eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
884 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار نبود بروی و ماه آسمان دیگری شوی، حالا بگو بی شب ها با این همه ستاره در آسمان دلم چه کنم..😔 مداح اهل بیت هم آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست.🕊🌹 @Karbala_1365
1_90363744.mp3
5.99M
خوانده بودی: " …" اما تو هم به رفقای شهیدت رسیدی😭 سلامم رو بشهدا بخصوص سردارشهیدمون برسون.. خوشبحالت حاجی😭 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#مداحی #زبان_حال_حضرت_رقیه #جانبازشهیدیونس_حبیبی @Karbala_1365
وقتی نام " " شنیده میشود ناخودآگاه نوحه زیبای « » در ذهن هیئتی‌ها تداعی می‌شود. "یونس حبیبی" بر اثر عوارض دوران دچار عارضه سکته مغزی شد و به کما رفت. و امروز صبح به یاران شهیدپیوست..🕊🌹 روحش شاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يَرَوْنَ مَقَامِي وَ يَسْمَعُونَ كَلاَمِي ...   جـز تـو با هـر که حـرف زدم صـدایـم را نشـنـیـد ...💔🍂 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۳۶ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾💧کم کم سر و کله بچه های آبی_خاکی هم پیدا شد. آنها هم حال و روز خوشی نداشتند و از بذله گویی و شوخی های گاه و بیگاه و هیاهوی لذت بخششان خبری نبود.🍂 البته ازدحام بیش از حد این بچه‌ها، مسئولان بیمارستان را مجبور کرد که کاغذی بنویسند و بالای سرم نصب کند که ایشان نمی توانند صحبت کنند. لطفاً بعد از ملاقات ظرف پانزده دقیقه اتاق را ترک کنید. همزمان که می‌رفتند خانواده هایی که خبر نیامدن بچه هایشان را شنیده بودند، گروه گروه با عکس بچه هایشان می آمدند و می پرسیدند:"بچه ما بوده. میشناسیش؟ ازش خبر داری؟ " آتش می گرفتم.💔😔 تقریباً همه را می شناختم اما خبری بیشتر از آنچه که داده بودن نداشتم. پدران و مادران چشم انتظار همین سوال را از هم می پرسیدند. او هم مثل من بی پاسخ مانده بود و فقط نگاه می کرد. هنوز از کش و قوس پاسخگویی به خانواده‌ها خلاص نشده بودیم که بچه‌های تعاون آمدند. من و حاج ستار باید بر اساس اطلاعاتمان گواهی یا بچه ها را در یک فرم می‌نوشتیم. قرار شد که کسانی را که مجروح بودند چه شهادتشان را به چشم دیده بودیم و چه ندیده بودیم به عنوان اعلام کنیم. چرا که معلوم نبود آیا صدام های اسیر را زنده نگه می داردیاخیر!👣 اما در مورد متاهل ها که تعدادشان زیاد نبود احتیاط کردیم. اگر شهادتشان را به چشم خودمان دیده بودیم به عنوان شهید اعلام کنیم، اما اگر احتمال اسارتش را می دادیم به خاطر موضوع متاهل بودنشان، آنها را زنده اعلام می‌کردیم. که به خاطر بحث همسرانشان در زندگی آینده، دچار مشکل نشوند. یکی از متاهل ها، معاونم، حاج محسن جام بزرگ بود که چند ماه از ازدواجش می گذشت. ، برادر همسر او بود که علی شمسی پور گواهی شهادتش را داد. اما از حاج محسن خبری نداشتیم. تا اینکه عکس او را روی جلد یک مجله عراقی دیدیم که روی برانکارد با لباس غواصی خوابیده بود. دیدن این عکس، امیدوارمان کرد که شاید تعداد دیگری از بچه‌های هم اسیر شده باشند که چنین بود.((حدود ۱۰_۱۲ نفر از آنها درحالیکه همه شان مجروح بودند ، اسیر شده بودند. و جزو اسرای مفقودین بودند، که بعد از ۴سال به وطن برگشتند.🕊)) 🍃آخرین روزهای بستری شدن در بیمارستان را می‌گذراندم که حاج حسین بختیاری با عده زیادی از بچه های گردان جعفر طیار به ملاقاتم آمدند و بیمارستان به قدری شلوغ شد که گفتند: آقای مطهری اگر شما برید منزل، هم ما راحتیم هم خودتان.😖 و بعد از دو هفته دارو و درمان، خانه جای بیمارستان را گرفت. زن داداش و خواهرم و عزیز یکسره غذاهای مایع و مقوی درست می کردند و از راه سرنگ می‌فرستادند توی معده ام. پانسمان روی زخمم را هم باز می‌کردند و هر روز عزیز پمادی روی سوراخ گردنم می مالید که گوشت بگیرد و فرو رفتگی جای گلوله پرشود...🌸 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۳۷ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾💧چند روز بعد، رادیو مارش عملیات جدیدی زد و عملیات بزرگ و سرنوشت‌ساز ۵. دیگر خبری از رفت و آمد بچه های برای عیادت من نبود. همه به رفته بودند و هر روز خبر تعدادی از آنها را که تا چند روز پیش به عیادتم می‌آمدند، می‌شنیدم و هرکدام داغ دلم را تازه می کرد؛ " ، ، و دو برادر و و ...." 🔥 شهر همدان هم مثل بسیاری از شهرها همزمان با عملیات بچه ها در جبهه، ، بمباران می‌شد. حسابی و کلافه شدم. تصمیم گرفتم به برگردم که خبردار شدم نیروهای غواصی را در عملیات به کار نمی گیرند. روزهای آخر دلتنگی و انتظار با آوردن پیکر دو نفر از نزدیکترین دوستانم کامل شد. شهیدان: " و "🕊🌹 پشت سر تابوتشان تا گلزار شهدا حرکت کردم. هر دو را خودم داخل قبر گذاشتم.😔 زخمم که داشت خوب میشد، عفونت کرد و دوباره به بیمارستان رفتم. دو_سه نفر که از منطقه برگشته بودند، حال و روز زارم را دیدند و برای تغییر روحیه، بردنم به سلمانی و موهای سر و سبیلم را مرتب کردند. عملیات که به روزهای آخر رسید، تعدادی از بچه‌ها از جبهه برگشتند. عروسی یکی شان به نام رضاغلامی بود. من و حاج آقا الهی را به‌عنوان ساقدوش انتخاب کرد. حالا در غوغای غم و دوری از رفقای شهیدم، رفتن به عروسی حال و حوصله خودش را می خواست که من نداشتم. آن هم در لباس ساقدوشی که گردنم را بسته بودند و یک دست کت و شلوار تنم کردند و نشستم سمت چپ داماد.😐 بچه هایی که از عملیات برگشته بودند، به حاج آقا الهی گفتند که ذکر مصیبتی داشته باشد. او هم روضه را توی مجلس عروسی خواند. که یکدفعه دادو بیداد پدر داماد بلند شد که:آقا همه جا گریه و عزا، عروسی هم عزا؟! همین اعتراض زمینه عوض شدن فضا و تکه پرانی و مزاح آنها را فراهم کرد. 🍃 نزدیک ۴۰ روز از مجروحیتم آن گذشت و گلویم خوب و صدایم باز شد و از لحاظ جسمی و روحی روبه‌راه شدم. حالا دلیلی برای ماندن در شهر نداشتم. عازم شدم و اول سری به فرماندهی و ستاد لشکر در پادگان زدم. حاج مهدی کیانی وقتی دید حرف می زنم و آماده ام که دوباره بالای سر گردان غواصی باشم. خیلی خوشحال شد و گفت: به گردان غواصی، مأموریت در رو سپردم. برو اونجا. ❤️از این که بعد از عملیات ۴ دوباره به جمع بچه‌ها ملحق می شدم، احساس خوبی داشتم. گردان پر از نیروهای تازه وارد شده بود. حاج حسین بختیاری کار فرماندهی گردان را به عهده داشت. آشنا به همه امور غواصی بود. تجربه هم داشت و عملیات هم کار کرده بود. بچه ها قبولش داشتند. اوضاع را که بر وفق مراد دیدم، گفتم: حاج حسین فرماندهی گردان همچنان با تو. من توی محور کار می کنم. به همراه او سری به پایگاه‌های داخل آب زدیم. پایگاهها حکم نقطه دفاعی ما را داشتند. مجموعه‌ای از شناورها که با گونی سنگربندی شده بودند و هر پایگاه به نام یک از رفقای نامگذاری شده بود. بیشتر پایگاه ها از لحاظ استحکامات، وضعیت خوبی داشتند. تعدادی از آنها هم داشتند، تقویت می شدند. آتش دشمن پراکنده بود ولی اگر نیروهای ادواتی خودمان، چهارتا شلیک می کردند، ۴۰ تا خمپاره از طرف مقابل می‌آمد. تنها راه مقابله ما این بود که با همکاری یگان مجاورمان _ _ سهمیه کم روزانه مان را جمع کنیم و از دیده بان ها بخواهیم همه را در یک ساعت هم زمان شلیک کنند. این کار برای ساعتی را در آتش و انفجار می‌نشاند و تازه بعد از آن، نوبت دشمن می شد. بچه ها توی سنگر ها و سرپناه ها می نشستند تا دشمنی که مثل ما محدودیتی در خمپاره و توپ ندارد، آنقدر بزند که خسته شود. 🍂_____________________ پ.ن: اول، پایگاه شهید قدرت الله نجفی با مسئولیت محمدرنجبر با ۲۳ غواص.👣 پایگاه دوم، پایگاه شهیدرضاعمادی با مسئولیت مسعود اسدی با ۲۰ غواص.👣 پایگاه سوم، پایگاه شهیدنادرعبادی نیا با مسئولیت علی منطقی با ۱۹ غواص.👣 پایگاه چهارم، پایگاه شهیدرضاعمادی با مسئولیت علی شمسی پور با ۲۲ غواص.👣 پایگاه پنجم، پایگاه شهیدتوکل زمانی.👣 پایگاه ششم، پایگاه شهیدداریوش(رضا)ساکی با مسئولیت محمدبختیاری با ۲۱ غواص.👣 فرمانده گروهان غواصی با حاج حسین یلفانی.✨ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۳۸ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌷یک روز در اثنای شلیک همزمان قبضه های خودی، حاج حسین بختیاری از کنار قبضه خمپاره انداز با لباس خونین برگشت. پرسیدم:حاج حسین چی شده؟! گفت:یکی از خمپاره اندازها ترکید و بچه‌ها شدند.🕊 رفتم و صحنه را از نزدیک دیدم. گلوله خمپاره قاچ شده بود. ظاهراً یکی از خدمه ها به خیال اینکه گلوله خمپاره از ته خارج شده، گلوله دومی داخل لوله انداخته بود که هر دو با هم منفجر شدند و چهار نفر در جا به شهادت رسیدند. همان وقت، حاج حسین هم رسیده بود بالای سرشان و شهدا را گذاشته بود داخل و برگشته بود پیش ما. بعد از این ماجرا رفتم سراغ لشکر و گفتم: بچه‌های ما هستند. در منطقه پدافندی مدت زیادی مانده اند. اجازه بدهید با نیروهای دیگری عوض شود و برای استراحت بیاید عقب. حاج‌مهدی پذیرفت و گردان آبی_خاکی به جای ما آمد و خط را تحویل گرفت. ✨ زمزمه عملیاتی تازه بود؛ اما کی و کجا معلوم نبود. از ستاد لشکر کسب تکلیف کردم، گفتند:می‌توانی نیروهایت را به بفرستی و بعد از یک هفته برگردی. بچه ها علی رغم خستگی دوران پدافند در ، راضی به رفتن به مرخصی نبودند. من حاج حسین و ماندیم و بقیه را به زور فرستادیم به همدان و بعد از سه روز خودمان هم به آنها ملحق شدیم. طبق سنت همیشگی، سری به خانه زدیم و بعد از آن اتوبوسی تهیه کردیم و راهی شدیم. 🍃 به شهر که رسیدیم به منزل از های ۴ رفتیم. پدر و مادرش خیلی کردند و اصرار از پی اصرار که شبانه نروید و امشب مهمان ما باشید. پذیرفتیم و آنها هم پذیرایی گرمی کردند و صبح به سمت مشهد مقدس روانه شدیم.✨ آنجا هم مثل منزل ، همه توی یک زیرزمین در همدانی های مقیم مشهد، جا شدیم.... … …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. اعضایی که از کانال میدید یادتون نره که برای همه شهدا بخصوص ۴ بخونید.☺️ ❣🕊
4_6050784694365062339.mp3
3.43M
💫 فضیلت و پاداش روزه‌ی روز دوم ماه مبارک رمضان در بیان پیامبر اسلام(ص) 🎙 استاد بسیطی
4_6046281094737691152.mp3
5.79M
💫 فضیلت و پاداش روزه‌ی روز اول ماه مبارک رمضان در بیان پیامبر اسلام(ص) 🎙 استاد بسیطی
🌺دعای روز سوم ماه مبارک رمضان🌺   بسم الله الرحمن الرحیم ☘اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ و التّنَبیهَ و باعِدْنی فیهِ من السّفاهة و التّمْویهِ و اجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ   ☘خدایا روزی کن مرا در آن روز هوش و خودآگاهی را و دور بدار در آن روز از نادانی و گمراهی و قرار بده مرا بهره و فایده از هر چیزی که فرود آوردی در آن به بخشش خودت، ای بخشنده‌ترین بخشندگان
کَس نداند ک در این بحرِ عمیق سنگ ریزه قُرب دارد یا عقیق ..