🌹کوچههای آسمانی🌱
یه صحنهی زیبای #پدر_دختری... ☺️🥰👌🌿👶🧔😉
💖
خُدا #دختر را آفرید
تا دخترے ڪند
اشڪ😭 را مھمترین
سرمایھاش قرار داد
تا موقعِ شڪستن
بھترین #همدمش باشد
برایش #احساس قرار داد
بھ او دوست داشتن را یادداد💞
تا #دوست بدارد هرآنچھ ڪھ
لایقِ #دوست_داشتن است..
✅🥰😘
#سیدمحمّدحسینۍ
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
👆🥀موسوی از همان زمان #فعالیت_سیاسی خود را آغاز نمود وپس از مدتی خود رابه #دانشگاه_اهواز انتقال داد.🏫
👆🥀او که قبل از #پیروزی_انقلاب در #حزبالله خرمشهر با«سیدمحمد جهانآرا» آشنا شده بود،به دعوت وی واردنهاد مقدس #سپاه 🧑🎨گشت و در قسمت #آموزش و عملیات نقش عمدهای ایفا نمود.🤼
📆 در آبان ماه سال ۱۳۵۸ برای مدت کوتاهی به #دانشگاه رفت اما #احساس مسئولیت او را به #سپاه بازگرداند و با شروع #جنگ به #جبهههای نبردحق علیه باطل🌴 شتافت وچندین مرتبه #مجروح🤕 گشت.
📍موسوی در فاصله #سقوط_خرمشهر تا #سقوط_بنیصدر برای #استخدام در #وزارت_امورخارجه به تهران رفت تا اینکه بتواند در یکی از کشورهای #خاورمیانه فعالیت #دیپلماتیک داشته باشد.🏬
ولی با سقوط بنی صدر به جبهه بازگشت.
📍موسوی پس از #عزیمت #جهانآرا به
مشهد #فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده گرفت و با آغاز#عملیات_بیتالمقدس🌴
نیروهای تیپ ۲۲ بدر را سازماندهی کرد.
📍مسئولین فرماندهی #تیپ را به او سپردند اما موسوی آن را
نپذیرفت سرانجام #فرمانده_دلاور خرمشهر در #مرحله_سوم عملیات بیتالمقدس سال ۱۳۶۱
وقتی مثل یک #رزمنده_بسیجی_عادی با موتور🏍 به خطوط مقدم سرکشی می کرد با اینکه #فرمانده سپاه خرمشهر بود و حضور ایشان در پشت جبهه ضروری بود ولی اصلاً قبول نمی کرد که هر روز و هر لحظه به خطوط مقدم سرکشی نکند سرانجام در حالی که بر موتورسیکلت 🏍سوار بود مورد اصابت مستقیم راکت هواپیما🛩 قرار میگیرد و به #شهادت می رسد.
روحش شاد ،قرین ین رحمت الهی🤲
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
#سفارش_شهدا #شهیدمدافعحرم_سیدمیلاد_مصطفوی 👇🥀
📍دوستان عزیز! شما را #قسم به خدا که #راه امام حسین (علیهالسلام) را که راه عاقبت به خیری و #مهمترین کار است، ادامه دهید..
💔#حسین_گونه زندگی کنید که تمام #عاقبت به خیری در همین راه است..
🥀همیشه #یاد و #خاطره ی شهدا را زنده نگه دارید. چون #شهدا همیشه زنده اند و من وجود آن ها را در زندگیِ خود همیشه #احساس می کردم...💔
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🗓 ۵ مرداد ۱۳۶۷ - سالروز عملیات پیروزمند مرصاد #شبيه_ما_بودند_اما_منافق.... 💠 خاطره كارگردان ان
👆🥀
🔹من به عنوان #فیلم بردار برای #عملیات_مرصاد رفته بودم. از طریق کرمانشاه که وارد شدیم، سر و وضعمان همان سر و وضع معمولی بود؛ لباسهای خاکی و همان شکلی که بچه های بسیجی آن فضا داشتند. به شهر که وارد شدیم، دیدم شهر به طرز #عجیب و غریبی تفاوت دارد و اصلاً همان #حسی را که در اوایل جنگ در اهواز دیده بودم اینجا هم تقریبا توی فضای شهر حس می شد.
▪️همان اوایل به ما گفتند: «لطفا بروید، #ریشهایتان را بزنید و #لباسهایتان را هم عوض کنید». یعنی باید لباسهای خاکی ای را که تنمان بود عوض می کردیم. خب ما #مقاومت کردیم. فکر می کردیم برای چه باید اینجا ریشمان را بزنیم یا لباسهایمان را عوض کنیم! گفتند: «شهر آلوده است» و معنایش این است که الان #منافقین داخل شهر شده اند و تیپهایشان را #شبیه ماها کرده اند و الان این طوری #قاطی ماها هستند.
🔸از آن لحظه ای که این حرف را شنیدم یک مرتبه #احساس کردم که یک طور دیگر دارم به شهر نگاه می کنم. انگار #پرده ای از جلوی صورتم افتاد. باز #مقاومت می کردم تا اینکه بالاخره عزیزی که همراه ما بود، ما را وارد یک #مدرسه کرد. دیدم عده ای ردیف، گوشه دیوار ایستاده اند. تعدادشان خیلی زیاد بود. اصلاً انگار آینه بودند.
▫️....#تیپها دقیقاً مثل ما: لباسها، لباسهای #خاکی و موها درست شبیه مال ما. همه شان جزء #منافقین بودند. از آن لحظه به بعد دیدم دیگر نمی توانم به هر کسی #اعتماد کنم. چیزی که توی جنگ به آدم #آرامش می دهد این است که وقتی #عزیزی از کنارت رد می شود، بدون اینکه بدانی #اسمش چیست و یا از کدام ناحیه ایران آمده، می دانی که سر یک چیز مشترک با او #متفقالقول هستی؛ همه به سمت یک جهت #حمله می کنیم. آن وقت دیگر حتی نیازی به حرف زدن نیست؛ اشاره ها هم #معنا پیدا می کند. حالا به یکباره می دیدم #شهر عوض شده.
🔺آن روز، روز خیلی بدی بود....
برای تهیه فیلم🎞 از عملیات مرصاد که رفته بودیم. چندین بار من را به عنوان #منافق گرفتند و گذاشتند گوشه دیوار؛ در حد #اعدام!ماشین 🚗 ما رزمی نبود. یک مرتبه ماشین را نگه می داشتند و به روی مااسلحه 🔫 می کشیدند.
💢یکی دو بار اصلاً قبل از اینکه حرف بزنیم، ما را پیاده کردند. #گلنگدنها را کشیدند که ما را به رگبار ببندند و ما هی داد زدیم که به خدا از گروه «روایت فتح» هستیم. بعد از آن مجبور شدیم در و دیوار ماشینمان را پُر کنیم از اسامی «گروه روایت فتح» و «گروه تلویزیونی روایت فتح» که لااقل از دور ما را نزنند!»
➖ کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» نوشته محمدعلی صدرشیرازی
🌹کوچههای آسمانی🌱
📍...بعد از ملاقات با #رهبر_انقلاب، به استادیوم بازگشتیم و بعد از نماز📿 مغرب و عشاء در زمین چمن #استادیوم، پیشنهاد #زیارت مرقد امام (ره) را مطرح کردیم
+میگفتند مردم میدانند که #آزادگان را ممکنه ببرنند برای زیارت، این شبها🌙 تا صبح🌤 اونجا شلوغ است و ممکن است #لباستان را #پاره کنند و برای هدیه ببرند، ولی آزادگان گفتند ما به هر قیمتی که شده باید #ابتدا به #زیارت_مرقد_امام برویم بعد به #زیارت_خانواده.
⏳ساعت ۳ بامداد سوار شدیم و حرکت کردیم. وقتی #مرقد امام رسیدیم جمعیت زیادی را مشاهده کردیم. من یکی از #عکسهایی که در دست مردم بود را شناختم و به خانواده اش گفتم، ایشون سید ابوالفضل حسینی نیست؟ با خوشحالی گفتند چرا؟ گفتم بچه #شمال هست؟ گفتند آری؟ گفتم ایشون در #کاروان بعد از ما بوده و قطعا" تا بحال باید وارد ایران شده باشد. چندین بار تشکر🙏 و خدا را شکر 🤲کردند.
+نیروهای #بسیج و #سپاه با دستهایشان معبری گشودند تا توانستیم بین #ازدحام جمعیت #ضریح امام را زیارت کنیم.
+از فاصله ۱۰متری #ضریح همه به #خاک افتادیم و به حالت #سینهخیز به #پابوسی امام و ضریح رفتیم. اونجا #آزادگان اونقدر گریه 😭و شیون کردند که حین برگشت #احساس میکردیم همه #غم و غصه های چند ساله که روی دلمان ❤️🩹سنگینی میکرد #از_بین_رفته.
🕌پس از زیارت جهت نماز صبح🌤 به محل #قرنطینه بازگشتیم...