جمعی از هیأت های قدیمی تهران، خدمت حاج آقا ولدی رسیدند. حاج آقا بعد از پذیرایی و گفتگو، خطاب به مداحی که با آنها بود، فرمودند: برایمان روضه بخوان.
وقتی مداح شروع به روضه خوانی کرد، ایشان چنان ضجّه و ناله ای زدند که همگی نگران حالشان شدیم و مداح از ادامهٔ روضه خوانی منصرف گشت.
اما ایشان همچنان گریه و ناله می کردند.
سپس با صدای رسا و حزین فرمودند:
میان همهمه تیری پرید آهسته...
ناگهان چنان ناله ای کشیدند که همه به اضطراب افتادیم و از شدّت سوز و گداز ایشان منقلب شدیم و اشک از چشمانمان جاری گشت.
نالهٔ ایشان حدود نیم ساعت ادامه داشت که مجدداً با طنین صدای سوزناک فرمودند:
و از نگاه تری خون چکید آهسته...
و چنان صرخه ای زدند که همهٔ ما از خود بی خود شدیم. ضجّه و ناله ای که در تمام عمر ندیده بودیم.
بعد از مدتی که در این حال بودند، فرمودند:
ستون خیمهٔ او را کشید آهسته...
که ناگهان از شدّت درد و اندوه از جا کنده شده و با صورت به زمین افتادند. همه از شدت تحیّر در حالات ایشان مبهوت شده و چشمانمان غرق در اشک و اضطراب بود...
بعد از حدود یک ساعت که ایشان به حالت اول برگشتند، شخصی عرض کرد: به خدا قسم ما بیش از سی سال است که در مجالس مختلف اقامهٔ عزا کرده ایم، اما...
اما، در تمام عمر چنین حالاتی را نه از کسی دیده بودیم و نه شنیده ایم.
به خدا قسم، این اشکی که این جا و در حضور شما بر چشمانمان جاری گشت، نمی خواهیم با وضو شسته شود. دلمان می خواهد با این اشکی که در این مجلس بر چشمانمان نشست، در قیامت محشور شویم.
میانِ همهمه، تیری پرید آهسته
و از نگاهِ تری، خون چکید آهسته
و آب، دست به دامانِ ماهِ صحرا شد
همین که مشک، گریبان درید آهسته
نگاهِ مشک، گریزان به خیمه ها افتاد
و آب، زیرِ لب، آهی کشید آهسته
غبار و شیههٔ اسبان، کمان و تیغِ دغا
نسیم، زیرِ علم، میخزید آهسته
سوار، خم شد و از اسب، بر زمین افتاد
به رویِ خاکِ بلا، آرمید آهسته
و در میانِ هیاهویِ اسبها، آن مرد
صدایِ نالهٔ زهرا (س)، شنید آهسته
و بر جنازهٔ او، آفتاب را دیدم
که زیرِ بارِ غمش می خمید ، آهسته
و در جوابٍ شهیدان که منتظر بودند
ستون خیمهٔ او را کشید آهسته
#امام_حسین_علیه_السلام
#قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#ساقی_عطشان
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#اشک
#صرخه
#روضه
#جگر_سوخته
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
شخصی که اهل کشف و مکاشفه بود و ارادتمندانی داشت، در مجلسی که افراد زیادی حضور داشتند به همراه شاگردانش برای اولین بار و بدون دیدار و شناختِ ظاهریِ قبلی، به خدمت حاج آقا ولدی رسید و پس از عرض ادب و احترام گفت:
با کسب اجازه از محضر حاج آقا ولدی می خواهم مکاشفه ای را که خودم مشاهده کرده ام، خدمتتان بیان کنم تا بدانید که این مرد کیست؟!
در عالم مکاشفه مشاهده کردم که بلا به واسطهٔ شخصی از عالم هستی دور می شود.
به خدا قسم آن شخص این مرد(حاج آقا ولدی) بود.
و سپس این بیت شعر را خواند:
گر بگذری از غبار اندر پس ابر
خورشید صفت جمال یاری پیداست
حاج آقا ولدی مؤکداً فرمودند:
گر بگذری از غبار اندر پس ابر
خورشید صفت جمال یاری پیداست
و ادامه دادند: شرطش آن است که از خویش گذر کنی آنگاه جمال یار را مشاهده می کنی.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
حاج آقا ولدی فرمودند:
حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه فرمودند:
قال الله تبارک و تعالی:
یجمع عزتی و جلالتی و جمیع صفاتی فی کلمة الحسین علیه السلام.
عزت و بزرگی و همهٔ صفاتم در کلمهٔ حسین علیه السلام جمع شده است.
#الله_جل_جلاله
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#باب_الحسین
بزرگواری از اهالی همدان می گفت: حاج آقا ولدی را به باغ خودم بردم.
حاج آقا بعد از مدتی رفتند زیر آفتاب و روی زمین داغ نشستند و شروع کردند به گریه کردن.
می گفت: خانمم خیلی دلش سوخت. رفت زیراندازی در سایه پهن کرد.
هر چه به او اصرار کردم: مزاحم حالات حاج آقا نشو. بگذار در حال خودشان باشند، گوش نکرد.
رفت به حاج آقا گفت: تشریف بیاورید در سایه بنشینید.
حاج آقا با گریه گفتند: مگر حضرت رباب سلام الله علیها از زیر آفتاب به سایه آمدند که من بیایم.
قسم می خورد: حاج آقا روضه ای خواندند و گریه ای کردند که دیدم تمام در و دیوار و درختان باغ با ایشان گریه می کنند.
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#جگر_سوخته
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#عشق_بازی_کار_هر_شیاد_نیست
همسر مکرمه حاج آقا ولدی که خودشان از خاندان علمای همدان هستند، بعد از رحلت حاج آقا نگران بودهاند که با توجه به آنچه از سختی های شب اول قبر گفت شده است که حتی بسیاری از بزرگان و خوبان گفته اند شب اول قبر سختی داشته اند، حاج آقا این شب را چگونه پشت سر گذاشته اند.
بعد از مدتی در عالم رؤیا می بینند که: درِ باغی باز می شود و حاج آقا در انتهای آن باغ هستند در حالی که لباس سفیدی بر تن دارند.
سپس پدر مرحومشان را مشاهده می کنند و به ایشان می گویند: نگران شب اول قبر حاج آقا بودم.
پدرشان می گویند: حاج آقا ولدی شب اول قبر نداشتند.
هنگام ارتحالشان سید الشهداء علیه السلام حاضر می شوند و ایشان را پیش خوشان می برند و از آن موقع همچنان در محضر سید الشهداء علیه السلام هستند.
#سید_الشهدا_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#شب_اول_قبر
آنچه دربارهٔ رابطهٔ حاج آقا ولدی با آقا سید جواد ذاکر می دانم:
_ سید جواد ذاکر به قم می رود تا طلبه شود. چیزی که در او تحول ایجاد می کند و مسیر زندگیش را تغییر می دهد آشنایی با حاج آقا ولدی بوده است.
_حاج آقا ولدی پیش از آنکه ذاکر، معروف شود، او را می شناختند و به بعضی به عنوان جوانی که خوب روضه می خواند، معرفی کرده بودند.
_حاج آقا ولدی، ذاکر را خیلی دوست داشتند. ذاکر خیلی از اوقات خدمت حاج آقا می رسیده و برایشان روضه می خوانده است.
_حاج آقا در خواستگاری برای ذاکر هم نقش داشته اند. چون ذاکر در قم کسی را نداشته است، حاج آقا ولدی بوده اند که او را مورد تأیید قرار می دهند و برایش خواستگاری می کنند.
_بسیاری از حالاتی که سید جواد ذاکر داشت و آن شیدایی و گریه ها به خاطر این بود که نفس حاج آقا ولدی به او خورده بود.
_ذاکر دربارهٔ موضوعی از زندگی و کارش با حاج آقا مشورت می کند و حاج آقا او را راهنمایی می کنند ولی گوش نمی دهد و بعد پشیمان می شود. اگر صحبت های حاج آقا را گوش کرده بود اثر گذاری او بسیار بیشتر می شد.
_ذاکر ذاتاً آدم نجیبی بود. ای کاش حرف های حاج آقا را گوش داده بود تا بسیاری از سوء تفاهم ها پیش نیاید.
_اثری که سید جواد ذاکر گذاشت و موجی که در جذب جوانان به اهل بیت و دستگاه سید الشهداء علیهم السلام ایجاد کرد، دستگاه های فرهنگی ما با همهٔ بودجه و امکاناتشان نتوانستند داشته باشند.
_سید جواد ذاکر پیش از این که به رحمت خدا برود، خدمت حاج آقا ولدی می رسد و از ایشان حلالیت می طلبد و با ایشان خداحافظی می کند و از اینکه حرف ایشان را گوش نکرده بود، ابراز پشیمانی می کند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#ذاکر
#سید_جواد_ذاکر
#شیدایی
#عشق
#جنون
یکی از ذاکران با اخلاص اهل بیت در همدان که فرزند شهید هستند، و از شدت محبت و صمیمیت، حاج آقا ولدی را بابای خود خطاب می کردند، می گفتند:
«حاج آقا از طریق دوستی که در همدان داشتند و کتاب های قدیمی می فروخت، بسیاری از کتاب های قدیمی که در دسترس کسی نبود و برخی چاپ سنگی و خطی بود، برای من تهیه می کردند و من بیش از دویست، سیصد دیوان قدیمی شعر از بهترین شاعران که در وصف اهل بیت علیهم السلام سروده شده است دارم.
حاج آقا ولدی باعث آشنایی من با بسیاری از شاعران گمنام اهل بیت شدند و بیشتر این کتاب ها را خود ایشان به من هدیه فرمودند».
حاج آقا ولدی کسی هستند که در باطن هدایت می کردند و می کنند. یعنی بدون صحبت کردن و بدون اینکه حتی فرد متوجه شود، در صورت اراده.
در ظاهر هم، چه بدانیم و چه ندانیم، چه باور کنیم و چه باور نکنیم، مستقیم یا با واسطه، حسینی شدن بسیاری به خاطر مجاهدت ها و خون دل هایی است که ایشان بدون هیاهو و خودنمایی و در کمال گمنامی متحمل شدند.
وقتی امام زمان سلام الله علیه ظاهر شوند خواهیم فهمید ولدی که بود و ولدی چه کرد.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#مجاهدت
#گمنامی
#هدایت
#ولایت_تکوینی
#ولایت_کلیه
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#ولدی_و_ما_ادراک_ما_ولدی
23.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک قطرهٔ اشک روضه باشد دریا
شوید همهٔ معصیتم را یک جا
صدها برکات دارد این قطرهٔ اشک
این ارزش خون اوست نه گریهٔ ما
جواد حیدری
#اشک_بر_سید_الشهداء
#ثروت
#نماز
#خداشناسی
#سید_احمد_دارستانی
شخصی به حضور حاج آقا ولدی رسید و گفت:
مشتاق دیدار امام زمان صلوات الله علیه هستم.
چه کنم تا ایشان را زیارت کنم؟
حاج آقا ولدی فرمودند:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
و با دست بر سینهٔ مبارکشان کشیدند و ادامه دادند:
جاروب کن خانه را آنگه میهمان طلب
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
اول بروب خانه دگر میهمان طلب
گلمیخ آستانه عشق است آفتاب
هر حاجتی که داری ازین آستان طلب
ایمن ز طبع دزد شدن عین غفلت است
از صحبت سیاه درونان کران طلب
چون سبزه زیر سنگ حوادث چه مانده ای؟
همت ز دست و بازوی رطل گران طلب
معیار دوستان دغل روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
رویی ز سنگ و جانی از آهن به هم رسان
آنگه بیا و آتش ازین کاروان طلب
دست از خرد بشوی و تمنای عشق کن
خالی شو از دغل، محک امتحان طلب
در ناخن نسیم گشایش نمانده است
ای غنچه همت از نفس بلبلان طلب
خواهی که جای در دل شکرلبان کنی
همت ز کلک صائب شیرین زبان طلب
صائب تبریزی
#امام_زمان_سلام_الله_علیه
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#حاج_اسد_الله_صفا
#حاج_آقا_صفا
#حاج_آقا_ابوالحسنی
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگام_کوثر
#آیینه
حاج آقا ولدی فرمودند:
تا مهر حسینی از کربلا، توسط حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام بر سینهٔ کسی زده نشود، حضرت صاحب الزمان علیه السلام به او نگاه نخواهند کرد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#صاحب_الزمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#حاج_اسد_الله_صفا
#حاج_آقا_صفا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#مهر_حسینی
#کربلا