eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
911 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهدا... مے شـود کمی مـرا هم دعــا ڪنیـد دلم #زخمے ست....💔😭 دلم برای #شهید🕊 شدن بهانه می گیرد. اما لایق نشده😔 #رزقک_شهادت
... مے شـود کمی مـرا هم دعــا ڪنیـد دلم ست.... دلم برای 🕊 شدن بهانه می گیرد. اما لایق نشده
بہ پاس تمام زخمهایش، نگذاریم #زخمے بر آرمانش بنشیند...😔
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
قرار بود نیروها با #قایق بیایند و علاوه بر پشتیبانی از ما، خط‌های بعدی را بشکنند. بعد از گرفتن خط او
قب_برگشتید؟؟ 🕊🌾🕊🌾🕊 💢ما حدود ساعت 10 و نیم شب به خط زده بودیم؛ آن شب بعداز شدنم خودم را لابه لای ‌پنهان کردم تا روحیه بچه‌ها به هم نریزد و از هوش رفتم. بعد از یکی دو ساعت (حوالی ساعت سه نیمه شب) به هوش آمدم؛ آقای که مجروح شده بود، گوشه‌ای نشسته بود؛ وقتی من را دید گفت: «کی هستی؟» و وقتی من را شناخت، گفت «بیا ‌پیش من». من که از شدت درد و نمی‌توانستم راه بروم، خودم را به حالت سینه خیز به سمت وی کشاندم. به گفت به عقببرگردند و مجروحان را هم بهم ببندند و در آب بندازند؛ ما در دهانه فارس یک تور بسته بودیم و بچه‌ها را می‌توانستیم از آب بگیریم که متأسفانه نشد. آن شب هوا خیلی سرد بود؛ به غواصان دستور داد که سنگرهای را بگردند و اورکت‌ها و پتوهای موجود را روی بکشند. پتوها را روی همه کشیدند؛ به جز من، چرا که به دلیل زخم عمیق ناحیه گردنم و بی‌هوش شدن‌های پشت سر هم، فکر می‌کردند به رسیده‌ام. به هوش آمدم و به دستور حاج محسن () قرار شد من به کمک و همراهی شهید علی منطقی و سید به عقب برگردیم. آن‌ها زیر بغلم را گرفتند و لب دو فینپایم کردند تا خودم هم در بازگشت با فین زدن در شنا و عبور از کمک کنم.من که به دلیل اصابت تیر به گلویم نمی‌توانستم حرف بزنم با ایماء و اشاره به آن‌ها گفتم که حاج محسن را هم بیاورید؛ اما وقتی به سویش رفتند، او که پایش شکسته بود، صدای فریادش بلند شد. حاج محسن به ما گفت: «بروید، من میام.» ⭕️من در آب به سختی حرکت می‌کردم. آب به درون زخمم می‌رفت و خون به همراه آب بیرون می‌زد. وضع بدی بود، هر دو همراهم نیز که شده بودند مرتب به سمت غرب و شرق می‌رفتند. من می‌دیدم دارند به سمت مواضع عراقی‌ها شنا می‌کنند؛ صدا هم نداشتم، با ایماء و اشاره و دست زدن روی ، آن‌ها را صدا می‌زدم و می‌گفتم که سمت نروید؛ خط آن طرف است. آن‌ها هم برمی‌گشتند، زیر را می‌گرفتندو چند متری که در آب جلو می‌رفتیم، دوباره هر دو من را رها کرده و به سمت و شرق می‌رفتند و من باز روی آب می‌زدم که برگردند؛ تا اینکه منطقی باک یک قایق شکسته را در آب دید، آن را زیر گذاشتند و به عقب برگشتیم. اتفاقاً بعد از بازگشت به آنان گفتم: «چرا مرتب به سمت و غرب می‌رفتید؟» آن‌ها هم پاسخ دادند: «حقیقتش این است که ما و خسته بودیم و دیدیم تو هم داری شهید می‌شوی، ما هم رهایت می‌کردیم که خود را نجات دهیم؛ اما تا می‌رفتیم صدایت بلند می‌شد و ما هم در رودربایستی به دنبالت می‌آمدیم.» 🌷🌷🌷🌷 ،_دوباره_به_منطقه_جنگی_برگشتید؟ 💢حدود 20 تا 25 روز در بیمارستان شهید خلیلی شیراز و بیمارستان امام خمینی(ره) شهر بستری بودم و بعد از بهبود، دوباره به بازگشتم. 🍀🍀🍀🍀🍀 ،_درکدام_عملیات‌ها_حضور_داشتید؟ 💢بعد از بهبود و برگشت به منطقه، در عملیات ، در و کنار کانال ماهی حضور یافتم اما دیگر نبودم. بعد از آن هم به دلیل شهادت و نیروها (البته بعد از بازگشت آزاده‌ها متوجه شدیم که آنان اسیر شده بودند) باز در شروع به جذب و ساماندهی نیرو کردیم. در آن زمان من به عنوان معاون طرح و عملیات لشکر (ع) تعیین شدم و در عملیات‌های برده هوش، مائوت عراق، در حلبچه و مرصاد شرکت کردم. 🌹🌹🌹🌹 ؟ 💢در شب‌های خاطره چند باری خاطراتم را بیان کردم، اخیراً نیز شب دوم ماه رمضان و به مناسبت بازگشت شهدای ، به همراه آقای در یکی از برنامه‌های صدا و سیمای استان حضور یافتم. ◾️علاوه بر این آقای از سوی حوزه هنری استانهمدان در حال ضبط بنده است که اکنون حدود چهار تا پنج ماه از آغاز آن می‌گذرد. در حال حاضر شانزدهمین جلسه مصاحبه ما به اتمام رسیده و تازه به ماجرای و اعزام من به رسیده‌ایم. 🕊🕊🕊🕊🕊 ،_نگاه_شما به بازگشت شهدای غواص به میهن چیست؟ شهدا آمدند تا ما را در آن نشان دهند و دریابیم کهآلودۀ دنیا نشویم.‌پیدا شدن شهدا با این تعداد زیاد،حال و هوای جامعه را دگرگون کرد و فضای دوران جنگ را به آورد. باتشــکر از راوی عملیــات کربلای۴ 🕊🌾 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
روی خورشیدی افتاد تا بقیه رزمندگان از روی او عبور کنند، قبول نمی کردند، بچه ها را قسم داد تا به خاطر عملیات این کار را بکنند و از روی تن زخمی اش رد شوند. 🔺اما شهید روی خورشیدی (خورشیدی شی ای که برای جلوگیری از عبور نیرو و قایق گذاشته می شد، شبیه قاصدک اما با میلگرد ساخته می شد و ابعاد آن به شعاع یک و نیم متر است) افتاد تا بقیه از روی او عبور کنند، رزمندگان قبول نمی کردند که این کار را انجام دهند، اما او بچه ها را قسم داد تا به خاطر این کار را بکنند و از روی تن اش آن هم از روی خورشیدی رد شوند. خدا می داند در هر پایی که روی او گذاشته می شد چه دردی را تحمل می کرد و شاید هر بار که پا رویش گذاشته می شد، یک بار شهید می شد اما دم نزد و آخ نگفت. 🔻برای عبور از باید پا روی آن بگذاری و رد شوی اما وقتی دشمن روبرو باشد نمی توان روی آن رفت چون دشمن می بیند و مانند یک سیبل متحرک ممکن است در تیررس قرار گیری و اینگونه بود که شهید عمادی روی آن قرار گرفت تا بقیه راحت بتوانند عبور کنند. 🔺نقل است از یکی از رزمندگان که گفت: وقتی صبح به همان قسمت عملیات برگشتیم، دیدیم میلگردها از پشت شهید عمادی بیرون زده است و خدا می داند بعد از عبور بچه ها از پیکر او، تا چه وقت جان در بدن داشته و چند ساعت نفس داشت و چه زجری کشید! اینها نشان می دهد امثال چه روح های بزرگی داشتند و چه انسان های ماورای بشری بودند، کاری که این شهید کرد واقعا عجیب بود و باورنکردنی. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄