eitaa logo
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
593 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
فضیلت زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست.امام خامنه‌ای 🌹🌹🌹 Admin: @daryaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
♨️شهید اصغر پاشاپور که همان "آقای‌اصغر" حاج قاسم است، ۴۰ روز بعد شهادت سردار دل‌ها به دست نیروهای تح
🥀شهید پاشاپور از بود که بعد از شهادت او به روایت همرزمانش بسیار و بی‌قرار وصل حاج قاسم بود و نهایتا این فراق چندان طولی نکشید و او در تاریخ سیزده بهمن ۱۳۹۸ در حلب سوریه به شهادت رسید. 💔شهید اصغر پاشاپور که اکثرا او را با همراهی سردار قاسم سلیمانی در چند ثانیه فیلم از میان مدافعان حرم می‌شناسند، یک ماه بعد از شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی در حلب توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. 😔پیکر مطهر او که توسط تروریست‌های تکفیری ربوده شده و سر از بدنش جدا شده بود، همزمان با اولین شب از ماه رجب و مصادف با پنجم اسفند ماه ۹۸ به کشور بازگشت. 🥀روحش شاد ، قرین رحمت الهی 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانه‌های_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈قسمت ۶۰ : 🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 💞 ❣ 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۶۱ : 🔻 🎞فیلم را پخش کرد.... _مردش رنگ بر چهره نداشت. صورتش پر از گرد و خاک بود... لب‌هایش خشک و ترک خورده بود. 😰 "برایت بمیرم مرد، چقدر درد داری که رنگ زندگی از چشمانت رفته است؟"😔 _لبهایش را به سختی تکان داد: _سلام🤚 بانو! قرارمون بود که تا لحظه آخر باهم باشیم، انگار لحظه‌های آخره! به رسیدم و مثل شدم... دعا🤲 کن که به مقام برسم... نمیدونم خدا قبولم میکنه یا نه! ببخش بانو... ببخش که تنها موندی! ببخش که بار زندگی رو روی شونه‌های تو گذاشتم... _سرفه😮‍💨 کرد. چندبار پشت سر هم: _... تو بلدی روی پای خودت بایستی! نگرانی من تنهاییته! نگرانی من، بی‌هم‌نفس شدنته! آیه... زندگی کن... ب😕ه خاطر من... به خاطر دخترمون🧒... کن! کن اگه بهت بد کردم... +به سرفه😮‍💨 افتاد. یا زهرا یا زهرا (س) ذکر لبهایش بود تا برق چشمهایش👀 به گرایید. اشکهایش😥 را پاک کرد. دوباره فیلم📽 را نگاه کرد. فیلم را که در گوشی‌اش 📱ریخت، تشکر کرد. ارمیا 🧑متاثر شده بود...☹️ _برای خودش بود که سال‌ها با او بود و هرگز پا پیش نگذاشته بود برای دوستی! این مرد زندگی بود. این مرد قلبش🫀 به بود نیمه‌های شب🌗 بود و ارمیا 🧑هنوز در خیابان قدم میزد. " آه سید... سید... سید! چه کردی با این جماعت! کجایی سید؟ خوب شد رفتی و ندیدی زنت روی خاک قبرت افتاد! خوب شد نبودی و ندیدی شکست! خوب شد نبودی ببینی زنت غم بغل گرفت! آه سید... رنگ پریده‌ی😓 آیه‌ات را ندیدی؟ آن لحظه که لحظه‌ی جان کندنت را برایش به تصویر کشیدی یادت به قول قرار آخرت بود و یادت نبود آیه‌ات میشکند؟ یادت بود به اما یادت نبود آیه‌ات ؟ آیه‌ات رنگ بر رخ نداشت! آیه‌ات گویی بالای سرت بود که عاشقانه♥️ نگاه در چشمانت می‌انداخت و صورتت را می کاوید! سید... سید... سید! چه کردی با 🧕! چه کردی با دخترکت🧒! چه کردی با من! من که چند روز است را دیده‌ام، را دیده‌ام، را دیده‌ام، از خاموش همسرت جان دادم! تو که همه چیز داشتی! چرا رفتی؟ چرا نمیکنم؟ چرا تو و زنت را نمیفهمم؟ چرا را نمیفهمم؟ اصلا تو چه دیدی که ☠مرگ شدی؟ چه دیدی که از گذشتی؟ چه گفتی که از تو گذشت! آیه‌ات چه میداند که من شده‌ام از درک آن؟ چه دیدی که دنیایی را رها کردی که من با همه‌ی نداشته‌هایم دو دستی به آن چسبیدهام!" "این چه داستانیه؟ این چه داستانیه که منو توش انداختید؟ چرا من باید تو ماشین 🚗 پدرزن تو بشینم!؟" _کار و زندگی‌اش به هم خورده بود. روزهایش را گم کرده بود. گاهی تا اذان 🕌 صبح 🌤بیدار بود و به مسیح نگاه میکرد. گاهی قرآن📕 روی طاقچه‌ی یوسف را نگاه میکرد. نمیدانست چه میخواهد ، اما چیزی او را به سمت خود میکشید. خودش را روی میدید و سیدمهدی را روی ! سیدمهدی شده بود و ! شده بود این سالهایش... شده بود ! " تو که سالها کنارم بودی و نکردی! شاید هم این من بودم که از تو رو برگرداندم! و تو از روزی که رفتی مرا به سمت خود کشیدی! درست از روزی که رفتی، دنیایم را عوض کردی! منی که از تو و آیه‌ات فراری بودم، منی که از جنس تو نبودم، از تو نبودم! سید... سید... سید! " "تو لبخند😀 خدا را داشتی سید! تو خدا را داشتی! مثل آیه‌ات! آیه‌ای که شبیه لبخند خداست!" به خانه🏘 که رسید، مسیح و یوسف در خواب 😴بودند. در جایش دراز کشید. 🕌 اذان صبح را میگفتند که از خواب پرید. لبخند☺️ زد... سیدمهدی با او حرف زده بود. خدا کرده بود. ارمیا متولد شد... ⏪ ادامه دارد... 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانه‌های_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈قسمت ۸۲ :🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 💞 ❣ 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۸۳ : 🔻 ارمیا: _میخوام بدونم چی باعث شد از و و بچه‌ش🚼 بگذره و بره؟ لب باز کرد: _ ! حس اینکه از جا مونده‌های کربلاست... بود، همه‌ی روزاش🌅 شده بود ، همه‌ی شباش🌃 شده بود ! _از هتک حرمت حرم وحشت😱 داشت، یه روز گریه😢 میکرد و میگفت دوباره به حرم امام حسین (ع) جسارت شده! بعد از هزار و چهارصد سال دوباره حُرمت حرم رو شکستن، میگفت میخوام بشم دستای✋ ابالفضل‌العباس (ع) ؛ میگفت میخوام بشم علی اکبر؛ عمه‌م رو به خاک و خون 🩸کشیدن؛🥲 +گریه😭 میکرد که بذارم بره، پاهاش زنجیر⛓ من بود... رهاش که کردم پر🕊 کشید! _آخه گریه‌های😭 سر نمازش 📿جگرمو آتیش🔥 میزد. آخه هر بار اتفاقی می‌افتاد به خودش میگفت بی‌غیرت! + مهدی بوی گرفته بود... مهدی دیدنی‌ها رو دیده بود و شنیده بود. اون صدای «هل من ناصر ینصرنی» رو شنیده بود. دیگه چی میخواید؟ ارمیا: _خودشو چی میدونست که رفت؟ حاج علی: _ سیلی صورت مادرش، فرق شکافته شده‌ی پدرش، جگر پاره پاره‌ی نور چشم پیامبر؛ هفتاد و دو سر به نیزه رفته؛ شهدای دشت نینوا، قرآن روی نیزه‌ها! 🥀📕 ارمیا: _پس چرا مردم اون زمان نفهمیدن؟ حاج علی: _چون شکم‌هاشون از پر شده بود. که اگر شکمت از حرام پر نباشه، صداش حتی بعد از قرن‌ها هم زیاد سخت نیست! ارمیا: _از کجا بفهمم کدوم راه، راه ؟ حاج علی: _به گوش بده! کدوم رو فطرتت میپذیره؟ اسلامی که کودک🚼 6 ماهه روی دست پدر پرپر میکنه یا اسلامی که مرحم میشه روی زخم یتیم‌ها؟ اسلام دفاع از شبیه اسلام امام حسین علیه‌السلامه یا اسلامی که جلوی چشمای بچه‌ها سر می‌بُره؟😢 ارمیا: _شاید اونا هم خودشون رو حق میدونن! شاید اونا هم دلیل دارن که افتادن دنبال گرفتن حقشون! مگه نمیگن حضرت زهرا (س) هم دنبال رفت؟ اونا هم شاید طلب دارن؛ امام حسین (ع) هم رفت دنبال ، حاجی دفاع از کشور یه چیزه اما آدمایی که به ما ربط ندارن یه طرف دیگه، اصلا تو کتابهاتون نوشته سوریه آزاد نمیشه؛ چرا الکی بریم بجنگیم! حاج علی: _ بود که شد. فدک حق بود و خلافت، اصلا خلافت و امامت جدا از هم نبود، از هم جدا کردنش؛ حق رو از حق‌دارش گرفتن، یعنی حکومت مطلق امیرالمومنین، حکومت امام حسین(ع). ارمیا: _اینکه شد و 👑! مردم باید انتخاب کنن! حاج علی: _اونا آفریده شدن برای بشر! اونا رو برای هدایت بشر دارن، تو اگه بخوای یک نقاشی 🎨 بکشی وقتی یه طرحی جلوته که از همه طرف بهش داری بهتر رسمش میکنی یا وقتی که فقط یک نقطه کوچیک از اون رو بینی؟ اونا به همه هستن، به همه‌ی و باطل‌ها؛ به همه‌ی و نیست‌ها، به همه‌ی و راستی‌ها شاید سوریه آزاد نشه، اما مهم تلاش ما برای به مظلومه مهم تلاش ما برای حریم ولایته، امام حسین (ع) اونجا همه‌ی مردها کشته و زنها اسیر میشن. رفت تا به برسه؛ از چیزها و کسانش گذشت برای ما اسلام رو نگهداره، اصلا بحث و ؛ نتیجه‌ش به ما ربطی نداره؛ البته اگر نتیجه ظاهری منظور باشه، ما مامور به وظیفه‌ایم نه نتیجه! ارمیا: _من شدم توی این دنیا حاجی، هیچکسی به دادم نمیرسه! حاج علی: _نگاه کن! چراغ 💡روشنای دنیات هستن و چهارده دست 👋به سمتت دراز شدن، تمام غرق شده‌های این دنیا اگه اراده کنن و دست دراز کنن بی‌برو برگرد قبولشون میکنن و نجاتشون میدن. خدا کارا رو دوست داره. در سکوت نگاهشان 👀میکرد. "چه میکنی سیدمهدی؟ یارکشی میکنی؟ مگر یاد کودکی‌هایت👦 کرده‌ای که یار جمع میکنی برای بازی‌ای که برایمان ساخته‌ای؟"ادامه دارد... 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید