eitaa logo
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
592 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
فضیلت زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست.امام خامنه‌ای 🌹🌹🌹 Admin: @daryaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
🌿 #افسر_انقلابی_ارتش 🔸از ماجری کشف «صیاد شیرازی» توسط دکتر چمران تا چالش‌های فرماندهی‌ نیروی زمینی
🥀🌿 📍 در انقلاب و دوران ناامنی ، شهید مثل یک نیروی عادی خدمت می‌کرد. در یک ماجرا وی بهمراه تعدادی از رزمندگان که از نیرو‌های داوطلب مردمی بودند به منطقه‌ای می‌روند تا عملیاتی انجام بدهند. قرار بود بالگرد‌های🚁 خودی آنها را منتقل کنند، اما این اتفاق نمی‌افتد و گروه درکوهستان و میان منطقه آلوده بوجود گیر می‌افتد. خودش را معرفی می‌کند و می‌گوید که ارتش است و دوره‌های مختلف را پشت سرگذاشته است. رزمندگان به او می‌کنند و شهید صیاد شیرازی به همه افراد گروه را به برمی‌گرداند. وقتی از این اتفاق آگاه می‌شود، متوجه می‌شود کسی که این گروه را نجات داده یک دانش و استعداد نظامی خاصی دارد؛ لذا از همان‌جا به شهید صیاد شیرازی واقف می‌شود و با اعطای دو درجه ، به او بیشتری واگذار می‌کند...  👇
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
📊 #اینفو_گرافیک 🗓 ۱ مرداد ۱۳۶۷ عملیات لبیک یا خمینی (ره)
🗓31 تیر 67 درحالیکه هنوز پذیرش قطعنامه نشده بود بمباران روستای زرده موجب 🥀شهادت 250تن از هموطنانمان شد _روستای در دامنه و در ۴۰ کیلومتری شهر و در ۱۴۰ کیلومتری غرب شهر واقع شده است 🔴 عهدشکنی، عاقبت به دشمنان و عهدشکنان است. 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
🗓 ۵ مرداد ۱۳۶۷ - سالروز عملیات پیروزمند مرصاد #شبيه_ما_بودند_اما_منافق.... 💠 خاطره كارگردان ان
👆🥀 🔹من به عنوان ‌بردار برای رفته بودم. از طریق کرمانشاه که وارد شدیم، سر و وضعمان همان سر و وضع معمولی بود؛ لباسهای خاکی و همان شکلی که بچه‌ های بسیجی آن فضا داشتند. به شهر که وارد شدیم، دیدم شهر به طرز و غریبی تفاوت دارد و اصلاً همان را که در اوایل جنگ در اهواز دیده بودم اینجا هم تقریبا توی فضای شهر حس می‌ شد. ▪️همان اوایل به ما گفتند: «لطفا بروید، را بزنید و را هم عوض کنید». یعنی باید لباسهای خاکی‌ ای را که تنمان بود عوض می‌ کردیم. خب ما کردیم. فکر می‌ کردیم برای چه باید اینجا ریشمان را بزنیم یا لباسهایمان را عوض کنیم! گفتند: «شهر آلوده است» و معنایش این است که الان داخل شهر شده‌ اند و تیپهایشان را ماها کرده ‌اند و الان این طوری ماها هستند. 🔸از آن لحظه ‌ای که این حرف را شنیدم یک مرتبه کردم که یک طور دیگر دارم به شهر نگاه می‌ کنم. انگار ‌ای از جلوی صورتم افتاد. باز می‌ کردم تا اینکه بالاخره عزیزی که همراه ما بود، ما را وارد یک کرد. دیدم عده‌ ای ردیف، گوشه دیوار ایستاده ‌اند. تعدادشان خیلی زیاد بود. اصلاً انگار آینه بودند. ▫️.... دقیقاً مثل ما: لباسها، لباسهای و موها درست شبیه مال ما. همه‌ شان جزء بودند. از آن لحظه به بعد دیدم دیگر نمی‌ توانم به هر کسی کنم. چیزی که توی جنگ به آدم می‌ دهد این است که وقتی از کنارت رد می‌ شود، بدون اینکه بدانی چیست و یا از کدام ناحیه ایران آمده، می‌ دانی که سر یک چیز مشترک با او هستی؛ همه به سمت یک جهت می‌ کنیم. آن وقت دیگر حتی نیازی به حرف زدن نیست؛ اشاره‌ ها هم پیدا می‌ کند. حالا به یکباره می‌ دیدم عوض شده. 🔺آن روز، روز خیلی بدی بود.... برای تهیه فیلم🎞 از عملیات مرصاد که رفته بودیم. چندین بار من را به عنوان گرفتند و گذاشتند گوشه دیوار؛ در حد !ماشین 🚗 ما رزمی نبود. یک مرتبه ماشین را نگه می‌ داشتند و به روی مااسلحه 🔫 می‌ کشیدند. 💢یکی دو بار اصلاً قبل از اینکه حرف بزنیم، ما را پیاده کردند. را کشیدند که ما را به رگبار ببندند و ما هی داد زدیم که به خدا از گروه «روایت فتح» هستیم. بعد از آن مجبور شدیم در و دیوار ماشینمان را پُر کنیم از اسامی «گروه روایت فتح» و «گروه تلویزیونی روایت فتح» که لااقل از دور ما را نزنند!» ➖ کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» نوشته محمدعلی صدرشیرازی