eitaa logo
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
596 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
فضیلت زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست.امام خامنه‌ای 🌹🌹🌹 Admin: @daryaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانه‌های_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۸۶ : 🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 💞 ❣ 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۸۷ : 🔻 آیه: _فهمیدنش سخت نبود. از نگاهش👀، رفتارش، اصلا از اون بچه‌ای 🚼که به تو سپرد معلوم بود که یک شده، تو هم که میدونم هنوز بهش داری! رها: _من نمیشناسمش! آیه: _ ، اما بدون اون ؛ تو قلب 💖مهربونی داری، شوهرتو برای اتفاقی که توش نقش زیادی نداشته، ببخش تا کنی! اون مرد خوبیه... به تو داره تا آدم دنیا بشه! کن رها! تو مهربونترینی! رها: _کاش بودی آیه! آیه: _هستم... تا تو بخوای باشم، هستم؛ البته دیگه عروس 👰‍♀شدی و من باید از اون خونه🏠 برم! رها: _نه؛ معصومه داره میبره! گفته خونه🏠 رو آماده میکنه بریم اونجا! تو هم تا هر وقت بخوای میتونی بمونی! آیه: _پس تمومه دیگه، رو گرفتین؟ رها: _نه آیه، گفتن که اگه میتونم بگیرم و با مادرم تو همون زندگی کنم! آیه: _رها فکر طلاق رو نکن، میدونی حلال خداست! رها: _ما خیلی با هم داریم! آیه: _فرق داشتن بد نیست، خودتم میدونی زن و شوهر نباید عین هم باشن، باید هم باشن! رها:_ چی؟ آیه: _اون داره تو میشه، چندباری اومد بالا با حرف زد. فهمیدم که داره میده. پسر مردم از دست رفت.. +هر دو خندیدند😄. رها دلش💝 آرام شده بود..خوب است که را دارد! 📅آخر هفته بود که آیه بازگشت، شده بود. از وقتی که رفت شده بود... دل ❤️‍🩹میسوزاند برای خم شده‌ی آیه‌اش! آیه دل 💓میزد برای رهایش! آیه: _امشب🌓 چی میخوای بپوشی؟ رها: _من برم، برای چی برم جشن نامزدی💍 معصومه؟ آیه: _تو باید بری! ازت خواسته کنارش باشی، امشب🌗 برای اون و مادرش سخت‌تره! رها: _نمیفهمم چرا داره میره! ِ آیه : داره میره تا به خودش کنه که دخترعمویی که همسر برادرش بود، دیگه فقط دخترِ عموشه! با اضافه‌ای! حالا بگو میخوای چی بپوشی؟ رها: _لباس👗 ندارم آیه! آیه: _به صدرا 🧑‍🦱گفتی؟ رها: _نه؛ خب روم نشد بگم! آیه لبخند☺️ زد و دست رها را گرفت و به اتاقش برد. کت و دامن مشکی رنگی را مقابلش گذاشت: _چطوره؟ رها: _قشنگه. آیه: _بپوشش! _آیه بیرون رفت و رها را تن کرد. آیه زیبایی را به سمت رها گرفت... _بیا اینم برات ببندم! رها که آماده شد، از پایین رفت. صدرا🧑‍🦱 و خانم منتظرش بودند. _مهدی🚼 در آغوش صدرا دست و پا میزد برای رها! نگاه👀 صدرا که به رهایش افتاد🧕، ضربان قلبش💓 بالا رفت...!ادامه دارد... 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید