eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.4هزار دنبال‌کننده
125 عکس
232 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج آقا ولدی فرمودند: تا مهر حسینی از کربلا، توسط حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام بر سینهٔ کسی زده نشود، حضرت صاحب الزمان علیه السلام به او نگاه نخواهند کرد.
عدّه ای از هیأتی های تهران قبل از مشرّف شدن به عتبات عالیات و زیارت حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه محضر مبارک حاج آقا ولدی رسیدند و دستورالعملی جهت تشرّف به محضر آقا اباعبداللّه الحسین علیه السلام خواستند. ایشان فرمودند: هنگامی که خواستید به حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس سلام اللّه علیه وارد شوید، حتماً سینه خیز مشرّف شوید. تعدادی از مسئولان هیأت پس از بازگشت از کربلایِ معلیٰ، مجدداً خدمت حاج آقا ولدی آمدند و عرض ادب و احترام نمودند. سپس حاج آقا با لبخند ملیحی از ایشان پرسیدند، چه کردید؟ ایشان پاسخ دادند: هنگام مشرّف شدن به حرم به همراه تمام دوستان هیأتی همراه با خانواده شان که حدود دویست نفر بودیم، دستور شما را فراموش کرده بودیم؛ هنگامی که به درب ورودی حرم مطهّر رسیدیم، مداح هیأت با صدای بلند گفت: السلام علیک یا عبد الصالح المطیع للّه و لرسوله و ... صدای نالهٔ جمعیت بلند شد، همه به شدت منقلب شده بودیم. ناگهان انگار شخصی با دستان قوی شانه های ما را آن قدر به طرف زمین فشار داد که ما ناخودآگاه به حالت سینه خیز درآمدیم. وقتی برای ما مسئولان این حالت پیش آمد، تمامی کاروان به حالتِ سینه خیز درآمدند و همه با این حالت وارد بر صحن مطهر حضرت شدیم. بعد از این که به خود آمدیم، به یاد دستور شما افتادیم و خدا را سپاس گفتیم. در این هنگام حاج آقا ولدی تبسمی نمودند و فرمودند: اللّه اکبر، اللّه اکبر، اللّه اکبر وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
... به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حق گزار ما نرسد هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد دریغ قافله عمر کان چنان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر امیدوار ما نرسد چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او به سمع پادشه کامکار ما نرسد
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو بدین همه لطافت که ز حور دل ربودی ز چه بر من سیه رو در دوستی گشودی ز ازل مرا ارادت به تو بود از سعادت چو سرشته شد گِل من، تو دل مرا ربودی به کسی اسیر بودم که ورا ندیده بودم چو دو چشم خود گشودم به خدا قسم تو بودی که به روزگار بودم، که حقیر و خوار بودم تو مرا عزیز کردی تو به عزتم فزودی چه غم ار تمام مردم نکنند اعتنایم به همین دلم بود خوش که تو رو به من نمودی چه در انجمن بگویم که توام نگفته باشی لب من به هم چو می خورد، تو ترانه می سرودی به تو سرفراز گشتم ز تو آبرو گرفتم که سر مرا از اول به قدوم خویش سودی چه زیان که دادِ «میثم» نرسد به گوش عالم که تو ناله های او را ز درون دل شنودی
یکی از افرادی که برای امام زمان سلام الله علیه مجلس وعظ و خطابه داشت و شاگردان و ارادتمندانی دورش جمع شده بودند، خطاب به حاج آقا ولدی گفت: از خدا خواسته ام که یک پول قابل توجهی به دستم برساند تا آن را به خانواده بدهم و خودم دنبال امام زمان صلوات الله علیه بگردم. حاج آقا ولدی به او فرمودند: صبیه و خانواده ات نزد من آمدند و به خاطر اعمالت گریه و شکوه کردند و دخترت گفت: «لطفاً به بابایم بگویید کمی هم به فکر ما باشد، انگار نه انگار که ما خانوادهٔ اوییم و...» حاج آقا ولدی با ناراحتی ادامه دادند: کجا می خواهید دنبال حضرت بگردید؟! مگر می دانید ایشان کجا هستند؟! ما باید وظیفه شناس باشیم، ما در قبال خانواده مسئولیم، اگر دنبال رضای امام عصر صلوات الله علیه باشید، خود آن حضرت تشریف می آورند. این درست نیست که ما از وظایف خود شانه خالی کنیم. ما با این رفتارها آبروی امام زمان صلوات الله علیه را می بریم و قلب مبارکشان را می شکنیم، باید به خودمان بیاییم و آن چه باعث رضایت ایشان است و ما را به ایشان نزدیک می کند انجام دهیم و از آن چه موجب سخط ایشان است و ما را از ایشان دور می کند به جد اجتناب کنیم.
20.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مدح حضرت مولی الموالی علی علیه السلام: ای مظهر احد هو یا علی مدد ای محرم صمد هو یا علی مدد ای شاه ذو رَشَد هو یا علی مدد ای میر معتمد هو یا علی مدد اللّه را اسد هو یا علی مدد جان از تو صیقلی یا مرتضی علی دل از تو منجلی یا مرتضی علی یا والی الولی یا مرتضی علی ای ذات تو علیّ یا مرتضی علی ای یاد تو مدد هو یا علی مدد... عقل از تو مات و نطق، در وصفت الکنست گر خوانمت خدای، کفر مبرهن است ور دانمت جدای آن کفر در من است از بهر هر کسی حدی معین است ای بی حدود و حد هو یا علی مدد... دل خانهٔ خداست تا خانهٔ تو شد جان مستِ بادهٔ پیمانهٔ تو شد اطرافِ شمع هو پروانهٔ تو شد هر کس تو را شناخت دیوانهٔ تو شد غارتگر خرد هو یا علی مدد... صغیر اصفهانی @saghiresfahani
زراره گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجة‌ الوداع عزم مکه کرد و پس از انجام مناسک از آن خارج گشت، جبرئیل در میان راه نزد وی آمده و گفت: «ای رسول خدا! خداوند متعال به تو سلام می رساند و سپس این آیه را خواند: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ. پس پیامبر فرمود: «ای جبرئیل! مردم نو مسلمانند، بیم آن دارم که پریشان فکر شوند و سرپیچی کنند.» پس جبرئیل به جایگاه خود بازگشت و روز بعد بر وی نازل گردید و گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. پیامبر فرمود: ای جبرئیل! بیم آن دارم که صحابه ام با من مخالفت کنند. پس جبرئیل به آسمان رفت و روز سوم نزد آن حضرت بازگشت که رسول خدا در مکانی بود که آن را غدیر خمّ می گفتند، پس به آن حضرت گفت: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ الله یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. چون رسول خدا این آیه را شنید، به مردم فرمود: شتر مرا بخوابانید که به خدا سوگند تا پیام و رسالت پروردگارم را ابلاغ نکنم، این مکان را ترک نخواهم کرد. آن گاه امر فرمود تا منبری از جهاز شتران برای وی درست کنند. پس از آن بالا رفته و علی علیه السلام را نیز با خود بالا برد و بر پای ایستاده و خطبه ای بلیغ ایراد فرمود و در آن هم موعظه فرمود و هم از بدی منع نمود و در پایان سخنش فرمود: «ای مردم! آیا من سزاوارتر از شما به خودتان نیستم؟» گفتند: «بلی ای رسول خدا!» پس فرمود: «برخیز ای علی!»، علی برخاست، آن گاه پیامبر دست وی را گرفته و بالا برد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد، پس فرمود: «بدانید و آگاه باشید که هر کس من مولای او بوده ام، اینک این علی مولای اوست. خداوندا! دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار هر که با وی دشمنی کند و یاری رسان آن که یاری اش نماید و خوار و ذلیل کن آن که او را واگذارد.» پس از منبر پایین آمده و صحابه ایشان نزد امیرالمؤمنین آمده و ولایت را به وی تبریک گفتند. و اولین شخصی که به وی تبریک گفت، عمر بن‌ خطاب لعنة الله علیهما بود، که گفت: «ای علی! اینک مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.» سپس جبرئیل این آیه را نازل فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً». بحارالأنوار ج ۳۷ ص ۱۶۵
شبی در عالم رؤیا، حاج آقا ولدی را با لباسی آراسته، در حالی که کنار درِ منزلشان ایستاده بودند، زیارت کردم. در عالم خواب به نظرم آمد که ایشان منتظر کسی هستند. از ایشان سؤال کردم: آقا جان! منتظر کسی هستید؟ ایشان فرمودند: چند روز است که منتظر شما هستم تا بیایی. سپس با لطفی پدرانه مرا به داخل منزل دعوت کردند. پس از آنکه از خواب بیدار شدم، به گمانم رسید که این رؤیا، صادقه است و بی درنگ و بدون تماس قبلی، خود را از اصفهان به همدان رساندم. وقتی به همدان رسیدم ساعت حدود ۳ نیمه شب بود. به محض ورودم به بن بستی که منزل حاج آقا، در انتهای آن قرار داشت، مشاهده کردم که خود ایشان با پوشش کامل، درِ منزل را باز کردند. وقتی بن بست را طی کردم و به محضرشان مشرف شدم، عرض کردم: شرمنده ام که باعث زحمت شدم. این وقت شب جایی تشریف می برید؟! ایشان با لبخندی که انگار از همه چیز خبر دارند، فرمودند: چند روز است که منتظر شما هستم و حقیر را به داخل منزل راهنمایی کردند.
حاج آقا ولدی می فرمودند: مأموریت یافتم تا از خانواده ای که در شهری دور زندگی می کردند و به دلیل شدت محبت به حضرت سید الشهداء علیه السلام مورد توجه و عنایت حضرت بودند، اما به اشتباه دچار فریب فرقهٔ ضالهٔ صوفیه شده بودند، دستگیری نمایم و ایشان را از ضلالت این فرقهٔ گمراه و گمراه کننده نجات دهم. با خانواده ام خداحافظی کردم و عازم آن شهر شدم. آن خانواده همگی به خانقاه می رفتند. مدت شش ماه با آنها به خانقاه رفتم تا با ایشان دوستی کرده و ایشان را دستگیری نمایم و سرانجام موفق شدم.
سال ها پیش وقتی که دو عاشق دل سوخته و شیدای اهل بیت، حاج آقا ولدی و حاج آقا فخر تهرانی با هم به زیارت حضرت سلطان السلاطین، علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء مشرف می شوند، شوق زیارت و معرفت به حق آن حضرت، چنان آن ها را از خود بی خود و سرمست می نماید که در نهایت خضوع و خشوع و ادب، از میدان طبرسی تا صحن انقلاب را با سر و پای برهنه و به صورت سینه خیز، خود را به سمت حرم مطهر رضوی می کشانند و این مسیر طولانی را با آن سن و سال در مدت بیش از چهار ساعت طی می نمایند. مردم از دیدن حالات آن ها دگرگون شده و از ترحم بر آن ها می گریستند و بر سرشان صدقه می ریختند اما آن ها مست از شوق لقاء امام رئوف و بی اعتنا به رفتار مردم، با همین حالت به حرم مطهر مشرف می شوند. ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت کار چراغ خلوتیان باز درگرفت آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت هر سرو قد که بر مه و خور حسن می‌فروخت چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت