوييد (خدايا خواست ما) ريزش گناهان است؛»
نقد: #ال در واژۀ #الباب را به معنای عهد ذهنی یا حضوری گرفته است که ظاهرا صحیح است، واةۀ #خاضعانه معنای #سجدا نیست بلکه مدلول التزامی آن است پس همان #سجده کنان درست است. و الباقی ترجمه صحیح است.
در این ترجمه #حطة خبر مبتدای محذوف (مَسألتُنا) یا (حاجتُنا) است که چون لفظ خاصی مهم نیست، و از قرینه معلوم است آن را حذف کرده است.
#حطة
حطط: به معنى فرود آمدن و فرود آوردن است.
راغب اصفهانی می گوید: حطّ پائين آوردن چيزى است از بلندى و پایین آمدن نيز گفته اند: «حَطَّ الرَّجُلُ: نَزَلَ»
اين كلمه دو بار در قرآن آمده است:
سوره بقره آیه 58 که گفتیم.
سوره اعراف آیه 161: وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
بازخوانی دیدگاه های دانشمندان مسلمان در معنا و اشتقاق «ربّ».pdf
459.1K
#مقاله
#لغت
#قرآن
مقاله بازخوانی دیدگاه های دانشمندان مسلمان در معنا و اشتقاق «ربّ»
چکیده :
با توجه به اهمیت و جایگاه محوری اسم «ربّ» در نظام معنایی قرآن کریم، در این مقاله با نگاهی تاریخی ـ انتقادی به بازخوانی دیدگاههای دانشمندان مسلمان در مورد واژه «ربّ» و اشتقاق و معنای آن پرداخته میشود؛ تا ضمن دستیابی به تصویری روشن از روشهای مورد استفاده در معناشناسی واژگان قرآنی و نتایج حاصل از آن، نقاط قوت و ضعف آنها آشکار گردد و زمینه استفاده از روشهای روزآمد جهت رفع نارساییهای موجود فراهم آید.
از مجموع اقوال و شواهد مورد استناد فرهنگنویسان متقدم چنین برمیآید که واژه «ربّ» ـ که همگی آن را از ریشه مضاعف ربب دانستهاند ـ در زبان عربی پیش از اسلام در معنای «مالک» به کار میرفته است، و حتی برخی، مبدأ اشتقاق «ربّ» را «تربیة» (از ریشه ناقص ربو) دانستهاند. با توجه به دیدگاه دانشمندان مسلمان در باب اشتقاق و لزوم قرابت توأمان ریشه و معنا، فرهنگنویسان متقدم میبایست «ربّ» را واژهای جامد تلقی میکردند چرا که از سویی پیوند معنایی میان صورت اسمی «ربّ» با کاربردهای فعلی ریشه ربب روشن نبوده است و از سوی دیگر، پیوند میان ریشههای ربب و ربو.
...
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#نحو
#اصول_فقه
#فقه
#قرآن
لفظ « أَوْ »
معانی حرفی از مباحث مهم اصولی است و بحث های مفصلی درباره آن صورت گرفته است.
یکی از این حروف، حرف «أو» است که اساس #واجب_تخییری است.
در روایات نیز به این حرف توجه شده است، چنان که امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرماید:
«كل شيء في القرآن «أو» فصاحبه بالخيار يختار ما شاء»
یعنی: هرچه در قرآن لفظ «او» دارد، پس صاحب آن مختار است، می تواند هر کدام را که بخواهد انتخاب کند.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#رسم_الخط
#عثمان_طه
آیا رسم الخط (سبک نوشتاری) قرآن توقیفی است؟
بیشتر عامه و برخی از امامیه معتقدند باید قرآن را به همان سبکی که مسلمانان اولیه نوشته اند بنویسیم، مثلا (رحمن) را بدون الف (رحمان) بنویسیم.
عامه می گویند: مصحف عثمانی که به امر سومی نوشته شده است معیار است.
نتیجهٔ این عقیده در نسخه های قرآن معاصر ما (چاپ عثمان طه):
َبرخی حروف کلمه به صورت کوچک و بالای کلمه نوشته شده مثلا در (رَزَقۡنَٰهُمۡ) الف را بالای حرف نون نوشته است زیرا خوانده می شود ولی در مصحف عثمانی ننوشته اند.
و مثل ( ذَلِكَ الْكِتَابُ ) به جای «ذالک» ، یا کلمه های ( دَاوُودَ ) ، ( يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم ) که واو دوم آنها در مصحف سومی نوشته نشده و لذا در قرآن عثمان طه به صورت کوچک ثبت شده است. نیز ( يُحْيِی ) که یاء دومش کوچک نوشته شده
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#فتنه
#قرآن
#نقد_ترجمه_های_مشهور
فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ (سوره یونس؛ آیه85)
برخی به خاطر تقدیم (علی الله) بر (توکلنا) این قسمت آیه را با کلمۀ #فقط (از ادات #حصر) ترجمه نموده اند:
ترجمۀ حصر (#فقط بر خدا توکل کردیم) : #انصاریان ؛ #رضایی ؛ #مکارم
ترجمۀ بدون حصر: #الهی_قمشه_ای ؛ #فولادوند ؛ #مشکینی (بر خدا توکل کردیم)
واژۀ #فتنة :
در لغت به معنای آزمایش و امتحان است.
#رضایی : «[اى] پروردگار ما! ما را [وسيله] آزمايشى براى گروه ستمكاران قرار مده»
#فولادوند : پس گفتند: «بر خدا توكّل كرديم. پروردگارا، ما را براى قوم ستمگر [وسيله] آزمايش قرار مده.»
برخی آن را ترجمه نکرده اند و چیزی قبلش در تقدیر گرفته اند:
#الهی_قمشه_ای : «بار الها ما را دستخوش فتنه اشرار و قوم ستمكار مگردان.»
برخی #فتنه را به معنای #عذاب یا #شکنجه دانسته اند:
#انصاریان : «پروردگارا! ما را دستخوش شكنجه و عذاب ستمكاران قرار مده»
#مکارم : گفتند: «تنها بر خدا توكل داريم؛ پروردگارا! ما را مورد شكنجه گروه ستمگر قرار مده!»
برخی نیز هر دو معنای فوق را مطرح کرده اند:
#مشکینی : «ما را دستخوش شكنجه ستمكاران يا مايه آزمايش قدرت آنان قرار مده.»
برای توضیح بیشتر و تفسیر ایۀ فوق به منبع زیر مراجعه کنید:
ترجمه تفسير الميزان ج10 ص 167
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
فرق #کِفْل و #نَصِیب
#قرآن
#لغت
آیه ۸۵ سوره نساء
(مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا)
برخی همچون علامه طباطبایی کفل و نصیب را به یک معنی دانسته اند،
لذا یکی از عزیزان سؤال کرد علت اختلاف تعبیر در آیهٔ فوق چیست؟
چرا برای حسنه از واژه نصیب
و برای سیئه از واژه کفل استفاده کرده است؟
«کِفْل» (بر وزن طفل) در اصل، به معنای (قسمت عقب پشت حیوان) است که سوار شدن بر آن ناراحت کننده میباشد، و به همین جهت، هرگونه گناه و سهم بد را «کِفل» میگویند و نیز به کاری که سنگینی و زحمت داشته باشد «کفالت» گفته میشود. و نیز به معنای بهرهای است که نیاز انسان را بر طرف کند، و ضامن را از این رو «کفیل» گویند که، مشکل طرف مقابل را کفایت کرده و بهره و نصیب او را به او میدهد.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#اعجاز_قرآن
زركشى در كتاب «البرهان فى علوم القرآن» دوازده وجه براى اعجاز قرآن نقل كرده كه به اختصار عبارتند از:
1- خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف كرده (اين همان قول به صرفه است)
2- اعجاز قرآن مربوط به تأليف خاص آن مىباشد.
3- اعجاز قرآن به خاطر خبرهاى غيبى و پيشگوييهاى آن است.
4- اعجاز قرآن به سبب قصهها و اخبارى است كه از گذشتگان آورده است.
5- اعجاز قرآن به سبب خبر دادن از باطن افراد است (نمونههايى از اينگونه آيات را آورده)
6- اعجاز قرآن به خاطر نظم و صحت معانى و فصاحت الفاظ آن است.
7- وجه اعجاز قرآن فصاحت و غرابت اسلوب و سلامت آن از هر گونه عيب است.
8- وجه اعجاز قرآن نظم و تأليف خاص آن است بگونهاى كه در كلام عرب سابقه نداشت.
9- وجه اعجاز قرآن چيزى است كه نمىتوان از آن تعبير كرد به اين معنى كه وجه اعجاز قرآن چيزى است كه درك مىشود ولى قابل توصيف نيست.
10- اعجاز قرآن به علت استمرار فصاحت و بلاغت در همه قرآن است.
11- اعجاز قرآن به علت بلاغتى است كه ذوق آنرا مىفهمد و نفس آنرا مىپذيرد.
12- اعجاز قرآن به سبب همه آن وجوهى است كه گفته شد و نبايد وجه واحدى را در نظر گرفت.
بدر الدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن ج 2 ص 93- 107 همين مطلب را سيوطى نيز به صورت پراكنده آورده( الاتقان ج 2 ص 118).
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#اعجاز_قرآن
اقوال چهار نفر از بزرگان امامیه دربارۀ اعجاز قرآن:
- شيخ طوسى مى گويد: قوىترين قول در نزد من قول كسى است كه مىگويد:
معجز بودن و خارق العاده بودن قرآن به خاطر فصاحت بالاى آن با نظم مخصوص كه دارد، مىباشد. فصاحت به تنهايى و نظم به تنهايى و همينطور صرفه نمىتواند وجه اعجاز قرآن باشد.
- ابن ميثم بحرانى اظهار مى دارد حق اين است كه جهت اعجاز قرآن مجموع سه چيز است فصاحت بالا و اسلوب خاص و اشتمال بر علوم شريفه. وى اضافه مىكند كه منظور از علوم شريفهاى كه در قرآن موجود است عبارت است از علم توحيد و علم اخلاق و سياسات و كيفيت سلوك الى الله و علم احوال پيشينيان ...
- علامه حلى معتقد است كه جهت اعجاز قرآن همان فصاحت بالغه آن است و لذا عربها همواره فصاحت قرآن را تعظيم مىكردند و به همين جهت است كه افرادى مانند «نابغه» وقتى با فصاحت قرآن آشنا شدند اسلام آوردند.
- فاضل مقداد پس از نقل اقوال در مسأله، اين قول را كه جهت اعجاز قرآن مجموع اسلوب و فصاحت و اشتمال بر علوم شريفه است، تقريب مى كند.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#جاودانگی
آیا قرآن و احکام آن جاودانه و همیشگی است؟
#قرآن پاسخ می دهد:
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ (41) لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ (فصلت/42)
آیۀ فوق می گوید: هیچ چیزی از قبل یا بعد نزول قرآن نمی تواند باعث شکست و باطل شدن قرآن شود.
(المیزان و مجمع البیان و التبیان شیخ طوسی)
اینک چهار #ترجمه از آیات فوق که با اندکی توضیح همراه است:
#انصاریان:
كسانى كه به اين قرآن هنگامى كه به سويشان آمد كافر شدند [به عذابى سخت دچار مى شوند] بى ترديد قرآن كتابى است شكست ناپذير، (41) كه هيچ باطلى از پيش رو و پشت سرش به سويش نمى آيد، نازل شده از سوى حكيم و ستوده است. (42)
#رضایی:
در حقيقت كسانى كه به آگاه كننده [قرآن] هنگامى كه به سراغشان آمد كفر ورزيدند (بر ما مخفى نمىمانند) در حالى كه قطعاً آن (قرآن) كتابى شكستناپذير است. (41)
كه باطل از پيش روى آن و پشت سرش به سراغ آن نمىآيد (زيرا اين) فرو فرستادهاى از جانب (خداى) فرزانه ستوده است. (42)
#خسروی:
41- حقّا آنانكه بذكر يعنى قرآن (منزل بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله) كفر آوردند و منكر آن شدند و اين كفر و انكار در حينى بود كه قرآن بر آنها آمد و نازل گشت (و در اولين وهله كه آنرا شنيدند بدون اينكه در آن فكر و تأمّلى كنند) (ما هم آنها را بجزاى كردارشان خواهيم رسانيد) و بدانيد كه آن ذكر همانا كتاب بىنظير و بىبديلى است (و در نزد خدا بسى صاحب عزّت و كرامت است).
42- باطلى از پيش و پس بقرآن راه ندارد تنزيلى است از جانب خداوندى كه عالم بوجوه حكمت و مستحق حمد است (بسبب انعاميكه بوسيله فرستادن قرآن بر خلايق فرموده است كه اعظم نعماى اوست و بآنجهت مستحق حمد و شكر ميباشد)
#فیض_الإسلام:
41- البتّه كسانى كه بقرآن كافر شده و نگرويدند چون بايشان آمد، بزودى عذاب و كيفر خواهند شد (ناگفته نماند: خبر انّ الّذين كفروا «آنان كه بقرآن كافر شدند» كه آن سيعذبون «بزودى عذاب ميشوند» است، حذف شده، چون كلام بر آن دلالت دارد) و (چگونه بقرآن كافر ميشوند و نميگروند در حالى كه) محقّقا هر آينه آن كتابى است بىمانند
42- باطل و نادرستى از پيش وى و از پشت آن درنيايد (در اخبار و آگهيهاى گذشته و آينده آن باطل و نادرستى و كذب و دروغ راه ندارد، بلكه همه آنها واقع شده و آشكار خواهد شد، زيرا) آن قرآن كتاب فرود آمدهايست از (جانب خداى) داناى ستوده شده (در كارها و نعمتهايش)
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
بسم رب الحسین
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
یکی ار دغدغه های شیعیان از همان دوران حضور امامان معصوم علیهم السلام، ناسازگاری بین نظریۀ #عصمت_امام و برخی از آیات #قرآن بود.
مثلا خداوند در قرآن کریم (سورۀ شوری آیۀ 30) می فرماید:
«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ»
یعنی: هر چه از ناگواری ها و مصیبت ها به شما می رسد به خاطر آن چیزی است که خودتان به دست آورده اید (کنایه از اینکه اعمال ناشایست بندگان سبب مصیبت دیدن و بلا کشیدن آنها می شود)
پیداست که واژۀ «ما» به معنای (هر چیزی) از الفاظ عام بوده و همگی مصیبت ها را شامل می شود.
و لذا از امام صادق علیه السلام سؤال کردند که:
آیا ناگواری ها و مصیبت های امیر المؤمنین علی علیه السلام و اولاد او هم به خاطر اعمال خودشان بوده است؟
همین شبهه را یزید ملعون نیز با استدلال به آیۀ فوق بر امام سجاد عرضه کرده و گفت:
امام حسین علیه السلام به خاطر کردار بدش کشته شد و شما اینچنین بلا کش شده اید.
اما حضرتش در پاسخ آن پلید دور از رحمت الهی فرمود:
«اين آيه دربارۀ ما نيست.
بلکه این آیه دربارۀ ماست:
«ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»؛
يعنى:
هیچ مصیبت و بلایی در زمین و در جان های شما نمی رسد مگر اینکه قبل از آفرینش آنها، آن مصیبت را در کتابی (نوشته ایم). براستی که این کار بر خداوند آسان است.
بنابراین امام علیه السلام به این نکته اشاره فرمودند که مصیبت ها بر دو گونه اند:
1. مصیبت هایی که #عذاب الهی یا پاداش کردار بد انسان هاست.
2. مصیبت هایی که همچون کورۀ زرگر، باعث رشد و بالندگی و خالص شدن بندگان خاص است.
شعر:
هر که در این بزم مقرب تر است،
جام بلا بیشترش می دهند.
#عاشورا
#شبهه_قرآنی
#تعارض_نما
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#قرآن
#سراج در قرآن
«سراج» در لغت یعنی:
- چراغ
- هر چیزی که با فتيله و روغن روشن مي شود.
#استعمال و کاربردهای زبانی #سراج:
راغب اصفهانی گفته:
از هر شیء نورانی -اگر چه چراغ نباشد- با تعبیر #سراج یاد می شود.
سراج در #قرآن:
این واژه 4 بار در قرآن به کار رفته است:
3 بار به معنای #خورشید:
«وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً» (فرقان: 61).
و «وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً» (نوح: 16).
«وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نباء: 13).
و 1 بار برای #پیامبر اسلام رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) كه فرموده:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً. وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً» (احزاب: 45، 46).
خداوند در این دو آیه پیامبر اکرم را با این صفات یاد کرده است:
1. شاهد، 2. مژده رسان، 3. هشدار دهنده، 4. دعوت کنندۀ به سوى خدا، 5. #چراغ نور دهنده.
جالب اینکه در آيات دیگری، از #قرآن و #شريعت نیز ( #نور ) ناميده شده اند، مثلا:
آیه 15 سوره ماندة می فرماید:
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ» مائده: 15.
آیه 157 سوره أعراف:
«وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ ...»
آیه 35 سوره نور:
«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ ...»
پس خداوند پیامبر را #سراج (چراغ) و دین و قرآن را #نور معرفی می کند،
معنای جمع بین این آیات این است که:
همان طور که نور از سراج (چراغ) ساطع می شود، دین و قرآن نیز پرتوی از وجود حضرتش می باشد.
#نهج_البلاغة:
امير المؤمنين علی عليه السّلام در خطبه 92 نهج- البلاغه درباره آن حضرت فرموده
«فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى ... سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْءُهُ وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ».
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB