『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣رضا به رضای خدابود به دل هماره صفا بود.... دلش ضریح محبت لبش هماره دعا بود.... 🌺ارسالی ازدوست شهید
🌷🍃🌷🍃 🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃
🍃
🍂💔 یاد یاران 💔🍂
🍂 🍂
#شهیدرضاساکی
🍃🌹🍃
💢روایتی از
#کتاب_بگوبباردباران..
که لحظه های دیدار و دلتنگی #شهیداحمدرضااحدی، دوست و همخوابگاهی شهیدرضا(داریوش)ساکی را به قلم تصویر کشیده است....
که مخاطب کتاب شهیداحمدرضااحدی است.
🍂🍃🍂🍃🍂
🍁🍂 #اواخرپاییز۶۵
چند هفته بعداز اینکه به تهران برگشتی , #داریوش هم آمد.
خیلی تغییر کرده بود. از روزهای نفس بُر تمرین #غواصی در سدگتوند میگفت و اینکه خیلی زود باید برگردد.
داریوش حال و هوای خاصی داشت که تو در او کمتر دیده بودی. وقتی از بچه های #غواص میگفت , چشمانش می درخشید.
مجاهدان روز و عارفان شبی که در روز بِشمار یک , به صف میشوند و شب ها باید آنها را در میان نیزارها و غارها و چاله هایی پیدا کنی که برای خلوت با خدا کنده اند. از ناله ها و دعاها و بلم ها و از عدد مقدس گروه شان میگفت که فرمانده گفته بود خیلی باید مراقبش باشند. همان ۷۲ که همه را در حیرت و بغضی دائمی فرو برده بود.
آن پسر قد بلند بسکتبالیست دبیرستان شریعتی که تمام امید پدرومادر و خواهرهایش بود , حالا سراسر غرق عرفان و معنویت شده بود. کمی ترسیدی و آرزو کردی حالا حالاها نپرد.
عملیات #کربلای۴ نزدیک بود.
خودت را به بیمارستان صحرایی فرودگاه آبادان رساندی. آذر ماه ۱۳۶۵ با بچه های گردان , در روستای ابوشانک در شرق آبادان و نزدیک اروند در اتاقک های میان نخلستان مستقر بودید. چند روز قبل از عملیات #کربلای۴ شما را به #هتل_پرشین آبادان فرستادند. طبقات بالایی هتل تخریب شده بود و در طبقات پایین هم با پلیت و الوار و گونی های پر از خاک , سنگر درست کرده بودند. قرار بود شب عملیات , بعد از اینکه #غواصها خط اول جزیره ام الرصاص را شکستند , نیروها سوار بر قایق به سمت جزیره پیشروی کنند.
#شب_سوم_دی_ماه , با تجهیزات کامل از هتل بیرون آمدید و سوار برماشین ها تا پل #خرمشهر رفتید. قایق ها آماده بودند تا شما را به سمت ام الرصاص ببرند.
هر لحظه آتشباری #عراق بیشتر میشد. #رودخانه (اروند) دیواری از آتش شده بود و وقتی موج ها بلند میشد , آب با شتاب داخل قایق می ریخت. خیلی زود فهمیدید که عملیات لو رفته است. سکاندار زیر پل منتظر بود تا فضا کمی آرام تر شود. سنگینی کلاه آهنی ای که امام واجب کرده بود روی سرتان بگذارید , کمی آزارت می داد , اما در این واویلا نعمتی بود.
بالاخره قایق راه افتاد اما هرچه به #ام_الرصاص نزدیک تر می شدید , موج انفجار , امواج بیشتری را طوفانی میکرد و گلوله ها مماس بر سطح آب به سمت شما می آمدند. صدای بی وقفه خمپاره ها و انفجارات و شلیک های بی امان #چهارلول عراقی ها هم تمام گوشتان را پر کرده بود. در آن تاریکی وقتی منورها بالا می رفتند , خیلی خوب می توانستید قایق های واژگون و #پیکرشهدا را ببینید که بر روی امواج آب بالا و پایین می شدند. سلاحتان را برای گرفتن انتقام در نبردی نابرابر محکم تر در دست فشردید و #محمدعابدینی هم در آن هیاهو نوک قایق ایستاد و شروع کرد به خواندن برای اباعبدالله(ع) , که دستور عقب نشینی آمد.
فرمانده گردان و معاونش از روی قایق فرماندهی باتمام توان در میان آن همه صدا در بلندگوی دستی فریاد می کشیدند:
قایقا برن کنار ساحل... بچسبید به خشکی....
📝(۱)
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#لحظاتی_باشهدا... اطلاعات عملیات استان همدان به فرماندهی سردار شهید #علی_چیت_سازیان👇👇👇
🍂💔 #دلهایی_که_جاماند...
قسمت پنجم
این داستان: #شوخی_های_فرمانده
🌺راوی:
#حمیدرضامروتی_معز
°•°•°•°•°•°
🌷 در آن حال و هوای قبل از عملیات #نصر4 که مقر دوم را زده بودیم باز هم کنار یک #رودخانه ولی با موقعیت بهتر و کمی امن تر ، قرار گرفتیم...
🍃چند روزی #علی_آقا_چیت_سازیان شروع به درس دادن کرد.
یک روز ساعت8 که شروع کلاس بود نیامد و برای کاری از مقر خارج شده بود.
بنده آن روز شهردار بودم و با خیال راحت داشتم ظرف می شستم.
ساعت8 و دو دقیقه یکی از دوستان آمد و گفت:بدو علی آقا آمده...
سراسیمه رفتم سر کلاس اما درس شروع شده بود.
#علی آقا کن را که دید گفت: #مروتی تو آب.
منظور برو داخل رودخانه؛ اطاعت کردم و رفتم.
اما باکلاش آمد بالای سرم کنار رودخانه.
گفت:بشین.
نشستم .
گفت:سر زیر آب.
دست بردم جیبم که کارتم و... را در آورم که
گفت:دست از جیبت دربیار وإلا اطرافت رو با گلوله میزنم.
گفتم علی آقا مدارکم....
که نشانه گرفت....😳
💦
سرم رو بردم زیر آب و درآمدم رفتم داخل کلاس.
مثل موش آب کشیده شده بودم.
بچه ها هم پلاستیک بزرگی انداختند زیرم و نشستم.
شروع کرد درس جلسه قبل را از بچه ها پرسیدن.
اول از #سیدمجید پرسید که مِنُ مِن کرد.
علی آقا گفت تو آب
ایشان هم رفت و آمد کنار من نشست.
تا اینجا تکلیف هر دویمان دیگر روشن شده بود.
تااینکه نفر سوم هم به همین ترتیب و شدیم سه نفر ،هر سه مثل موش آب کشیده و الباقی درس شروع شد...😂
#علی_آقا_عشق_بود_عشق
همه چیز با خنده و شوخی پیش میرفت.
🌸بنده ایشان را از سال55 میشناسم.
با #علی_مساواتی اول راهنمایی هم کلاس شدیم و #علی_آقا_چیت_سازیان سوم بود..
🍃با همان شوخی هایش دل همه را بدست آورده بود.
به همه احترام میگذاشت و شخصیت بچه ها را خیلی خوب حفظ میکرد...
مثلا زمانی که وارد #اطلاعات_عملیات شدم ، دوستانی داشتم و غریب نبودم . اما کسی تازه می آمد و آشنا یا دوستی در آنجا نداشت ، احساس غربت میکرد.
#علی_آقا اگر فرصت داشت خودش میرفت با او دوست میشد و اگر کمتر فرصت داشت ، کسی را مامور میکرد که آن تازه وارد غریب نماند و در نهایت خودش با او دوست میشد.
باایشان شوخی میکرد..در دل میکرد و آموزش میداد ، طوری که بعداز یک مدت آن تازه وارد با همه دوست میشد و احساس میکرد بهترین دوست تمام زندگیش همان علی آقا #چیت_سازیان است…
اینها کمی از شخصیت زیبا و بااخلاص #علی_آقا بود...
🌺شادی روحش #صلوات🌺
🌸…..
@Karbala_1365
🔶راوی میگفت :
🕊رزمنـده هایی را
این #رودخانه با خود بُرد
پس اینجـا #ارونـــد نیست ...
🌷دستانت را به #آب بزن و فاتحه بخوان!
اینجا تنها #گلزار_شهدای_آبی دنیاست.
#اروند_رود
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔴سلامعلیکم باتوجه به فرا رسیدن سالروز #عملیاتکربلای۴ در سوم دی ماه، از تمامی #راویانگرامی و بزرگ
راوی اصلی این خاطره
#استاد_حسن_رحیمپور_ازغدی می باشند که اینچنین روایت میکنند :
📚📚
کنار آب فرمانده تیم #غواص(شهید شوشتری) که شهید شد در #عملیات دیگری به بچهها گفت که برادران اگر امشب دشمن ما را نزند #کوسهها میزنند، کوسهها نزنند دشمن میزند، هیچ کدام نزنند ما لای #سیمهای خاردار گیر میکنیم در تلههای انفجاری شهید میشویم اگر #خط را بشکنیم و برویم در خط درگیر میشویم احتمال #شهادت زیاد است، اگر #خط بشکند فردا اولی که هوا روشن شود #پاتکهای سنگین در نخلستانها شروع خواهد شد، آنها را عقب بزنیم
📖
هواپیماها ما را #بمباران خواهند کرد، توپخانهها خواهند آمد، #تانکها میزنند، در برابر همه اینها مقاومت کنیم بمباران شیمیایی خواهیم شد، بنابراین کسی به هوای این که ما میرویم و قطعاً پیروز میشویم وارد آب نشود. ما داریم میرویم نه برای این که برگردیم اما - اینهایی که میگویم عین جملات #غواصانی است که شهید شدند – گفتند ما میرویم اما همان خدایی که موسی را از #نیل عبور داد امشب ما را از اروند عبور میدهد. خدای آن طرف #اروند، خدای این طرف اروند است. ما میرویم برای این که به وظیفهمان عمل کنیم نمیرویم که خاک و نخلستان و آب و #رودخانه فتح کنیم ما میرویم برای این که رفته باشیم. چون امام در جماران منتظر است که به او بگویند بچهها به خط زدند.
🍃✨🍃✨🍃✨
ما نمیرویم برای #شکستن خط، ما میرویم تا وظیفهمان را انجام بدهیم. اینها حرفهایی بود که #شهدای غواص و فرماندهان ما شب #عملیات میگفتند. قبل از این که وارد اروند بشوند بچههای #غواص همه به #سجده رفتند و همه بلند شدند پشت جولانها دو #رکعت نماز #شهادت خواندند و وقتی که وارد #آب شدیم برخلاف اضطراب و نگرانیای که قبل از #عملیات داشتیم وقتی که وارد آب شدیم #بنده خودم و خیلی از بچههایی که کنار ما بودند
🕊🌾🕊🌾🕊🌾
– من از آنها هم پرسیدم – احساس کردم یک مرتبه یک #آرامش عجیبی بر بچهها نازل شد «أنزل السکینه» که خداوند در #قرآن وعده میدهد. تا قبل از این که پایمان را در #اروند بگذاریم واقعاً مطمئن بودیم که یک اتفاقی میافتد و ما به آن طرف #آب نمیرسیم ولی وقتی که #بچههای غواص بعد از آن سجده طولانی و آن دو رکعت #نماز وارد آب شدند، اینقدر حال این #بچهها عوض شد که در اروند در مسیر شوخی میکردند و #مسخره بازی درمیآوردند و ستون غواص ما، خط را #شکست فقط با یک #شهید!
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
┄┄❁﷽❁┅┄ ۳دی سالروز #عملیات کربلای۴ 🍃🍂🍃🍂🌱🌴 به خاطرهگویی سه تن از غواصان عملیات #کربلای 4 اختصاص
#ازشب_قبل_ازعملیاتکربلای4بگویید؟
💢 احتمال میدادید که این #عملیات با شکست مواجه شود و یا شایعهای از شکست در میان #گردان پیچیده بود؟
ما به دنبال شکست و #پیروزی نبودیم، به عنوان تکلیف به موضوع نگاه میکردیم و با خود میگفتیم که امشب باید #عملیات را انجام دهیم و این تفکر را که مکلف به انجام عملیات هستیم، نه نتیجه، را از امام یاد گرفته بودیم. همه بچهها از لحاظ جسمیو #معنوی به اوج مهارت رسیده بودند و آمادگی کامل برای انجام #عملیات داشتند.
🌾🌾🌾🌾🌾
#روحیه_بچههای_گردان_شما_چطور_بود؟
💢قبل از عملیات #کربلای4 تمام لشکرها، از جمله لشکر ما، طرح عملیات خود را مشخص کرده بودند. موقعی که وارد #آب شدیم، جریان آب شدید بود، آب ما را بارها برد، اما بچهها با توانمندی در مقابل شدت جریان آب مقاومت میکردند. بعد از اینکه در گرداب افتادیم و به زحمت از گرداب نجات پیدا کردیم، یکی از افراد گردان به نام، شهید #قدرتالله نجفی، فیناش (fin، کفش #غواصی) را در گرداب از دست داده بود، اما هرچقدر به بچههای گردان #التماس کرد هیچ کس حاضر نشد که فین خود را به او دهد، چرا که همه میخواستند در عملیات شرکت کنند و بدون فین نمیشد از عرض #رودخانه عبور کرد. این نشان از روحیه قوی بچهها داشت که همه میخواستند در #عملیات حاضر باشند.
🕊🕊🕊🕊🕊
#عملیات_چطورپیش_رفت_وچه_زمانی_فهمیدیدکه_عملیات_شکست_خورده_است؟
💢در همه #عملیاتها مسئله شکست و پیروزی بود. ما پیشروی کردیم و خط را که در خشکی قرار داشت، شکستیم. البته قرار بود فقط #خط اول را بگیریم و بعد با یگانهای چپ و راستمان بههم #ملحق شویم👇
قرار بود نیروها با #قایق بیایند و علاوه بر پشتیبانی از ما، خطهای بعدی را بشکنند. بعد از گرفتن خط اول و دوم، به خط سوم رسیدیم. آنقدر خوب پیشروی کرده بودیم که روی خط سوم، شهید مسعود مرادی کهپسری سبزه رو و حدوداً 17، 18 ساله بود به تنهایی رفت و حدود 60، 70 عراقی را به تنهایی کشت. روز بعد، وقتی نیروهای ما اسیر شدند، شهید مرادی را دیدند که به #شهادت رسیده و کنارش انبوهی از #کشتههای نیروهای عراقی ریخته شده است؛ عراقیها او را با سیم #خفه کرده بودند و همگی دور پیکر وی حلقه زده بودند و هل هله میکردند. حتی اسرا دیدند که روی گرفتن #اسلحه او بین #عراقیها دعوا شده بود.
ما خط را #شکستیم و طبق قرار از پیش تعیین شده،آماده شدیم و علامت دادیم؛ اما یگانی که قرار بود به #امالرصاص» بیاید و به ما بپیوندد، نتوانست خود را به ما برساند.
🌾🌾🌾🌾
#شمادقیقاًدرکدام_منطقه_عملیات_غواصی_راانجام_دادید؟
💢ما در #منطقهای میان #ام_الرصاص» و #جزیره_مینو» بودیم. لازم به ذکر است که «#ام_الرصاص» مثل سدی جلوی کارون قرار دارد. #عراقیها در «ام الرصاص» و از مواضع خود، قایقهای ما را که کنار کارون ایستاده بودند به رگبار بسته بودند.
🍂🍂🍂🍂🍂
#خاطره_خاصی_ازعملیات_کربلای4 _دارید؟
💢در یکی از قایقهای نیروهای ما، حاج ستار ابراهیمی حضور داشت که توانست با #قایق از خط عبور کند و به سمت نیروهای خود که در سمت چپ ما قرار داشتند، برود. اتفاقاً در همان عملیات برادرش که کنارش بود، همانجا به #شهادت رسید. به هرحال حاج ستار ابراهیمی بعد از درگیری، شنا میکند به سوی یک کشتی شکسته میرود و دو روز آنجا ماند.
در این دو روز هر بار نیروهای عراقی برای دستگیری وی به سمت کشتی شکسته میروند، حاج ستار ابراهیمی با آنها درگیرمیشود و نمیگذارد او را اسیر کنند. آن زمان ما دوست مداحی داشتیم به نام سعید بادامی که فرمانده یکی از #گردانها بود، خلاصه سعید بادامی، بلندگویی در دست گرفت و پشت بلندگو دعای #کمیل خواند و در دعا مرتب میگفت «یا ستار، یا ستار» و چون اسم حاج #ابراهیمی هم ستار بود، در میان نوحه به او گفت «امشب به سراغت میآییم». حاج ستار ابراهیمی را نجات دادند که بعداًدر #کربلای5 به شهادت رسید.
✨✨✨✨
#آیامیدانستیدعملیات_لو_رفته_است؟
💢خیر؛ اما در هر #جنگ و عملیاتی، هم ما و هم نیروهای دشمن همیشه آمادگی حمله از سوی طرف مقابل را دارند. به عنوان نمونه، در #والفجر5، وقتی عملیات انجام و منطقه تصرف شد، دیدیم که دشمن با اینکه از عملیات بیخبر بود، اما برای مقابله احتمالی 7توپ چهار لول را آماده و خود را مجهز کرده بود.
قبلاً هم ذکر کردم؛ هر #عملیاتی برای خود قاعده مشخصی دارد؛ همانطور که ما برای شناسایی میرفتیم، دشمن هم برای بررسی منطقه به مواضع ما میآمد. مثلاً ما در مناطق غربی از ارتفاعات برای دیدهبانی و در جنوب از دکل به رصد منطقه میپرداختیم. در کنار تمام اینها، ستون پنجم دشمن نیز همیشه فعال بود و هر دو طرف نیز مرتب هواپیمای شناسایی به منطقه طرف مقابل میفرستادند.
در موضوع لو رفتن عملیات سه قاعده از جمله زمان، مکان وطرح #عملیات وجود دارد؛ هر وقت هر سه به دست طرف مقابل برسد، میتوان گفت عملیات #لو رفته؛ اما هیچ جا چنین چیزی پیش نیامده است.
حتی وفیق #السامرایی، رییس بخش ایران در استخبارات حکومت بعث #عراق که بعدها کتابی درباره کل عملیاتهای وقوع یافته مینویسد و به تحلیل آنها میپردازد، درباره #کربلای4 به چنین چیزی اشاره نمیکند. البته آنها متوجه تحرکات ما در #خرمشهر شده بودند، اما زمان شروع عملیات را نمیدانستند.
آن شب به محض شروع درگیری،هواپیماهای #عراقی منور زدند و منطقه روشن شد، بعد بمبهای خود را روی کارون و کنار #رودخانه ریختند و پشتیبانی قطع شد.
به عقیده من اگر قایقهای ما میتوانستند عبور کنند و بیایند ما در #کربلای4 پیروز میشدیم. قایقها نیامدند و ما نتوانستیم #امالرصاص را بگیریم و این باعث شد ما #غواصان) که به خط دشمن رفته و چیزی حدود 1000 متر فضا را آماده کرده بودیم، با شکست مواجه شویم.
🌿🌿🌿🌿
#حمله_درخشکی_وبا_لباس_غواصی_سخت_نبود؟
💢لباس #غواصی به قطر نیم سانت از اسفنج فشرده تشکیل شده است؛ اگر بعد از خروج از آب و طلوع آفتاب آن را از بدن در نیاورید، آنقدر خشک میشود و به بدن میچسبدکه پوست را میکند.در آن عملیات #کربلای4) ما به نیروهای خودی گفتیم لباسهای ما را به همراه خود بیاورند تا وقتی صبح شد، بپوشیم وآماده #عملیات بعدی شویم که این اتفاق نیفتاد..
#ادامــــــه_دارد....
راوی :#کریم_مطهری_فرمانده_گردان #غواصی_جعفرطیار_استان_همدان
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
قرار بود نیروها با #قایق بیایند و علاوه بر پشتیبانی از ما، خطهای بعدی را بشکنند. بعد از گرفتن خط او
#شما_در_آن_عملیات_ازناحیه_گردن_مجروح_شدید_بعداز_آن_چه_شد_چطوربه_عقب_برگشتید؟؟
🕊🌾🕊🌾🕊
💢ما حدود ساعت 10 و نیم شب به خط زده بودیم؛ آن شب بعداز #مجروح شدنم خودم را لابه لای #نیزار پنهان کردم تا روحیه بچهها به هم نریزد و از هوش رفتم. بعد از یکی دو ساعت (حوالی ساعت سه نیمه شب) به هوش آمدم؛ آقای #جامبزرگ که مجروح شده بود، گوشهای نشسته بود؛ وقتی من را دید گفت: «کی هستی؟» و وقتی من را شناخت، گفت «بیا پیش من». من که از شدت درد و #خونریزی نمیتوانستم راه بروم، خودم را به حالت سینه خیز به سمت وی کشاندم.
#جامبزرگ به #غواصان گفت به عقببرگردند و مجروحان را هم بهم ببندند و در آب بندازند؛ ما در دهانه #خلیج فارس یک تور بسته بودیم و بچهها را میتوانستیم از آب بگیریم که متأسفانه نشد.
آن شب هوا خیلی سرد بود؛ #جامبزرگ به غواصان دستور داد که سنگرهای #عراقیها را بگردند و اورکتها و پتوهای موجود را روی #زخمیها بکشند. پتوها را روی همه کشیدند؛ به جز من، چرا که به دلیل زخم عمیق ناحیه گردنم و بیهوش شدنهای پشت سر هم، فکر میکردند به #شهادت رسیدهام.
به هوش آمدم و به دستور حاج محسن (#جامبزرگ) قرار شد من به کمک و همراهی شهید علی منطقی و سید #حسین_معصومزاده به عقب برگردیم. آنها زیر بغلم را گرفتند و لب #آب دو فینپایم کردند تا خودم هم در بازگشت با فین زدن در شنا و عبور از #رودخانه کمک کنم.من که به دلیل اصابت تیر به گلویم نمیتوانستم حرف بزنم با ایماء و اشاره به آنها گفتم که حاج محسن را هم بیاورید؛ اما وقتی به سویش رفتند، او که #استخوانهای پایش شکسته بود، صدای فریادش بلند شد. حاج محسن به ما گفت: «بروید، من میام.»
⭕️من در آب به سختی حرکت میکردم. آب به درون زخمم میرفت و خون به همراه آب بیرون میزد. وضع بدی بود، هر دو همراهم نیز که #زخمی شده بودند مرتب به سمت غرب و شرق میرفتند. من میدیدم دارند به سمت مواضع عراقیها شنا میکنند؛ صدا هم نداشتم، با ایماء و اشاره و دست زدن روی #آب، آنها را صدا میزدم و میگفتم که سمت #دشمن نروید؛ خط آن طرف است.
آنها هم برمیگشتند، زیر #بغلم را میگرفتندو چند متری که در آب جلو میرفتیم، دوباره هر دو من را رها کرده و به سمت #غرب و شرق میرفتند و من باز روی آب میزدم که برگردند؛ تا اینکه #شهید منطقی باک یک قایق شکسته را در آب دید، آن را زیر #شکمم گذاشتند و به عقب برگشتیم.
اتفاقاً بعد از بازگشت به آنان گفتم: «چرا مرتب به سمت #شرق و غرب میرفتید؟» آنها هم پاسخ دادند: «حقیقتش این است که ما #زخمی و خسته بودیم و دیدیم تو هم داری شهید میشوی، ما هم رهایت میکردیم که خود را نجات دهیم؛ اما تا میرفتیم صدایت بلند میشد و ما هم در رودربایستی به دنبالت میآمدیم.»
🌷🌷🌷🌷
#پس_از_بهبود،_دوباره_به_منطقه_جنگی_برگشتید؟
💢حدود 20 تا 25 روز در بیمارستان شهید خلیلی شیراز و بیمارستان امام خمینی(ره) شهر #همدان بستری بودم و بعد از بهبود، دوباره به #جبهه بازگشتم.
🍀🍀🍀🍀🍀
#بعدازکربلای4،_درکدام_عملیاتها_حضور_داشتید؟
💢بعد از بهبود و برگشت به منطقه، در عملیات #کربلای8، در#شلمچه و کنار کانال ماهی حضور یافتم اما دیگر #غواص نبودم. بعد از آن هم به دلیل شهادت و #اسارت نیروها (البته بعد از بازگشت آزادهها متوجه شدیم که آنان اسیر شده بودند) باز در #همدان شروع به جذب و ساماندهی نیرو کردیم.
در آن زمان من به عنوان معاون طرح و عملیات لشکر #انصارالحسین(ع) تعیین شدم و در عملیاتهای برده هوش، مائوت عراق،#کربلای10 در حلبچه و مرصاد شرکت کردم.
🌹🌹🌹🌹
#تابه_حال_خاطراتتان_راجایی_بازگو_کردهاید؟
💢در شبهای خاطره #همدان چند باری خاطراتم را بیان کردم، اخیراً نیز شب دوم ماه رمضان و به مناسبت بازگشت شهدای #غواص، به همراه آقای #جامبزرگ در یکی از برنامههای صدا و سیمای استان #همدان حضور یافتم.
◾️علاوه بر این آقای #زجاجی از سوی حوزه هنری استانهمدان در حال ضبط #خاطرات بنده است که اکنون حدود چهار تا پنج ماه از آغاز آن میگذرد. در حال حاضر شانزدهمین جلسه مصاحبه ما به اتمام رسیده و تازه به ماجرای #کربلای4 و اعزام من به #بیمارستان رسیدهایم.
🕊🕊🕊🕊🕊
#به_عنوان_سؤال_پایانی،_نگاه_شما به بازگشت شهدای غواص به میهن چیست؟
شهدا آمدند تا ما را در آن #فضا نشان دهند و دریابیم کهآلودۀ دنیا نشویم.پیدا شدن شهدا با این تعداد زیاد،حال و هوای جامعه را دگرگون کرد و فضای دوران جنگ را به #خاطرمان آورد.
#پــــایـــان
باتشــکر از راوی عملیــات کربلای۴ #جانبازکریممطهری_فرماندهگردانغواصیجعفرطیار_همدان
🕊🌾
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
『🎞|تصویرآرشیوی..؛ 』 ◈◈شهادتیڪمقامروحےست دنبالِگلولہخوردننباشید...◈◈ ؛...):🖤💔 #اروند_رود
🔶راوی میگفت :
🕊رزمنـده هایی را
این #رودخانه با خود بُرد
پس اینجـا #ارونـــد نیست ...
🌷دستانت را به آب بزن و فاتحه بخوان!
اینجا تنها #گلزار_شهدای_آبی دنیاست.
#اروند_رود
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
#عباسپورایران یکی از #غواصان کربلای 4 است . درست زمانی که در کلاس دوم دبیرستان درس می خوانده #اخبار مربوط به جنگ را که می شنود درس و تحصیل را رها می کند و به سمت جبهه ها می رود. سال های زیادی را در جبهه می ماند و حالا ما برای شنیدن خاطراتش به سراغ او رفته ایم و به مناسبت سالگرد #عملیات کربلای 4 با او به گفت وگو نشسته ایم .پورایران می گوید: شب عملیات بود، وقتی به آسمان نگاه می کردیم گلوله های رسام را می دیدیم که آسمان بالای سرمان را مثل روز روشن کرده بود،بارانی از#گلوله از آسمان ،روی سر ما می بارید و روی زمین هم پر بود از مین و سیم خاردار. امکانات ما نسبت به دشمنان به شدت ناچیز بود.هیچ راه نفوذی برای پیشروی نداشتیم .به ناچار باید ازرودخانه #اروند عبور می کردیم . اما مانع بزرگی سر راهمان بود به نام رودخانه ای که به دلیل موج های خروشانش به رودخانه وحشی معروف بود.سرعت آب دراین رودخانه 70 کیلومتر است و تا امروز کشتی های فراوانی در این رودخانه غرق شده اند. این #رودخانه به قدری بزرگ وعمیق است که کشتی های اقیانوس پیما در آن رفت و آمد می کنند ، عرض رودخانه هم به یک کیلومتر می رسد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#عباسپورایران یکی از #غواصان کربلای 4 است . درست زمانی که در کلاس دوم دبیرستان درس می خوانده #اخبار مربوط به جنگ را که می شنود درس و تحصیل را رها می کند و به سمت جبهه ها می رود. سال های زیادی را در جبهه می ماند و حالا ما برای شنیدن خاطراتش به سراغ او رفته ایم و به مناسبت سالگرد #عملیات کربلای 4 با او به گفت وگو نشسته ایم .پورایران می گوید: شب عملیات بود، وقتی به آسمان نگاه می کردیم گلوله های رسام را می دیدیم که آسمان بالای سرمان را مثل روز روشن کرده بود،بارانی از#گلوله از آسمان ،روی سر ما می بارید و روی زمین هم پر بود از مین و سیم خاردار. امکانات ما نسبت به دشمنان به شدت ناچیز بود.هیچ راه نفوذی برای پیشروی نداشتیم .به ناچار باید ازرودخانه #اروند عبور می کردیم . اما مانع بزرگی سر راهمان بود به نام رودخانه ای که به دلیل موج های خروشانش به رودخانه وحشی معروف بود.سرعت آب دراین رودخانه 70 کیلومتر است و تا امروز کشتی های فراوانی در این رودخانه غرق شده اند. این #رودخانه به قدری بزرگ وعمیق است که کشتی های اقیانوس پیما در آن رفت و آمد می کنند ، عرض رودخانه هم به یک کیلومتر می رسد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄