eitaa logo
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
592 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
فضیلت زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست.امام خامنه‌ای 🌹🌹🌹 Admin: @daryaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
یه صحنه‌ی زیبای #پدر_دختری... ☺️🥰👌🌿👶🧔😉
💖 خُدا را آفرید تا دخترے ڪند اشڪ😭 را مھم‌ترین سرمایھ‌اش قرار داد تا موقعِ شڪستن بھترین باشد برایش قرار داد بھ او دوست داشتن را یادداد💞 تا بدارد هرآنچھ ڪھ لایقِ است.. ✅🥰😘 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
👆🥀موسوی از همان زمان #فعالیت_سیاسی خود را آغاز نمود وپس از مدتی خود رابه #دانشگاه_اهواز انتقال داد.🏫
👆🥀او که قبل از در خرمشهر با«سیدمحمد جهان‌آرا» آشنا شده بود،‌به دعوت وی واردنهاد مقدس 🧑‍🎨گشت و در قسمت و عملیات نقش عمده‌ای ایفا نمود.🤼 📆 در آبان ماه سال ۱۳۵۸ برای مدت کوتاهی به رفت اما مسئولیت او را به بازگرداند و با شروع به نبردحق علیه باطل🌴 شتافت وچندین مرتبه 🤕 گشت. 📍موسوی در فاصله تا برای در به تهران رفت تا اینکه بتواند در یکی از کشورهای فعالیت داشته باشد.🏬 ولی با سقوط بنی صدر به جبهه بازگشت. 📍موسوی پس از به مشهد سپاه خرمشهر را بر عهده گرفت و با آغاز🌴 نیروهای تیپ ۲۲ بدر را سازماندهی کرد. 📍مسئولین فرماندهی را به او سپردند اما موسوی آن را نپذیرفت سرانجام خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس سال ۱۳۶۱ وقتی مثل یک با موتور🏍 به خطوط مقدم سرکشی می کرد با اینکه سپاه خرمشهر بود و حضور ایشان در پشت جبهه ضروری بود ولی اصلاً قبول نمی کرد که هر روز و هر لحظه به خطوط مقدم سرکشی نکند سرانجام در حالی که بر موتورسیکلت 🏍سوار بود مورد اصابت مستقیم راکت هواپیما🛩 قرار میگیرد و به می رسد. روحش شاد ،قرین ین رحمت الهی🤲 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
#سفارش_شهدا #شهیدمدافع‌حرم_سیدمیلاد_مصطفوی 👇🥀
📍دوستان عزیز! شما را به خدا که امام حسین (علیه‌السلام) را که راه عاقبت به خیری و کار است، ادامه دهید.. 💔 زندگی کنید که تمام به خیری در همین راه است.. 🥀همیشه و ی شهدا را زنده نگه دارید. چون همیشه زنده اند و من وجود آن ها را در زندگیِ خود همیشه می کردم...💔 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
🗓 ۵ مرداد ۱۳۶۷ - سالروز عملیات پیروزمند مرصاد #شبيه_ما_بودند_اما_منافق.... 💠 خاطره كارگردان ان
👆🥀 🔹من به عنوان ‌بردار برای رفته بودم. از طریق کرمانشاه که وارد شدیم، سر و وضعمان همان سر و وضع معمولی بود؛ لباسهای خاکی و همان شکلی که بچه‌ های بسیجی آن فضا داشتند. به شهر که وارد شدیم، دیدم شهر به طرز و غریبی تفاوت دارد و اصلاً همان را که در اوایل جنگ در اهواز دیده بودم اینجا هم تقریبا توی فضای شهر حس می‌ شد. ▪️همان اوایل به ما گفتند: «لطفا بروید، را بزنید و را هم عوض کنید». یعنی باید لباسهای خاکی‌ ای را که تنمان بود عوض می‌ کردیم. خب ما کردیم. فکر می‌ کردیم برای چه باید اینجا ریشمان را بزنیم یا لباسهایمان را عوض کنیم! گفتند: «شهر آلوده است» و معنایش این است که الان داخل شهر شده‌ اند و تیپهایشان را ماها کرده ‌اند و الان این طوری ماها هستند. 🔸از آن لحظه ‌ای که این حرف را شنیدم یک مرتبه کردم که یک طور دیگر دارم به شهر نگاه می‌ کنم. انگار ‌ای از جلوی صورتم افتاد. باز می‌ کردم تا اینکه بالاخره عزیزی که همراه ما بود، ما را وارد یک کرد. دیدم عده‌ ای ردیف، گوشه دیوار ایستاده ‌اند. تعدادشان خیلی زیاد بود. اصلاً انگار آینه بودند. ▫️.... دقیقاً مثل ما: لباسها، لباسهای و موها درست شبیه مال ما. همه‌ شان جزء بودند. از آن لحظه به بعد دیدم دیگر نمی‌ توانم به هر کسی کنم. چیزی که توی جنگ به آدم می‌ دهد این است که وقتی از کنارت رد می‌ شود، بدون اینکه بدانی چیست و یا از کدام ناحیه ایران آمده، می‌ دانی که سر یک چیز مشترک با او هستی؛ همه به سمت یک جهت می‌ کنیم. آن وقت دیگر حتی نیازی به حرف زدن نیست؛ اشاره‌ ها هم پیدا می‌ کند. حالا به یکباره می‌ دیدم عوض شده. 🔺آن روز، روز خیلی بدی بود.... برای تهیه فیلم🎞 از عملیات مرصاد که رفته بودیم. چندین بار من را به عنوان گرفتند و گذاشتند گوشه دیوار؛ در حد !ماشین 🚗 ما رزمی نبود. یک مرتبه ماشین را نگه می‌ داشتند و به روی مااسلحه 🔫 می‌ کشیدند. 💢یکی دو بار اصلاً قبل از اینکه حرف بزنیم، ما را پیاده کردند. را کشیدند که ما را به رگبار ببندند و ما هی داد زدیم که به خدا از گروه «روایت فتح» هستیم. بعد از آن مجبور شدیم در و دیوار ماشینمان را پُر کنیم از اسامی «گروه روایت فتح» و «گروه تلویزیونی روایت فتح» که لااقل از دور ما را نزنند!» ➖ کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» نوشته محمدعلی صدرشیرازی
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
📍...بعد از ملاقات با ، به استادیوم بازگشتیم و بعد از نماز📿 مغرب و عشاء در زمین چمن ، پیشنهاد مرقد امام (ره) را مطرح کردیم +می‌گفتند مردم می‌دانند که را ممکنه ببرنند برای زیارت، این شب‌ها🌙 تا صبح🌤 اونجا شلوغ است و ممکن است را کنند و برای هدیه ببرند، ولی آزادگان گفتند ما به هر قیمتی که شده باید به برویم بعد به . ⏳ساعت ۳ بامداد سوار شدیم و حرکت کردیم. وقتی امام رسیدیم جمعیت زیادی را مشاهده کردیم. من یکی از که در دست مردم بود را شناختم و به خانواده اش گفتم، ایشون سید ابوالفضل حسینی نیست؟ با خوشحالی گفتند چرا؟ گفتم بچه هست؟ گفتند آری؟ گفتم ایشون در بعد از ما بوده و قطعا" تا بحال باید وارد ایران شده باشد. چندین بار تشکر🙏 و خدا را شکر 🤲کردند. +نیروهای و با دستهایشان معبری گشودند تا توانستیم بین جمعیت امام را زیارت کنیم. +از فاصله ۱۰متری همه به افتادیم و به حالت به امام و ضریح رفتیم. اونجا اونقدر گریه 😭و شیون کردند که حین برگشت می‌کردیم همه و غصه های چند ساله که روی دلمان ❤️‍🩹سنگینی می‌کرد . 🕌پس از زیارت جهت نماز صبح🌤 به محل بازگشتیم...