eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.5هزار دنبال‌کننده
124 عکس
199 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi ارتباط با ادمین @H_shariaty
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج آقا ولدی، شبها را تا طلوع آفتاب بیدار بودند و به تهجد و قرائت قرآن و نماز شب و گریه با حالاتی عجیب مشغول می شدند. در شبانه روز بیش از دو ساعت استراحت نمی کردند، فرقی نداشت در مسافرت باشند یا در منزل. شدت اعمالشان ورای تصور است. کسی تحمل شنیدن اعمال و حالات ایشان را ندارد، چه برسد که بخواهد ببیند یا بتواند با ایشان همراهی کند. جسم با برکتش از روح با عظمتش در سختی و مشقت بود. در مدتی که به زیارت مشاهد مشرفه می رفتند، از شدت شوق هرگز نمی خوابیدند. در یکی از زیاراتی که هشت شبانه روز در مشهد مقدس در خدمتشان بودیم حتی به قدر چشم برهم زدنی هم نخوابیدند و استراحت نکردند.
حاج آقا ولدی می فرمودند: گریهٔ بر سیدالشهدا علیه السلام درمان تمام دردها است. همه چیز در گریه بر سیدالشهدا است. می فرمودند: جمیع عبادات در مقابل گریه بر سیدالشهدا هیچ است، بلکه جمیع عبادات در برابر یک قطره اشک بر مصائب حضرت سیدالشهدا هیچ است. می فرمودند: ما حسینی هستیم. هر کس با ماست، با ماست، و هر کس با ما نیست، هر کجا که خواهد باشد. « ما حزب حسینیم.»
حاج آقا ولدی هر ساله از اول محرم تا سوم عاشورا؛ به مدت ۱۳ روز، از اذان صبح تا اذان ظهر، در منزل محقرشان مجلس اقامه عزا و روضه خوانی بر پا می کردند. برای درک عظمت و کیفیت این مجلس روضه، حکایت زیر را بشنوید: پدر بزرگواری از خانوادهٔ معظم شهدا که چند پسر و برادرشان در دفاع مقدس به شرف شهادت رسیدند، سالهای زیادی در همدان در منزلش، مراسم روضه خوانی و اقامهٔ عزای اهل بیت به مناسبت ایام فاطمیه برگزار می کرد و حاج آقا ولدی گاهی به مجلس روضهٔ ایشان مشرف می شدند. در ایام فاطمیه و مصادف با مجلس روضهٔ آن پدر شهید، که مقارن با سفر مقام معظم رهبری حفظه الله به آن شهر شده بود، تیم حفاظت ایشان به آن شخص اطلاع می دهند که حضرت آقا می خواهند به منزل شما بیایند و به دلیل رعایت ملاحظات امنیتی، شما باید مراسم روضه خوانی خود را تعطیل کنید تا ما بتوانیم این مسأله را مدیریت کنیم. ایشان می گوید: سلام حقیر را به حضرت آقا برسانید و بگویید ما روضه خوانی داریم و اگر خواستند قدم بر چشم ما گذارند و مراسم اقامه ی عزای مادر بزرگوارشان را با قدومشان مزین کنند. و اضافه می کند با تمام احترامی که برای ایشان قائلم، مراسم اقامه ی عزای فاطمیه را تعطیل نمی کنم. وقتی آن پدر بزرگوار چند شهید که وجودش مملو از محبت به خاندان عصمت و طهارت بود، به اصرار برخی نزدیکان برای اولین بار به مراسم روضهٔ حاج ولدی می رود، بعد از اتمام جلسه و درک عظمت آن روضه می گوید: اگر مجلس روضه این است، ما یک عمر بازی می کردیم و گمان می کردیم روضه گرفته ایم. سلام و رحمت خدا بر مردی که عظمت اهل بیت در نگاه و گفتار و کردارش هویدا بود، و هر کس او را می دید، بی اختیار متوجه ذوات مقدسه صلوات الله علیهم اجمعین می شد.
33.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای من خیمه ها به غارت رفت گیسویی روی نی پریشان شد وسط چند خیمهٔ سوزان خواهری دل شکسته حیران شد وای من چادری به یغما رفت بانویی معجرش در آتش سوخت مرد بیمار این حرم تنهاست نیمه ای از بسترش در آتش سوخت شعله و دود تا فلک می رفت کربلا هم سقیفه ای دارد به لب کُند تیغ خرده نگیر! هر که اینجا وظیفه ای دارد عاقبت هر چه بود، با سختی سر خورشید را جدا کردند مرد خورجین به دستی آوردند صحبت از درهم و طلا کردند مرد خورجین به دست با سرعت سمت دار العماره می تازد مرد خوش قولِ کوفه با جیبی مملو از گوشواره می تازد باد تند خزان چه سوزی داشت! چند برگی ز لاله ای گم شد در هیاهوی زیور زینب گوشوارِ سه ساله ای گم شد وای از هق هق النگوها آسمان هم به گریه افتاده درشلوغیِ عصر عاشورا حرمله یاد هدیه افتاده حرف خلخال را دگر نزنید درد سر ساز می شود به خدا دختران تازه یادشان رفته زخم ها باز می شود به خدا سر عباس را به نیزه زدند تا ببیند چه بر حرم رفته تا ببیند نگاه یک لشگر سمت بانویی محترم رفته وحید قاسمی
حضرت آیت الله سید علی حر رضوان الله علیه از اعاظم علمای سلف و آخرین بازمانده ها و شاگردان آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بودند که چندی پیش دار فانی را وداع گفتند. پیرمردی کهنسال و بسیار باتقوا و وارسته که کمتر کسی مقام معنوی این سید جلیل القدر را می شناخت. وقتی متوجه حضور حاج آقا ولدی در اصفهان می شوند، به کسی که به ایشان اطلاع داده بود، می گویند تماس بگیرد و اجازهٔ حضور می طلبند. حقیر خود شاهد بودم که با آن کهولت سن که به سختی با دو عصا راه می رفتند، وقتی به خدمت حاج آقا رسیدند در کمال ادب دست ایشان را بوسیدند و حاج آقا ولدی زانو زدند و قدمهای آن ذریهٔ فاطمه زهرا سلام الله علیها را بوسیدند. وقت نماز بود. حاج آقا از ایشان درخواست و خواهش کردند که می خواهم نماز را به امامت شما بخوانم. آن سیدجلیل القدر، حضرت آیت الله حر گفتند: به مادرتان فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها قسم، به اینجا نیامده ام مگر این که خدمت شما عرض ادب کنم و نمازم را به امامت شما اقامه کنم. حاج آقا ولدی گفتند: حال که چنین می فرمایید، اطاعت امر می کنم و توصیف آن نماز و نمازهای ایشان از تقریر و بیان خارج است. بعد از نماز آیت الله حر رضوان الله علیه در حین خداحافظی به حاج آقا ولدی گفتند: می خواستم دو رکعت نماز مقبول در پرونده ام ثبت شود. حاج آقا به شدت گریستند و گفتند: آقا سید ما باید نمازهایمان به واسطهٔ شما قبول شود. آیت الله حر خطاب به راننده ای که ایشان را آورده بود گفتند: یادت باشد، حاج آقا و خدا را شاهد می گیرم که هر روز و هر وقت که متوجه شدی ایشان در اصفهان تشریف دارند، از ایشان اجازهٔ حضور می طلبی و در صورت اجازه دادن، مرا به محضرشان شرفیاب می کنی. و حاج آقا با پای برهنه و چشمانی اشکبار تا در ماشین ایشان را مشایعت کردند. إن شاء الله در فرصتی دیگر، وصف زیارت دیگری از این دو انسان وارسته و جلیل القدر را به قدر اقتضا بیان خواهم کرد.
مرتبهٔ دوم که آیت الله سید علی حر برای دیدار حاج آقا ولدی آمدند، حاج آقا در گوشه ای از اتاق استراحت می کردند. آیت الله حر در سکوت و آداب کامل متواضعانه در گوشه ای دیگر بر روی صندلی نشستند و به ما گفتند: به هیچ عنوان مزاحم احوالات حاج آقا نشوید. بگذارید استراحت کنند. بعد از حدود نیم ساعت حاج آقا ولدی چشم باز کردند و با اشاره گفتند: کت مرا بیاورید و بدون هیچ صحبتی برای تجدید وضو رفتند. وقتی بازگشتند به طرف آیت الله حر رفته و عرض سلام کردند و دو زانو پایین صندلی رو به روی ایشان نشستند و گفتند: آقا سید خوش آمدید، خیلی مشرف فرمودید. آقای حر گفتند: غرض از مزاحمت، عرض ادب و تجدید دیدار از باب وظیفه بود و خدا را سپاسگزارم که توفیق داد تا به خدمتتان برسم. حاج آقا ولدی با چشمانی اشکبار و نگاهی مملو از عشق و محبت گفتند: آقا سید ما شرمندهٔ شما و جدهٔ اطهرتان هستیم که با این وضعیت قدم رنجه فرمودید، کاش بتوانم جبران کنم. آقای حر گفتند: بر من لازم و واجب است که به خدمت شما برسم. در هنگام مشایعتِ حاج آقا و همسر مکرمشان، برای خداحافظی، آقای حر با اشاره به آقای ولدی خطاب به ما گفتند: به شما می گویم: قدر این مرد را بدانید که در عالم بی نظیر است. اجازهٔ بیشتر سخن گفتن ندارم، وگرنه می گفتم... و خطاب به حاج آقا گفتند: مرا حلال فرمایید و با گریه یکدیگر را بدرقه کردند.
حاج آقا ولدی می فرمودند: مؤمن باید عمق داشته باشد، باید خلوت او از جلوتش خیلی بالاتر و بهتر باشد... با این که حقیر، محرم حقیقی خلوت ایشان نبوده ام و یقین دارم که ایشان در حضور بنده در محضرشان، بسیار مراعات حالم را می نمودند و به خاطر ناتوانی من، از شدت عبادات و توسلات و حالاتشان کم می کردند، اما با این حال، آنچه را که در خلوت ایشان از شدت اندوه و حزن و بکاء و اعمال صعب مشاهده کردم به هیچ عنوان قابل مقایسه با حالات جلوت ایشان نبود. جلوت ایشان، نمی از دریای عمیق خلوت ایشان بود. ما کجا و معرفت به کسی که انوار مقدسه بتمامه و کماله بر قلب مبارکش تابیده و آن را بتمامه و کماله دریافته است؟!! اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى.
شعری که شاعر و ذاکر با اخلاص اهل بیت، استاد حاج سعید خرازی در وصف حاج آقا ولدی سروده اند: ای جگر سوختهْ زادهٔ زهرا ولدی به عزایش نشناسی تو سر از پا ولدی به خدا حضرت صدّیقه نگاهت کرده سند نوکریت هم شده امضا ولدی بین صورت نه دو تا چشم، دو زمزم داری می خورد حسرت چشمان تو دریا ولدی ز حسین هر که بخواند ز جگر می سوزی می کنی صرخه ز عطشانی گلها ولدی روضه را می شنوی، نه؛ به یقین می بینی به من اعطا نشده دیدهُ بینا ولدی پدری آمد و بالین پسر زانو زد ذکر او بود فقط، یا ولدی یا ولدی تو دعا کن به قیامت که کسی یارم نیست دستگیری کند از من گل لیلیٰ ولدی
مرحوم حاج شیخ عبدالعلی عرب، از شاگردان آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی و آیت الله حاج آقا رحیم ارباب، از اهل معرفت و محبین حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه در اصفهان بودند. وقتی با حاج آقا ولدی به منزل ایشان وارد شدیم، آقای عرب با وجود کهولت سن و بدنی بسیار نحیف در کمال ادب و تواضع و سکوت دو زانو در محضر آقای ولدی نشستند. مجلس به سکوت طی شد اما انگار آقای عرب با چشمانشان تمنایی از حاج آقا ولدی داشتند. ناگهان حاج آقا ولدی ایستادند و از آقای عرب درخواست سجاده نمودند. آقای عرب که به خاطر کهولت سن و خشکی زانوها در هنگام برخاستن، نزدیک بود زمین بخورند، به سختی و با کمک دو نفر که زیر بغلشان را گرفتند، برخاستند و سجاده انداخته شد. حاج آقا نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها را اقامه کردند. بعد از اقامهٔ این نماز، آقای عرب درحالی که با پای برهنه تا در کوچه آمده بودند، حاج آقا ولدی را بدرقه کردند. وقتی سوار ماشین شدیم، یکی از دوستان از حاج آقا ولدی در کمال ادب پرسید: اجازه هست سوالی بپرسم؟ و بعد از رخصت پرسید: آقای عرب با نگاهشان از شما چه می خواست و چه شد که نماز خواندید؟ و ایشان فرمودند: با نگاهشان درخواست می کردند تا دعا کنم و ایشان به زیارت امام زمان سلام الله علیه مشرف شوند و بنده به همین جهت نماز خواندم. وقتی سال بعد مجدداً به همراه حاج آقا ولدی به دیدار آقای عرب رفتیم، در بدو ورود، آقای عرب درحالی که دستانشان را بر سرشان گذاشته بودند، با چشمانی اشکبار و صدایی لرزان و با حالت انکسار، خطاب به آقای ولدی گفتند: ممنونم!!! ممنونم!!! ممنونم!!! دیدار حاصل شد... شب جمعه... در کربلا... در بین الحرمین... حاج آقا ولدی، انگشتِ اشاره بر روی بینی مبارکشان گذاشتند و با اشاره فرمودند: ساکت باشید، نوش جانتان، گوارای وجودتان...
حاج آقا ولدی فرمودند: سالها پیش در سالروز ولادت حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که از باب احترام و تبریک این روز شریف به شهر قم رفته بودم، خدمت آقای سید عبد الکریم کشمیری رسیدم. ملاقات ما در اتاق منزل ایشان صورت گرفت و حدود دو ساعت به طول انجامید. اما در این دو ساعت هیچ صحبتی انجام نگرفت و ملاقات در سکوت محض سپری شد و هر چه بود و تمام صحبتها با نگاه انجام شد. بعد از اتمام ملاقات و هنگام خداحافظی به ایشان عرضه داشتم: حضرت آقا! بنده از راه دوری آمده ام و از طرفی امروز هم عید است و شما هم از سلالهٔ پاک خاندان عصمت و طهارت هستید. لطف فرموده، تفضل نمایید، دستان مرا پر فرمایید تا رفع زحمت کنم. آقای کشمیری بعد از اندکی تأمل فرمودند: آنچه را که شما می خواهید من ندارم تا به شما بدهم. سپس با ایشان خداحافظی کرده و به همدان بازگشتم.
حاج آقا ولدی درباره یکی از عرفای بزرگ‌ و مشهور با عصبانیت می فرمودند: مردک بی شعور با اجنه در ارتباط بوده است، اجنه‌ برایش غذا می آورده اند، بعد این را به حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت داده و گفته حضرت زهرا برایم غذا فرستاده اند. بعد با اشاره به روضه ای که یکی از حضار در منزلش برگزار کرده بود و یکی از همسایه ها وقتی می فهمد آنجا روضه است غذا تهیه می کند و می آورد، می فرمایند: حضرت زهرا سلام الله علیها اگر بخواهند غذا بفرستند اینگونه می فرستند نه به شکلی که او گفته است.
حاج آقا ولدی می فرمودند: در قطار پدر نویسندهٔ کتاب «رند عالم سوز» را دیدم. به او گفتم: آیا فرزند شما این کتاب را نوشته است؟ گفت: بله گفتم: چرا عنوان کتاب را به این نام انتخاب کرده است؟ گفت: به جناب حافظ تفأل زدیم. گفتم: مگر هر اسمی را می شود برای عنوان کتاب انتخاب کرد که شما این عنوان را انتخاب کردید؟! و با ناراحتی فرمودند: یک تار موی حضرت زینب سلام الله علیها عالم را سوزانده است. ما مرحوم کربلایی احمد را دیده بودیم، آدم خوبی بود اما نه در این حد که به او عالم سوز گفته شود. استفاده از این الفاظ برای هر کسی جز ذوات مقدسه سلام الله علیهم اجمعین کاملا اشتباه است و مردم را به غلط می اندازد.
حاج آقا ولدی می فرمودند: جناب حافظ رحمت الله علیه می گوید: پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز مقصودش این است که درون کفنم تربت حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه بگذارید تا به این واسطه از هول روز قیامت خلاص شوم. https://eitaa.com/Haj_Naghi_Valadi
حاج آقا ولدی می فرمودند: آقای شیخ حسن علی نجابت شیرازی از قول مرحوم قاضی درباره آقای انصاری همدانی می گوید: «آقای انصاری، توحید را مستقیماً از خود خدا گرفته است». اما حضرت علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه در حدیث سلسلة الذهب فرموده اند: « کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها» یعنی، من شرط توحید هستم. و در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «و ارکانا لتوحیده» یعنی شما ذوات مقدسه ارکان توحید هستید.
در برخی از روضه ها که حاج آقا ولدی را دعوت می کردند با صاحب مجلس شرط می گذاشتند که فقط به شرطِ اینکه اجازه دهید بنده چایی ریز باشم خدمت می رسم و عهده دار دستگاه چایی می شدند. ته ماندهٔ تمام چایی های مجلس روضه را در تشتی جمع می کردند و در اتمام مجلس تمامش را می نوشیدند و اگر نمی توانستند همه را میل کنند، باقیماندهٔ آن را بر سر مبارکشان می ریختند. عشق بازی کار هر شیاد نیست این شکار دام هر صیاد نیست عاشقی را قابلیت لازم است طالب حق را حقیقت لازم است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این اشک نیست، آب زلال و مطهّر است این چشم نیست، چشمه‌ای از حوض کوثر است ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد چشمی که پای مجلس این روضه‌ها، تر است چشمی که بیش تر به خودش، گریه دیده است فردا کنار فاطمه با آبروتر است ما خشک می‌شویم، ولی بار می‌دهیم دنیای گریه، مزرعۀ سبز محشر است فرموده است حضرت صادق: هر آن کسی گریانِ جدّ ما شده، با من برادر است در حجّ و در عبادت و در سجد‌ه‌های شب گریه کنِ حسین، شریک پیمبر است ما را از این تلاطم دنیا، هراس نیست تا کشتی نجاتِ حسینی، شناور است بر من لباس نوکری‌ام را کفن کنید نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است علی اکبر لطیفیان @nariman__panahi
27.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرهم به زخم های جگر می زنم به اشک هر دم به کربلای تو سر می زنم به اشک قال ابو عبد الله علیه السلام: نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همّه لنا عبادة، و کتمان سرّنا جهاد فی سبیل الله. ثم قال أبو عبدالله: یجب أن یکتب هذا الحدیث بالذّهَب. امام صادق علیه السلام فرمودند: نفس کسى که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوه او بر ما، عبادت است و کتمان و پوشاندن راز ما، جهاد در راه خداست. سپس ‌فرمودند: واجب است که این حدیث با طلا نوشته شود. @nariman__panahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج آقا ولدی ارادت وصف ناشدنی و بی نظیری به آقا اباالفضل العباس سلام الله علیه و مادر بزرگوارشان حضرت فاطمهٔ ام البنین سلام الله علیها داشتند، به طوری که غالب توسلاتشان به خاندان عصمت و طهارت را به ساحت مقدس آقا قمر بنی هاشم و خانم فاطمهٔ ام البنین سلام الله علیهما هدیه می نمودند. کلید قفل مشکل هاست، عباس به مردی شهرهٔ دنیاست، عباس مروت، ریزه خوار خوان لطفش فتوت، صورت و معناست، عباس به میدان شجاعت اشجع الناس که غیرت قطره و دریاست عباس حسین بن علی را عبد صالح ولی بر ماسوا مولاست، عباس به دشت کربلا، آرامش دل برای زینب کبراست، عباس گذشت از آب و کسب آبرو کرد اگرچه ساقی و سقاست عباس بود بدر منیر هاشمیون که زیباتر، ز هر زیباست، عباس بزن بر دامنش دست توسل که در جود و سخا آقاست، عباس اگر چه زادهٔ ام البنین است ولیکن مادرش زهراست عباس ژولیده
36.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم گرفته از این انتظار طولانی به پشت پردهٔ غیبت چقدر می مانی؟! هوای سینهٔ من را بیا بهاری كن مرا رها كن از این غربت زمستانی سرم فدای غمت، راستی بگو امشب كجا برای غم عمه روضه می خوانی؟! فدای شال سیاهت كه دور گردن توست چقدر مثل دل عمه ات پریشانی به یاد غربت زینب دو چشم تو خون است دلت شكسته ترین شد امام بارانی به گوشه ای ز نگاهت بیا بخر ما را به پای درد دل عمه ات ببر ما را @seydahmaddarestani