eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
موز مواد لازم آرد ۲ پیمانه تخم مرغ ۳ عدد پودرقند ۱ پیمانه(میتونید یک پیمانه شکر و بریزید تو آسیاب و چند پالس بزنید) بکینگ پودر یک ق غ دارچین ۱ق چایخوری ماست ۱سوم پیمانه روغن مایع ۳ چهارم پیمانه موز یک عدد وانیل ۱/۴ ق چ گردوی خورد شده مقداری اول از همه آرد و بکینگ پود ودارچین و سه بار الک میکنیم میذاریم کنار. بعد تخم مرغها رو با پودرشکر و وانیل خوب میزنیم با دور تند همزن تا کرم و کشدار بشه سپس موز پوره شده رو میریزیم و هم میزنیم بعد هم ماست و روغن مایع و اضافه میکنیم در حدود ۳۰ ثانیه میزنیم زیاد نزنید. حالا با دور کند همزن و یا مفتول دستی آرد و در سه مرحله اضافه میکنیم و مخلوط میکنیم و در آخر گردوها رو میریزیم و داخل قالب چرب شده ۲۳ یا ۲۵ سانت می ریزیم و در فر از قبل گرم شده به مدت ۴۵ الی ۵۰ دقیقه میذاریم . پ ن: حتما حتما از قالب میان تهی برای این کیک استفاده کنید قالب ساده مناسب نیست. بعد اینکه ماستتون سفت و بدون آب باشه کیک فوق العاده خوشمزه ایه امیدوارم درست کنید و لذت ببرید😋😋🍰 🍒 👩‍🍳 🍒 وبا 👩‍🍳 🍒 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 24 شما همدیگر را نمی توانید عوض کنید همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
احیای امشب و روزه فردا 👇 ثوابی معادل صد سال عبادت براتون نوشته میشه🌺 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است و در روايت ديگر آمده كه كفاره هفتاد سال است، و هر كه اين روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته شود. 💞@MF_khanevadeh
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍 🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_پنج جسم‌ محمد قوه گرفت، ولی دلش نه. گاهی می‌رفت مسجد و به بچه‌های پایگاه
از خدایم بود بماند. نگه‌اش داشتم، ولی پیرمرد خیلی زود همان توانِ کم را هم از دست داد و از پا افتاد. اتاق محمد تقریبا تنها قسمت خانه بود که می‌شد برایش رختخوابی پهن کنم و پیرمرد بتواند استراحت کند. تند و تند بین کارهایم بهش سر می‌زدم. حواسم به داروهایش بود. غذایش کم شده بود. یک کاسه سوپ که می‌خورد، دلم قرار می‌گرفت. بین تمام این سرشلوغی‌ها، یک شب که حاج حبیب هم آمده بود مرخصی، حرف خواستگاری مریم جدی شد. داماد غریبه نبود و باهم رودربایستی نداشتیم؛ خواهرزاده‌ی حاجی بود و می‌شد پسرعمه‌ی مریم. دختر و پسر. جفتشان، بچه‌‌ی یک خانه بودند. تصمیم داشتیم عقدشان کنیم که پدربزرگِ بچه‌ها افتاد توی رختخواب. با حاجی و پدر و مادر داماد که صلاح و مشورت کردیم، دیدیم بهتر است زودتر یک مهمانی جمع و جور بگیریم و بیخودی دست دست نکنیم. یک روز صبح با شیرینی آمدند خانه ما. از حاج آقا روحانی وقت گرفته بودند. عقد بیشتر بچه‌هایمان را ایشان خواندند. چادر انداختم روی سر مریم و صورتش را بوسیدم. گفتم:《 مبارکت باشه مادر.》خواهر شوهرم وقتی فهمید نمی‌خواهم همراهشان بروم، هاج و واج نگاهم کرد، گفتم:《 شما عمه‌ش هستی، باباش هم که هست. من تو خونه کلی کار دارم. از اون گذشته، نمیشه که بابا تنها بمونه، خودم باید حواسم بهش باشه. می‌خواین برین یه خطبه عقد بخونن برای بچه‌ها برگردین دیگه.》 با دعای خیر و خنده راهی‌شان کردم. سر راه رفته بودند دنبال خواهرم. خیلی ساده و بدون بریز و بپاش بچه‌ها محرم شدند و انگار باری از روی دوشم برداشته شد. فصل هشتم صدای پر دادن کبوتر انگار یک قاصدک خبر بیاورد، به دلم برات می‌شد همین روزهاست که از راه برسد. سحرها، گوش و چشمم به در بود. بالاخره آمد. در را برایش باز کردم و عقب ایستادم. با سلام، به صورتم خندید، چشم‌هایش ولی سرخ و خسته بود. خم شد و دستم را بوسید. دست کشیدم روی موهایش. نشست روی پله و داشت بند پوتین‌هایش را باز می‌کرد که سرش را بالا آورد و دید خنده‌ام گرفته. موهایش خیلی بلند شده بود، تا آن موقع این شکلی ندیده بودمش. مظلوم نگاهم کرد و گفت:《 برم یه عکس قشنگ بگیرم، بعد کوتاهشون می‌کنم.》 موهای بلند، چهره‌اش را مردانه تر کرده بود، ولی هنوز پیدا بود سن و سالی ندارد؛ حتی اگر از جبهه برگشته باشد. چند ساعت که خوابید، سرحال شد و صدای شوخی و خنده‌اش پیچید توی خانه. سراغ حسن آقا، دامادمان را گرفت. گفتم:《 خیر باشه مادر.》جواب داد:《 می‌خوام براش یه پیراهن بدوزم. برای محمد آقا هم که قبلا دوختم. از من یادگاری بمونه براشون.》یک چیزی توی دلم هُری ریخت، ولی حرف را ادامه ندادم. فقط همین‌طور که داشتم از اتاق می‌رفتم بیرون، گفتم:《 زنگش می‌زنم بیاد.》 .... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم (شهادت عالم فرزانه به دست شعبان بی مخهای قداره بند اجیرشده دست سلطه گران را به مخاطبان و فرهیختگان عزیز تبریک و تسلیت می گوییم) ✅ آنچه در شیراز اتفاق افتاد ، مقدمه قائده 《نفی مطهرون》 بود! [سوره الأعراف (7): آيه 82] وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (82) و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مىطلبند (و با ما نيستند). ✅پيامها: 1⃣ زشتتر از نافرمانى و گناه، برخورد بىدليل و غير منطقى با ناصحان است. «ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ ...» 2⃣- در تبلیغ دین خدا ، بايد آماده ى تبعيد و پذيرش و شهادت بود. «أَخْرِجُوهُمْ» 3⃣ مجرمان، براى پاكان حقّى در اجتماع قائل نيستند. «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ» 4⃣- هر گاه در جامعه اى فساد زياد شد، پاكان را منزوى مىكنند و پاك بودن، جرم محسوب مىشود. «أَخْرِجُوهُمْ» ... «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» 5⃣و امااستراتژی خدا در مقابل این قوم فاسد أَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كاَنَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ(84/اعراف ❤️ ❤️ 🍀 وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِكَ دَحٰاهٰا 🍃 و سپس زمین را (از زیرکعبه) گستراند. 📖 سوره النازعات آیه 30 💞@MF_khanevadeh
۴ درس مهم بچه داری ۱- به کودکت عاشقانه عشق بورز اما وابسته اش نباش چون بالاخره یک روز باید بفرستیش به دنبال سرنوشتش ۲- از هیچکس انتظار نداشته باش تا توی بچه داری کمکت کنه اگر این کار رو کردن ازشون قدردان باش ۳- زندگی بعد از بچه دار شدن خیلی تغییر میکنه، باید جرات داشته باشی و از تغییرات نترسی تا دوباره هویت جدیدت رو پیدا کنی ۴- زندگی رو سخت نگیر ، بچه داری هم قسمتی از مسیر زندگیه ، ازش لذت ببر که همه چیز در چشم بهم زدنی تموم میشه اگه من میتونستم یک نصیحت بکنم این بود که تربیت بچه رو سخت نگیرید اصول رو بدونید اما خونه رو پادگان نکنید شما چه نصیحتی برای کسایی که تازه پدر و مادر شدن دارید؟ 💞@MF_khanevadeh
نارسایی در رشد کودکان 🌱🌱به دلیل تأثیر متقابل بیماری‌های طبی زمینه‌ای بر یکدیگر که باعث ایجاد رفتارهای غیرانطباقی می‌شوند، اصطلاحات نارسایی رشد ارگانیک و غیرارگانیک اعتبار خود را از دست داده‌اند. همچنین، عوامل اجتماعی و رفتاری که به طور اولیه با مشکلات تغذیه‌ای و رشد ضعیف ارتباط داشته‌اند نیز ممکن است با مشکلات طبی، از جمله بیماری حاد خفیف و مکرر همراه باشند.🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇 http://shamiim.ir/a/29013/ 💞@MF_khanevadeh
💑 💞مردان دوست ندارند مورد انتقاد قرار بگیرند و از زنانی كه می‌خواهند آن‌ها را با توجه به سلیقه خود تغییر دهند بیزارند، حتی اگر عاشق شریكشان باشند. 💞مردان به‌دنبال زنانی هستند كه آن‌ها را همان‌جوری كه هستند بپذیرند. اگر در یك ارتباط موفق و پرسوزوگداز عاشقانه هستید و عادت به غرزدن و انتقاداز شریك‌تان را دارید، به‌زودی شاهد فرار همسرتان خواهید بود. بهتر است تا دیر نشده یاد بگیرید كه شریك‌تان را همان‌طور كه هست دوست داشته باشید. 💞مردان از گریه كردن زنان بیزارند، به خصوص زنانی كه حتی در ساده‌ترین و كوچك‌ترین بحث‌ها اشك‌شان در می‌آید نمی‌توانند در دراز مدت مورد علاقه و توجه یك مرد قرار بگیرند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌▪️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زندگی ارام نتیجه کنترل رفتار ماست❤ 💞@MF_khanevadeh
طریقه مصرف چای ترش ✍️افرادی که دارای قند، چربی و فشارخون بالا هستند، می توانند یک تا دو نوبت از چای روزانه ی خود را به چای قرمز اختصاص دهند و برای هر بار مصرف، ۵ گرم از گل برگ های چای قرمز را داخل یک فنجان ریخته و سپس آب جوش بر روی آن بریزند و سرپوشی گذاشته، ۱۰ دقیقه بماند تا دم بکشد، سپس صاف کرده و میل کنید. 💞@MF_khanevadeh
🌸مادر، مسکنی برای ناراحتی‌ها 🔸مادران دارای قدرتی خارق‌العاده در تسکین دادن ناراحتی‌ها هستند. زمانی که از دردهایتان برای دیگران می‌گویید، ممکن است حرف شما را قطع کنند، به حرف‌هایتان اهمیتی ندهند یا حتی با مقصر دانستن خود شما، سرزنشتان کنند؛ 👈 ولی مادرها با تمام وجود و دلسوزانه به حرف‌هایتان گوش می‌دهند، از نگاهتان غم‌هایتان را می‌فهمند، ناراحتی‌هایتان را درک می‌کنند و مایه دلگرمی‌تان هستند. به زیبایی به روح شما نفوذ می‌کنند و با ظرافت آن را صیقل می‌دهند. به شما انگیزه می‌دهند تا برای حل مشکلات خود تلاش کنید. تا جایی که بتوانند، راهکاری به شما ارائه می‌دهند یا در تلاش هستند که مشکل‌تان را خودشان حل کنند. ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🌐 shamiim.ir 💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 25 سهل انگاری همسر در رعایت مسائل شرعی همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 من از این دنیـا ... با همه زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت وحقانیت علی‌ابن‌ابیطالب(؏) و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنه‌ای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه‌تکه شدن در راه تو ابایی ندارم. شادی روح و 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_شش از خدایم بود بماند. نگه‌اش داشتم، ولی پیرمرد خیلی زود همان توانِ کم ر
روز بعدش رفته بود عکاسی و وقتی آمد خانه، همان محمد بود؛ با موهای کوتاه همیشگی. یک کاغذ داد دستم و نگاهش را دزدید. گفت:《 تاریخش برای هفته‌ دیگه‌اس، زحمتش با شما. خودم نیستم تحویل بگیرم.》تا آمدم حرفی بزنم، کاغذ کف دستم بود و صدای محمد پیچیده بود توی گوشم که داشت با پدربزرگش حال و احوال می‌کرد. تا لای کاغذ را باز کردم و دیدم قبض عکاسی است. لابد خودش خیلی دلش می‌خواست ببیند با آن موهای بلند عکسش خوب شده یا نه، چه می‌دانم! محمد بیقرار بود و نمی‌توانست پنهانش کند؛ مثل یک آدم ناشی سعی می‌کرد عادی باشد، ولی نمی‌توانست. فکر کردم وقتش بشود، خودش زبان باز می‌کند؛ من و محمد حرف نگفتنی نداشتیم. زیرچشمی حواسم به رفتارش بود و به روی خودم نمی‌آوردم. میان حرف‌هایش گفت این بار فقط پنج روز می‌ماند و باید زود برگردد. و وقتی پرسیدم:《 وا مادر! پس این چه اومدنی بود؟》جواب داد:《 شد دیگه. چند روز مرخصی کوتاه دادن. منم جَلدی اومدم ببینمت و برگردم.》و چشم‌هایش را ازم دزدید. پنج روز، به چشم برهم زدنی گذشت، ولی محمد لب از لب باز نکرد؛ مثل یک یاکریم که گیر افتاده باشد و راه درو پیدا نکند، چند باری دل‌‌دل کرد و آخرش هم بدون اینکه حرفی بزند، مشغول کارهای همیشگی‌اش شد. دم اذان هرکجا بود، خودش هم می‌رساند مسجد. با بچه‌های پایگاه بیرون می‌رفتند، توی خانه به من کمک می‌کرد، گاهی کنار پدربزرگش می‌نشست و غذا و دارویش را می‌داد. اما آرام نبود. این را حتی حاج حبیب هم فهمیده بود. روز آخر، نزدیک غروب با حسن آقا رفته بود گلزار. این‌ها را حسن آقا بعداً برایم تعریف کرد. می‌گفت:《 وارد گلزار که شدیم، محمد دیگر حواسش با من نبود. ناغافل، دو سه قدمی از من پیش افتاد. ساکت بودم و نگاه می‌کردم ببینم چه می‌کند. سرش را انداخت پایین و میان قبرها راه می‌رفت. لب‌هایش می‌جنبید. گاهی می‌ایستاد و خیره می‌شد به یک نقطه. گاهی لبخند می‌زد. خیلی توی فکر بود. نگاهش را انداخت دورتر، سمت قبرهای خالی و بعد سر چرخاند سمت من. گفت:《 اون طرفا یه جای خالی هست که مال منه، وقتش هم خیلی دور نیست.》 از حرفش جا خوردم. با تشر گفتم:《 بچه، دم رفتن این حرفا رو نزن. این بار هم مثل دفعه‌های قبل، میری و سلامت برمی‌گردی ایشالا.》سکوت کرد. آن شب، بی قراری محمد بیشتر شده بود. هی رفت و آمد و لب‌هایش را روی هم فشار داد و سعی کرد حرف بزند، ولی نمی‌توانست. از اتاق می‌رفت توی هال، قدم می‌زد و بی‌بهانه سر از جلوی درِ کوچه در می‌آورد. برمی‌گشت خانه و خودش را می‌رساند آشپزخانه. در یخچال را باز می‌کرد و یک نگاه می‌انداخت و می‌بست. چندتا ظرف کثیف داخل ظرفشویی بود؛ ایستاد به شستن ظرف‌ها. محمد عادت داشت توی خانه هر کمکی از دستش بر می‌آمد، انجام می‌داد. دیدم نمی‌شود؛ بچه دارد بال‌بال می زند ..... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم ✅ شیاطین‌ انسی و جنی، علیه مؤمنین با عریان سازی جامعه ❌به‌عنوان نمونه، شیطان، به‌دروغ، را عامل و ملک بی‌زوال معرفی کرد❗️هلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ (طه/120). یکی از اهدافِ این موجود رانده‌شده، «» آدم و حوا (ع)بود❗️فوَسْوَسَ لهَُمَا الشَّيْطَنُ لِيُبْدِىَ لهَُمَا مَا وُرِىَ عَنهُْمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا (اعراف/20) که آن دو را فریب داد و به هدفش رسید (آدم و حوا را بی‌حجاب نمود)، بَدَتْ لهَُمَا سَوْءَاتهُُمَا (اعراف/22)❗️ ❌دشمنان، در طول تاریخ، مخصوصاً در ایران معاصر، با اغفال دختران و زنان، به بهانه آزادی و...، آنان را به سمت بدحجابی می کشانند. که خدای متعال در ذات و انسان به امانت نهاده است. ✅اینجا بود که وقتی حضرت آدم و حوا دریافتند که فریب‌خورده و بی‌حجاب شده‌اند (لباس عفتِ بهشتی از تنشان بیرون آمده)، بلافاصله با برگ درختان، ، طَفِقَا يخَْصِفَانِ عَلَيهِْمَا مِن وَرَقِ الجَْنَّةِ (اعراف/22). ✅ دو امر لازم برای سعادت دنیا وآخرت ❤️ علیه السلام فرمودند: 🍃 اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید، اگر خواهان گشایش در هر امری هستید، اگر خواهان جلب رضایت‌ خداوند می‌باشید، توجّه به دو امر الزامی است: 1⃣ شناخت امام زمان علیه السلام 2⃣ اطاعت از علیه السلام 📚 مکیال المکارم جلد ۲، صفحه ۲۰ 💞@MF_khanevadeh
آغوش مادر، رحم دوم‏ آغوش مادر براى نوزاد مكان بسيار مهمیست. نوزاد بيش‏تر از آن‏كه به شير نياز داشته باشد به آغوش مادر نياز دارد. البته شير مادر تنها غذايیست كه میتواند مصرف كند؛ غذايى كه به آسانى در دسترس دارد. اما وقتى در آغوش مادر قرار میگيرد، از احساس كردن گرما و بوى بدن مادر و شنيدن صداى قلب او - كه برايش آشناست و از دنياى قبلى‏ اش در رحم مادر خبر میدهد - آرامش پيدا میکند. و به علت اين شباهتهاست كه آغوش مادر را رحم دوم مینامند. 💞@MF_khanevadeh
🟢اولین قانونی که شما و همسرتان در تلخ‌ترین لحظات زندگی مشترک‌تان باید به آن پایبند باشید، قانون «منع توهین» است. نه شما و نه شریک زندگی‌تان، حتی در بدترین لحظات و در اوج عصبانیت هم حق ندارید به خانواده هم توهین کنید و از بدگویی به خانواده هم به عنوان راهی برای کنترل شریک زندگی یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید. اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرف‌های ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید «تو هم بچه همان مادری!»، مگر در همه روزهایی که شریک زندگی‌تان خوشایند‌ترین جملات را در مقابل‌تان به زبان می‌آورد به او یادآوری می‌کنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است؟ پس به‌خاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمت‌ها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید. 💞@MF_khanevadeh
🔻چگونه با درآمد کم ازدواج کنیم؟ 🌱🌱در این شرایط فعلی جامعه، بسیاری از جوانان ازدواج را یک ریسک بزرگ می‌دانند که حاضر نیستند به هیچ قیمتی سمت آن بروند اما شیوع کرونا نشان داد که تنها دلیل کاهش نرخ ازدواج در میان جوانان درآمد پایین و مشکلات اقتصادی نبوده است بلکه تجملات و رسوم دست‌وپا گیر ازدواج یکی از عوامل اثرگذار در کاهش نرخ ازدواج بوده که خوشبختانه شیوع کرونا بساط این رسومات پرهزینه را از روی دوش جوانان تا حد زیادی برداشته است. بر اساس آمارهای منتشرشده، با توجه به افزایش 36 درصدی نرخ تورم در سال گذشته پس از 17 سال پیاپی نرخ ازدواج تصاعدی شد و در حدود 5 درصد میانگین کشوری آمار ازدواج نسبت به سال گذشته رشد داشت.🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇 http://shamiim.ir/a/29552/ 💞@MF_khanevadeh
✨☘ اسفناج یکی از برگ های سبزی است که خواص بسیار زیادی دارد، از جمله : ✓ کمک به سمزدایی بدن ✓ کمک به کاهش وزن ✓ محافظت از سلامت چشم ها ✓ محافظت از استخوان ها ✓ کاهش فشار خون ✓ بهبود خواب خوب ✓ بهبود ایمنی بدن ✓ تقویت سلامت و قوای جوانی ✓ مقابله با ریزش مو ✓ درمان آکنه و بهبود وضعیت پوست 💞@MF_khanevadeh
♻️ جمعیّت جوان یک نعمت است 🔻 رهبر انقلاب: امروز جمعیّت جوان ما یک پدیده است، یک نعمت است؛ چون ، منشأ حرکت و چشمه‌ی جوشان انگیزه و حرکت و نشاط و ابتکار و است، کار را جوان میکند، اگرچنانچه این [جوانی جمعیّت‌] بیست سال دیگر از دست رفت -[چون‌] این جوان را که نمیشود وارد کرد- کشور ضرر خواهد کرد؛ از امروز نباید بگذاریم. 🔹 این حرفهایی که گاهی شایع میشود -که البتّه بنده تحقیق زیادی نکرده‌ام و درست اطّلاع ندارم- که بعضی از روشهای غلط گذشته هنوز ادامه دارد و اسقاط جنین یا امثال اینها در بعضی از جاها انجام میگیرد، اگر اینها راست است، این مسئولین دولتیِ مشخّص، مسئول این کارند و باید دنبال بکنند. 🔺 مسئله‌ی جوانیِ جمعیّت یک توانمندی بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۰۳/۲۵ 🌷 بازخوانی روزانه‌ی توصیه‌ها و تدابیر رهبر انقلاب در موضوعات مختلف | و 💞@MF_khanevadeh
🌸از شگفتی‌های مادر شدن 💠 تحقیقات جدید نشان می‌دهد که پدر و مادر شدن خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی و بیماری‌هایی مانند سرطان را کاهش می‌دهد. 👈 همچنین این پژوهش‌ها که بر روی یک و نیم میلیون نفر انجام شده نشان می‌دهد که داشتن فرزندان پرشمار از خطر ابتلا به سرطان سینه در زنان می‌کاهد. 🔸 بر اساس منابع تخصصی و فوق‌تخصصی پزشکی هربار بارداری فواید اثبات شده‌ای برای سلامت بدن مادر دارد و در مقابل بسیاری از بیماری‌ها برای او محافظت‌کنندگی ایجاد می‌کند. 👈 برای مثال حتی با داشتن یک فرزند به میزان بسیاری مادر را در برابر سرطان تخمدان محافظت می‌کند و این خطر را تا ۴۰ درصد کاهش می دهد. 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_هفت روز بعدش رفته بود عکاسی و وقتی آمد خانه، همان محمد بود؛ با موهای کوت
خیلی عادی نگاهش کردم و گفتم:《 مامان! اگه حرفی که می‌خوای بزنی مربوط به جبهه‌اس، من آماده‌ام.》انگار کارش کمی راحت شده باشد. نفسش را بیرون داد و گفت:《 بله.》 قوری را گذاشتم زیر شیر سماور و گفتم:《 خب باشه. بابات که اومد، سه تایی حرف می‌زنیم.》 دست کشید روی صورتش و گفت:《 این حرفا رو می‌خوام فقط به شما بگم.》و رفت. همه خواب بودند. آخرین چراغ را خاموش کردم و رفتم سمت اتاق محمد، که نورش از لای درِ نیمه باز افتاده بود روی فرش هال و انگار به گل‌های ریز و قرمزرنگش، جان بخشیده بود. آهسته صدایش زدم و رفتم داخل. نشسته بود سر ساکش و وسیله‌هایش را چیده بود دورش. پرسیدم:《 همه چی برداشتی؟ چیزی لازم نداری بیارم؟》و نشستم و لباس‌هایش را وارسی کردم. سرم پایین بود و بیخودی لباسی را باز می‌کردم و دوباره تا می‌زدم. گفت:《 مامان! میشه این بار ساکم رو شما ببندید؟》 نگاهش نکردم. خودم را مشغول نشان دادم. ادامه داد:《 می‌خوام اونجا هر بار که میرم سر ساکم، یا شما بیوفتم. انگار که بوی شما بپیچه توی وسیله‌هام.》 باز هم ساکت بودم. بسم‌الله گفتم و زیپ ساک را باز کردم. خودش هم کمک کرد. تمام که شد، برداشت و گذاشتش یک گوشه. بعد هم طوری نشست که روبه‌رویم نباشد. نگاهش را می‌دزدید. نمی‌خواستم اوضاع سخت بشود. همان شکلی که نشسته بودم، کمی پایم را جابه‌جا کردم، چشم‌هایم را ریز کردم و زل زدم به صورتش و گفتم:《 خب، مامان جان بگو.》معذب شد. یکی دو جمله‌ی اول را با صدای لرزان گفت. ولی خیلی زود زنگِ صدایش محکم و جان دار شد. همان محمد کم سن‌وسالی بود که دفعه اول توی سومار از صدای انفجار و با دیدن خون، قالب تهی کرده بود. حالا نشسته بود و برای من وصیت می‌کرد؛ البته قبلش گفت همه‌ی این‌ها را توی وصیت‌نامه‌اش نوشته، ولی می‌ترسد دیر بشود و وقتی وصیت‌نامه‌اش به دست ما برسد که کار از کار گذشته باشد. شمرده مرده حرف می‌زد و سعی می‌کرد چیزی را از قلم نیندازد. گفت:《 رفتنِ این بارم برگشتنی نداره. فقط می‌خوام برام دعا کنید. از خدا خواستم بعد از شهادت، جنازه‌ای ازم باقی نمونه. اگر این‌طور شد که من از شما فقط یک چیز می‌خوام؛ اونم صبر کرده.》 یکهو صورتم داغ شد؛ شاید حتی سرخ هم شده بود. دستم را گذاشتم روی گونه‌ام. تا بلکه خنکی‌اش به کمکم بیاید. همان‌طور نشسته، تکیه‌ام را دادم به دیوارِ پشت سرم و یک نفس عمیق کشیدم. می‌دونم شما از همون روز اول، سر من با خدا معامله کردی، ولی این رو هم می‌دونم بالاخره علاقه‌ی مادر به بچه‌ش فرق می‌کنه. اما اگر خواست خدا این بود که چیزی از من باقی بمونه و برگرده، چندتا سفارش دارم. من هیچ‌کاری برای خودم نکردم، برای قبر و تنهاییش. چند باری تو منطقه رفتم و تو قبرهای خالی که بچه‌ها کنده بودن، نمازشب خوندم. وقتی میری سجده و صورتت رو خاک مالیده میشه، تو اون تاریکی آدم انگار زندگیش رو مرور می‌کنه، تازه می‌فهمه چقدر شرمنده و روسیاهه. ..... 💞@MF_khanevadeh